eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.4هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهان ايران و سواد آموزى رعيت ها پادشاهان ايران هيچ كارى از كارهاى دولتى و ديوانى را به مردم پست نژاد و رعيت نمى سپردند..، به طورى كه به كلى بالا رفتن از طبقه اى به طبقه ديگر مجاز نبود. ولى گاه استقناء واقع مى شد و آن وقتى بود كه يكى از رعيتها اهليت و هنر خاصى نشان مى داد، در اين صورت بنا به برنامه (تنسر) آن را به شاهنشاه عرض كنند بعد از تجربه (موبدان) و (هرابذه) وطول مشاهدات، تا اگر مستحق بدانند به غير طايفه الحاق فرمايند. (۴۹) درباره ممنوعيت تحصيل و قد غن بودن طلب علم و درس خواندن در ايران پيش از اسلام كه اشاره كرديم بهترين شاهد واقعه اى است دردناك كه حكيم (ابوالقاسم فردوسى) در (شاهنامه) نقل كرده است و آن اين است كه: خسرو انوشيروان (خسرو اولى ساسانى، ۵۳۱ ۵۷۹م) در يكى از جنگهاى خود باروميان دچار كمبود هزينه مى شود و وضع مالى و خزانه دولت براى تجهيز سپاه كفايت نمى كند. (موبد) نزد خسرو مى آيد و او را از كمبود هزينه آگاه مى كند خسرو غمگين و گرفته خاطر مى شود و (بوذر جمهر) (بزرگمهر) را مى خواهد و بدو مى گويد: هم اكنون ساربان را بخواه و شتران بختى (قوى هيكل دو كوهانه سرخ رنگ) را به راه انداز تا بروند و صد گنج از مازندران آورند. گفت: راه بسيار است و سپاه اكنون تهى دست و بى خوار بار است، خوب است در اين شهرهاى نزديك كسانى مايه دار از بازرگانان و مالكان بجوئيم و از آنان وام بخواهيم. خسرو راءى مرد دانا، بوذر جمهر را مى پسندد. بوذر جمهر مرد دانا و خردمند و خوب چهرى را مى جويد و مى گويد: با شتاب برو و كسى از نامداران كه به ما وام بدهد بياب و بگو كه خواسته ووام او را از گنج دولتى پس خواهيم داد. فرستاده مى آيد و مردم را گرد مى آورد و وامى را كه خواسته ياد مى كند. در اين ميان كفشگرى موزه فروش گوش تيز مى كند و به سخنان ماءمور خوب گوش مى دهد، وچون چگونگى را در مى يابد و آرزوى ديرينه خويش را نزديك به برآورده شدن مى پندارد، از مبلغ مورد نياز مى پرسد به او پاسخ مى دهند، او مى پذيرد كه آن هزينه را بپردازد آنگاه قپان و سنگ مى آورند و آن (چهل هزار) درم را مى كشد و مى دهد. سپس تقاضا مى كند كه در برابر اين مبلغ بوذر جمهر نزد خسرو و پايمردى و شفاعت كند، فرستاده خواسته او را مى پذيرد و به هنگام بازگشت چون آن هزينه سنگين را نزد بوذر جمهر مى برد خواهش وام دهنده را ياد مى كند بوذر جمهر به خسرو مى گويد: خسرو بر مى آشوبد و به حكيم مى گويد: ديو خرد چشم ترا كور كرده است، برو آن شتران را باز گردان و آن وام را باز پس بده. آرى در چنين شرايطى سخت و نياز مبرم آن وام را به جرم اين كه وام دهند ه از طبقه پايين و صنعتگر است نه دبيرزاده و موبدزاده و نه از خاندانهاى بزرگ، اجازه درس خواندن براى فرزند خود خواسته است باز مى گردانند و دوباره به انديشه وام خواهى از ديگران مى افتند و بدين گونه دل مردى را كه آرزو داشت فرزندش درس بخواند پر از درد و غم مى كنند و مرد كفشگر با آن همت و فداكارى و لا به و التماس آروزى درس خواندن فرزند خيش را به خاك مى برد. اين داستان را فردوسى در (شاهنامه) به نظر كشيده و مى گويد: از اندازه لشكر شهريار كم آمد درم تنگ سيصد هزار دژم كرد شاه اندر آن كار چهر بفرمود تا رفت بوذر جمهر تا آنكه مى گويد: يكى كفشگر بود و موزه فروش بگفتار او تيز مى كرد گوش بدو كفشگر گفت من اين درهم سپاسى زگنجور برسر نهم... كه اندر زمانه مرا كودكى است كه بازار او بر دلم خوار نيست بگوئى مگر شهريار جهان مرا شاد گرداند اندر نهان كه او را سپارد بفرهنگيان كه دارد سرمايه و هنگ آن (۵۰) •✾📚 @Dastan 📚✾•
