eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
68 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🚩اعمال دهه اول ماه ذى الحجه : بدان كه اين ماه از ماه‌هاى شريفه است و چون اين ماه داخل مى‌شد صلحاى و تابعين اهتمام عظيم در عبادت مى‌كردند و دهه اول آن ايامش است كه در قرآن مجيد ذكر آن شده است و در نهايت و بركت است و از رسول خدا صلى الله عليه و آله مروى است كه : عمل خير و عبادت در هيچ ايامى نزد حق تعالى محبوبتر نيست از اين . 🌙و از براى اين دهه اعمالى است : 🔻اول : روزه گرفتن نه روز اول اين دهه كه ثواب روزۀ تمام عمر دارد 🔺دوم : خواندن دو ركعت نماز ما بين مغرب و عشا در تمام شبهاى اين دهه : در هر ركعت بعد از حمد بخواند : يك مرتبه توحيد و آيه : وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين تا با ثواب حاجيان شريك شود 🔻سوم : دعاى اللَّهُمَّ هَذِهِ الْأَيَّامُ الَّتِي فَضَّلْتَهَا عَلَى الْأَيَّامِ.... را از روز اول تا عصر در عقب نماز صبح و پيش از بخواند. 🔻چهارم: در هر روز از دهه بخواند پنج دعايى را كه براى حضرت عيسى عليه السلام از جانب حق تعالى هديه آورده كه در ايام اين دهه بخواند. 🔻 پنجم : در هر روز اين دهه اين تهليلات را كه از امير المؤمنين عليه السلام منقول است با بسيار و اگر روزى ده مرتبه بخواند بهتر است : لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَدَدَ اللَّيَالِي وَ الدُّهُورِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَدَدَ أَمْوَاجِ الْبُحُورِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ رَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَ الشَّجَرِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَ الْمَدَرِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُيُونِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ فِي اَللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ وَ [فِي] اَلصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَدَدَ الرِّيَاحِ فِي الْبَرَارِي وَ الصُّخُورِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ مِنَ الْيَوْمِ إِلَى يَوْمِ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ. 🔹مفاتیح‌الجنان •✾📚 @Dastan 📚✾• 🌸
وصال حیدر و یارش مبارک وصال یاس و دلدارش مبارک از الطاف و عنایات الهی رسیده حق به حقدارش مبارک سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد . . حاجتروا باشید. التماس دعا. یا زهرا  @Dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستان های آموزنده 📚
#برات_میمیرم 5 از یک بچه بسیجی دائم الوضو بعید بود از این کارها بلد باشه.... یک میز رمانتیک خاطره
6 .... شما قرار بود داماد بشید ؛ چی شد؟ _ قراری در کار نبود ... مادرم یک نفرو معرفی کرد که به دلم ننشست.... از قضا همایون خبردار شد و تو دانشگاه شلوغش کرد ... همین... به قول مادرم که همیشه میگه : تو ازدواج از عقل و احساست برابر کمک بگیر... اگه عقلت تایید کرد ولی طرف تو دلت نرفت راضی به وصلت نشو... اگرم دلت رفت ولی عقلت تایید نکرد بازم راضی نشو... کسی رو هم که مادرم معرفی کرده بود مشکلی برای وصلت نبود ولی طرف تو دلم نرفت😐 جوابش را که شنیدم کاملا قانع شدم که درست میگوید.... چون خیلی قبولش داشتم... اما سوال های متعددی ذهنم را مشغول کرد: چطور شد که یکباره عاشق من شد 💞 و عقلش 😍هم تایید کرد !!؟؟ هر چند من همین را می خواستم... و با شنیدن حرفهایش عاشق تر میشدم ... ولی از طرفی تردید هم رهایم نمی کرد... پرسیدم: یعنی شما منو هم تایید میکنید هم دوستم دارید☺️؟؟!! یه جورایی برام معما شده!! آخه چطوری!!؟؟ البته این خیلی ارزشمنده برام ... به نظر من خوشبختی یک زن وقتی کامل میشه که شریک زندگیش هم قبولش داشته باشه و هم عاشقش باشه... _ من شما رو هم قبول دارم ٬هم باور دارم و هم عاشقتون هستم... معمای پیچیده ای نیست ... شما ارزش باور و عشق پاک رو دارید!! خودتون رو دست کم نگیرید ... قبلا هم گفتم.... شما لایق بهترین ها هستید!! با شنیدن حرفهایش جان تازه‌ای در وجودم متولد می شد... به قدری حس خوبی داشتم که دلم نمی‌خواست دیگر نه کلامی بگویم نه بشنوم..‌‌. فقط در سکوت این حس خوب را تا ابد تجربه کنم... شاکر بودم که جمله _ عاشقتم و باورت دارم _ را از زبان کسی می شنیدم که خودم را به پایش انداخته بودم وبرایش میمردم... سینا نگاهی به ساعتش کرد و گفت: بریم چادر بگیریم... ........ وارد مغازه که شدیم سینا رفت سمت چادر نمازها... گفتم: چادر مشکی می خوام.... _ نه ! من قول دادم چادر بخرم و میخرم... ولی چادر مشکی نمیخرم... قبلا هم گفتم بهتون اونو باید با اختیار و باور خودتون سر کنید... _ خب منم خودم می خوام کسی مجبورم نکرده _ اگر راضی بشید اجازه بدید من براتون همون چادر نماز بخرم... منم قبول کردم... هر چند زمان زیادی باهم نبودیم ... ولی گذر هر ثانیه جذابیت سینا را برایم بیشتر میکرد... باورم نمی شد که یک مرد تا این انداز به نظر یک زن و تصمیم شخصی او ارزش قائل باشد... همیشه تصورم این بود که اولین خواسته و شرطش چادر پوشیدنم باشه... انسان تا با کسی تعامل نداشته باشد نمی تواند درباره او و تفکرش نظریه قطعی بدهد ... من هم با اینکه سینا را قبول داشتم و باورهایش برایم ارزشمند بود... اما هر لحظه ابعاد شخصیت او برایم بازتر میشد... پیش خودم می گفتم: مگه من برای خدا چکار کردم که چنین مردی سر راهم گذاشته!!؟؟ من خوشبخت ترین زن روزگار میشم با همچین همسری..😊😊😊 سینا و خانواده‌اش از تحقیق سربلند بیرون آمدند... داشتیم آماده میشدیم که به آزمایشگاه برویم... من چادر دوخته بودم.... با خوشحالی سرم کردم تا سینا سورپرایز بشه... اما پدرم چادرم را گرفت.... قسمت ششم ادامه دارد..‌‌ •✾📚 @Dastan 📚✾• 🌷هر شب ساعت 10:30 با منتظرتونم
#سلام_آقا_جان ❤️ از ڪویر خشڪ بر دریا سلام هر نفس بر زاده ی #زهرا سلام بازمے گویم بہ تو از راه دور "یا حجت ابن الحسن" آقا سلام... اللّٰھـم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْ •✾📚 @Dastan 📚✾•
در عصر خلافت امام علی علیه السلام که اموال بسیار به عنوان بیت المال به کوفه می آمد قنبر، غلام حضرت، چند ظرف طلا و نقره از بیت المال را به حضور امام علی علیه السلام آورد و عرض کرد: «تو آنچه بود، همه را تقسیم کردی و برای خود چیزی نگه نداشتی. من این ظرف ها را برای تو ذخیره کرده ام.» امام علی (ع) شمشیر خود را کشید و به قنبر فرمود: «وای بر تو، دوست داری که به خانه ام آتش بیاوری.» سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه کرد و سرپرست های امور شهری را طلبید. آنها را به آنان داد، تا عادلانه بین مردم تقسیم کنند 📘 بحارالانوار، ج 34، ص 312 •✾📚 @Dastan 📚✾• امام علی علیه السلام: « یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیع ؛ بعضی از افراد مثل شتری كه به علف تازه‌ی بهاری رسیده است ، مال خدا و بیت المال را می‌خورند.» 📙 نهجالبلاغه ، خطبه 3 •✾📚 @Dastan 📚✾•
