eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5947525799304234003.MP3
2.08M
🍃شب جمعه 🍃شب زیارتی ارباب 🍃مناجات زیبا❣ 👇👇👇👇👇👇❤ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حســــین جان❤️ 🔸چہ ڪنم حُب حُسین است حلاوت دارد 🔸دل تنگـــم بہ خـــُدا میـل زیــارت دارد اللهم رزقنا زیارت الحسین🌹 ‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 هرگاه به هر امامی سلام دهید خــــــود آن امام جواب ســـــــلام تان را میدهـــــد...❣ ولی اگر کسی بگوید: ❣ “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣ همه‌ی امامان جواب میدهند … می‌گویند: چه شده است که این فرد نام مادرمان را برده است !؟ السلام علیکِ یا فاطمهُ الزهراء(س) تا ابد این نکته را انشا کنید پای این طومار را امضا کنید هر کجا ماندید در کل امور رو به سوی حضرت زهرا کنید... 🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ🌹 مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸 دعای روز جمعه 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ الْإِنْشَاء ِوَ الْإِحْيَاءِ وَ الْآخِرِ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَشْيَاءِ الْعَلِيمِ الَّذِي لا يَنْسَىٰ مَنْ ذَكَرَهُ وَ لا يَنْقُصُ مَنْ شَكَرَهُ وَ لا يَخِيبُ مَنْ دَعَاهُ وَلايَقْطَعُ رَجَاءَمَنْ رَجَاهُ 🌹اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَىٰ بِكَ شَهِيداً وَ أُشْهِدُ جَمِيعَ مَلائِكَتِكَ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَنْشَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِكَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ وَ لا عَدِيلَ وَ لا خُلْفَ لِقَوْلِكَ وَ لا تَبْدِيلَ 🌹وَ أَنَّ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ أَدَّىٰ مَا حَمَّلْتَهُ إِلَى الْعِبَادِ وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّ الْجِهَادِ وَ أَنَّهُ بَشَّرَ بِمَا هُوَ حَقٌّ مِنَ الثَّوَابِ وَ أَنْذَرَ بِمَا هُوَ صِدْقٌ مِنَ الْعِقَابِ اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَىٰ دِينِكَ مَا أَحْيَيْتَنِي ، وَ لا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ 🌹صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَىٰ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهِ وَ وَفِّقْنِي لِأَدَاءِ فَرْضِ الْجُمُعَاتِ وَ مَا أَوْجَبْتَ عَلَيَّ فِيهَا مِنَ الطَّاعَاتِ وَ قَسَمْتَ لِأَهْلِهَا مِنَ الْعَطَاءِ فِي يَوْمِ الْجَزَاءِ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم. 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 🍃🌸 🌸🍃🌸
صداى خسته اش، لرزید: مرسى مهتاب جون، حاج خانوم حالش چندان خوب نیست. مرجان هم رفته زیارت، تنهاست.من باید مواظبش باشم.وقتى گوشى را مى گذاشتم، حسابى خواب از سرم پریده بود. آخرین بارى که حسین زنگ زده بود، درباره على خیلى مبهم حرف زد و گفته بود بعدا برایم تعریف مى کند. پس حتما چیزى بوده که مى خواست بعدا برایم تعریف کنه. احتمالا سحرحق داشت. بلند شدم و به طرف حمام رفتم. احتیاج به یک دوش آب گرم داشتم، اما زنگ در، منصرفم کرد. آیفون را برداشتم، صداى سهیل شتابان بلند شد: زود بپر پایین، شام دعوت دارى... - کجا؟- مامان گفت بیام دنبالت. زود باش.دلم مى خواست نروم، خسته بودم و احتیاج خواب داشتم، اما از طرفى وقتى یاد رفتن پدر و مادرم مى افتادم، دلم مى خواست هر لحظه پیششان باشم. ناچار در کمد را باز کردم و شروع کردم به لباس عوض کردن، وقتى در را بستم و وارد کوچه شدم سهیل را مشغول صحبت با یک پسر کوچک و ژولیده دیدم. سهیل با دیدن من، دستى به پشت پسرك زد وچیزى در دستانش گذاشت. در راه، همه ساکت بودیم. سهیل انگار ناراحت بود. پرسیدم: - سهیل چرا ناراحتى؟سر تکان داد و گفت: از دست خودم شاکى ام! مى دونى این پسره کى بود؟ گلرخ آهسته گفت: معلومه که نمى دونیم، حالا کى بود؟ سهیل نفس عمیقى کشید و گفت: اسمش جواد بود. واکسى محله، آمده بود سراغ حسین رو مى گرفت. با تعجب گفتم: چه کارش داشت؟ - هیچى، مى خواست ببینه کجاست و به قول خودش خدا نکرده مریض نشده باشه. مى گفت حسین هفته اى یکبار بهش سر مى زده و کفشهاشو مى داده واکس بزنه، براش کتاب قصه و لباس مى برده، چه مى دونم میوه و شیرینى و از این خرت و پرت ها، ماهانه بهش یک پولى هم مى داده، حالا این آقا جواد با معرفت آمده بود سراغ رفیقش! واقعا ازخودم بدم آمد، چرا من از این کارها نمى کنم؟ گلرخ با ملایمت دستش را گرفت و گفت: هیچوقت براى این کارها دیر نیست. بدى ما آدما اینه که به دور و برمون اصلا توجه نداریم. صد سال دیگه اگه من پیاده از جلوى این واکسى رد بشم، متوجه اش نمى شم! ولى حسین اینطورى نیست.اون حواسش به همه چیز هست. براى کمک به بقیه همیشه داوطلبه، خدا کنه سالم و سرحال برگرده، انگار تو این شهرچشم انتظار کم نداره.با حرفهاى گلرخ و سهیل، دلم براى حسین پَر کشید.وقتى به خانه پدرم رسیدیم همه در فکر حسین و دل مهربانش بودیم. بعد از شام، مادرم صندلى اش را عقب زد و گفت: بچه ها من مى خوام هفته بعد مهمونى خداحافظى بگیرم... سهیل با خنده به میان صحبتش پرید: خداحافظى سه هفته قبل از رفتن چه معنى مى ده؟مادرم دستش را بالا آورد: بچه جون پابرهنه نپر وسط، توى این سه هفته من باید وسایل رو بسته بندى کنم، مهمونى بدون مبل و صندلى و دیگ و قابلمه هم که نمى شه.پرسیدم: حالا مى خواى کى رو دعوت کنى؟ - خوب فامیل و دوستانمون رو دیگه، دایى، عموها، همسایه ها، پدر و مادر گلرخ جون، چه مى دونم شما هم اگر مهمونى دارید دعوت کنید.پدرم با اخمى دوستانه گفت: همکاراى منهم که آدم نیستن، هان؟مادر لبخندى زد و گفت: این چه حرفیه امیر، من که همکاراتو نمى شناسم، خودت هر کدوم رو مى خواى دعوت کن.بعد رو به من کرد و گفت: مهتاب تو هم لیلا و شادى رو دعوت کن، چه مى دونم هر کى رو دوست دارى.سرى تکان دادم و گفتم: لیلا که فکر نکنم بیاد. شوهرش اصلا دوست نداره رفت و آمد داشته باشه.مادرم با نوك انگشتان به گونه اش زد: وا خدا مرگم بده! چرا؟ بشقاب ها را روى هم گذاشتم و گفتم: چه مى دونم، لیلا مى گه فقط با دوستاى دوران مجردى اش دنبال عیش و نوشه! بیچاره لیلا رو خونه نشین کرده.گلرخ با تأسف سرى تکان داد: حیف از لیلا و جوانى اش! با اون پول و ثروت هر کى ببینه فکر مى کند لیلا ملکۀ دنیاست.سهیل خندید: مگه کسى مى تونه جاى تو رو بگیره؟آن شب وقتى همه خوابیدند به این فکر مى کردم که چقدر دلتنگ حسین هستم و اینکه واقعا حس مى کنم در کنار حسین، ملکۀ دنیا، من هستم. http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🌹ﻫﺸﺖ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﺯﻣﻴﻦ ﮐﺮﺑﻠﺎ 🌹🍃 👌🌸 ﺗﺮﺑﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻴﺪ ﺍﻟﺸّﻬﺪﺍﺀ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﻮﺛّﻖ ﺁﺛﺎﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ: 🍂🌼 1 - ﻃﺒﻖ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺳﺠﺪﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮ ﺗﺮﺑﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻮﺟﺐ ﻗﺒﻮﻟﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺍﻟﺴُﺠُﻮﺩُ ﻋَﻠﯽ ﺗُﺮﺑَﺔ ﺍﻟﺤُﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻳﺨﺮِﻕُ ﺍﻟﺤُﺠﺐُ ﺍﻟﺴًﺒﻌﺔ. ﺳﺠﺪﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮ ﺗﺮﺑﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻫﻔﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺍﺯ (ﻣﻨﻊ ﻗﺒﻮﻟﯽ ﺁﻥ) ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﺩ. 🍃🌸 2 - ﺫﮐﺮ ﺑﺎ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﺗﺮﺑﺖ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸّﻬﺪﺍﺀ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺫﮐﺮ ﭼﻬﻞ ﺣﺴﻨﻪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﯽ‌ﻧﻮﻳﺴﻨﺪ، ﻭ ﺣﺘّﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺫﮐﺮ، ﺗﺴﺒﻴﺢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻥ ﻫﺮ ﻳﮏ ﺑﻴﺴﺖ ﺣﺴﻨﻪ ﺩﺍﺭﺩ. 🍂🌼 3 - ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﮐﺎﻡ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺮﺑﺖ ﺳﻴﺪ ﺍﻟﺸّﻬﺪﺍﺀ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﮐﺴﻴﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻠﺎ ﻣﺒﺪﻝ ﻣﻴﺴﺎﺯﺩ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭘﻠﻴﺪﯼ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻣﺤﺒّﺖ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻭ ﻣﯽ‌ﮐﺎﺭﺩ. 🍃🌸 4 - ﺑﺮ ﻟﺤﺪ ﻳﻌﻨﯽ ﻗﺒﺮ ﻫﺮ ﻣﻴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺑﺖ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﻗﺒﺮ ﺭﻫﺎﻧﻴﺪﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ. 🍂🌼 5 - ﺗﺮﺑﺖ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮ ﻫﺮ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﺷﻔﺎ ﺑﺨﺶ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻤﺎ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺘﺐ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺫﮐﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🍃🌸 6 - ﺧﺎﮎ ﻣﻘﺘﻞ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺣﺼﻦ، ﻳﻌﻨﯽ ﺣﺼﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺁﻓﺎﺕ ﻭ ﻫﺮ ﮔﺰﻧﺪﯼ، ﻭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺣﻤﻞ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ. 🍂🌼 7 - ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﺶ ﺗﻠﺎﻃﻢ ﻣﻮّﺍﺝ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎﺳﺖ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﻪ ﺗﻠﺎﻃﻢ ﺁﻳﺪ، ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻗﻄﻊ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺗﺮﺑﺖ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﭙﺎﺷﻨﺪ ﺩﺭﻳﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ. 🍃🌸 8 - ﺗﺮﺑﺖ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺗﺤﻔﻪ ﺣﻮﺭﻳﺎﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﯼ ﻧﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﻧﻮﺭ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻇﻠﻤﺎﺕ ﻣﺤﺸﺮ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻣﯽ‌ﮔﻴﺮﺩ، ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺧﺎﮎ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﮐﻪ ﺗﺮﺑﺖ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸّﻬﺪﺍﺀ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻮﺭ ﻋﻈﻴﻤﯽ ﺍﺯ ﺗﺮﺑﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﻳﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻴﺮﻩ ﻣﯽ‌ﺳﺎﺯﺩ ﮐﻤﺎ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ. (1). 📚 (1) ﮐﺸﮑﻮﻝ ﺍﻟﻨﻮﺭ ﺝ 1 ﺹ ۱۸۶ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌿💐🌷🌿💐🌷🌿💐🌷🌿💐🌷🌿 🌸بشارت به ظهور آقا امام زمان (عج) در اديان ديگر انديشه‌ مهدويت منحصر به شيعيان و يا مسلمانان نيست؛ بلكه همه يا اغلب اديان و مذاهب موجود در جهان، به گونه‌اي به “موعود” باور دارند. و يا دست‌كم آنچه كه مسلّم و قطعي است، متون ديني و معارف ديني اديان ابراهيمي به اين مسأله تصريح كرده‌اند. در زيارت‌نامه‌ امام زمان، در مفاتيح الجنان، چنين مي‌خوانيم: «سلام بر آن مهدي كه خداي عزو جل به همه‌‌ امت‌ها وعده داده است كه به وسيله‌ او سخنان و انديشه‌ها را متحد كند و پريشاني را از ميان بردارد و زمين را پر از عدل و قسط نمايد». (مفاتيح الجنان، زيارت حضرت صاحب الامر، ص ۷۰۱). ملل و اقوام مختلف در اصل اعتقاد به ظهور يك منجي در آخرالزمان تقريباً اتفاق نظر دارند و هر كدام بر اساس فرهنگ خود نامي بر آن نهاده‌اند. هر چند درباره‌ مصداق او، ويژگي‌هاي شخصيتي او، چگونگي ظهور او، مشخصات دوران حضور او و هدف او اختلافات زيادي ميان مسلمانان و ديگران وجود