#با_تو_هرگز_27
به نظرت کی میتونه باشه؟
من از کجا بدونم خونه ی شماست ها مثلا
-بذار برم ببینم کیه؟
دستاشو شست رفت سمت ایفون بعداز چند کلمه آیفونو گذاشت
–کی بود
-نمیدونم یه پسره بود گفت پیک موتوریه برامون بسته آورده
-چه بسته ای؟
-نمیدونم واالله بذار برم ببینم چیه دیگه؟
رفت پایین و بعد از چند دقیقه با یه بسته ی بزرگ کادوپیچی شده اومد تو
رفتم جلو-این دیگه چیه؟
-نمیدونم گفت ماله توییه
مال من ؟؟؟
-آره به اسم تو بود
_از طرف کی؟
- گفت از طرف آقای محمدیه
-دانیال؟
همونجا به دیوار تکیه دادم ونشستم باز این پسره چکار کرده ستاره جعبه رو گذاشت رو میز واومد دستمو گرفت
_بلند شو ببین توش چیه؟
هر چی میخواد باشه همین الان میبری میذاریش دم در کنار آشغال ها
-وا... برا چی ،مگه دیوونه شدی
دیوونه بودم
به نظر من بهتره بازش کنی ببینی توش چیه.بعد اگه خواستی بندازش دور
مردد مونده بودم ستاره دستمو کشید و برد کنار جعبه
-مرگ من بازش کن ببینم توش چیه مردم از کنجکاوی نگاش کردم مثل دفعه های قبل نبود هر بار یه غم بزرگی پشت نگاه وصداش بود ولی حالا انگار همون ستاره ی همیشگی نبود البته یه جور احساس مبهمی تو نگاهش بود ولی نمیشد اسمشو غم واندوه گذاشت
البته میتونستم حدس بزنم چی تو فکرشه میخواست خودشو بی تفاوت نشون بده وبگه که دانیال دیگه مثل سابق براش مهم نیست اما نقششو خوب نمیتونست بازی کنه ترغیبم میکرد که جعبه رو باز کنم ومن بی اختیار دست بردم جلو وشروع کردم به باز کردنش یه جعبه ی بزرگ بود
درشو که باز کردم با دیدن داخلش از تعجب چشام گرد شد باور نمیکردم
همون مانتو با ست کیف وکفشش
ستاره هم مثل من از تعجب چیزی نگفت
روی مانتو یه پاکت نامه بودکه روش نوشته بود تقدیم به گل سرخ وحشی شازده کوچولو
درشو باز کردم
-نمیدونم از کجا شروع کنم وچی بنویسم اصلا من نامه نوشتن بلد نیستم اما مجبور بودم بنویسم چون فعلا تو حاضر نیستی منوببینی اول از همه میخوام بابت قضیه دیروز عذرخواهی کنم ولی ازت میخوام بهم حق بدی بخدا وقتی حرف های اون پسره رو که شنیدم انگار یه آتشی تو وجودم افتاد اون داشت از تو خواستگاری میکرد از تویی که فقط فقط مال منی کسی جز من حق نداره حتی نگات کنه چه رسد به اینکه هم نگاه کنه وهم پسند کنه وبعد تورو برا خودش بخواد.اینو همیشه یادت باشه همه باید بدونن که تو فقط مال منی خدا وقتی تو رو آفرید برا من آفرید نه برای کسی دیگه ای منم پای این نعمت خدا تا پای جونمم وایمیستم هر کی اومد جلو وخواست تو رو ازم بگیره خونش پای خودشه قسم میخورم نذارم کسی دستش به تو بخوره اینو به همه بگو.
من دوست دارم تاابد. هر کاریم بکنم حقمه .من مرد بی غیرتی نیستم که وایستم ببینم هر کس وناکسی با اون چشای هرزش نگات کنه وبهت فکر کنه. با اینکه حق با منه ولی بازم ازت معذرت میخوام چون طاقت ناراحتیه تو رو ندارم دوست ندارم ازم آزورده شی .این کادو رو هم برای معذرت خواهی گرفتم البته اگه این اتفاق هم نمیوفتاد بازم من اینو برات میخریدم.دیروز که این لباس وپوشیده بودی و وسط اون مغازه وایستاده بودی وداشتی خودتو وداشته هاتو به رخ بقیه میکشیدی من پشت شیشه وایستاده بودم وتماشات میکردم توی این لباس دوست داشتنی تر از همیشه بودی اونقدر دوست داشتنی که دوست داشتم زمان رو از حرکت باز میذاشتم .دوست داشتم تا ابد تو تو لباس جلوی من وایمیستادی و چرخ میزدی ومن نگات میکردم اما حیف همیشه همه چیز اونجور که میخوای نیست ولی ایرادی نداره من صبورم تا آینده ی نزدیکی که در انتظار ماست صبر میکنم آینده ای که تو تو اون مال منی اون موقع من زیباترین لباس هاروبرای تو میخرم وتو تا ابد جلوی من می ایستی ومن نگات میکنم حاضرم سوگند یاد کنم که اون موقع حتی خواب هم به چشمام نمیاد.....
