5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شلواراتونو اینطوری تا بزنید 👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اینکه مجبور نباشه دنده عقب بره تو خیابون و با خطر مواجه نشه از این ایده استفاده کرده 😲👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وکیوم کردن مواد غذایی با یه ترفند ساده 👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش شام بدون گوشت
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظاهر وسایل چرمیتون رنگ و رو رفته و کهنه شده؟ 🤔
با استفاده از این ترفند دوباره مثل روز اولشون میشن👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند و خلاقیت
کسب_درآمد😍
آموزش رایگان #پادری پوم پوم
با کامواهای رنگی , پادری های خوشگل بسازید و کسب درامد کنید .
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه تا حالا نمیدونستین نمک چقدر کاربردای دیگه ای به جز غذا داره حتما ویدیو بالارو ببینید😃
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مشکل رو بدون استثنا همه دارن
پس یاد بگیرید
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
یک روزهایی را باید اختصاص داد به بی خیالی...
نه به دغدغه ای فکر کرد
نه غصه ای خورد
نه نگرانِ چیزی بود.
یک روزهایی را باید از تویِ تقویمِ دنیا بیرون کشید
و برایِ خود زندگی کرد
#صبح_-بخیر
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✅ تمثیلی معنوی
🔸 مثل طعم آب
🔹هر چیزی خالصش خوب است.
مثل گلاب و عسل که خالصش خوب است.
🔹حتی خود آب خالصش خوب است.
🔹آبی که توی یخچال می گذاری، بوی طالبی و گوشت و ماست می گیرد، این آب دیگر گوارا نیست.
🔹آبی گواراست که طعم آب داشته باشد، بوی آب داشته باشد، رنگ آب داشته باشد.
🔹 عبادت هم همین طور است؛ خالص آن خوب است.
🔹 این است که قرآن کریم می فرماید:
«أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»
آیه 40 سوره یوسف؛ 23 اسراء
جز خدا هیچ کس را بندگی نکنید، یعنی بندگی خود را خالص کنید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷🌷🌷
ببخشيد شما ثروتمنديد؟
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباسهاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مىلرزيدند.
پسرك پرسيد: ببخشين خانم! شما كاغذ باطله دارين؟
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمىزد و نمىتوانستم به آنها كمك كنم. مىخواستم يكجورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپايىهاى كهنهی كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: بيايين تو يه فنجون شيركاكائوى گرم براتون درست كنم.
آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهايشان را گرم كنند. بعد يك فنجان شيركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زيرچشمى ديدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه كرد. بعد پرسيد: ببخشين خانم! شما پولدارين؟
نگاهى به روكش نخنماى مبلهايمان انداختم و گفتم: من؟ اوه... نه.
دختر كوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبكىاش به هم میخوره.
آنها درحالى كه بستههاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجانهاى سفالى آبىرنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سيبزمينىها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيبزمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يك شغل خوب و دائمى، همهی اينها به هم مىآمدند.
صندلىها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن كوچك خانهمان را مرتب كردم. لكههاى كوچك دمپايى را از كنار بخارى پاك نكردم. مىخواهم هميشه آنها را همانجا نگه دارم كه هيچوقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
👦✨👦
قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما ازخواب نوشته شده اند ، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . .
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
👦 این حکایت : عروسک و شاهزاده 👦
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.”
شاهزاده با تمسخر گفت: ” من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد بلافاصله گفت : ” جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته ” شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: ” پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. “
عارف پاسخ داد : ” نه ” و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: ” این دوستی است که باید بدنبالش بگردی ” شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : ” استاد اینکه نشد ! “
عارف پیر پاسخ داد: ” حال مجددا امتحان کن ” برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: ” شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662