✅نمیخواهم که آغازگر #جنگ باشم
پیش از آغاز نبرد، #امام_حسین علیهالسلام دستور دادند تا درون خندقی که اطراف خیمه ها حفر کرده بودند، آتش روشن کنند تا دشمن نتواند از اطراف هجوم آورد.
"شمر بن ذی الجوشن" نزدیک آمد و به امام حسین گفت:
گویا برای ورود به #آتش جهنم عجله داری!!
امام حسین پاسخ دادند :
تو برای ورود در #آتش ، شایستهتری !
"مسلم بن عوسجه" که ناظر بود، به امام حسین گفت:
ای فرزند رسول الله! اجازه می دهید این فاسق #ستمگر را با تیر بزنم؟ او در تیررس من است و تیرم به خطا نمیرود.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
او را نزن! من #دوست ندارم که آغازگر جنگ باشم !
📚تاریخ طبری، جلد ۵ ، صفحه ۴۲۳
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅نمیخواهم که آغازگر #جنگ باشم
پیش از آغاز نبرد، #امام_حسین علیهالسلام دستور دادند تا درون خندقی که اطراف خیمه ها حفر کرده بودند، آتش روشن کنند تا دشمن نتواند از اطراف هجوم آورد.
"شمر بن ذی الجوشن" نزدیک آمد و به امام حسین گفت:
گویا برای ورود به #آتش جهنم عجله داری!!
امام حسین پاسخ دادند :
تو برای ورود در #آتش ، شایستهتری !
"مسلم بن عوسجه" که ناظر بود، به امام حسین گفت:
ای فرزند رسول الله! اجازه می دهید این فاسق #ستمگر را با تیر بزنم؟ او در تیررس من است و تیرم به خطا نمیرود.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
او را نزن! من #دوست ندارم که آغازگر جنگ باشم !
📚تاریخ طبری، جلد ۵ ، صفحه ۴۲۳
•✾📚 @Dastan 📚✾•
*🌹 #خانواده شوهر 🌹*
🍃زن و #شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت :
*میخوام بعد از چندین ماه پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان را فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم ...*
و زحمت غذا درست کردن را بهت میدم .
زن با کراهت گفت : ان شاءالله که خیره.
👈 مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدم .
روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت :
*خانواده ام الان میرسن شام آماده کردی یا نه❓*
زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم شام درست کنم آخه خانواده تو که غریبه نیستند یه چیز حاضری درست میکنیم .
🌴مرد گفت : *خدا تو رو ببخشه دیروز به من ميگفتی كه نمیتونم غذا درست کنم آخه الان میرسن من چيکار کنم ....*
زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن *اونها که غریبه نیستند .*
مرد با ناراحتی از منزل خارج شد .
و بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در اومد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانش را دید که وارد خانه شدند.
*پدرش از او پرسید پس شوهرت کجا رفته ❓*
🌻زن گفت : تازه از خانه خارج شد .
پدر گفت :
*دیروز شوهرت اومد خونمون و ما رو برای شام امشب دعوت کرد مگه میشه خونه نباشه ❓*
و زن متحیر و پریشان شد و فهمید که *غذایی که باید مي پخت برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ❓*
👈و سریع به شوهر خود زنگ زد و بهش گفت که چرا زودتر بهم نگفتی که خانواده منو برای شام دعوت کرده بودی ❓
مرد گفت : *خانواده من با خانواده تو فرقی ندارند .*
زن گفت : خواهش میکنم غذا هیچی تو خونه نداریم زود بیا خرید کن .
🌷مرد گفت : جایی کار دارم دیر میام خونه اینها هم خانواده تو هستند *فرقی نمیکنه یه چیزی حاضری درست کن بهشون بده همانطور که خواستی یه غذای حاضری به خانواده ام بدی ..*
و این درسی باشه برای تو که از این به بعد به خانواده ام احترام بگذاری .
*✅ پس با مردم همانطوری #معامله کن که برای خودت #دوست داری ...*
*🌹 تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹*
*🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 #دوست
🔸 امام علی علیه السلام:
همنشین و دوست مانند وصله در لباس است، پس وصله ای هم شکل با لباست انتخاب کن.