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_28
اون موقع حتی خواب هم به چشمام نمیاد .دوست دارم این لباس و دوباره تو تنت ببینم پس ازت خواهش میکنم اونو دور نندازی.این لباسو بپوش نه بخاطر من بلکه بخاطر همه ی ادم های دوروبرت نذار اونا از دیدن تو تو این لباس محروم شن.همیشه عاشق تو دانیال نامه رو گذاشتم رو میز دستام میلرزید ولی دلیلشو نمیدونستم برگشتم سمت ستاره اشک تو چشاش جمع شده بود وقتی متوجه نگاه من شد
خندید.یه خنده ی بی ریا همراه خنده اشک از چشاش چکید منو بغل
کرد
من امروز خیلی خوشحالم خوشحالم که یکی پیدا شده که لیاقت تورو داشته باشه مهم نیست اون کیه مهم اینکه لایق ترینه
نمیدونستم چی بگم نگامو به ستاره انداختم اینبار انگار خوشحال بود
بعد به نامه نگاه کردم و بعد از اون به اون مانتو ناخودآگاه دلم از شادی پر شد من اون مانتو رو میخواستم .دیروز ارزوی من آرزوی دانیال هم بود دوست داشتم اون مانتو تا ابد تو تنم باشه خندیدم
اون پسر یه دیوونه ست یه دیوونه ی تمام عیار.....
وحیداز سفرش برگشت منم ۲روز بعدازبرگشتن وحیدازشون خداحافظی کردم وسوار قطار شدم تابرگردم.تنهایی قطار بهم کمک میکرد تا بیشتر وبهتر فکرکنم همه ی اتفاقات مثل یه فیلم از جلوی چشام
گذشت.از۱۶سالگی تا الان.همیشه ی یه سوال مهم این وسطه بوده
-چرا من؟اون موقعیت های بهتر از من رو داشته آدم هایی که حاضر بودن تا اون یه اشاره کنه واونا همه ی هست ونیست شونو به پاش بریزن اما من .....
اون میگفت عاشقمه دوستم داره وایناهارو حتی تو عمل هم نشون میده
.ولی من اونو باتمام وجودم پس میزنم اما اون حاضرنیست عقب نشینی کنه .همه پشت اون وایستاده بودن وحمایتش میکردن حتی ستاره هم ازش حمایت میکرد ستاره ایی که یه روز همه ی آرزوش این بود که اون عاشق کسی بشه وعشقش اونو پس بزنه ومن حالا دارم
ارزوی اونو محقق میکنم ولی اون روبروم وایمیسته ومیگه دیگه بسشه تا اینجا کافیه. مسخره ست هرچقدر که فکر میکنم نمیتونم دوستش داشته باشم. زجرآور بایدهمسر مردی بشم که ازش خوشم نمیادوحتی هیچ حس خوبی نسبت بهش ندارم.......
این فکر آزارم میداد .از بس فکرکردم سرم درد گرفت از کوپه م زدم بیرون هوا تاریک شده بودرفتم یه آبی به صورتم زدم وبعدبی هدف توی راهروی قطار قدم زدم راهروی قطار آروم بود میخواستم برم سمت واگن آخر همیشه دوست داشتم راهی رو که پشت سر میذاریم نگاه کنم
نمیدونم چقدر ایستادم سردم شد برگشتم که به کوپه ام برم سرم پایین بود آروم آروم میومدم که یه دفعه نفهمیدم چی شد یکی از پشت منو گرفت وکشید داخل یه کوپه همه چیزخیلی سریع اتفاق افتاد ومن حتی نفهمیدم چی شدخیلی شوکه شده بودم احساس میکردم چشام هیچ جایی رو نمیبینه زمان برد تا به خودم بیام کوپه خالی بود فقط من بودم واونیکه منو کشیده بود داخل چشام که سیاهی رفته بود تونست بشناسدش باید میفهمیدم که میتونه جز دانیال اینجوری آزارم بده لیوان
آب رو گرفت جلوم دستم وبردمو لیوان وگرفت الان به آب احتیاج داشتم
چون حس میکردم گلوم خشکیده ونمیتونم نفس بکشم لبخند زد
_معذرت میخوام نمیخواستم بترسونمت
نمیخواستی بترسونمی که وضع این شد ببین اگه میخواستی چی میشد
دستای خودش به حالت معذرت خواهی گرفت
معذرت میخوام بانو قصدم سورپرایز کردن شما بود میخواستم یهویی خوشحالتون کنم
_نگاه کن ببین قیافه ی من شبیه آدم های خوشحاله
_چشماشو تنگ کرد که مثلا داره دقت میکنه
-نه قیافت شبیه آدم هایی خوشحال نیست شبیه آدم های خیلی خیلی خوشحال که میخوان به زور خوشحالیشونو پشت خشمشون قایم کنن
عصبانی گفتم:اصلا تو اینجا چکار میکنی؟چرا من هر جامیرم تو هم باید اونجا باشی
-واسه این که بودنم ضروریه
_کی گفته؟چرا؟
_برا اینکه مواظبت باشم
-من خودم بلدم از خودم مواظبت کنم نیازی به شما نیست
قیافه اش یه کم رفت تو هم:آره دیدم چه جوری از خودت مواظبت میکنی .پسره ی فاسد افتاده دنبالت که خانم من شما رودیدم ازتون خوشم اومده هزار ویک تا حرف نامربوط زده بعد تو وایستادی نگاش میکنی ولبخند ژکوندتحویلش میدی.....
