اللهم عجل لولیک الفرج
#سلام_امام_زمانم ❣
تـو خودت صبح دلانگیز جهانی بہ خدا
پس تو ای صبح دلانگیز جهان...
صبــ🌤ــح بخیر
【السَّلامُ عَلَیڪََ ﺣﻴﻦَ ﺗُﺼْﺒِﺢُ ﻭَﺗُﻤْﺴﻲ】
〖سلام بر تو هنگامی که...
شب را صبح و صبح را شب میکنی〗
📚 زیارت آل یس
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#با_تو_هرگز_27
به نظرت کی میتونه باشه؟
من از کجا بدونم خونه ی شماست ها مثلا
-بذار برم ببینم کیه؟
دستاشو شست رفت سمت ایفون بعداز چند کلمه آیفونو گذاشت
–کی بود
-نمیدونم یه پسره بود گفت پیک موتوریه برامون بسته آورده
-چه بسته ای؟
-نمیدونم واالله بذار برم ببینم چیه دیگه؟
رفت پایین و بعد از چند دقیقه با یه بسته ی بزرگ کادوپیچی شده اومد تو
رفتم جلو-این دیگه چیه؟
-نمیدونم گفت ماله توییه
مال من ؟؟؟
-آره به اسم تو بود
_از طرف کی؟
- گفت از طرف آقای محمدیه
-دانیال؟
همونجا به دیوار تکیه دادم ونشستم باز این پسره چکار کرده ستاره جعبه رو گذاشت رو میز واومد دستمو گرفت
_بلند شو ببین توش چیه؟
هر چی میخواد باشه همین الان میبری میذاریش دم در کنار آشغال ها
-وا... برا چی ،مگه دیوونه شدی
دیوونه بودم
به نظر من بهتره بازش کنی ببینی توش چیه.بعد اگه خواستی بندازش دور
مردد مونده بودم ستاره دستمو کشید و برد کنار جعبه
-مرگ من بازش کن ببینم توش چیه مردم از کنجکاوی نگاش کردم مثل دفعه های قبل نبود هر بار یه غم بزرگی پشت نگاه وصداش بود ولی حالا انگار همون ستاره ی همیشگی نبود البته یه جور احساس مبهمی تو نگاهش بود ولی نمیشد اسمشو غم واندوه گذاشت
البته میتونستم حدس بزنم چی تو فکرشه میخواست خودشو بی تفاوت نشون بده وبگه که دانیال دیگه مثل سابق براش مهم نیست اما نقششو خوب نمیتونست بازی کنه ترغیبم میکرد که جعبه رو باز کنم ومن بی اختیار دست بردم جلو وشروع کردم به باز کردنش یه جعبه ی بزرگ بود
درشو که باز کردم با دیدن داخلش از تعجب چشام گرد شد باور نمیکردم
همون مانتو با ست کیف وکفشش
ستاره هم مثل من از تعجب چیزی نگفت
روی مانتو یه پاکت نامه بودکه روش نوشته بود تقدیم به گل سرخ وحشی شازده کوچولو
درشو باز کردم
-نمیدونم از کجا شروع کنم وچی بنویسم اصلا من نامه نوشتن بلد نیستم اما مجبور بودم بنویسم چون فعلا تو حاضر نیستی منوببینی اول از همه میخوام بابت قضیه دیروز عذرخواهی کنم ولی ازت میخوام بهم حق بدی بخدا وقتی حرف های اون پسره رو که شنیدم انگار یه آتشی تو وجودم افتاد اون داشت از تو خواستگاری میکرد از تویی که فقط فقط مال منی کسی جز من حق نداره حتی نگات کنه چه رسد به اینکه هم نگاه کنه وهم پسند کنه وبعد تورو برا خودش بخواد.اینو همیشه یادت باشه همه باید بدونن که تو فقط مال منی خدا وقتی تو رو آفرید برا من آفرید نه برای کسی دیگه ای منم پای این نعمت خدا تا پای جونمم وایمیستم هر کی اومد جلو وخواست تو رو ازم بگیره خونش پای خودشه قسم میخورم نذارم کسی دستش به تو بخوره اینو به همه بگو.