✨ أَلصّاحِبُ كَالرُّقْعَةِ فِى الثَّوبِ فَاتَّخِذْهُ مُشاكِلاً
📚 غرر الحکم/ج1/ص379
✍🏼 همانطور که هر یک از زن و شوهر، لباس یکدیگر شمرده می شود، دوست نیز به منزله وصله لباس دانسته شده است.
مناسب نبودن وصله نیز در لباس باعث انگشت نما شدن در بین مردم می شود.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨🍂در روایتی آمده است که خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: «بار دیگر که برای مناجات آمدی، بدترین مخلوق مرا به همراه بیاور!»
موسی (علیه السلام) هنگام بازگشت در فکر فرو رفت که چه کسی را ببرد؟🤔
🍃به هرکس که می اندیشید با خود می گفت: «شاید خدا او را #دوست داشته باشد»
💫سرانجام موسی (علیه السلام) سگی را یافت که تمام بدنش را کِرم گرفته و لاشه گندیده اش رها شده بود و بوی عفونتش رهگذران را آزار می داد. با خود گفت: شاید این #منفورترین موجود نزد خدا باشد؛ اما این مطلب به ذهنش خطور کرد که شاید خدا همین موجود را نیز دوست داشته باشد.
✨هنگامی که به #میقات رفت، ندا رسید: «ای موسی! چیزی به همراه نیاوردی؟!»
موسی علیه السلام پاسخ داد: «به هرچه نگریستم، آن را شایسته دوست داشتن تو دیدم».
ندا رسید: «ای موسی! اگر آن #سگ را به همراه آورده بودی، از چشم ما می افتادی!» و یا در جایی دیگر آمده است: «ای موسی به عزت و جلالم قسم، اگر آن سگ را می آوردی نامت را از دیوان انبیاء محو می کردم»
💫نتیجه گیری:
«خودمون رو برتر از دیگران می بینیم ...
همه رو کوچکتر از خود میدونیم...
سر هر جریانی فوری خودمون رو با دیگری مقایسه میکنیم.. .
همینکه یه خوبی در خودمون دیدیم مقایسه شروع میشه . ......
من نمازخونم و فلانی نماز نمیخونه .......
من با حجابم و فلانی بی حجاب ...........
اینا همه دام های لطیف و نرم شیطان خبیث هست عزیزان ....همیشه باید خودمون رو نیازمند خوبی های بیشتر بدانیم.»
✨✨*«پس هیچوقت مقایسه نکن»*✨✨
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
✍سردار #شهید_خوش_سیرت
🔴هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن...
برادرم چون وظیفه یک #دوست آن است که از هر جهت مواظب دوستش باشد لذا من هم با همه بی لیاقتی خود چند نکته را متذکر می گردم و آن اینکه برادر ، ماه #رمضان ، ماه #قرآن است و شادابی دلهای بیدار با طراوت قرآن ، بلکه مهمتر از آن ، حیات ما قرآن است و با او بودن و پس هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن و در پناه قرآن #زشتی ها را از خودمان دور کنیم و با توسل و تمسک به قرآن خوبی ها را در خود پرورش دهیم و بارور کنیم.
برادرم ؛ خیلی از برادران در موقعیت سنی شما ارتباط خوبی با قرآن و کتابهای خودسازی داشته اند و خوب از خودشان مواظبت می کردند اما همین که چند صباحی از عمرشان گذشت بی حال شدند و حال عبادت و مناجات و مطالعه کتب اسلامی را از دست دادند.
لذا مواظبت کن از حالات خودت تا دچار این کسالت روحی نشوی ، که ان شاءالله هیچ وقت نخواهد شد و این تذکرات به خودت قسم ، به خودم هست نه به تو. به هر حال از شما خیلی التماس دعا دارم."
📚این نامه در تاریخ 66/2/21 نوشته شده در حالی که سردار خوش سیرت، کمتر از دو ماه دیگر به شهادت رسید.
(تاریخ شهادت 66/4/6)
✾📚 @Dastan 📚✾