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_29
اولا که پسره فاسد نبود خیلی هم متشخص ومحترم بود دوما هم دیده
که دیده مردم که نمیتونن چشم بسته تو کوچه راه برن سوما حرف
نامربوط نزد خواستگاری کرد چهارما به کسی مربو ط نیست م چکار
میکنم وچکار نمیکنم
چهره اش از عصبانیت کبود شده بودبا مشت کبود رو صندلی
مربوطه .اون غلط اضافه کرده که خواستگاری کرده دختر قحطه که از تو خواستگاری کرده
چطوربرا شما قحطه برا اون قحط نیست
عصبانی گفت :قضیه من با اون فرق میکنه
-آهان میشه بپرسم چه فرقی میکنه
-ببین من چند بار بهت گفتم بازم میگم تومال منی کسی هم حق نداره
روت حسابی باز کنه ونمیدونم نگات کنه وخواستگاری وهر کوفت
وزهرماری دیگه ای که خواست بکنه
کی گفته؟یعنی چی که کسی حق نداره نگام کنه؟نکنه خیال داری بعد عقد باتو توخونه زندونیم کنی نذاری حتی آفتاب ومهتاب هم ببینت
یه دفعه قیافه اش باز شد لبخندی زدو گفت:پس بلا خره سر عقل اومدی؟
که متوجه منظورش نشده بودم گفتم:منظورت چیه؟
خودت خوب میدونی منظورم اینکه میخوای بله رو بگی وخلا
باتعجب گفتم
-نه کی گفته؟
-خودت
من؟
بله تو همین الان گفتی که بعد عقدیعنی تصمیم گرفتی همسرم شی
تاج سرم شی...
-پیاده شو باهم بریم من گفتم مثلا دلتوبی خودی صابون نزن
-درسته کارهای تو پیرم کرده ولی نه در اون حد که گوشام سنگین شه
ومثلا جنابعالی رو نشنوم
اون دیگه مشکل شماست من همچین فکری ندارم باید میگفتم زبونم
لبشو به دندون گرفت گفت:خدا نکنه اگه شما این زبون و نداشته باشی
کی قرار برا ما بلبل زبونی کنه و امر کنه ما هم اوامرشو روتخم چشممون
بذاریم
-حال هرچی من هنوز رو حرفم هستم جوابم منفیه
باز چهره اش رفت رو هم نگاهی به ساعت گرانقیمتی که تو دستش بود
انداخت
_ماتقریبا۳-۴ ساعت وقت داریم میتونیم خوب سنگهامونو وا کنیم
_بنظر من که هیچ حرفی واسه زدن نموند
برا تو شاید ولی برا من مونده باید این قضیه هر چه زودتر حل شه اگه
تو دوست نداری حرفی بزنی من حرفی ندارم ولی مجبوری به حرف های
من گوش کنی
بلند شد وپنجره رو باز کرد باد نسبتا سردی پیچید تو فضا سرد بود اما
برای من خوب بود گرمم شده بود.از پنجره زل زده بود به تاریکی منم
چشم دوخته بودم به اون که حرفشو بزنه تو فکر فرو رفته بود نمیدونم
چرا اونجا نشسته بودم میتونستم برم واون نمیتونست منو مجبور به
کاری کنه ولی موندم تا شاید غائله به همونجا از وقتی چشم باز کردم وفهمیدم چی به چیه تعریف شنیدم بچه که بودم بودم همه میگفتم چه بچه ی نازی .تورو خدا براش اسپند دود کنیدچشم میخوره بزرگتر که شدم علاوه بر بزرگترها فهمیدم که یواش یواش
نظر دخترها هم به طرف جلب میشه شدم مرکز توجه دور وبری هام این
منو خیلی خوشحال میکردم واسه همین اعتماد به نفسم همیشه بالا
بودنظر هر کی رو که خواستم تونستم به خودم جلب کنم .همیشه فکر
میکردم دخترها عین همن ولی تو دیدگاهمو عوض کردی .تقریبا۲ سال
پیش بود توی رستوران
برگشت سمت من وپرسید:یادته؟
باسرم جواب دادم آره .۲سال پیش داییم توی یکی از رستوران ها برای
افطاری مهمونی داده بود.اون شب دانیال اینام تو همون رستوران مهمون
یکی از دوستای باباش بودن .بادیدن هم سلام واحوال پرسی ها
وصحبت همیشگی گرم گرفت من کنارمامان وایستاده بودم.دانیال ولی
اونجا نبودبعد پارک ماشینش اومد. اومد جلو وسلام داد ومن چون دل
خوشی از اون نداشتم با اومدنش به بهانه ای از جمع جدا شدم
-آره اونجا بود که نظرمو به خودت جلب کردی مثل بقیه دخترها نگام
نکردی یعنی چرا نگام کردی ولی تو نگات یه چیزی خاصی بود اون برق
همیشگی که تو چشمهای بقیه دخترها بود تو چشمهای تو نبود
خواستم بگم:چیزی که تو نگاه من بود نفرت بود ولی تو درک نکردی....