من دوست دارم تاابد. هر کاریم بکنم حقمه .من مرد بی غیرتی نیستم که وایستم ببینم هر کس وناکسی با اون چشای هرزش نگات کنه وبهت فکر کنه. با اینکه حق با منه ولی بازم ازت معذرت میخوام چون طاقت ناراحتیه تو رو ندارم دوست ندارم ازم آزورده شی .این کادو رو هم برای معذرت خواهی گرفتم البته اگه این اتفاق هم نمیوفتاد بازم من اینو برات میخریدم.دیروز که این لباس وپوشیده بودی و وسط اون مغازه وایستاده بودی وداشتی خودتو وداشته هاتو به رخ بقیه میکشیدی من پشت شیشه وایستاده بودم وتماشات میکردم توی این لباس دوست داشتنی تر از همیشه بودی اونقدر دوست داشتنی که دوست داشتم زمان رو از حرکت باز میذاشتم .دوست داشتم تا ابد تو تو لباس جلوی من وایمیستادی و چرخ میزدی ومن نگات میکردم اما حیف همیشه همه چیز اونجور که میخوای نیست ولی ایرادی نداره من صبورم تا آینده ی نزدیکی که در انتظار ماست صبر میکنم آینده ای که تو تو اون مال منی اون موقع من زیباترین لباس هاروبرای تو میخرم وتو تا ابد جلوی من می ایستی ومن نگات میکنم حاضرم سوگند یاد کنم که اون موقع حتی خواب هم به چشمام نمیاد.....
ادامه دارد....
#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#با_تو_هرگز_29
اولا که پسره فاسد نبود خیلی هم متشخص ومحترم بود دوما هم دیده
که دیده مردم که نمیتونن چشم بسته تو کوچه راه برن سوما حرف
نامربوط نزد خواستگاری کرد چهارما به کسی مربو ط نیست م چکار
میکنم وچکار نمیکنم
چهره اش از عصبانیت کبود شده بودبا مشت کبود رو صندلی
مربوطه .اون غلط اضافه کرده که خواستگاری کرده دختر قحطه که از تو خواستگاری کرده
چطوربرا شما قحطه برا اون قحط نیست
عصبانی گفت :قضیه من با اون فرق میکنه
-آهان میشه بپرسم چه فرقی میکنه
-ببین من چند بار بهت گفتم بازم میگم تومال منی کسی هم حق نداره
روت حسابی باز کنه ونمیدونم نگات کنه وخواستگاری وهر کوفت
وزهرماری دیگه ای که خواست بکنه
کی گفته؟یعنی چی که کسی حق نداره نگام کنه؟نکنه خیال داری بعد عقد باتو توخونه زندونیم کنی نذاری حتی آفتاب ومهتاب هم ببینت
یه دفعه قیافه اش باز شد لبخندی زدو گفت:پس بلا خره سر عقل اومدی؟
که متوجه منظورش نشده بودم گفتم:منظورت چیه؟
خودت خوب میدونی منظورم اینکه میخوای بله رو بگی وخلا
باتعجب گفتم
-نه کی گفته؟
-خودت
من؟
بله تو همین الان گفتی که بعد عقدیعنی تصمیم گرفتی همسرم شی
تاج سرم شی...
-پیاده شو باهم بریم من گفتم مثلا دلتوبی خودی صابون نزن
-درسته کارهای تو پیرم کرده ولی نه در اون حد که گوشام سنگین شه
ومثلا جنابعالی رو نشنوم
اون دیگه مشکل شماست من همچین فکری ندارم باید میگفتم زبونم
لبشو به دندون گرفت گفت:خدا نکنه اگه شما این زبون و نداشته باشی
کی قرار برا ما بلبل زبونی کنه و امر کنه ما هم اوامرشو روتخم چشممون
بذاریم
-حال هرچی من هنوز رو حرفم هستم جوابم منفیه
باز چهره اش رفت رو هم نگاهی به ساعت گرانقیمتی که تو دستش بود
انداخت
_ماتقریبا۳-۴ ساعت وقت داریم میتونیم خوب سنگهامونو وا کنیم
_بنظر من که هیچ حرفی واسه زدن نموند
برا تو شاید ولی برا من مونده باید این قضیه هر چه زودتر حل شه اگه
تو دوست نداری حرفی بزنی من حرفی ندارم ولی مجبوری به حرف های
من گوش کنی
بلند شد وپنجره رو باز کرد باد نسبتا سردی پیچید تو فضا سرد بود اما
برای من خوب بود گرمم شده بود.از پنجره زل زده بود به تاریکی منم
چشم دوخته بودم به اون که حرفشو بزنه تو فکر فرو رفته بود نمیدونم
چرا اونجا نشسته بودم میتونستم برم واون نمیتونست منو مجبور به