دارد. اما آنچه را كه مي‌توان به عنوان تفاوتي آشكار ميان انديشه‌ مهدويت در نزد شيعيان و اين انديشه‌ در ميان ساير ملل و اقوام مشاهده كرد، اين است كه اين انديشه در نزد شيعيان يك انديشه‌ جهاني و نوعي فلسفه‌ جهاني است. به اين معنا كه مهدي در انديشه‌ اسلامي، اختصاصي به امت خاصي ندارد. قيام و دعوت او قيام و دعوتي جهاني است و نه قومي و قبيله‌اي و نژادي. او براي نجات بشريت مي‌آيد و نه براي سروري دادن نژاد و قومي خاص. او ياور مظلومان است و هدفش ظلم‌ستيزي و عدالت‌گستري است؛ به تعبير ديگر، ويژگي بارز انديشه‌‌ مهدويت در نزد شيعيان اين است كه مهدي را موعودي جهاني با هدفي جهاني و برنامه‌اي جهاني دانسته و او را مخصوص قوم و قبيله يا دين و مذهب خاصي نمي‌دانند. ريشه‌ اين اعتقاد هم در خود اسلام و تشيّع به معناي واقعي كلمه‌ نهفته است. زيرا اسلام و دعوت اسلامي، دين و دعوتي جهاني است و تشيّع به معناي حقيقي كلمه‌ همان اسلام ناب است. و انديشه‌ مهدويت كه در تشيع مطرح است، در حقيقت انديشه‌اي برآمده از متن اسلام و حاكي از جهاني انديشي اسلام و برنامه‌ريزي آن در جهت جهاني‌سازي عدل و صلح و صميميّت و معنويت است. پس اگر چنين است، نبايد اجازه داد كه همچون برخي از اديان و مكاتب ديگر، اين انديشه به شكل يك انديشه‌ قومي و قبيله‌اي توصيف شود. به تعبير شهيد مطهري نبايد اين انديشه بلند و جهاني را به شكل يك “آرزوي كودكانه” و قومي و قبيله‌اي ترسيم كرده، آن را تا سطح فردي كه مي‌آيد به قصد انتقام‌گيري و كينه‌توزي پايين كشانيد. “گويي حضرت حجت فقط انتظار دارند كه كي خداوند تبارك و تعالي به ايشان اجازه بدهند كه مثلاً بيايند ما مردم ايران را غرق در سعادت كنند يا شيعه را غرق در سعادت كنند، آن هم شيعه‌اي كه ما هستيم كه شيعه نيستيم”. (مرتضي مطهري، مهدي موعود: در مجموعه آثار، ج ۱۸، صص ۱۸۰- ۱۸۱). چنين تصوير و تفسيري از مهدويت بسيار شبيه تفسير يهوديت از منجي موعود است. توضيح آن كه،‌ موعود پاياني يهوديان، كسي است كه مي‌خواهد قوم يهود را نجات دهد و آنان را از سختي و فلاكت برهاند. يهوديان در سراسر تاريخ محنت‌بار و پر از رنج و سختي خود، همواره به اميد ظهور “مسيحا” همه‌ انواع تحقير و شكنجه را تحمل كرده‌اند. آنان معتقدند كه در آخرالزمان منجي و موعودشان خواهد آمد و آنان را از ذلت و درد و رنج رها خواهد ساخت و قوم يهود را فرمانرواي جهان خواهد كرد. 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🌿💐🌷🌿💐🌷🌿💐🌷🌿💐🌷🌿
✨﷽✨ 💠 ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ آیت ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻗﻀﯿﻪ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﻩ! 🔸ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﻓﻮﺕ "آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ" ﺳﻨﮓ ﺗﺮﺍﺵ ﻫﺎ ﯾﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺑﺮﺍﯼ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻥ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻌﻈﻤﯽ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ میخوﺭﻩ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺳﻨﮓ ﺩﯾﮕﻪ مینوﯾﺴﻦ ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺯ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻩ 🔹ﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ میرﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﭼﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪﺷﻮﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻓﻮﺗﺶ ﻭﺻﯿﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ《 ﺍﻟﻌﺒﺪ 》ﭼﻮﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺷﻮﻥ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﻋﺒﺪ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ 🔹 حدیث سنگینی است ... ✨امام کاظم علیه السلام میفرمایند: اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد درآورند و اگر ایشان را تصفیه نمایم از هزار نفر جز یک نفر خالص و بی غش نباشد و اگر غربالشان کنم با من جز خواص و نزدیکانم نمانند ، فراوانند افرادی که برپشتی ها تکیه می زنند و می گویند: ما شیعه علی علیه السلام هستیم!!! شیعه علی علیه السلام کسی است که کردارش گواه رفتارش باشد. 📚 روضه کافی ج1 ص471 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلَامُ عَلَى الرُّءُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الْأَبْدَانِ. بچه ها سر آقامون رو میخوان ببرند اهل حرم را چطور کنار گودال بردند؟ هلالی #کانال_داستان_و_رمان_مذهبی👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
جمعه شد آقا نگاهم بر در است در فـراق یار آهـم از سر است 🍃🌼 می نمایند جمعه ها گر افتخار باشد از مهـدی زهـرا انتظـار 🕊أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِولیڪَ ألفرج🕊 #کانال_حضرت_زهرا_س 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🔷دروغ ميگويم . . . 🔷دروغ ميگويم ما اهل کوفه نيست 🔹ما کوفى نيستيم ولى چند نفر از ما دعاى ندبه روز جمعه رو فراموش نميکنه؟؟ . 🔷ما کوفى نيستيم 🔹ولى تا حالا تو عروسي هامون به فکر مهمان ويژه بوديم ↩به فکر امام زمانمان بوديم؟؟ . 🔷ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چند نفر از ما در قنوت نمازش دعاى فرج ميخواند؟ . 🔷ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چند نفر از ما ثواب قرائت قرآن و صدقه هايش رو براى سلامتى امام زمان هديه ک مي کنه؟؟ . 🔷ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چند نفر از ما بعد از نماز هايش دعاى فرج ميخونه؟؟ . 🔷ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى خدا وکيلى چندبار واسه رضايت امام زمانمون از يک گناه گذشتيم؟؟ . 🔷ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى واسه خاطر امام زمان دست چند نفر رو گرفتيم و گره از کارشون باز کرديم؟! 🔷ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چقدر کسانى رو که داشتن واسه جشن امام زمان پول جمع ميکردند رو مورد نصيحت قرار داديم که : ↩اين کار ثواب داره ولى اى کاش به فقرا بيشتر برسيم 🔽ولى وقتى عروسى دختر و پسره خودمون شد هيچ يک .از فقرا و اين سخنان به يادمون نيومد وچقدر بريز و بپاش کرديم . . 🔷 چقدر گفتيم ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چقدر شرايطمون شبىه کوفيان شده . . 🔷ما کوفى نيستيم 🔹ولى عجيب بوى کوفيان به مشام ميرسد . . . ❌من ميترسم ميترسم دوباره عاشورا تکرار شود 🔼تقصير ماست غيبت طولانى شما . 🔼بغض گلو گرفته پنهانى شما . 🔼آيا حقيقت است که اصلا شبيه نيست . 🔼رفتار ما به رسم مسلمانى شما⁉ ↩اللهم ارنى طلعت رشيد↪ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