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
ميگويند که پسري در خانه ، خيلي شلوغکاري کرده بود .
او ، همه ي اوضاع را به هم ريخته بود.
وقتي پدر وارد شد، مادر شکايت او را به پدرش کرد.
پدر ، که خستگي و ناراحتي بيرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر ديد امروز اوضاع خيلي خراب است، و همه ي درها هم بسته است.
وقتي پدر شلاق را بالا برد ؛
پسر ديد کجا فرار کند؟
راه فراري ندارد!...
خودش را به سينه ي پدر چسباند.
شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
🔸شما هم هر وقت ديديد اوضاع خراب است،
🔹به سوي خدا فرار کنيد.
❣«وَ فِرُّوا إلي الله مِن الله»❣
🔹هر کجا متوحش شديد راه فرار به سوي خداست.
👤حاج محمد اسماعيل دولابي
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاشقهای یکبارمصرف رو دور نندازید
باهاشون این لوسترهای زیبا و خلاقانه رو بسازید 😍🙌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 « اسپری گردگیر » خونگی بسازید
• خیلی سریع و تمیز، غبار وسایل رو از بین میبره و تا مدت ها اثری از گرد نخواهد بود، بفرستید برای خانوما، حتما بکارشون میاد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم سری جدید ترفندهای تخم مرغی🙌😃
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 اگر به دنبال راهی طبیعی برای درمان سردرد و میگرن هستید، بهتر است به سبد میوه خود نگاه کنید
• پوست موز را 1 ساعت در فریزر قرار داده، سپس تکه ای پوست به پیشانی و یکی به پشت گردن بمالید و آن را رها کنید تا گرم شود ؛ پتاسیم موجود در پوست موز به رفع سردرد کمک میکند.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتون میخواد عکستون رو روی سنگ، کاشی یا چوب چاپ کنید؟
خیلی راحت و سریع، خودتون میتونید این ترفندا رو اجرا کنید.🙌😍
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 رفع سریع تبخال
• کمی خمیردندان را با یک قطره الکل و نمک مخلوط کرده و خمیر حاصل را به تبخالتان بمالید ؛ سوزش زیادی حس خواهید کرد اما تاولها بیآنکه پخش یا بزرگ شوند، خیلی سریع خشک میشوند !
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 ترفندهای هوشمندانه و آسان خیاطی برای تازه عروس ها
• ترفند سوزن نخ کردن و روش کوتاه کردن شلوار جین بدون استفاده از قیچی و چرخ خیاطی عالی بود 😳🙌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوی کفشتون فرسوده شده و استفادهش نمیکنید
با این ایده راحت و آسون و زیبا کفشتون رو شبکتر و قشنگتر از روز اولش کنید. 😍🙌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 عسل، داروی ویژه فصل سرما
• عفونت گلو: شربت عسل و لیموترش تازه
• سرماخوردگی: 3 روز سیب و عسل بخورید
• سوزش سر دل: سرکه سیب+عسل بخورید.
• ضدتهوع و ضد ویروس: یک هفته زنجبیل را با عسل مصرف کنید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚تاجر و پسربچه
روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زيادی گندم و جو خرید و گونیها را در ماشینش گذاشت و میخواست آنها را به شهر ببرد و به انبار انتقال دهد.
در بین راه از پسری بچهای سؤال کرد که تا خارج شدن از روستا چقد راه است و چقد طول میکشد؟ پسربچه پاسخ داد: درصورتی که آرام و آهسته بروید حدود ۱۰ دقیقه ديگر به جاده اصلی می رسید، ولی درصورتی که بخواهید با سرعت حرکت کنید ۳۰ دقیقه و یا احتمالا بیشتر طول بکشید تا به جاده اصلی برسید.
تاجر از این که در پاسخ پسر تضاد وجود داشت ناراحت شد و فکر کرد او پسرک بی تربیتی است که تاجر را به بازی گرفته پس به پسرک بد و بیراه گفت و پایش را بر پدال گاز گذاشت و به سرعت حرکت کرد.
ولی پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ خودرو به سنگی اصابت کرد و با تکان خوردن خودرو، تمامی محصول به زمین ریخت. تاجر وقت زيادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و زمانی که خسته و کوفته به طرف ماشین بر میگشت یاد حرفهای پسر بچه افتاد و هنگامی که منظور وی را فهمید که جاده پر از کلوخ است پس بقیه راه را آهسته و با احتیاط طی کرد.
شاید گاهی باید آهستهتر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.