کاری کنه ولی موندم تا شاید غائله به همونجا از وقتی چشم باز کردم وفهمیدم چی به چیه تعریف شنیدم بچه که بودم بودم همه میگفتم چه بچه ی نازی .تورو خدا براش اسپند دود کنیدچشم میخوره بزرگتر که شدم علاوه بر بزرگترها فهمیدم که یواش یواش
نظر دخترها هم به طرف جلب میشه شدم مرکز توجه دور وبری هام این
منو خیلی خوشحال میکردم واسه همین اعتماد به نفسم همیشه بالا
بودنظر هر کی رو که خواستم تونستم به خودم جلب کنم .همیشه فکر
میکردم دخترها عین همن ولی تو دیدگاهمو عوض کردی .تقریبا۲ سال
پیش بود توی رستوران
برگشت سمت من وپرسید:یادته؟
باسرم جواب دادم آره .۲سال پیش داییم توی یکی از رستوران ها برای
افطاری مهمونی داده بود.اون شب دانیال اینام تو همون رستوران مهمون
یکی از دوستای باباش بودن .بادیدن هم سلام واحوال پرسی ها
وصحبت همیشگی گرم گرفت من کنارمامان وایستاده بودم.دانیال ولی
اونجا نبودبعد پارک ماشینش اومد. اومد جلو وسلام داد ومن چون دل
خوشی از اون نداشتم با اومدنش به بهانه ای از جمع جدا شدم
-آره اونجا بود که نظرمو به خودت جلب کردی مثل بقیه دخترها نگام
نکردی یعنی چرا نگام کردی ولی تو نگات یه چیزی خاصی بود اون برق
همیشگی که تو چشمهای بقیه دخترها بود تو چشمهای تو نبود
خواستم بگم:چیزی که تو نگاه من بود نفرت بود ولی تو درک نکردی....
ادامه دارد...
#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#با_تو_هرگز_28
اون موقع حتی خواب هم به چشمام نمیاد .دوست دارم این لباس و دوباره تو تنت ببینم پس ازت خواهش میکنم اونو دور نندازی.این لباسو بپوش نه بخاطر من بلکه بخاطر همه ی ادم های دوروبرت نذار اونا از دیدن تو تو این لباس محروم شن.همیشه عاشق تو دانیال نامه رو گذاشتم رو میز دستام میلرزید ولی دلیلشو نمیدونستم برگشتم سمت ستاره اشک تو چشاش جمع شده بود وقتی متوجه نگاه من شد
خندید.یه خنده ی بی ریا همراه خنده اشک از چشاش چکید منو بغل
کرد
من امروز خیلی خوشحالم خوشحالم که یکی پیدا شده که لیاقت تورو داشته باشه مهم نیست اون کیه مهم اینکه لایق ترینه
نمیدونستم چی بگم نگامو به ستاره انداختم اینبار انگار خوشحال بود
بعد به نامه نگاه کردم و بعد از اون به اون مانتو ناخودآگاه دلم از شادی پر شد من اون مانتو رو میخواستم .دیروز ارزوی من آرزوی دانیال هم بود دوست داشتم اون مانتو تا ابد تو تنم باشه خندیدم
اون پسر یه دیوونه ست یه دیوونه ی تمام عیار.....
وحیداز سفرش برگشت منم ۲روز بعدازبرگشتن وحیدازشون خداحافظی کردم وسوار قطار شدم تابرگردم.تنهایی قطار بهم کمک میکرد تا بیشتر وبهتر فکرکنم همه ی اتفاقات مثل یه فیلم از جلوی چشام
گذشت.از۱۶سالگی تا الان.همیشه ی یه سوال مهم این وسطه بوده
-چرا من؟اون موقعیت های بهتر از من رو داشته آدم هایی که حاضر بودن تا اون یه اشاره کنه واونا همه ی هست ونیست شونو به پاش بریزن اما من .....
اون میگفت عاشقمه دوستم داره وایناهارو حتی تو عمل هم نشون میده
.ولی من اونو باتمام وجودم پس میزنم اما اون حاضرنیست عقب نشینی کنه .همه پشت اون وایستاده بودن وحمایتش میکردن حتی ستاره هم ازش حمایت میکرد ستاره ایی که یه روز همه ی آرزوش این بود که اون عاشق کسی بشه وعشقش اونو پس بزنه ومن حالا دارم
ارزوی اونو محقق میکنم ولی اون روبروم وایمیسته ومیگه دیگه بسشه تا اینجا کافیه. مسخره ست هرچقدر که فکر میکنم نمیتونم دوستش داشته باشم. زجرآور بایدهمسر مردی بشم که ازش خوشم نمیادوحتی هیچ حس خوبی نسبت بهش ندارم.......