ملائكه پرهاى خود را زير پاى طالبان علم پهن مى كنند از كثير بن قيس روايت شده كه گفت: با (ابى درداء) در مسجد دمشق نشسته بوديم مردى نزدش آمد و گفت: اى ابى درداء من از مدينه (مدينة الرسول) نزد تو آمده‌ام براى حديثى كه به من رسيده است تو آن را از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اى، گفت: براى تجارت به اينجا آمده اى؟ گفت: نه. گفت: انگيزه ديگرى غير از اين نداشتى؟ گفت: نه، گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: كسى كه در راهى قدم بردارد كه در آن راه دانشى بدست آورد خداوند راهى به بهشت برايش معين كند و ملائكه از روى رضا و رغبت بالهاى خود را براى دانشجو مى گسترانند و براى عالم طلب آمرزش كنند آنچه در آسمانها و زمين است حتى ماهيهاى در آب. و (برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه بر ساير ستارگان است. به درستى كه علما وارث انبيا مى باشند و انبيا درهم و دينارى به ارث نمى گذارن بلكه علم را به ارث مى گذارند، ) هر كس آن را به دست آورد بهره زيادى به دست آورده است. گفت: بلى. بعضى از علماء به ابى يحيى بن زكريا بن يحيى بن الساجى نسبت داده اند كه گفت: در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضى از محدثين رفتيم و با ما مرد بى حيايى بود از روى مسخره گفت: پاهاى خود را از روى بالهاى ملائكه برداريد تا اين حرف را زد از مكانش تكان نخورد تا هر دو پايش خشك شد. ونيز به ابى داوود سجستانى نسبت داده اند كه گفت: در اصحاب حديث مرد مخلوعى بود چون حديث پيغمبر را شنيد كه فرمود: ملائكه بالهاى خود را براى طالب علم مى گسترانند در كف پاهايش دو ميخ آهنين قرار داد و گفت: بر روى بالهاى ملائكه راه مى روم پس دردى در پاهايش پيدا شد وابو عبداللّه محمد بن اسماعيل التميمى اين حكايت را در شرح حال مسلم ذكر كرده و گفته پاهايش و ساير اعضايش خشك شد. (۵۱) •✾📚 @Dastan 📚✾•
مرحوم درچه اى بخاطر فوت مادرش درس راتعطيل نكردند مرحوم شهيد آيت اللّه (اشرفى اصفهانى) فرمودند: (مرحوم آيت اللّه سيد (محمد باقر درچه اى) در اصفهان در مدرسه مى خواستند شروع به درس نمايند، خبر آوردند كه مادرشان در (درچه) فوت كرده است، آقا بدون اين كه درس را تعطيل نمايد فرمودند: شما برويد كارهاى تجهيز و تكفينش را انجام بدهيد. عرض كردند گويا وصيت كرده كه نمازش را شما بخوانيد، فرمود شما ساير كارهايش را انجام دهيد من بعد از درس براى نماز مى آيم پس از درس تشريف بردند ما خيال مى كرديم لابد چند روزى ايشان سوگوارند و براى درس تشريف نمى آورند ولى صبح فردا ديدم تشريف آوردند و درس را شروع فرمودند و راضى به تعطيل درس نشدند. ) (۵۲) •✾📚 @Dastan 📚✾•