« برای کسی که اهسته و پیوسته راه میرود ، هیچ راهی دور نیست.»
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#ضرب المثل
📚دست شستن از کاری
این اصطلاح که به معنی کنارهگیری کردن از کاری، استعفا دادن و از خود سلب مسئولیت کردن است اصطلاحی فارسی نیست و از تاریخ مسیحیت و ماجرای به صلیب کشیدن مسیح وارد زبانهای جهان، از جمله زبان فارسی شده است.
در تاریخ مسیحیت آمده است که ملایان یهودی (فریسیان) چون از هیچ راهی نتوانسنتند زبان عیسای مسیح را خاموش کنند، به "پونتیوس پیلاتس" حاکم رومی شهر اورشلیم شکایت بردند و ادعا کردند که عیسا افزون بر "کافر بودن" بر حکومت شوریده است و دعوی سلطنت نیز دارد. پونتیوس پیلاتس در آغاز زیر بار نرفت ولی چون میترسید که در نتیجهی اقامت مسیح در اورشلیم شورشی بر پا شود، وی را بازداشت کرد و قصدش این بود که پس از چند روز او را آزاد کند. فریسیان چون به قصد و نیت حاکم پی بردند، به شدت پافشاری کردند و آن قدر کوشیدند تا عیسا را به مرگ محکوم کردند.
در آن روزگار در میان یهودیان رسم بر آن بود که حاکم شهر در روز عید پاک (عید فصح، روز یادبود خروج بنی اسراییل از مصر) یکی از محکومان به مرگ را به انتخاب مردم میبخشید و آزاد میکرد. پس چون روز عید پاک فرا رسید و به جز عیسا، مرد شرور و بد سابقهای نیز به نام "باراباس" محکوم به مرگ شده بود قرار شد یکی از آن دو بخشیده شده و آزاد گردد، که به تحریک و تبلیغ فریسیان سرانجام مردم یهودی اورشلیم نیز آزادی باراباس را بر آزادی مسیح ترجیح دادند. پیلاتس که عیسا را شایستهی مجازات نمیدانست در حالی که دست ها را به آسمان بلند کرده بود به فریسیان و یهودیان اورشلیم که او آنان را مسئول سرانجام عیسا میدانست گفت: «من در مرگ این مرد درستکار بیتقصیرم و این شمایید که او را به مرگ میسپارید».
آن گاه برای سلب مسئولیت از خود دستور داد آب آوردند و دست هایش را در آب شست و از آن جا است که اصطلاح "دست شستن از کاری" در زبان های لاتینی به معنی سلب مسئولیت کردن از خود نیز به کار میرود.
اصطلاح فرانسوی این اصطلاح عبارت هم به معنی "سلب مسئولیت کردن از خود" و هم به معنی "از چیزی چشم پوشیدن" است و در فارسی بیشتر معنی دوم آن به کار گرفته میشود.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشیدن دندان آسانتر از همیشه بدون درد و خونریزی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جراحی فَک اینطوری انجام میشه ! 👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشیهای فوق العاده با کف دست 😍🙌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
این متن خیلی قشنگه👌
گفتم گرفتارم خدا
گفتی که آزادت کنم
گفتم گنه کارم خدا
گفتی که عفوت میکنم
گفتم خطا کارم خدا
گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا
گفتی وفایت میدهم
گفتم صدایت میکنم
گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام
گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما
گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟
گفتی ضمانت می کنم
گفتم که من شرمنده ام
گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی
گفتی رفاقت میکنم
گفتم ندارم توشه ای
گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا
گفتی مداوایت کنم
گفتم پناهی نی مرا
گفتی پناهت می دهم
🍁خدا تنها کسیست که
🍂وقتی همه تنهایت میگذارند
🍁او آغوش میگشاید
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
اللهم عجل لولیک الفرج
#سلام_امام_زمانم ❣
تـو خودت صبح دلانگیز جهانی بہ خدا
پس تو ای صبح دلانگیز جهان...
صبــ🌤ــح بخیر
【السَّلامُ عَلَیڪََ ﺣﻴﻦَ ﺗُﺼْﺒِﺢُ ﻭَﺗُﻤْﺴﻲ】
〖سلام بر تو هنگامی که...