این فکر آزارم میداد .از بس فکرکردم سرم درد گرفت از کوپه م زدم بیرون هوا تاریک شده بودرفتم یه آبی به صورتم زدم وبعدبی هدف توی راهروی قطار قدم زدم راهروی قطار آروم بود میخواستم برم سمت واگن آخر همیشه دوست داشتم راهی رو که پشت سر میذاریم نگاه کنم
نمیدونم چقدر ایستادم سردم شد برگشتم که به کوپه ام برم سرم پایین بود آروم آروم میومدم که یه دفعه نفهمیدم چی شد یکی از پشت منو گرفت وکشید داخل یه کوپه همه چیزخیلی سریع اتفاق افتاد ومن حتی نفهمیدم چی شدخیلی شوکه شده بودم احساس میکردم چشام هیچ جایی رو نمیبینه زمان برد تا به خودم بیام کوپه خالی بود فقط من بودم واونیکه منو کشیده بود داخل چشام که سیاهی رفته بود تونست بشناسدش باید میفهمیدم که میتونه جز دانیال اینجوری آزارم بده لیوان
آب رو گرفت جلوم دستم وبردمو لیوان وگرفت الان به آب احتیاج داشتم
چون حس میکردم گلوم خشکیده ونمیتونم نفس بکشم لبخند زد
_معذرت میخوام نمیخواستم بترسونمت
نمیخواستی بترسونمی که وضع این شد ببین اگه میخواستی چی میشد
دستای خودش به حالت معذرت خواهی گرفت
معذرت میخوام بانو قصدم سورپرایز کردن شما بود میخواستم یهویی خوشحالتون کنم
_نگاه کن ببین قیافه ی من شبیه آدم های خوشحاله
_چشماشو تنگ کرد که مثلا داره دقت میکنه
-نه قیافت شبیه آدم هایی خوشحال نیست شبیه آدم های خیلی خیلی خوشحال که میخوان به زور خوشحالیشونو پشت خشمشون قایم کنن
عصبانی گفتم:اصلا تو اینجا چکار میکنی؟چرا من هر جامیرم تو هم باید اونجا باشی
-واسه این که بودنم ضروریه
_کی گفته؟چرا؟
_برا اینکه مواظبت باشم
-من خودم بلدم از خودم مواظبت کنم نیازی به شما نیست
قیافه اش یه کم رفت تو هم:آره دیدم چه جوری از خودت مواظبت میکنی .پسره ی فاسد افتاده دنبالت که خانم من شما رودیدم ازتون خوشم اومده هزار ویک تا حرف نامربوط زده بعد تو وایستادی نگاش میکنی ولبخند ژکوندتحویلش میدی.....
ادامه دارد...
#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🔴#پــــندانـــــه
👤استادى از شاگردانش پرسید: «چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟»
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: «چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.»
👤استاد پرسید: «این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟»
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: «هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.»
👤سپس استاد پرسید: «هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.»
👤استاد ادامه داد:
«هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.»
🌹امام رضا علیه السلام:
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.
📚بحارالانوار، ج78، ص 34
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشیدن دندان آسانتر از همیشه بدون درد و خونریزی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 برای خلاص شدن از سرفه، سرماخوردگی، آنفلوانزا و انواع گلودرد، جوشانده عناب را دریابید.
• عناب سیستم ایمنی را تقویت میکند و به قدری خاصیت دارد که به آن لقب مروارید سرخ را داده اند !
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸💛🌸
💛بر نوردل و دیده زهرا
🌸 #صلوات
💛بر دخت گرانمایه مولی
🌸 #صلوات
💛بر مظهرصبروحلموایمانوشرف
🌸 #صلوات
💛بر یاورِ دین زینبِ کبری
🌸 #صلوات
💛میـــــلاد حضرت زینب "س" 💛
🌸و روز پرستـــــــــار تهنیت باد🌸
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔴روزی مردی هوسران تصمیم گرفت زن دوم بگیرد😱
مرد هوسران و بداخلاقی میخواست زن دوم بگیرد از این رو مدام همسرش را اذیت میکرد؛ مدام بهانه گیری میکرد گاه با داد و بیداد گاه با کتک
از قضا همسرش به زور راضی شد تا با او به مراسم خواستگاری بیاید😱
تا شاید از زندگی جهنمی که مرد برایش ساخته بود خلاصی یابد!