كوشش اميركبير در تحصيل علم گويند كه: اميركبير در كودكى (هنگامى كه) ناهار اولاد قائم مقام (فراهانى) را مى آورد، در حجره معلمشان ايستاده براى بردن ظروف، آنچه معلم به آنها مى آموخت او هم فرا مى گرفت، تا روزى قائم مقام به آزمايش پسرانش آمده بود هر چه از آنها پرسيد ندانستند و امير جواب داد. قائم مقام از وى پرسيد: تقى، تو كجا درس خوانده اى؟ عرض نمود: روزها كه غذاى آقازاده‌ها را مى آوردم، ايستاده گوش مى كردم. قائم مقام انعامى به او داد. نگرفت و گريه كرد. بدو گفت: چرا گريه مى كنى چه مى خواهى؟ عرض كرد: به معلم امر فرمائيد درسى را كه به آقازاده‌ها مى دهد به من بياموزد قائم مقام دلش به حال او سوخت به معلم فرمود تا به او نيز بياموزد. نامه اى كه سالها بعد قائم مقام به برادرزاده اش ميرزا اسحاق نوشته حد مراقبت او را در تعليم كربلايى تقى آن روز و اميركبير سالهاى بعد مى رساند، در حقيقت كربلايى تقى (اميركبير) را (امثال كامل شاگردى درسخوان) آورده، به پسران خود و برادرزاده اش سركوفت مى زد. بخشى از اين نامه چنين است: ديروز از كربلايى تقى كاغذى رسيد موجب حيرت حاضران گرديد همه تحسين كردند و آفرين گفتند. الحق (يكاد زيتها يضى ء) در حق قوه مدركه اش صادق است يكى از آن ميان سر بيرون آورده تحسينات او را به شاءن شما وارد كرد كه در واقع ريشخندى به من بود گفت: درخت گردكان با اين درشتى درخت خربزه اللّه اكبر نوكر اين طور چيز بنويسد آقا جاى خود دارد... بارى حقيقتاً من به كربلايى قربان (پدر اميركبير) حسد بردم و بر پسرش مى ترسم... خلاصه اين پسر خيلى ترقيات دارد. و قوانين بزرگ به روزگارم مى گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد. ميرزا تقى خان در حدود سال ۱۲۲۲ ه، ق در (هزاوه فراهان) متولد شد. پدرش كربلايى محمد قربان آش پز ميرزا عيسى قائم مقام اول بود و پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانى داشت. (۵۳) •✾📚 @Dastan 📚✾•
ابن انبارى به علت عشق به علم از هر لذت نفسانى صرفنظر كرد ابوبكر محمد بن قاسم نحوى (معروف به ابن انبارى) سيصد هزار بيت شاهد براى قرآن در حفظ داشته و به او مى گفتند مردم در باب حافظه تو بسيار سخن گفتند، بگو چقدر در حفظ دارى؟ مى گفت: سيزده صندوق حفظ دارم. و گفته شده كه صد وبيست تفسير قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسيارى از غذاهاى لذيذه را كه ضرر به قوه حافظه داشت ترك كرد، رطب را مى گرفت و مى گفت: تو طيبى ليكن اطيب از تو حفظ كردن آن چيزى است كه خدا بخشيده به من از علم. گويند: روزى در بازار مى گذشت جاريه خوشرويى را ديد طالب او شد اين خبر به (راضى باللّه) خليفه عباسى رسيد، امر كرد او را خريدند و براى ابن انبارى بردند ابن انبارى جاريه را امر به صبر براى استبراء نمود. مى گويد: من در طلب حل يك مساءله علمى بودم در اين وقت ناگهان قلبم متوجه جاريه شد و از فكر در آن مساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم: اين جاريه را ببر من نمى خواهم و نمى ارزد به خاطر اين جاريه از طلب علم بازمانم. غلام خواست او را ببرد جاريه گفت: تو مردى عالم و عاقل و صاحب مقامى بايد بدانى كه اگر مرا بيرون كنى و گناه مرا معين نكنى مردم گمان بد در حق من مى برند. گفتم كه: از براى تو هيچ تقصيرى نيست جز اين كه ديدم با وجود تو از علمم مى مانم گفت: اين سهل است ؛ چون خبر به (راضى) رسيد گفت: سزاوار نيست كه علم در قلب احدى شيرين تر باشد از علمى كه در قلب اين مرد است. •✾📚 @Dastan 📚✾•
