eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💗أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی بنِ موسی الرضا 💗دوست دارم همچوخورشیدِ پگاه 💗سر بِسایم بر دَرِ این بارگاه 💗جان بگیرم در حریمِ آشنا 💗آشِنا چشمم شود باآن نگاه 💗همچو آهویی به گرد آن سرا 💗خوش بِگَردم تا بگیرد دل پناه 💗آرزو دارم من ای مولا رضا 💗دست گیری بندهٔ پر از گناه 💗تا که در این بارگاهِ باصفا 💗آستان‌بوست شوم درهرپگاه 💗التــــــــماس دعــــــا http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸✨🌸 👌داستان جالب بهلول و شکستن سر استاد روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید : من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم ! یک اینکه می گوید :خداوند دیده نمی شود پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید :خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت ! استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به  دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!!  کانال داستان و رمان مذهبی باذکرصلوات بزن روی لینک عضوشوید 👇🌹👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✳️(س) فاطمه بنت حسین بن علی بن ابی‌طالب(ع) بزرگ‌ترین دختر امام حسین(ع) از امّ اسحاق بود.او در واقعه کربلاحضور داشت و اسیر شد و در کوفه خطبه خواند و کوفیان را عتاب کرد. بنابر حدیث امام باقر(ع)، امام حسین(ع)قبل از شهادت، ودایع امامت و وصایای مکتوب خود را به او سپرد و او بعداً آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد . فاطمه از پدرش و برادرش امام سجاد(ع) روایت نقل کرده است. پدرش حسین بن علی بن ابی‌طالب(ع) و مادرش ام‌اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله است. تاریخ دقیق تولد فاطمه مشخص نیست؛ ولی چون مادرش، نخست همسر امام حسن(ع) بود و بعد از شهادت وی ، به همسری امام حسین(ع) درآمد، تولد وی بعد از شهادت امام حسن(ع) بوده است؛ بنابراین می‌توان احتمال قوی داد در سال ۵۱ هجری به دنیا آمده است. گفته‌اند سیمایش به جده‌اش، فاطمه(س) دختر رسول خدا، شبیه بوده است. فاطمه پیش از واقعه کربلا با پسرعمویش حسن مُثَنّی(فرزند امام مجتبی) ازدواج کرد. فاطمه، در واقعه عاشورا به همراه همسرش حسن مُثَنّی، حضور داشت. حسن در روز عاشورا همراه امام حسین(ع) شجاعانه جنگید و زخمی و اسیر شد. دایی‌اش،اسماء بن خارجه فزاری وی را نجات داد. او در کوفه تحت درمان قرار گرفت و با بازیافتن سلامت خود به مدینه بازگشت. فاطمه به همراه دیگر اعضای خاندان امام حسین(ع)، به اسارت به کوفه و شام برده شد. برخی از ماجراهای هجوم به خیمه‌ها و دوران اسارت اهل بیت پیامبر(ص) از او نقل شده است. میان او و یزید در دربار شام سخنانی رد و بدل گردید. فاطمه از تابعین و از راویان حدیث بوده است او از پدرش امام حسین(ع) و عبدالله بن عباس و اسماء بنت عُمَیس، روایت کرده است. نقل شده است که وی از مادر بزرگش حضرت فاطمه(س)، دختر پیامبر(ص)، به صورت مرسل روایت کرده است، و نیز از پدرش حسین بن علی(ع) و عمه‌اش زینب(س) دختر امام علی(ع) و برادرش علی بن الحسین(ع) و عبدالله بن عباس و عایشه و اسما بنت عمیس و بلال نیز به گونه مرسل، روایت کرده است. فاطمه را ثقه و از طبقه چهارم راویان دانسته‌اند. به جز امام سجاد(ع)، حضرت زینب(س) و ام کلثوم، فاطمه نیز در کوفه خطبه خوانده است. زید پسر امام کاظم(ع) از پدرانش روایت می‌کند فاطمه صغری پس از آنکه از کربلا وارد کوفه شد، این خطبه خود را اینگونه شروع کرد: سپاس خدای را به شماره ریگ‌ها و سنگ‌ها و هم‌وزن آنچه از روی زمین تا عرش اوست. او را ستایش می‌كنم و به او ایمان دارم و توكلم به اوست و شهادت می‌دهم كه خدا یكی است و شریكی برای او نیست و محمد (ص) بنده و پیغمبر اوست و گواهی می‌دهم كه فرزندان او را كنار فرات سر بریدند، بی‌آنكه خونی از آنان طلبكار یا خونخواهی از او داشته باشند گفته شده فاطمه پس از درگذشت حسن مُثَنّی، یک سال بر مزار او به سوگ نشست و روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت می‌پرداخت.