بی صبرانه به تلفن خیره مانده بودم . حتی کلاس هم نرفته بودم مبادا وقتی نیستم تلفن زنگ بزند . نمی دانم این چه سري است که وقتی منتظر هستی حتی اتفاقهاي روزمره هم نمی افتد. روزهاي دیگر تلفن ده بار زنگ می زد ولی امروز که منتظر زنگش بودم ناز می کرد. براي چندمین بار گوشی را برداشتم تا مطمئن شوم دستگاه سالم است . صداي بوق آزاد مطمئنم کرد. به تسبیح ظریف درون دستم نگاه کردم. این تسبیح حسین بود که در آخرین لحظه روي تلوزیون جا گذاشته بود. حالا با گرفتنش در دستم احساس می کردم به حسین نزدیکم. از دیشب بیدار بودم انقدر به پنجره زل زدم تا سپیده زد و صداي گنجشکها بلند شد. با هیجان نماز خواندم و ساعتها سر سجاده دعا کردم . چقدر بدون حسین تنها بودم. دیگر کسی نبود با خوشرویی کمکم کند حسین رفته بود و من تنها براي بازگشتش با زاري و ناله به درگاه خدا استغاثه می کردم. واي که اگر حسین نباشد من چقدر تنها و بی کس می شوم. اشک هایم بی اختیار سرازیر شد. با عجله پاکشان کردم. نه نباید گریه کنم. نباید نفوس بد می زدم. حسین باید بر می گشت. باید سالم بر می گشت. من رویاهاي زیادي داشتم.با صداي بلند گفتم : حسین تو باید برگردي ... هنوز مهرمو ندادي ! دلم برایش پر کشید . براي نوازشهایش بوسه هایش حرفهاي عاشقانه اش براي آغوش گرم و مردانه اش براي نگاه مشتاق و پاکش براي دستان حمایتگرش . ....بی طاقت بلند شدم فریاد زدم : زنگ بزن لعنتی ! در کمال تعجب تلفن زنگ زد دستپاچه گوشی رابرداشتم. : بله ؟صداي سهیل بلند شد : سلام چه خبر ؟عجولانه گفتم : هیچ خبري نشده .. گوشی رو بذار بعد بهت زنگ می زنم.صداي سهیل پر از نگرانی بود : تا خبري شد زنگ بزن !گوشی را گذاشتم و دوباره شروع به راه رفتن در هال کوچک خانه امان کردم. ناخود آگاه دستم روي آویز گردنبدم کشیده شد. زیر لب گفتم : خدایا حسین رو حفظ کن خدایا خودت نگهدارش باش .به ناخن هایم نگاه کردم . همه را جویده بودم . واي که دلم می خواست سیم تلفن را هم بجوم. قرآن کوچک و کهنه اي را که حسین هدیه داده بود برداشتم قبل از اینکه بازش کنم دوباره تلفن زنگ زد. قبل از دومین زنگ گوشی را برداشتم : - الو ... ؟ صدایی نبود . دوباره گفتم : الو ؟ ... با حرص گفتم : بر مردم آزار لعنت ! صداي خندان علی بلند شد : مهتاب خانم منم علی ... با خجالت گفتم : سلام از بنده شرمنده صداتون نیامد فکر کردم مزاحمه حالتون چطوره ؟ - خیلی ممنون زنگ زدم خبراي خوب بهتون بدم حسین رو دیروز عمل کردن . الان هم حالش خوبه فقط گیج و منگه نمی تونه حرف بزنه . گفتم یک زنگ بزنم از نگرانی در بیان .با بغض گفتم : لطف کردید تو رو خدا راست می گید؟ حالش خوبه ؟ علی خندید : به جان مادرم راست می گم مهتاب خانم عملش موفقیت آمیز بوده الان هم تازه به هوش آمده حالا چند روز دیگه خودش بهتون زنگ می زنه . با آسودگی گفتم : خدا مادرتون رو براتون نگهداره . خیلی لطف کردید .صدایش ضعیف شد : خوب دیگه به خانواده سلام برسونید امري ندارید؟بعد از اینکه خدا حافظی کردم و گوشی را گذاشتم بغضم ترکید . با صداي بلند گفتم :- خدایا شکرت ! خدایا ممنونم . ..فوري به سهیل و مامان و سحر و لیلا زنگ زدم و خبر دادم که حسین را با موفقیت عمل کردند . سهیل تا فهمید حسین حالش خوب است با شادي گفت : - همه شام مهمون من هستین . مهتاب زود حاضر شو میام دنبالت . http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
چقدر این متن دکتر الهی قمشه ای زیباست روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند فضای منزلتان خالی از نقاشی های کودکانه خواهد شد؛ دیگر اثری از شکلک های خندان بر روی دیوارهای خانه، حک کردن اسامی بر روی پارچه ی دسته ی مبل ها و طرح های لرزان انگشتی بر روی شیشه های بخار گرفته ی پنجره های خانه،وجودنخواهد داشت. روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند دیگر اثری از هسته های میوه ها در زیر تخت ها وجود نخواهد داشت. در آن روز می توانید مدادی را بر روی میز براي يادداشت كردن پیدا کنید و شيرينی داخل یخچال باقی خواهد ماند. روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند میتوانید برای خود غذاهای بخارپز به جای ساندویچ هات داگ یا همبرگر درست کنید. میتوانید زیر نور شمع غذا بخورید بدون آنکه نگران دعوای فرزندانتان برای فوت کردن شمع ها باشید. روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند زندگیتان متفاوت خواهد شد آنها آشیانه تان را ترک خواهند کرد و خانه تان آرام... ساکت... خالی و تنها خواهد شد. در آن زمان است که به جای چشم انتظاری برای فرارسیدن «روزی» ؛ دیروزها را مرور خواهید کرد... یعنی در ان روزها ؛ دلتنگ امروزتان خواهید شد... 👇👇👇👇 🌟________ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662  ̄ ̄🐬 ̄O  ̄ ̄ ̄