شب را صبح و صبح را شب میکنی〗
📚 زیارت آل یس
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#با_تو_هرگز_27
به نظرت کی میتونه باشه؟
من از کجا بدونم خونه ی شماست ها مثلا
-بذار برم ببینم کیه؟
دستاشو شست رفت سمت ایفون بعداز چند کلمه آیفونو گذاشت
–کی بود
-نمیدونم یه پسره بود گفت پیک موتوریه برامون بسته آورده
-چه بسته ای؟
-نمیدونم واالله بذار برم ببینم چیه دیگه؟
رفت پایین و بعد از چند دقیقه با یه بسته ی بزرگ کادوپیچی شده اومد تو
رفتم جلو-این دیگه چیه؟
-نمیدونم گفت ماله توییه
مال من ؟؟؟
-آره به اسم تو بود
_از طرف کی؟
- گفت از طرف آقای محمدیه
-دانیال؟
همونجا به دیوار تکیه دادم ونشستم باز این پسره چکار کرده ستاره جعبه رو گذاشت رو میز واومد دستمو گرفت
_بلند شو ببین توش چیه؟
هر چی میخواد باشه همین الان میبری میذاریش دم در کنار آشغال ها
-وا... برا چی ،مگه دیوونه شدی
دیوونه بودم
به نظر من بهتره بازش کنی ببینی توش چیه.بعد اگه خواستی بندازش دور
مردد مونده بودم ستاره دستمو کشید و برد کنار جعبه
-مرگ من بازش کن ببینم توش چیه مردم از کنجکاوی نگاش کردم مثل دفعه های قبل نبود هر بار یه غم بزرگی پشت نگاه وصداش بود ولی حالا انگار همون ستاره ی همیشگی نبود البته یه جور احساس مبهمی تو نگاهش بود ولی نمیشد اسمشو غم واندوه گذاشت
البته میتونستم حدس بزنم چی تو فکرشه میخواست خودشو بی تفاوت نشون بده وبگه که دانیال دیگه مثل سابق براش مهم نیست اما نقششو خوب نمیتونست بازی کنه ترغیبم میکرد که جعبه رو باز کنم ومن بی اختیار دست بردم جلو وشروع کردم به باز کردنش یه جعبه ی بزرگ بود
درشو که باز کردم با دیدن داخلش از تعجب چشام گرد شد باور نمیکردم
همون مانتو با ست کیف وکفشش
ستاره هم مثل من از تعجب چیزی نگفت
روی مانتو یه پاکت نامه بودکه روش نوشته بود تقدیم به گل سرخ وحشی شازده کوچولو
درشو باز کردم
-نمیدونم از کجا شروع کنم وچی بنویسم اصلا من نامه نوشتن بلد نیستم اما مجبور بودم بنویسم چون فعلا تو حاضر نیستی منوببینی اول از همه میخوام بابت قضیه دیروز عذرخواهی کنم ولی ازت میخوام بهم حق بدی بخدا وقتی حرف های اون پسره رو که شنیدم انگار یه آتشی تو وجودم افتاد اون داشت از تو خواستگاری میکرد از تویی که فقط فقط مال منی کسی جز من حق نداره حتی نگات کنه چه رسد به اینکه هم نگاه کنه وهم پسند کنه وبعد تورو برا خودش بخواد.اینو همیشه یادت باشه همه باید بدونن که تو فقط مال منی خدا وقتی تو رو آفرید برا من آفرید نه برای کسی دیگه ای منم پای این نعمت خدا تا پای جونمم وایمیستم هر کی اومد جلو وخواست تو رو ازم بگیره خونش پای خودشه قسم میخورم نذارم کسی دستش به تو بخوره اینو به همه بگو.
من دوست دارم تاابد. هر کاریم بکنم حقمه .من مرد بی غیرتی نیستم که وایستم ببینم هر کس وناکسی با اون چشای هرزش نگات کنه وبهت فکر کنه. با اینکه حق با منه ولی بازم ازت معذرت میخوام چون طاقت ناراحتیه تو رو ندارم دوست ندارم ازم آزورده شی .این کادو رو هم برای معذرت خواهی گرفتم البته اگه این اتفاق هم نمیوفتاد بازم من اینو برات میخریدم.دیروز که این لباس وپوشیده بودی و وسط اون مغازه وایستاده بودی وداشتی خودتو وداشته هاتو به رخ بقیه میکشیدی من پشت شیشه وایستاده بودم وتماشات میکردم توی این لباس دوست داشتنی تر از همیشه بودی اونقدر دوست داشتنی که دوست داشتم زمان رو از حرکت باز میذاشتم .دوست داشتم تا ابد تو تو لباس جلوی من وایمیستادی و چرخ میزدی ومن نگات میکردم اما حیف همیشه همه چیز اونجور که میخوای نیست ولی ایرادی نداره من صبورم تا آینده ی نزدیکی که در انتظار ماست صبر میکنم آینده ای که تو تو اون مال منی اون موقع من زیباترین لباس هاروبرای تو میخرم وتو تا ابد جلوی من می ایستی ومن نگات میکنم حاضرم سوگند یاد کنم که اون موقع حتی خواب هم به چشمام نمیاد.....
ادامه دارد....