صحیح بخاری روایتی نقل کرده که در آن فاطمه بنت الحسین(ع) بر مزار حسن مثنی بقعه‌ای می‌سازد. فاطمه پس از درگذشت حسن مثنی، با عبداللّه‌ بن عمرو بن عثمان ‌بن عفان ازدواج کرد. پس از مرگ عبداللّه،عبدالرحمان‌بن ضحاک، والی مدینه، از فاطمه خواستگاری کرد که او نپذیرفت. فاطمه از حسن مثنی، چهار فرزند به نام‌های عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب داشت و از همسر دومش عبدالله بن عمرو بن عثمان، دارای سه فرزند به نام‌های محمد دیباج، قاسم و رقیه شد. بیشتر فرزندان و نوادگان وی، در مبارزه با خلفای بنی عباس به شهادت رسیدند یا زندانی شدند. سبط ابن جوزی وفات وی را، حدود سال ۱۱۷ هجری نقل کرده است. ابن‌حِبّان، بدون اشاره به تاریخ دقیق، از وفات او در حدود ۹۰ سالگی سخن گفته است. ابن‌عساکرنیز خبری از درگذشت وی در زمان خلافت هشام‌ بن عبدالملک را آورده است. در قبرستان باب الصغير ، پشت قبر سكينه و امّ كلثوم ( عليهما السلام ) قبری منسوب به ايشان است ✅منابع ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق حسنی، احمد بن ابراهیم، المصابیح طبری، تاریخ الطبری مفید، الارشاد مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار بخاری.صحیح البخاری صدوق، الامالی للصدوق دانشنامه شیعه http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبر ميگذارند. شخصى نزد امام صادق(ع) رفت و گفت من از ان لحظه بسيارميترسم، چه کنم؟ امام صادق(ع)فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود؟ یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(ع) در آن لحظه به فريادتان برسد. http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📌۳ سفارش به نوح نبی(ع) موضوع سفارشات ابلیس به برخی پیامبران و رسولان الهی مسألهای است که اهلبیت(ع) در روایات مختلف به آن اشاره کردهاند. در این بخش ماجرای سفارش ابلیس به (ع) را بر اساس کتاب خصال صدوق نقل میکنیم. 🔶امام باقر(ع) به جابر فرمود: «چون نوح نزد پروردگارش قوم خویش را نفرین کرد ابلیس ملعون نزد آن حضرت آمد و گفت: اى نوح تو حق یک نعمتى بر من دارى که میخواهم به تو به مثل آن را دهم. نوح فرمود به خدا بر من ناگوار است که بر تو حق نعمتى داشته باشم؛ آن نعمت چیست؟ گفت بله، کردى خدا قومت را غرق کرد و دیگر هیچ کس نماند که من به گمراه کردن او ببرم. پس من راحتم تا مردم دیگرى به وجود آیند و آنها را گمراه کنم. نوح(ع) فرمود:مثل آن چه میخواهى به من بدهى؟ 📌گفت مرا در سه جا بیاد آور که در این سه به بنده نزدیکترم: هر وقت کردى مرا به یاد آور، هر وقت خواستى میان دو نفر کنى مرا به یاد آور، هر وقت با زن بیگانه کردى و با شما هیچ کس نیست مرا بیاد آور.» 📚 خصال، ج1، ص146 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻گدای 🔹روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنيد. 🔸 روزنامه نگارخلاقي از کنار او مي‌گذشت، نگاهي به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. 🔹او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد. 🔹عصر آن‌روز، روزنامه‌نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صداي قدم‌هاي او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته، بگويد که بر روي آن چه نوشته است؟ 🔸روزنامه‌نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده مي‌شد: 💎 امروز بهار است، ولي من نمي‌توانم آنرا ببينم💎 🔻وقتي کارتان را نمي‌توانيد پيش ببريد، استراتژي خود را تغيير بدهيد. خواهيد ديد بهترين‌ها ممکن خواهد شد. باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است. 🔹 حتي براي کوچکترين اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مايه بگذاريد اين رمز موفقيت است 😘😘😘لبخند بزنيد☺️☺️☺️ 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔮کوتاه اما قشنگ🔮 یکی نزد حکیمی آمد و گفت : خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده ؟؟؟ حکیم با تبسم گفت : او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید ... تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی ؟؟؟ یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