📗خواندنى وجالب📒 🔹«قارون» هرگز نمی دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند. 🔹و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است. 🔹و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید. 🍓🍒 🔹و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید... 🔹و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد 🔹بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم ! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم ! 💠خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 🌐مردعربی از حضرت علی (ع) پرسيد : اگر من آب بنوشم حرام است؟ فرمودند : نه گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟ فرمودند: نه گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است ! 🌸اميرالمومنين (ع) فرمودند : اگر آب به رو ي سرت بپاشم دردي احساس ميكنی؟ گفت : نه فرمودند:اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟ گفت : نه فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟ گفت : فرق سرم شكافته ميشود. حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است . 📚کتاب قضاوتهای امیرالمومنین(ع) 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
4_5780418405752373779.mp3
14.02M
🔊 شب میلاد امام رضا علیه السلام 🔘 هیئت قمربنی هاشم علیه السلام 🎶 🎤 حاج حيدر خمسه http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#صبحونه هرصبح سلامی به⛅️ گل روی تو"ارباب"✋ چون یادگل روی تو😍 یادآور عشق است❤️ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ #صبحتون_حسینی 🍃❤️ http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
💖❤🌼💖❤🌼💖 🌺🍃دعای شنبه حضرت فاطمه(س) 🌺🍃"پروردگارا! گنجهاى رحمتت رابراى ما بگشاو ما را مشمول رحمتى قرار ده كه بعد از آن دردنيا و آخرت عذابمان ننمائى. 🌺🍃و از فضل گسترده ات،مارا از روزى حلال وپاكيزه اى،بهره مندگردان،و ما را نيازمند و محتاج كسى جز خودت قرار نده، 🌺🍃وشكرگذارى ما را نسبت بخودت، و نيز فقر و نيازمان را به تو،وبی نيازى و كرامت نفسمان ازغير خودت را، افزون فرما. 🌺🍃خداوندا! در دنيا بر ما گشايش عطا فرما، بارالها! از اينكه ما را درحالیكه ديدارت را طالبيم ، ازديدارت منع نمائى،به تو پناه می بريم. 🌺🍃پروردگارا! برمحمد و خاندانش درود فرست،وآنچه راكه دوست دارى بما عطافرماو آنرا نيرويى قرار ده در آنچه که مادوست می د اريم، اى بهترين رحمت كنندگان". 🌺🍃کانال حضرت زهرا س 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 💖❤🌼💖❤🌼💖❤🌼💖❤
کوتاه "داستان جالب قصر پادشاه" در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از "پادشاهان بزرگ" برای "جاودانه" کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که "قصری باشکوه" بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت "ستونی" نداشته باشد !!! اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه، کسی از "عهده ساخت" سقف تالار اصلی بر نیامد و "معماران" مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه "ناکامی پادشاه" او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار "زبر دست" و افسانه ای به نام "سنمار" وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید. و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند و او "طرحی نو" در انداخت و کاخ افسانه ای "خورنق" را تا زیر سقف بالا برد و "اعجاب و تحسین" همگان را برانگیخت، اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید، سنمار "ناپدید شد" و کار اتمام قصر خورنق "نیمه کاره" ماند. مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور "دستگیری و محاکمه و مرگ" او را صادر کرد تا پس از هفت سال دوباره سر و کله سنمار پیدا شد. او که با "پای خود" آمده بود دست بسته و در غل و زنجیر به حضور پادشاه آورده شد و شاه دستور داد او را به "قتل" برسانند اما سنمار درخواست کرد قبل از مرگ به حرفهای او گوش کنند و توضیح داد که علت "ناکامی معماران" قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده است که زمین به دلیل "فشار دیواره ها و عوارض طبیعی" نشست می کند و اگر پس از بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین بعدا سقف نیز ترک خورد و "فرو می ریزد" و قصر "جاودانه" نخواهد شد. پس لازم بود مدت "هفت سال" سپری شود تا زمین و دیواره ها نهایت افت و نشست خود را داشته باشند تا هنگام ساخت سقف که موعدش همین حالا است "مشکلی" پیش نیاید و اگر من در همان موقع این موضوع را به شما می گفتم حمل بر "ناتوانی" من می کردید و من نیز به سرنوشت دیگر معماران ناکام به کام مرگ می رفتم. پادشاه و وزیران به "هوش و ذکاوت" او آفرین گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و سنمار ظرف یک سال قصر خورنق را "اتمام و آماده افتتاح" نمود مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و "شخصیتهای بزرگ" سیاسی آن عصر و سرزمینهای همسایه نیز به "جشن" دعوت شدند و سنمار با "شور و اشتیاق" فراون تالارها و سرسراها واطاقها و راهروها و طبقات و پلکانها و ایوانها و چشم اندازهای زیبا و "اسرار امیز" قصر را به پادشاه و هیات همراه نشان میداد و دست آخر پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و رازی را با در میان گذاشت و به دیواری اشاره کرد و تکه آجری را نشان داد و گفت: کل بنای این قصر به این یک آجر "متکی" است که اگر آنرا از جای خود در آوری کل قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت "فرو میریزد" و این کار برای این کردم که اگر یک روز کشورت به دست "بیگانگان" افتاد نتوانند این قصر افسانه ای را "تملک" کنند شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی سنمار به خاطر "هنر و هوش و درایتش" تحسین کرد و به او وعده "پاداشی بزرگ" داد و گفت؛ "این راز را باکسی در میان نگذار…" تا اینکه در "روز موعود" قرار شد پاداش سنمار معمار را بدهد. او را با "تشریفات" تمام به "بالاترین ایوان قصر" بردند و در برابر چشم تماشا گران دستور داد به پایین "پرتابش کنند" تا بمیرد !!! سنمار در آخرین لحظات حیات خود به چشمان پادشاه نگاه کرد و "با زبان بی زبانی" پرسید؛ چرا ؟؟؟!!! و پادشاه گفت: برای اینکه جز من کسی "راز جاودانگی و فنای قصر" نداند و با این جمله او را به پایین پرتاب کرده و راز را برای همیشه از همه "مخفی" نگاه داشت…! *ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم.* 👇👇👇 ✹••••••••••••••••••••❤️ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤️✨ آدابـــــ همسردارے فاطمے ✨❤️ ✨ تقسیم کار در خانه‌ √ یکی از عوامل شادابی و تکامل خانواده تعیین حدود مسئولیت افراد در خانواده است. ☆ رسول خدا در اولین شب ازدواج علی(ع) و زهرا(س) کارهای آنان را به این شکل تقسیم نمود: [خمیر کردن آرد و پختن نان و تمیز کردن و جارو زدن خانه به عهده فاطمه(س) باشد و کارهای بیرون منزل از قبیل جمع آوری هیزم و مواد غذایی را علی (ع) انجام دهد] 🍃 پس از آن بود که حضرت زهرا(س) فرمود: ✅ جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا (ص) مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است،‌ بازداشت. 🔴بزرگترین و تخصصی ترین کانال مرجع ❥حضرت زهرا«س»درایتا ❥ ↪️ http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 👉فروارد این پیام صدقه جاریه است