#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#با_تو_هرگز_29
اولا که پسره فاسد نبود خیلی هم متشخص ومحترم بود دوما هم دیده
که دیده مردم که نمیتونن چشم بسته تو کوچه راه برن سوما حرف
نامربوط نزد خواستگاری کرد چهارما به کسی مربو ط نیست م چکار
میکنم وچکار نمیکنم
چهره اش از عصبانیت کبود شده بودبا مشت کبود رو صندلی
مربوطه .اون غلط اضافه کرده که خواستگاری کرده دختر قحطه که از تو خواستگاری کرده
چطوربرا شما قحطه برا اون قحط نیست
عصبانی گفت :قضیه من با اون فرق میکنه
-آهان میشه بپرسم چه فرقی میکنه
-ببین من چند بار بهت گفتم بازم میگم تومال منی کسی هم حق نداره
روت حسابی باز کنه ونمیدونم نگات کنه وخواستگاری وهر کوفت
وزهرماری دیگه ای که خواست بکنه
کی گفته؟یعنی چی که کسی حق نداره نگام کنه؟نکنه خیال داری بعد عقد باتو توخونه زندونیم کنی نذاری حتی آفتاب ومهتاب هم ببینت
یه دفعه قیافه اش باز شد لبخندی زدو گفت:پس بلا خره سر عقل اومدی؟
که متوجه منظورش نشده بودم گفتم:منظورت چیه؟
خودت خوب میدونی منظورم اینکه میخوای بله رو بگی وخلا
باتعجب گفتم
-نه کی گفته؟
-خودت
من؟
بله تو همین الان گفتی که بعد عقدیعنی تصمیم گرفتی همسرم شی
تاج سرم شی...
-پیاده شو باهم بریم من گفتم مثلا دلتوبی خودی صابون نزن
-درسته کارهای تو پیرم کرده ولی نه در اون حد که گوشام سنگین شه
ومثلا جنابعالی رو نشنوم
اون دیگه مشکل شماست من همچین فکری ندارم باید میگفتم زبونم
لبشو به دندون گرفت گفت:خدا نکنه اگه شما این زبون و نداشته باشی
کی قرار برا ما بلبل زبونی کنه و امر کنه ما هم اوامرشو روتخم چشممون
بذاریم
-حال هرچی من هنوز رو حرفم هستم جوابم منفیه
باز چهره اش رفت رو هم نگاهی به ساعت گرانقیمتی که تو دستش بود
انداخت
_ماتقریبا۳-۴ ساعت وقت داریم میتونیم خوب سنگهامونو وا کنیم
_بنظر من که هیچ حرفی واسه زدن نموند
برا تو شاید ولی برا من مونده باید این قضیه هر چه زودتر حل شه اگه
تو دوست نداری حرفی بزنی من حرفی ندارم ولی مجبوری به حرف های
من گوش کنی
بلند شد وپنجره رو باز کرد باد نسبتا سردی پیچید تو فضا سرد بود اما
برای من خوب بود گرمم شده بود.از پنجره زل زده بود به تاریکی منم
چشم دوخته بودم به اون که حرفشو بزنه تو فکر فرو رفته بود نمیدونم
چرا اونجا نشسته بودم میتونستم برم واون نمیتونست منو مجبور به
کاری کنه ولی موندم تا شاید غائله به همونجا از وقتی چشم باز کردم وفهمیدم چی به چیه تعریف شنیدم بچه که بودم بودم همه میگفتم چه بچه ی نازی .تورو خدا براش اسپند دود کنیدچشم میخوره بزرگتر که شدم علاوه بر بزرگترها فهمیدم که یواش یواش
نظر دخترها هم به طرف جلب میشه شدم مرکز توجه دور وبری هام این
منو خیلی خوشحال میکردم واسه همین اعتماد به نفسم همیشه بالا
بودنظر هر کی رو که خواستم تونستم به خودم جلب کنم .همیشه فکر
میکردم دخترها عین همن ولی تو دیدگاهمو عوض کردی .تقریبا۲ سال
پیش بود توی رستوران
برگشت سمت من وپرسید:یادته؟
باسرم جواب دادم آره .۲سال پیش داییم توی یکی از رستوران ها برای
افطاری مهمونی داده بود.اون شب دانیال اینام تو همون رستوران مهمون
یکی از دوستای باباش بودن .بادیدن هم سلام واحوال پرسی ها
وصحبت همیشگی گرم گرفت من کنارمامان وایستاده بودم.دانیال ولی
اونجا نبودبعد پارک ماشینش اومد. اومد جلو وسلام داد ومن چون دل
خوشی از اون نداشتم با اومدنش به بهانه ای از جمع جدا شدم
-آره اونجا بود که نظرمو به خودت جلب کردی مثل بقیه دخترها نگام
نکردی یعنی چرا نگام کردی ولی تو نگات یه چیزی خاصی بود اون برق
همیشگی که تو چشمهای بقیه دخترها بود تو چشمهای تو نبود
خواستم بگم:چیزی که تو نگاه من بود نفرت بود ولی تو درک نکردی....
ادامه دارد...