روز خاستگاری فرارسید همه چیز مرتب بنظر میرسید و مرد بسیار خوشحال؛
وقتی که مادر عروس درمجلس از همسر اول پرسید آیا او به این وصلت از صمیم قلب رضایت دارد؟
همسر اول از کیفش شیشه ای سرکه درآورد و گفت ...........😱😱
👈ادامه این داستان
جنجالی و پرماجرا در لینک زیر 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
چرا از خواب میپریم؟ 🤔
دلایل احتمالیِ از خواب پریدن در ساعات مختلف شب
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 کثیفی صفحه گوشی 18 برابر بیشتر از کاسه توالته ! و صحبت زیاد با تلفن باعث پیری زودرس پوست میشه
• همیشه از هدست واسه مکالمه استفاده کنید و صفحه گوشیتون رو مرتب با پنبه و الکل تمیز کنید.
#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
✨﷽✨
✅سرانجام شاهد بی گناهی یوسف
✍در برخی از تفاسیر قرآن نقل شده است: چون یوسف بر مسند حکومت مصر نشست، به نظرش رسید که در امور مملکتی، وزیری لازم دارد که بتواند به اصلاح معیشت و تربیت مردم برخیزد و درهای عدل و محبت را به روی آنان بگشاید.
امین وحی از سوی حق به نزد او آمد و گفت: خدا می فرماید: تو را وزیری لازم است. یوسف فرمود: من نیز در این خیالم ولی کسی که سزاوار این مسند باشد نمی دانم کیست؟ جبرئیل گفت: فردا صبح که از مقرّ حکومت حرکت می کنی، اول کسی که بنظرت آمد، این منصب را به او ارزانی دار! یوسف اول صبح نظرش به کسی افتاد که به شدت ضعیف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته ای از هیمه بر پشت داشت، با خود گفت: این شخص تحمل مسئولیت وزارت را نخواهد داشت.
خواست از وی بگذرد، امین وحی به او گفت: از او مگذر و او را برای پست وزارت انتخاب کن ، زیرا که او را بر تو حقی است ، او همان کسی است که در دربار عزیز مصر به پاکی و عصمت تو شهادت داد ، او را این لیاقت هست که امروز پست وزارت را به او وا گذاری! جایی که حضرت حق به خاطر شهادتی صحیح، پست وزارت به شاهد پاکی و عصمت یوسف عطا می کند، به کسی که عمری به وحدانیّت او شهادت می دهد چه خواهد داد؟!
آری، لطف و رحمت حضرت دوست چیزی نیست که قابل درک باشد و در این مقام پای عقل عاقلان و خرد خردمندان و هوش هوشمندان لنگ است و کسی را قدرت فهم این حقایق آن چنان که هست نیست.
📚مطالعه کتاب عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تردمیل خیابونی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 کاشت سبزیجات در آپارتمان
• دیگه نگران استفاده از آب ناسالم و کودهای شیمیایی در سبزیجات بازاری نباشید و خودتون توی خونه، سبزیجات سالم و تازه تهیه کنید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 گوشت چرخ شده آماده میخرید
• باید بدانید به گوشت چرخ شده آماده گاه سنگدان و زائدات گوشت اضافه میشود و حتی گاهی رنگ فرش به گوشت زده میشود تا تازه و قرمز به نظر برسد !
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 چای را با لیمو نخورید
• مصرف لیموترش با چای داغ علاوه بر اینکه ویتامین ث لیمو را از بین میبرد، به مینای دندانها هم به شدت آسیب میزند و دندانها را خیلی زود دچار پوسیدگی میکند !
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
1_697446925.mp3
6.14M
تقدیم به دوستان کانال داستان وپند
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_30
تو دیدارهای بعدی مونم نگاه تو به من همون جوری بود بی اعتنا و سرد.اولش با خودم گفتم :این دختره فکر میکنه کیه؟ولی بعدها فهمیدم که تو کی هستی.تو راست میگی دور وبر من پره از دخترهایی که شاید خیلی هاشون ازتو زیباتر و لوندتر دخترهایی که خیلی بیشتر ازتو طنازو دلبر
بودن اما تو یه جاذبه ی خاصی داشتی تو مغرورتری اعتماد به نفست بالاست .