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 ✅جواب های دندان شکن حضرت علی (علیه السلام) به کفار کفار: خدا کیست و در چه سال و تاريخى خدايت به وجود امد ؟ امام فرمود:خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن زمان و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته . كفار گفتند: چه طور ميشود⁉️ هرچيزى كه به وجود آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود آمده ويا تبديل شده❗️❗️ امام على (علیه السلام) فرمود : قبل از عدد ٣ چه عددى است ❓ گفتند ٢ امام پرسيد قبل از عدد ٢ چه عدديست ❓ گفتند ١ امام پرسيد و قبل از عدد ١ ❓ گفتند هيچ امام فرمود چطورميشود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد ❓ كفار گفتند خدايت كجاست وكدام جهت قرار گرفته؟!! امام فرمود همه جا حضور دارد وبر همه چيز مشرف است . گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشى⁉️ امام فرمود : اگر شما در مكانى تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام طرف و كجا مي بینيد ؟ كفار گفتند همه جا و از همه طرف❗️ امام فرمود پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات و ارض است نميشود همه جا باشد❓ كفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست ⁉️ چطور ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى ⁉️ امام فرمود: خداوند خودش خالق خورشيد و نور است ايا شما قدرت طوفان و باد را نديده ايد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است،در حالى كه قدرتمند است❓ خداوند خود خالق باد است. گفتند :خدايت را برايمان توصيف كن.از چه درست شده ؟ آیا مثل آهن سخت است ❓ يا مثل آب روان ❓ ويا از گاز است و مثل دود و بخار است ⁉️ امام فرمود : ايا تا به حال كنار مريضى در حال مرگ بوده ايد و با او حرف زده ايد ❓ گفتند : آرى بوده ايم وحرف زده ايم . امام فرمود : آيا بعداز مردنش هم بااو حرف زديد ؟ گفتند نه چطور حرف بزنيم در حالى كه او مرده ⁉️ امام فرمود : فرق بين مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم وحركت نبود❓❓ گفتند :روح،روح از بدنش خارج شد. امام فرمود شما آنجا بوديد و ميگوييد كه روح از بدنش خارج شد و مُرد. حال آن روح را كه جلو چشم شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟ همه سكوت كردند . امام على (علیه السلام) فرمود: شماکه قدرت توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد؛ چطور قادر به فهم و درك ذات أقدس احديت و خداى خالق روح هستيد؟!! 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 📚ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﻧﻈﺮﯼ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
آن شب همه با هم رستوران رفتیم و جشن گرفتیم. انقدر خوشحال بودم که دلم می خواست با فریاد به همه دنیا اعلام کنم حسین حالش خوب است. آن شب هر چقدر مادر اصرار کرد خانه شان بروم قبول نکردم. دلم می خواستت تنها باشم دلم می خواست در رختخواب مشترکمان بخوابم و بوي حسین را به مشام بکشم. دلم برایش سخت تنگ شده بود.فرداي آن شب دیر به دانشگاه رسیدم . آنقدر دیر که کلاس تقریبا تمام شده بود. شادي و لیلا با دیدنم هجوم آوردند تا تبریک بگویند. صورت همدیگر را بوسیدیم سپاسگذار به دوستانم نگاه کردم . چقدر دوستشان داشتم. شادي و.قتی دید نگاهشان می کنم گفت :- بیخود زل نزن من ناهار بده نیستم.لیلا فوري گفت ك دیگه گفتی باید ناهار بدي .با خنده گفتم : ناهار مهمون من !لیلا دستم را گرفت : خیلی ممنون همون دفعه املت بهمون دادي بسه در ضمن مثل اینکه استاد حرفهایی به خانم زدن باید به این مناسبت بهمون شیرینی بدن. شادي با خونسردي گفت : شرینی نه ناهار !همانطور که به طرف در هلش می دادم گفتم : ما دهنمون با ناهار شیرین می شه . یا الله وقتی همه سوار ماشین لیلا شدیم شادي گفت : راستی خبر دارین آیدا نامزد کرده ؟چشمانمان از تعجب گرد شد : راست می گی ؟ با کی ؟شادي شانه اي بالا انداخت و گفت : دقیق نمی دونم ولی مثل اینکه از دوستاي برادرش است.با تعجب پرسیدم : از وضعشون خبر داره ؟شادي با آب و تاب گفت : نه این بار تصمیم گرفتن که قضیه رو نگن فقط خیلی سربسته گفتن پدر و مادرشون از هم طلاق گرفتن . همین !لیلا آهسته گفت : خداکنه به خیر بگذره . آن روز فکرم مشغول خبري شد که شادي داده بود. از ته دل دعا می کردم آیدا هم سر و سامان بگیرد و خوشبخت شود.همیشه با دیدنش دلم می گرفت چرا که به جرم گناه دیگري او را مجازات می کردند. پدرش با آن سن و سال و ادعاي دین و ایمان ذره اي فکر نکرده بود با کاري که می کند آینده فرزاندنش را تباه می کند . بچه هاي بی گناهی که سالها با دستورات و امر و نهی هایی بزرگ شده بودند که حالا خود فرمانده شان آنها ا زیر پا گذاشته و لگد مال کرده بود . آخرهفته مادرم مهمانی گرفته بود و من هنوز نمی دانستم بروم یا نه ؟ دلم نمی خواست با فامیل پر مدعایم روبرو شوم وپشت چشم نازك کردنها و ایما و اشارها و سوالهاي ظاهرا دلسوزانه شان را تحمل کنم از طرفی می دانستم اگر نروم مادرم ناراحت می شود و دلم نمی خواست مادرم را بیش از این اذیت کنم .سر دو راهی عجیبی گیر کرده بودم . یک روزمانده به مهمانی در خانه مشغول درس خواندن بودم که تلفن زنگ زد .