#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#با_تو_هرگز_28
اون موقع حتی خواب هم به چشمام نمیاد .دوست دارم این لباس و دوباره تو تنت ببینم پس ازت خواهش میکنم اونو دور نندازی.این لباسو بپوش نه بخاطر من بلکه بخاطر همه ی ادم های دوروبرت نذار اونا از دیدن تو تو این لباس محروم شن.همیشه عاشق تو دانیال نامه رو گذاشتم رو میز دستام میلرزید ولی دلیلشو نمیدونستم برگشتم سمت ستاره اشک تو چشاش جمع شده بود وقتی متوجه نگاه من شد
خندید.یه خنده ی بی ریا همراه خنده اشک از چشاش چکید منو بغل
کرد
من امروز خیلی خوشحالم خوشحالم که یکی پیدا شده که لیاقت تورو داشته باشه مهم نیست اون کیه مهم اینکه لایق ترینه
نمیدونستم چی بگم نگامو به ستاره انداختم اینبار انگار خوشحال بود
بعد به نامه نگاه کردم و بعد از اون به اون مانتو ناخودآگاه دلم از شادی پر شد من اون مانتو رو میخواستم .دیروز ارزوی من آرزوی دانیال هم بود دوست داشتم اون مانتو تا ابد تو تنم باشه خندیدم
اون پسر یه دیوونه ست یه دیوونه ی تمام عیار.....
وحیداز سفرش برگشت منم ۲روز بعدازبرگشتن وحیدازشون خداحافظی کردم وسوار قطار شدم تابرگردم.تنهایی قطار بهم کمک میکرد تا بیشتر وبهتر فکرکنم همه ی اتفاقات مثل یه فیلم از جلوی چشام
گذشت.از۱۶سالگی تا الان.همیشه ی یه سوال مهم این وسطه بوده
-چرا من؟اون موقعیت های بهتر از من رو داشته آدم هایی که حاضر بودن تا اون یه اشاره کنه واونا همه ی هست ونیست شونو به پاش بریزن اما من .....
اون میگفت عاشقمه دوستم داره وایناهارو حتی تو عمل هم نشون میده
.ولی من اونو باتمام وجودم پس میزنم اما اون حاضرنیست عقب نشینی کنه .همه پشت اون وایستاده بودن وحمایتش میکردن حتی ستاره هم ازش حمایت میکرد ستاره ایی که یه روز همه ی آرزوش این بود که اون عاشق کسی بشه وعشقش اونو پس بزنه ومن حالا دارم
ارزوی اونو محقق میکنم ولی اون روبروم وایمیسته ومیگه دیگه بسشه تا اینجا کافیه. مسخره ست هرچقدر که فکر میکنم نمیتونم دوستش داشته باشم. زجرآور بایدهمسر مردی بشم که ازش خوشم نمیادوحتی هیچ حس خوبی نسبت بهش ندارم.......
این فکر آزارم میداد .از بس فکرکردم سرم درد گرفت از کوپه م زدم بیرون هوا تاریک شده بودرفتم یه آبی به صورتم زدم وبعدبی هدف توی راهروی قطار قدم زدم راهروی قطار آروم بود میخواستم برم سمت واگن آخر همیشه دوست داشتم راهی رو که پشت سر میذاریم نگاه کنم
نمیدونم چقدر ایستادم سردم شد برگشتم که به کوپه ام برم سرم پایین بود آروم آروم میومدم که یه دفعه نفهمیدم چی شد یکی از پشت منو گرفت وکشید داخل یه کوپه همه چیزخیلی سریع اتفاق افتاد ومن حتی نفهمیدم چی شدخیلی شوکه شده بودم احساس میکردم چشام هیچ جایی رو نمیبینه زمان برد تا به خودم بیام کوپه خالی بود فقط من بودم واونیکه منو کشیده بود داخل چشام که سیاهی رفته بود تونست بشناسدش باید میفهمیدم که میتونه جز دانیال اینجوری آزارم بده لیوان
آب رو گرفت جلوم دستم وبردمو لیوان وگرفت الان به آب احتیاج داشتم
چون حس میکردم گلوم خشکیده ونمیتونم نفس بکشم لبخند زد
_معذرت میخوام نمیخواستم بترسونمت
نمیخواستی بترسونمی که وضع این شد ببین اگه میخواستی چی میشد
دستای خودش به حالت معذرت خواهی گرفت
معذرت میخوام بانو قصدم سورپرایز کردن شما بود میخواستم یهویی خوشحالتون کنم
_نگاه کن ببین قیافه ی من شبیه آدم های خوشحاله
_چشماشو تنگ کرد که مثلا داره دقت میکنه
-نه قیافت شبیه آدم هایی خوشحال نیست شبیه آدم های خیلی خیلی خوشحال که میخوان به زور خوشحالیشونو پشت خشمشون قایم کنن
عصبانی گفتم:اصلا تو اینجا چکار میکنی؟چرا من هر جامیرم تو هم باید اونجا باشی
-واسه این که بودنم ضروریه
_کی گفته؟چرا؟
_برا اینکه مواظبت باشم
-من خودم بلدم از خودم مواظبت کنم نیازی به شما نیست
قیافه اش یه کم رفت تو هم:آره دیدم چه جوری از خودت مواظبت میکنی .پسره ی فاسد افتاده دنبالت که خانم من شما رودیدم ازتون خوشم اومده هزار ویک تا حرف نامربوط زده بعد تو وایستادی نگاش میکنی ولبخند ژکوندتحویلش میدی.....
ادامه دارد...
#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a