⁉️آیا چهل بار رفتن به مسجد جمكران برای گرفتن حاجت مدركی دارد❗️ ✅در مورد سؤال فوق دلیل خاصی وجود ندارد بلكه از سه طریق می‌توان مشروعیت آن را به اثبات رسانید: ۱ - سیره متشرّعه از علما و صلحا و اتقیا بر مداومت رفتن چهل بار به مسجد جمكران است همان‌گونه كه این عمل در مسجد سهله نیز انجام می‌شود. ۲ - در روایات بسیاری به این مطلب اشاره شده كه هر كس چهل روز خود را برای خدا خالص كند چشمه‌های حكمت از قلبش بر زبانش جاری می‌گردد. ۳ - از مجموعه روایات استفاده می‌شود كه عدد چهل در شكوفایی قابلیت‌های مادّی و معنوی تأثیر به‌سزایی دارد، از آن جمله: 🔻 تأثیر عدد چهل در رشد فرزند در رحم 🔻 تأثیر شراب خوردن در عدم قبولی نماز تا چهل روز 🔻قبولی توبه بهلولِ نبّاش بعد از چهل روز 🔻كناره‌گیری پیامبر (ص) از خدیجه به جهت انعقاد نطفه حضرت زهرا (س) به مدت چهل روز 🔻چهل روز دعای عهد را خواندن باعث می‌شود كه انسان از یاران امام زمان (عج) باشد. 🔻امام زمان (عج) هم چهل روز تحت تربیت ملائكه بود. 🔻طینت حضرت آدم (ع) در چهل روز خمیر شد. 🔻حضرت موسی (ع) تا چهل روز با خداوند در كوه طور ملاقات داشت. 🔻پیامبر اكرم (ص) بعد از چهل سالگی به نبوّت مبعوث شد. 🔻عقل انسان تا چهل سال قابل رشد است. 🔻شهادت چهل مؤمن بر میت موجب مغفرت او از جانب خداوند می‌شود. 🔻حفظ چهل حدیث انسان را در قیامت، فقیه محشور می‌كند. 🔻حد همسایه تا چهل خانه است. 🔻حریم مسجد تا چهل خانه است و سایر موارد. 🔹از این احادیث و موارد دیگر استفاده می‌شود كه عدد چهل در قابلیت بخشیدن و رساندن انسان به كمالات و شكوفا شدن او تأثیر به‌سزایی دارد، و لذا می‌توانیم از این موارد الغای خصوصیت كرده، عدد چهل و چلّه‌گیری را در تمام موارد كارهای خیر تعمیم دهیم. 🔸سید بحرالعلوم می‌گوید: ما بالعَیان مشاهده كرده‌ایم و به بیان دانسته‌ایم كه برای این رقم از عدد (چهل) خاصیت و تأثیر مخصوصی در ظهور استعدادها و تكمیل ملكات انسانی در طی منازل و پیمودن مراحل است. 📚کتاب موعود شناسی و پاسخ به شبهات؛ علی اصغر رضوانی http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴 ❤️سخنی که پیامبر(ص) درباره ظهور مهدی(عج) به حضرت زهرا(س) فرمود: على بن هلال از پدرش روایت نموده که گفت در بیماری پیامبر(ص)، حضورش شرفیاب شدم، دیدم فاطمه (س) در بالین پدرش نشسته و اشک مى‌ریزد چون صداى گریه اش بلند شد، پیامبر سر برداشت و فرمود: فاطمه جان! چرا گریه مى‌کنى؟ عرض کرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود؟ فرمود: عزیزم، مگر نمى‌دانى که خداوند به اهل زمین نگاه کرد و پدرت را از میان آنان برگزید، سپس نظر کرد و شوهرت را انتخاب کرد، و به من وحى فرمود که تو را به او تزویج کنم؟ دخترم! ما اهل بیتى هستیم که خداوند عزوجل هفت فضیلت به ما عطا فرموده که به هیچ کس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن این که: من خاتم پیامبران نزد خدا و بهترین آنها و محبوبترین بندگان مى‌باشم و با این امتیازات پدر تو مى‌باشم، جانشین من بهترین جانشینان پیغمبران و محبوبترین آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهید ما بهترین شهداء و محبوبترین آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى‌باشد، جعفربن ابیطالب که با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى‌کند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است، در