همانطور که کتاب را نگاه مى کردم، گوشى را برداشتم. -الو؟صداى گرفتۀ حسین بلند شد: سلام عروسک! قربونت برم، چقدر دلم برات تنگ شده...خجالت را کنار گذاشتم و گفتم: من قربون تو برم، عزیزم. دل من برات یک ذره شده، حالت چطوره؟ چه کار مى کنى؟صداى شادش در گوشم پیچید: کارم شده دعا کردن تا زودتر برگردم، دارم دیوونه مى شم.با خنده گفتم: برگردى چه کار؟ مهر منو بدى؟ حسین هم خندید: هم مهریه ات رو هم شیربهاتو، دلم برات پر مى کشه، اینجا جات خیلى خالیه، هر جا می رم جا توخالی می کنم، آخرش اون روز علی عصبانی شد و گفت چقدر زن ذلیل شده ام، منم بهش گفتم به زن ذلیلی ام افتخار می کنم، من ذلیل زن خوشگلم شده ام! با بغض گفتم: تو سرور منی، حسین. این حرف رو نزن. حالا کی بر می گردي؟- خیلی زود، شاید تا آخر شهریور. هنوز تحت درمان هستم. علی هم همین طور. البته اون باید بمونه ولی بعید می دونم طاقت بیاره. اما من یک روز هم بیشتر اینجا نمی مونم. تو چطوري؟ مادر و پدرت خوبن؟ سهیل عزیزم چطوره، گلرخ خانم چه کار می کنه؟ تعریف کن...با دلتنگى گفتم: همه سلام مى رسونن و خوب هستن. اون روز که على زنگ زد و خبر سلامتى ات رو داد، سهیل همه رو شام مهمون کرد. خیلى دلش برات تنگ شده، راستى فردا مامان مهمونى داره. مهمونى خداحافظى، همه فامیل رو هم دعوت کرده، به نظر تو برم یا نه؟صداى مهربان حسین بلند شد: منم دلم براى همه تنگ شده، درباره مهمونى هم، میل خودته، ولى برى بهتره، ممکنه بعدا افسوس بخورى. خوب پدر و مادرت مى خوان برن و ممکنه مدتها همدیگرو نبینین، باید از هر فرصتى براى دیدنشون استفاده کنى، در ضمن مادرت براى اینکه دهن فامیل رو ببنده تو رو دعوت کرده اگه نرى، به مادرت توهین مى شه.راست مى گفت چرا خودم به این موضوع فکر نکرده بودم؟ آهسته گفتم: خیلى ممنون از راهنمایى ات.وقتى گوشى را مى گذاشتم تک تک سلولهاى وجودم براى حسین دلتنگى مى کرد. http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷 توصیه‌های دوازده‌گانه آیت الله حسنعلی نخودکی (رحمةالله علیه) بخش اول اول: آن‌که نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آن‌ها به جای آوری دوم: آن‌که در انجام حوائج مردم، هرقدر که می‌توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست،‌ زیرا اگر بنده خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود. سوم: آن‌که سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هرچه داری، ‌در راه ایشان خرج و صرف کنی و از فقر در این کار پروا منمایی. اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه‌ای نیست. چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز پیشه خود ساز. پنجم: بدان‌که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می‌شود و به عکس، انجام مستحبات، مرتبه او را ترقی می‌بخشد. از حضرت عیسی علیه‌السلام سوال شد:«با چه کس همنشین باشیم» فرمود: «با کسی همنشین باشید که دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بیفزاید، و عمل او شما را به آخرت ترغیب نموده و مایل سازد» ششم: بدان‌که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به فرزندان ارجمند رسول ‌اکرم صلی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم است. 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
دوباره در آینه به تصویرم زل زدم. به نظر خودم شیک و مرتب بودم. یک بلوز و شلوار بنفش با حاشیه هاى گلدوزى شده و یک شال بى نهایت زیبا که لیلا براى روز تولدم هدیه داده بود. آرایش ملایم و اندکى هم داشتم. قرار بود سهیل دنبالم بیاید. صندل هاى مشکى ام را پوشیدم و کمى عطر زدم. سرانجام سهیل آمد. در طول راه، گلرخ صحبت مى کرد و من و سهیل ساکت بودیم. دل تو دلم نبود که افراد فامیل چه برخوردى مى کنند. سرانجام رسیدیم. هوا تاریک شده بود ومى دانستم که اکثر مهمانان آمده اند. تصمیم گرفتم خیلى عادى و طبیعى برخورد کنم. جلوى در، مادر به استقبالمان آمد و با دیدن من گفت: مهتاب چقدر ناز شدى، بیایید تو.با اضطراب پرسیدم: همه آمدن؟مادرم با سر جواب مثبت داد. وارد خانه شدم و جلوى آینۀ راهرو، دوباره به خودم نگاه کردم. مات بودم. مادرم آهسته پرسید: نمى خواى روسرى تو بردارى؟ قاطعانه گفتم: نه! بعد به طرف سالن پذیرایى راه افتادم. گلرخ فورا کنارم آمد. مى دانستم براى اینکه به من دلدارى بدهد، همراهى ام مى کند. همه روى مبل و صندلى ها نشسته گرم صحبت بودند. با ورود من لحظه اى سکوت شد. با صداى بلند سلام کردم و به طرف عمو فرخ که با دیدنم از جا بلند شده و جلو آمده بود، رفتم. بعد از روبوسى با عمویم به طرف دایى على چرخیدم. او هم با مهربانى در آغوشم کشید و گفت: - واى، چقدر دلم برات تنگ شده بود آتیش پاره!بعد عمو محمدم دستانش را براى در آغوش گرفتنم دراز کرد. خاله مهوش هم با صمیمیت صورتم را بوسید: چقدر خوشگل و خانم شدى عزیزم! اما زرى جون فقط دستى براى دست دادن دراز کرد و به سردى احوالپرسى کرد. مینا حتى دست هم دراز نکرد و فقط به سلامى خشک و خالى بسنده کرد. با آرام و مریم هم روبوسى کردم و به امید و پرهام سرى تکان دادم. به دختر قد بلندى که کنار پرهام ایستاده بود، نگاه کردم. یک تاپ و دامن صورتى و خیلى کوتاه پوشیده بود. حتى خودش هم معذب بود.وقتى خم مى شد دستش را بالاى سینه اش مى گرفت و وقتى مى نشست دستش را روى زانوانش مى گذاشت. صداى سهیل کنار گوشم بلند شد: - انگار مجبورش کردن بره تو این یک وجب پارچه!صورتش را بزك غلیظى کرده بود. مژه هایش از شدت ریمل، سنگینى مى کرد. موهایش را رها کرده بود. و دایم سر ودستش را تکان مى داد. با پدر و مادر گلرخ و چند تن از همکاران پدرم هم سلام و احوالپرسى کردم و گوشه اى کنارگلرخ نشستم. چند لحظه اى همه ساکت بودند و بعد دوباره شروع به صحبت کردند. صداى عموى بزرگم را شنیدم: خوب،مهتاب خانم حال و بال شما چطوره؟ شوهرتون کجاست؟ - خوبم عمو جان، حسین هم براى معالجه رفته خارج، که تا چند وقت دیگه برمى گرده.صداى مینا مثل ناخنى که روى تخته بکشند، گوشم را خراشید:- مگه چند سالشونه که براى معالجه رفتن خارج؟ بى توجه به سوال مینا، مشغول صحبت با آرام که به کنارم آمده بود، شدم. اما این بار پرهام به صدا در آمد:- نه مینا خانم، جناب ایزدى سن و سالى ندارن، ایشون تقریبا فاقد ریه هستن.صداى آهسته گلرخ را شنیدم: مهتاب هیچى نگو، ول کن.تصمیم گرفتم حرفى نزنم، جواب مادرم کافى بود، همانطور که سینى شربت را جلوى سهیل مى گرفت گفت: آره پرهام جون، اما بهتره مرد فاقد ریه باشه تا فاقد غیرت!پرهام که اصلا انتظار چنین جوابى را از مادرم نداشت، ساکت شد. چند دقیقه بعد، من و گلرخ به آشپزخانه رفتیم تا به مادرم کمک کنیم. البته طاهره خانم هم آمده بود، اما کافى نبود. گلرخ تا در آشپزخانه بسته شد، گفت: مامان عجب حرفى زدید، بیچاره پرهام سوسک شد. مادرم خونسرد جواب داد: به درك! بعضى ها چنان حرف مى زنن انگار خودشون همه چیز تمام هستن، یکى نیست بگه تو کور بودى این دختره هفت رنگ رو گرفتى یا بى غیرت؟ لابد هر دوش!روى صندلى نشستم: مامان حرص نخور، پرهام و مینا داخل آدم هستن؟مامان نفس عمیقى کشید: نه، اما آدم نباید هر حرفى رو بى جواب بذاره.همانطور که ظرفها را بیرون مى بردم تا روى میز بچینم، دختر کوچولو و بى نهایت ملوسى را دیدم که روى فرش مشغول بازى با یک ماشین کوچک است. حتما این هاله دختر امید بود که در بدو ورودم خوابیده بود. خم شدم و با محبت بغلش کردم. بچه اول با تعجب به صورت غریبه اى که او را بلند کرده بود، خیره شد. بعد لب برچید و شروع به گریه کرد. مریم جلو دوید و با خنده گفت: - مهتاب جون دختر ما خیلى بداخلاقه! صورت بچه را بوسیدم و گفتم: ماشالله خیلى نازه. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
4_404781821331505366.mp3
5.59M
❤️السلام علیک یا ضامن آهو 🌺دست خالی هیچ کسی 🌺از در خونت نمیره 🌹یارضا یارضا میگم 🌹تا قلبم آروم بگیره 👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da
❖═▩ஜ••🍃🌺🍃••ஜ▩═❖  ⁉ صورت برزخی شما چیست؟ ‼ ده گروه از امت اسلام صورت‌هایشان تغییر می‌کند: ❤ پیامبر اکرم (ص)فرمودند: «ده صنف از امت من متفرّق محشور می‌شوند؛ به طوری‌كه خداوند آن‌ها را از مسلمانان جدا کرده و صورت‌هاى آن‌ها را تغییر می‌هد. ♦ گروهى از آنان به صورت بوزينه و گروهى به صورت خوك  محشور می‌شوند؛ برخی از آنان صورتشان به طرف پائين و پاهايشان به طرف بالا، به عكس قرار دارد و بدين كيفيت در محشر كشيده می‌شوند؛  برخی دیگر نابينا هستند و با حالت كورى به اين طرف و آن طرف متحيرانه می‌دوند؛ ♦برخی نیز كر‌ و لال‌اند و ابداً تعقل و ادراك ندارند؛ برخى زبان‌هاى خود را در حالی‌كه به روى سينه‌هايشان افتاده است می‌جوند و چرك و خون از دهان‌هاى آن‌ها جارى است، به طوری‌كه اهل محشر از اين منظره نفرت دارند؛ برخى دیگر دست‌ها و پاهايشان بريده است؛ ♦برخى نیز به شاخه‌هایى از آتش به دار آويخته شده بودند؛ گروهى نیز بوى گندشان از بوى جيفه و مردار بيشتر است و گروهى دیگر به لباس‌هایى از زِفْت و قير كه به بدنشان چسبيده است ملبس‌اند. ♦اما آنان كه به صورت هستند، در دنیا اهل سخن‌چينی بوده‌اند؛ آنان كه به صورت خوك هستند، اهل خوردن مال حرام‌اند؛ آن كسانی‌كه واژگون به روى زمين كشيده می‌شوند، آنان رباخواران‌اند؛ آنان كه نابينا هستند، افرادى هستند كه در وقت حكم مراعات عدالت را نکرده و در بين مردم ظلم و ستم می‌کردند؛ ♦آنان كه کر و لال‌اند، کسانی هستند كه به كردار خود، می‌نگریستند. آنان كه زبان‌هاى خود را می‌جوند، علما و خطبائى هستند كه گفتار آن‌ها با كردارشان مطابقت ندارد. آنان كه دست‌ها و پاهايشان بريده است، افرادى هستند كه همسايگان خود را آزار می‌دادند. ♦آنان‌كه به دارهاى آتشين آويخته شده‌اند، جاسوسانی هستند كه اخبار مردم را به نزد سلطان می‌برند؛ آنان كه بوى گندشان از جيفه و مردار بيشتر است، افرادى هستند كه از لذات و شهوات پيروى کرده و از اموال خود حق خدا را نمی‌دادند؛ و آنان‌كه لباس‌هایى مانند قيرِ چسبيده به بدن دارند، آنان اهل و و تفاخر بودند. 📚مجمع البيان،ج 5،ص423 🍃 🌺🍃 🍃🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 هرگاه به هر امامی سلام دهید خــــــود آن امام جواب ســـــــلام تان را میدهـــــد...❣ ولی اگر کسی بگوید: ❣ “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣ همه‌ی امامان جواب میدهند … می‌گویند: چه شده است که این فرد نام مادرمان را برده است !؟ السلام علیکِ یا فاطمهُ الزهراء(س) تا ابد این نکته را انشا کنید پای این طومار را امضا کنید هر کجا ماندید در کل امور رو به سوی حضرت زهرا کنید... 🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ🌹 مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 _زهرا _س 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
بر راضیه بر مرضیه کوثرصلوات بر فاطمه(س) صدّیقه ی اطهر صلوات بر قله ی توحیدی زهرا (س)به بقیع برسیّده و همسر حیدر صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم #کانال_حضرت_زهرا_س 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸 ❤ دست و پا گیرترین نوکر درگاه ، منم آنکه جان میکَند از دوری جانکاه ، منم مستقیم است صراط حرمت ، راه تویی متمایل ز حرم هستم و بیراه ، منم باد بر پرچمتان خورد ، حرم طوفان شد و میان حرمت ، مثل پَرِ کاه ، منم حرمت خواستنی و همه خواهان حرم تهِ صف ماندهٔ این خیل حرمخواه منم مثل خرما به نخیل است ضریحت آقا آنکه دستش شده از نخل تو کوتاه منم ❤ أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی بنِ موسی الرضا ❤به حق امام رضا (ع)حاجتتون روا ❤روزتون امام رضایی، التــــماس دعــــا 🌸کانال حضرت زهرا س 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸
💚💚🌸🌸💚💚🌸🌸💚💚🌸🌸💚💚 ☘اشک رایگان☘ ❇️یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد. گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟ عرب گفت: نان‌ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه می‌کنم. گدا گفت : خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل. 📚 داستان های مثنوی معنوی. 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 💙💙🌼🌼💙💙🌼🌼💙💙🌼🌼💙💙