پشنهاد ازدواج و مادرم داد به نظر اون بهتر بود زودترازدواج کنم تا خدایی نکرده تو این دوره زمونه گرفتارگناه نشم. اونم چند نفر و پشنهاد دادن تو هم بین اونا بودی البته اونا فکر نمیکردن من پشنهادهای اونا رو قبول کنم فکرمیکردن حتما من یکی رو زیر سر دارم ولی من گفتم که باتو موافقم اونام راضی بودن چون هر چی باشه از نظر اونا تو فامیل بودی خانواده تو میشناختن خودتو میشناختن جلو چشم بزرگ شدی .راستش هم من وهم اونا نظرشون این بود که شماهم از این ازدواج استقبال میکنید ونباید مانع بزرگی سر راه باشه اما همه چیز اونجوری نشد که همه فکرمیکردن. همه موافق این ازدواج بودن جز اصل کاری که عروس خانم بود. همه ی نقشه هارو بهم ریخت خم شد وتو صورتم نگاه کرد وآروم گفت اونم به دلایلی که هیچ کس نمیدونه حتی خودش
راست ایستاد وگفت:اولش همه فکرمیکردن واسه اینکه عروس متین وباوقار نمیخوادزود جواب مثبت بده و بقیه بگن که از خداش بوده بعد گفتن میخواد ناز کنه میخوادببینه آقا داماد چقدرمیخوادش ولی قضیه از این جور چیزها گذشته اما من میخوام جواب همه رو بدم برای همینه که
اینجام چرا؟
چیزی نگفتم نشست روبه روم
- خسته شدم از این سکوت یه دلیلی بگوتا بتونم یه کاری کنم. ساعت
هایی رو که میتونیم در کنار هم به خوشی سپری کنم بیشتر از این هدر
نده .
نمیخواستم بهش بگم چرا؟اگه میخواستم بگم که همون اول میگفتم
وخیال خودمو راحت میکردم دلم نمیخواست غرور ستاره بشکنه
نمیخواستم دانیال برا خودش حسابی باز کنه نمیخواستم مغرور ترشه
ولی اون دست بردارنبود
-تو میخوای بامن ازدواج کنی چون به قول خودت از من خوشت میاد
خوب منم باید از تو خوشم بیاد یانه؟
_یعنی تو از من خوشت نمیاد
_خوب آره
خندید اونم از ته دلش :من که چند بار قبلا هم بهت گفتم این مشکلی نیست که تو به خاطرش همه رو علاف کردی
_عصبانی گفتم:یعنی به نظرتو واقعا مشکلی نیست؟؟
من حلش میکنم
پوززخندی زدم وگفتم:توکه لالایی بلدی چراخوابت نمیبره تو که اینقدر حلال مشکلاتی مشکل خودتو حل کن
_کدوم مشکل
-منو.فراموش کن کسی مثل من بوده
نه دیگه نشد ببین هیچ وقت هیچ عشقی به نفرت تبدیل نشده ولی
درخیلی از موارد بیشتر نفرت های تبدیل به عشق آتشین شده .مگه
حرف شکسپیر رو نشنیدی:فریاد که تنها عشق من از تنها نفرت من
سرچشمه گرفت
-من که اینطور فکر نمیکنم
_تو کاریت نباشه ریش و قیچی رو بده دست من.من کارمو بلدم به من میگن دانیال خان
این یعنی اینکه تو کوتاه بیا نیستی
_ابدا
-شدنی نیست
_چی؟
_این که همه چیزو حل کنی
_من که گفتم تونگران نباش
_تو داری زور میگی میخوای منو مجبور به کاری کنی که نمیخوام
_بعدا ازم بخاطرش تشکر میکنی
_شاید تو بعدا ازمن تشکر کنی
اره اگه البته اگه جواب مثبت بدی
-جواب مثبت من میتونه برات عواقب بدی داشته باشه
_مثلا؟
ببین اگه الان راهمونو از هم جداکنیم شاید تا چندماهی ناراحت باشی
ولی به مرور زمان حل میشه ولی اگه بعد ازدواج راهمونو جداکنیم همیشه یه زخم گوشه دلمون باقی میمونه اون موقعه حتی اطرافیان هم همه چیز رو به رخمون میکشن......
