🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
داستان باور مردم :
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند . مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد . برحسب اتفاق ، گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند . اما مرد شیاد نپذیرفت . بعد از اتمام حجت ٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت ونسبت به حقه های او هشدار داد .
بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک با سواد و کدامیک بی سواد هستند . در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار ، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس مار
معلم نوشت : مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت : شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است ؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.
💥با مردم به زبان و اعتقاد خودشان صحبت کنید!!!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
✅گریه جبرائیل بر مصائب حضرت زینب(س)
✍روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب(س) ، امام حسین(ع) که در آن هنگام کودک سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: خداوند به من خواهرى عطا کرده است . پیامبر(ص) با شنیدن این سخن ، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین(ع) پرسید: براى چه اندوهگین و گریان شدى ؟
پیامبر(ص) فرمود: اى نور چشمم ، راز آن به زودى برایت آشکار شود. تا اینکه روزى جبرائیل نزد رسول خدا(ص) آمد، در حالى که گریه مى کرد، رسول خدا(ص) از علت گریه او پرسید، جبرائیل عرض کرد: این دختر (زینب) از آغاز زندگى تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس پدرش امیر مومنان و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن(ع) گردد و از این مصایب دردناک تر و افزون تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طورى که قامتش خمیده شود و موى سرش سفید گردد. پیامبر (ص) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب(س) نهاد و گریه سختى کرد، زهرا(س) از علت آن پرسید. پیامبر(ص) بخشى از بلاها و مصایبى را که بر زینب(س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بیان کرد.
💥حضرت زهرا(س) پرسید: اى پدر! پاداش کسى که بر مصایب دخترم زینب(س) گریه کند چیست؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: پاداش او همچون پاداش کسى است که براى مصایب حسن و حسین (ع) گریه مى کند.
📚کتاب 200 داستان از فضایل ، مصائب
و کرامات حضرت زینب (ع)
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
#پندانه
هیچ وقت ناامید نشوید
✍ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ. عدهای ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﮐﻤﮏ کنند. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ناامید شده و ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎت ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍرد. ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ تلاش شما ﺑﯽﻓﺎﯾﺪﻩ است ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ مُرد. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮد. ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ تمام تلاشش را برای نجات از آب به کار گرفت. ﺑﻴﺮﻭﻧﯽﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽﻓﺎﯾﺪﻩ است …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ آن ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ. دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ! ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ رسیدن به خواستههایت میگویند...
🔅امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
فی القُنُوطِ اَلتَّفرِيطُ نااميدی، موجب کوتاهی در عمل میشود.
📚 ميزان الحكمة ج3 صفحه 263
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💥 #پرورش فکر...💥
باید بدانیم;
وقتی باختیم، “مسیر” را یافتیم؛
در بزرگراه زندگی همواره راهت، “راحت” نخواهد بود.
هر چاله ای، “چاره ای” به تو می آموزد.
دوباره فکر کن،
فرصت ها “دو بار” تکرار نمی شوند.
پس به خاطر داشته باش برای جلوگیری از پس رفت،“باید پیش رفت”!!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_صوتی
نام اثر: نامه پدر
گوینده: محمد معلی
@DASTAN
#داستان
شخصی به نام آقای بلورساز خادم کشیک دوم آستان قدس رضوی نقل کردهاند: من مبتلا به درد دندان شدم، برای کشیدن دندان پیش دکتر رفتم. گفت: غدهای هم کنار زبان شماست که باید عمل شود. با آن عمل من لال شدم و دیگر هرچه خواستم حرف بزنم نمیتوانستم و همه چیزها را مینوشتم. هرچه پیش دکترها رفتم درمان نشد، خیلی گرفته و ناراحت بودم.
چند ماه بعد خانم بنده برای رفع درد دندان پیش دکتر رفت. وقت کشیدن دندان ترس و وحشتی برایش پیدا شد. دندان پزشک میپرسد چرا میترسی؟ میگوید: شوهرم دندانی کشید و جریان را کلا برای دکتر میگوید. دکتر میگوید: عجب! آن شوهر شماست؟ در عمل جراحی رگ گوییهای صدمه دیده و قطع شده و این باعث لال شدن ایشان است و دیگر فایده ندارد. زن خیلی ناراحت میشود و به خانه بر میگردد. و شب خوابش نمی برد. مرد می نویسد: چرا ناراحتی؟ میگوید: جریان این است و دکتر گفته شما خوب نمیشوی! ناراحتی مرد زیادتر میشود و به تهران می آید خدمت آقای علوی میرسد.
ایشان میفرماید: راهنمایی من این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروی، اگر شفایی هست آنجاست. تصمیم جدی میگیرد و لذا به مشهد که بر میگردد برای چهل هفته بلیط هواپیما تهیه میکند که شبهای سه شنبه در تهران و شبهای چهارشنبه به مسجد جمکران برود. در هفته ۳۸ که نماز میخواند و برای صلوات سر به مهر میگذارد، یکوقت متوجه میشود که همه جا نورانی شد و یک آقایی وارد و مردم به دنبال او هستند. میگویند او حضرت حجت علیه السلام است.
خیلی ناراحت میشود که نمی تواند سلام بدهد. لذا در کناری قرار میگیرد. ولی حضرت نزدیک او آمده و می فرماید: سلام کن. اشاره به زبان میکند که من لالم و الا بی ادب نیستم. حضرت بار دوم با تشر می فرماید: سلام کن. بلافاصله زبانش باز میشود و سلام میگوید. در این هنگام پرده کنار رفته و خود را در حال سجده میبیند. این جریان را افرادی که آن آقا را قبل از لالی و در حین آن و بعد از شفا دیده بودند در محضر آیت الله گلپایگانی شهادت داده اند.
📚شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ص ۱۲۷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚#حکایتےجااــب_وقابل_تامــل
مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود.
ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است.
فوراً به آب پرید و او را نجات داد...
اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب پرید و دو نفر دیگر را نجات داد!
اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند شنید ...!
او تمام روز را صرف نجات افرادی کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت...!
👈🏻ابتدا #ریشه مشکل را برطرف کنیم!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 #پندانه
وقتي که راه نمی روی زمين هم نمی خوری ،
اين زمين نخوردن محصول
سکون است نه مهارت .
وقتی تصميم نمی گيری و کاری
نمی کنی ، مسلما اشتباه هم نمی کنی ؛
اين اشتباه نکردن محصول
انفعال است نه انتخاب .
خوب بودن به اين معنی نيست
که درهای تجربه را بر خود
ببندی و فقط پرهيز کنی ؛
خوب بودن در انتخاب های
صحيح ماست که معنا پيدا
کرده و شکل می گيرد.
اشتباه کنيد اما آن را مجددا تکرار نکنيد !!
املای ننوشته غلط هم ندارد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•