سبط این امت که حسن و حسین دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى‌باشند از ماست، و به خدا قسم که پدرشان افضل از آنهاست. یا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا کبیر یرحم صغیراً و لا صغیر یوقر کبیراً فیبعث الله عند ذلک منهما من یفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً یوم بالدین فى آخر الزمان کما قمت به فى آخر الزمان و یملاء الارض عدلاً کما ملئت جوراً . اى فاطمه ! به خداوندى که مرا به راستى برانگیخته، مهدى این امت نیز از ایشان مى باشد، موقعى که دنیا هرج و مرج شود و آشوبها پدید آید و راهها مسدود گردد و اموال یکدیگر را به غارت برند، نه بزرگتر به کوچکتر رحم کند و نه کوچکتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند کسى را برانگیزد که قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشاید و اساس دین را در آخر الزمان استوار سازد، چنان که من در آخر الزمان پایدار گردم و زمین را پراز عدل نماید چنان که از ظلم پر شده باشد… . 📗 کشف الغمه،۵ – اربعین حدیث فى المهدى ذکر المهدى و نعوته و حقیقة مخرجه 👇👇👇👇👇👇👇👇❤ http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
اَمّن یجیبُ المُضطّر اِذا دعاهُ و یَکشِفُ السوء دعا کنیم براي تمام گرفتاران ومریض داران وحاجت داران که محتاج دعاي من و شما هستند 🌺 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
کوتاه "ملانصرالدین" برای خرید "پاپوش نو" راهی شهر شد. در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد "انتخاب" کند. "فروشنده" حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا "آزادی" بیشتری برای تهیه کفش "دلخواهش" داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را "باب میلش" نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از "ده جفت کفش" دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با "صبر و حوصله ی" هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه ی یک جفت "کفش زیبا" شد! "آنها را پوشید." دید کفش ها درست "اندازه ی" پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس "رضایت" کرد. بالاخره "تصمیم" خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد. از فروشنده پرسید: "قیمت" این یک جفت کفش چقدر است؟ فروشنده جواب داد: این کفش ها، "قیمتی ندارند!" ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا "مسخره می کنی؟" فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون "کفش های خودت" است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی! این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست، همیشه نگاه مان به "دنیای بیرون" است. "ایده آل ها و زیبایی ها" را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم. *خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم و فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است.* ‌╭✹••••••••••••••••••••🌼 🐞 ╯ http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🛤●°°●🚗●°°●🏍●°° ●🛤●°° 🔆✺داستان_کوتاه✺🔆 اگر آرام بروید ، زودتر میرسید تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و می‌خواست آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: تا جاده چقدر راه است؟ پسر جواب داد: اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت 🚨 بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر. تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصول‌ها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول 🚨 ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد. ✅ شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم. http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 🛤●°°●🚗●°°●🏍●°° ●🛤●°° ●🚕