ادامه دارد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_31
همه چیز رو به رخمون میکشن حتی شناسنامه هامونم این خاطره ی تلخ رو
برامون یادآوری میکنن
هیچ وقت راه من وتو ازهم جدا نمیشه هیچ وقت کارما به جاهایی که تو میگی کشیده نمیشه
_همیشه یه احتمالی هست
_در مورد ما نه
_اینقدر مطمئن نباش
-هستم من به عشقم به تو و به توانایی های خودم ایمان دارم
ساکت شدم منم بهش ایمان داشتم از همینم میترسیدم .میترسیدم که
برم و بعد نتونم برگردم پایبند بشم ولی نه من به خودم بیشتر از اون ایمان دارم ازجام بلند شدم که برم
جلومو گرفت :جواب؟
سرم بلند کردم وتوچشماش نگاه کردم :زمان میخوام
_چقدر؟
-نمیدونم
_چقدر؟
_یکی دو هفته
باشه ولی یادت باشه من جواب مثبت میخوام فقط همین.
_بازم نگاش کردم و چیزی نگفتم آرام از کنارش رد شدم و رفتم.
باید فکر میکردم بیشتر و بیشتر یا من پیروز این جنگم یا اون؟
ایده اش مال الناز بود منم بدم نیومد بالاخره اینم راهی بود واسه خودش
واما ایده:لیلا دوست الناز دختر فوق العاده جذابی بود ودرعین حال بسیار شلوغ ولوند.دوروبرش پربود از دوست پسرهاش.بلدبودچه جوری
نظرجنس مخالف رو به خودش جلب وبه قول خودمون قاپشو بدزده
سنگ ونرم میکردچه رسد به دل پسرها .تصمیم گرفتیم ازش بخوایم
کمکمون کنه قرارشد اون زنگ بزنه دانیال ودل اونو بدست بیاره باهاش
قرار آشنایی بزاره ومن سربزنگاه مچشوبگیرم .بقولی ازش آتو بگیرم
یه گوش دنج توی یه پارک گیر آوردیم شماره ی دانیال دادم دست
لیلا اونم شماره گیری کرد بعدچند تا بوق خودش برداشت
_سلام
-سلام
_خوبید؟
_ببخشید بجا نمیارم
-خوب راستش نبایدم بجا بیارید ما که باهم آشنانیستیم
-خوب پس میشه بپرسم برا چی زنگ زدید؟
لیلا صداشو غمگین کردوگفت:من دلم گرفته بود همینجوری شماره رو گرفتم اونم از خوش شانسی من این شماره زدومال آدم متشخصی مثل شما شد
_ ببخشید میشه بپرسم ازکجا تشخیص دادین من متشخصم؟
-از طرز صحبتتون با یه خانم
- اهان..خوب من الان چکارکنم؟
_خوب راستش من با دوست پسرم دعوام شده باهاش قهرکردم دلم بدجور شکسته دنبال یه نفرمیگردم که جاشو پرکنه
حتما اون یه نفرم منم؟
_خوب آره
دانیال سکوت کرد
-ببنیدمطمئنم شما اگه بامن آشنا بشید و منو ببنید مجذوب من میشید.اگه بخوای میتونیم همدیگرو ببینیم فکر نکنید من زشتم واسه همین اینجوری افتادم دنبال دوست پسر ،نه اصلا کلی آدم دارن واسم
سرو دست میشکنن ولی چون دوست پسر قبلیمو از بین همینجور ادم ها
پیدا کردم دیگه نمیتونم به بقیه شون اعتماد کنم
-اونکه معلومه زشت نیستید
_از کجا اونوقت؟
_از صداتون
دانیال راست میگفت صدای لیلا ملیح بود البته کلی ام ناز و قر قاطی صداش کرده بود
لیلا چشمکی زدوگفت:کی؟
_چی کی؟
_قرار ملاقاتمون دیگه
مگه من گفتم همچین قصدی دارم
_خوب خودتون گفتین معلومه که من خوشگلم ازم تعریف کردین این یعنی اینکه میخواین باهم آشنا شیم
-خانم عزیز برای آشنایی دیره
_چرا؟
-برای اینکه من قلبمو قبلا دادم به یکی دیگه
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_32
_لیلا خنده ی عشوه گرانه ای کردگفت:این که مشکلی نیست دل شما پسرا مثل هتله این میاد اون یکی میره
_اره شما راست میگید ولی اونم برا خودش یه دورانی داره یهو چشم باز میکنی میبینی یکی اومده شده مدیر هتل بقیه روهم باتی پا بیرون کرده
-خوب خیلی وقت ها صاحب هتل میتونه مدیرو هم عوض کنه
_اره ولی اون مال وقتی که صاحب هتل دلش بخوادکه مدیرو عوض کنه