داستان ازدواج حضرت علی(ع) با فاطمه(س) حضرت علی – علیه السلام، بنابر امر الهی و سنت حسنه اسلامی، بر آن میشود که در بحران جوانی به کشتی زندگانی خود سکونت و آرامش بخشد. اما شخصیتی چون حضرت علی – علیه السلام هرگز در همسرگزینی به یک آرامش نسبی و موقت اکتفا نمیکند و آفاق دیگر زندگانی را از نظر دور نمیدارد. از این رو خواستار همسری میشود که از نظر ایمان و تقوی و دانش و بینش و نجابت و اصالت، «کفو» وهمشان او باشد. چنین همسری جز دختر رسول خدا حضرت فاطمه زهرا – علیها السلام – که به همه خصوصیات او از هنگام تولد تا آن زمان کاملا آشنایی داشت، کسی دیگر نبود. ادامه دارد 📚 @Dastan📚
🌺خواستگاران حضرت زهرا – علیها السلام 🌺پیش از حضرت علی – علیه السلام افرادی مانند ابوبکر و عمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده بودند و هر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند وآن اینکه در باره ازدواج زهرا منتظر وحی الهی است.🌺 آن دو که از ازدواج با حضرت زهرا نومید شده بودند با سعد معاذ رئیس قبیله‏ اوس به گفتگو پرداختند و آگاهانه دریافتند که جز حضرت علی – علیه السلام کسی شایستگی ازدواج با حضرت زهرا – علیها السلام – را ندارد و نظر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به غیر او نیست. ❤️از این رو دسته جمعی در پی حضرت علی – علیه السلام رفتند وسرانجام او را در باغ یکی از انصار یافتند که با شتر خود مشغول آبیاری نخلها بود. ❤️آنان روی به علی کردند و گفتند: اشراف قریش از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کرده‏اند و پیامبر در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا منوط به اذن خداست و ما امیدواریم که اگر تو (با سوابق درخشان وفضایلی که داری) 💝از فاطمه خواستگاری کنی پاسخ موافق بشنوی و اگر دارایی تو اندک باشد ما حاضریم تو را یاری کنیم. با شنیدن این سخنان دیدگان حضرت علی – علیه السلام را اشک شوق فرا گرفت و گفت: دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مورد میل وعلاقه من است. این را گفت و دست از کار کشید و راه خانه پیامبر را، که در آن وقت نزد ام سلمه بسر می‏برد، در پیش گرفت. هنگامی که در خانه رسول اکرم را کوبید پیامبر فورا به ام سلمه فرمود: برخیز و در را باز کن که این کسی است که خدا ورسولش او را دوست می‏دارند 📚@Dastan📚
ام سلمه می گوید: شوق شناسایی این شخص که پیامبر او را ستود آنچنان بر من مستولی شد که وقتی برخاستم در را باز کنم نزدیک بود پایم بلغزد. من در را باز کردم و حضرت علی – علیه السلام وارد شد و در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشست، اما حیا و عظمت محضر پیامبر مانع از آن بود که سخن بگوید، لذا سر به زیر افکنده بود و سکوت بر مجلس حکومت می‏کرد. تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سکوت مجلس را شکست و گفت: گویا برای کاری آمده ای؟ حضرت علی – علیه السلام در پاسخ گفت: پیوند خویشاوندی من با خاندان رسالت و ثبات و پایداریم در راه دین وجهاد وکوششم در پیشبرد اسلام بر شما روشن است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو از آنچه که می‏گویی بالاتر هستی. حضرت علی– علیه السلام گفت: آیا صلاح می‏دانید که فاطمه را در عقد من در آورید؟ حضرت علی – علیه السلام در طرح پیشنهاد خود بر تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام تکیه می‏کند و از این طریق به همگان تعلیم می‏دهد که ملاک برتری این است نه زیبایی وثروت ومنصب. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از اصل آزادی زندر انتخاب همسر استفاده کرد و در پاسخ حضرت علی – علیه السلام فرمود: پیش از شما افراد دیگری از دخترم خواستگاری کرده‏اند ومن درخواست آنان را با دخترم در میان نهاده‏ام ولی در چهره او نسبت‏ به آن افراد بی میلی شدیدی احساس کرده ام. اکنون درخواست‏شما را با او در میان می‏گذارم، سپس نتیجه را به شما اطلاع می‏دهم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه زهرا – علیها السلام – شد و او برخاست و ردا از دوش آن حضرت برداشت و کفشهایش را از پایش در آورد وپاهای مبارکش را شست وسپس وضو ساخت و در محضرش نشست. پیامبر سخن خود را با دختر گرامیش چنین آغاز کرد: علی فرزند ابوطالب از کسانی است که فضیلت ومقام او در اسلام بر ما روشن است وم ن از خدا خواسته بودم که تو را به عقد بهترین مخلوق خود در آورد واکنون او بهخواستگاری تو آمده است; در این باره چه می‏گویی؟ در این هنگام زهرا – علیها السلام – در سکوت عمیقی فرو رفت ولی چهره خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برنگرداند و کوچکترین ناراحتی در سیمای او ظاهر نشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جای برخاست و فرمود: «الله اکبر سکوتها اقرارها» یعنی: خدا بزرگ است; سکوت دخترم نشانه رضای اوست. منبع : کشف الغمه، ج‏۱، ص 50 📚@Dastan📚
📒 🚩نماز "وواعَدْنا" دهه اول ذی الحجه: كسي كه اين نماز را در بین نماز مغرب و عشاء از شب اول ذی الحجه تا شب بخواند در ثواب حاجیان شریک می گردد. ✨کیفیت خواندن نماز : « مابین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز بجا آورد، در هر رکعت پس از ، سوره توحید و سپس آیه 142 از سوره شریفه الأعراف را میخواند : « وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين » 🔹مفاتیح‌الجنان •✾📚 @Dastan 📚✾• 📒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستان های آموزنده 📚
#برات_میمیرم 6 .... شما قرار بود داماد بشید ؛ چی شد؟ _ قراری در کار نبود ... مادرم یک نفرو معرفی
7 .... وقتی پدرم چادرم را گرفت از تعجب خشکم زد... چون ازش انتظار نداشتم... : دخترم میترسم وقتی شعله های عشقت فروکش بکنه از چادر خسته بشی... بهتره کسی که تورا بدون چادر پسندیده همینطور هم باهات زندگی کنه... تو نباید به خواسته کسی چادر سر کنی چون این طوری به خاطر تحمیل یک خواسته دلزده میشی... _ آقاجون ... به جان شما که برام خیلی عزیزه چادر انتخاب خودمه... سینا حتی یک بار هم ازم نخواسته... حتی اگه این وصلت سر نگیره ؛ من از این به بعد چادر می پوشم... آقا جونم چادرمو داد و منو با بوسه و صلوات بدرقه کرد.... وقتی از آزمایشگاه بر می گشتیم تو تاکسی که بودیم خیلی آروم حرف می زدیم... پیش مادرم راحت نبودیم... بین همه صحبتهایی که شد یک جمله سینا بد جوری به دلم آشوب انداخت.. : بزار جواب آزمایش بیاد... اگه وصلت قطعی بشه یه سورپرایز دارم برات... _ یعنی چی!! یعنی ممکنه .... نه .... حرفش رو هم نزن... نهایتش میگن نمیتونیم بچه سالم داشته باشیم... خب بچه نمیخوایم..... این همه آدم ... بچه ندارن... _ هیس... شلوغش نکن... ایشاا... که چیزی نیست... منظورم این بود که بگم منتظر سورپرایز باشی... نه اینکه بترسی... تا جواب آزمایش بیاد من جون به لب شدم... تا اینکه روز موعود فرا رسید... قرار بود سینا تا ظهر با جواب آزمایش بیاد خونه ما ٬ اما تا شب خبری نشد... برای بقیه یک امر عادی بود ..‌. اما من تا شب نیمه جون شدم.... تا اینکه ساعت ۹ شب مادر سینا با تلفن تماس گرفت... قسمت هفتم ادامه دارد..‌‌ •✾📚 @Dastan 📚✾• 🌷هر شب ساعت 10:30 با منتظرتونم