ومن به هیچ وجه ممکن راضی نیستم مدیرو عوض کنم
-ولی اگه منو ببینی نظرت عوض میشه
اصلا و ابدا شما ملکه الیزابتم که باشی حاضر نیستم یه تارموی عشقم
روباهاتون عوض کنم
واه واه مگه عشقت چه شکلیه؟
مهم نیست چه شکلیه و بقیه راجع به اون چی فکرمیکنن مهم اینکه عقل و هوش منو بدجور برده
_اره معلومه اگه نبرده بود که موقعیت خوبی مثل منو از دست نمیدادی
صدای خنده ی بلند دانیال وشنیدم که ازاون طرف خط میومد
لیلا که سعی میکرد عصبانیت شو پنهون کنه گفت :یعنی نظر اول وآخرت
همینه
-بله خانم محترم من یه عشق دارم اونم واسه هفت جدوابادمم بسه
_خود دانی ولی من که میدونم بعداپشیمون میشی وقتی عشقت حالتو گرفت میفهمی
دانیال بازم خندیدوگفتید:شما نگران نباش اون همین حالاشم حالمو میگیره بدجورراستش من عاشق همین حالگیری ها شم
لیلا عصبانی گفت :خلایق هرچه لایق
_نه بابا من لایق اون نیستم اون از سرمم زیادییه
-واه واه هرکی ندونه فکرمیکنه دختره چیه
_واسه من که همه چیه اگر هم دلتنگیتون رفع شدمن برم به کارام برسم ,
ممنون باعث شدی یه کم بخندم دلم باز شد ,خداحافظ
گوشی که قطع شد کارد میزدی خون لیلا در نمییومد
_پسره ی ایکبیری فکرکرده کیه؟من صدتا مثل اون و هرروز دارمتودستم بازی میدم
من:عزیزم مثل اون نه هم جنس اون
راستش ته دلم از کار دانیال خوشحال شده بودم چون لیلا خیلی به خودش مینازید فکرمیکرد هیچ پسری تاب مقاومت در برابر اونونداره ولی دانیال خوب حالشو گرفت براهمین میخواستم طرفداریشو کنم(جای
خودش خالی اگه میفهمیدی چه کارها که نمیکرد)ازاین فکرخنده ام گرفت
_مثل اون یا هم جنس اون چه فرقی میکنه؟
خوب عزیزم اگه مثل اون بودن که دنبالت راه نمیوفتادن
_چیه سوگند خانم چی شده داری ازش طرفداری میکنه توکه میخواستی حالشو بگیری
-اره خوب ولی من که از اون طرفداری نمیکنم دارم حقیقت و میگم
لیلا ازعصبانیت صورتش کبود شده بودولی چیزی نگفت به جاش سریع
از رو نیمکت بلندشدوگفت :من باید برم دیرم شده بامسعودقراردارم
.قرارشام بریم بیرون
مثلا میخواست حس حسادت مارو برانگیخته کنه ولی من بجاش
بلندشدمو دستم به طرفش دراز کردم و گفتم
لیلا جون ممنون ازلطفت ایشاالله که بتونم جبران کنم
لیلا تیرش به سنگ خورده بودولی بخاطر لحن وحرف من ارومترشده بود
_خداحافظ
لیلا رفت ومن الناز تنها موندیم
ای خاک بر اون سرت
-وا برا چی؟
_مردم دارن دربه در دنبال همچین پسری میگردن اونوقت توداری اونو از خودت میرونی
-قضیه فرق میکنه
-فرق میکنه فرق میکنه.دیوونه پسره خاطرتو میخواد اونم شدید اونوقت
توی احمق....دیدی چه جوری عشقم عشقم میکرد بقول لیلا کسی ندونه
فکرمیکنه حالا عشقش چه تحفیه؟نمیدونن که یه دختر کم عقل بیشعور
خندیدم:توچرا داری خون خودتوکثیف میکنی پاشوپاشو بریم یه چیزی
بخوریم حالت بیاد سرجاش
_تو آدم بشو نیستی
_من اگه ادم شم تو تنها میمونی
_باکیفش دنبالم کرد...
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 دادن آب به نوزاد زیر 6 ماه ممنوع
• شاید باورتان نشود اما دادن آب به نوزاد زیر 6 ماه سطح سدیم خونش را پایین میآورد. همین مسئله میتواند منجر به مسمومیت، تشنج، کما وحتی مرگ نوزاد شود!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه افراد با سلیقه کانال 😃🙌
ساخت جاشمعی خاص با شیشه های سس و خیارشور و...
اینجوری هم یه خلاقیت بخرج بدید هم میتونید کسب درآمد کنید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662