سخنان خليل بن احمد خليل بن احمد گويد: روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز، روز استفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افاده وفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز، روز مباحثه و مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز، روز مصيبت من است. حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد ، روزى به واسطه شدت سرما گفت: فردا درس تعطيل است، فرداى آن روز به مجلس درس حاضر شد. طلبه‌ها علت را پرسيدند. فرمود: ديدم گاوان براى زراعت مى روند، روا نديدم كه من بحث را ترك گويم (۵۸). على عليه السلام فرموده است: لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان. پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد. (۵۹) •✾📚 @Dastan 📚✾•
مسجد پايگاه سواد آموزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بمنظور تعليم خواندن و نوشتن در ميان مسلمانان فردى به نام عبداللّه بن سعيد را ماءمور كرد تا خواندن و نوشتن را به ديگران بياموزد. و با اين ترتيب از آنجائى كه سواد خواندن و نوشتن جنبه دينى و تقدس داشت مساجد به عنوان نخستين كانون هاى سواد آموزى مورد استفاده قرار گرفت. جلسات ادبى نيز در مسجد تشكيل مى شد، شاعران سروده هاى خود را در حضور پيامبر مى خواندند و گاه از سوى آن حضرت به دريافت جايزه و خلعت مفتخر مى شدند. چنانچه كعب بن زهير قصيده معروف خود بانت سعاد و قلبى اليوم مبتول را كه در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله سروده بود در مسجد مدينه در حضور حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواند و جايزه از آن حضرت دريافت كرد. (۶۰) و براى حسان بن ثابت منبر مى نهادند و او اشعارش را در بالاى منبر مى خواند (۶۱). •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام علی علیه السلام فرمودند: امام عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم پس از آن به خدا پناه ببر، چراكه فقر، هم دين انسان را ناقص مى كند و هم عقل را مشوش مى سازد و هم مردم را به او و او را به مردم بدبين مى كند. 📚 حکمت 319 نهج البلاغه •✾📚 @Dastan 📚✾•
بحث علمى در مسافرت ونيز نوشته است مرحوم حاج آقا حسين قمى هر موقع مى خواست به جائى مسافرت كند با كسانى كه در بحث خصوصى او شركت مى كردند مسافرت مى نمود تا در سفر مشغول بحث شود. من كراراً او را به اين كيفيت ديدم. ايشان مى فرمودند: چگونه من از سهم مبارك امام استفاده كنم در حالى كه پول مخصوص طلبه اى است كه مشغول به تحصيل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترك كرده باشم، هر چند در راه تحصيل هستم (۵۶). و نيز فرموده اند: همراه مرحوم شيخ ميرزا محمد تهرانى صاحب كتاب مستدرك البحار به خارج شهر مى رفتيم، وى در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرك بود و من هر چه بيدار مى شدم مى ديدم او مشغول نوشتن است با اينكه پير و ناتوان و چشمهايش ضعيف شده بود (۵۷). •✾📚 @Dastan 📚✾•
من ماءمورم كه علم فرا گيرم آيت اللّه سيد محمد شيرازى رحمه الله عليه نوشته است: يكى از علما در نجف اشرف خيلى كم به زيارت امام حسين عليه السلام در كربلاى معلّى مشرف مى شد. سبب را پرسيدند، فرمود: من ماءمورم كه علم فرا گيرم و علم بياموزم و از اين قبيل وظائف واگر بنا باشد زياد به زيارت كربلا بروم به من گفته مى شود چرا وظيفه شرعى كه به تو واگذار شده ترك كردى و بيش از حد به زيارت امام حسين رفتى؟ (۵۵) •✾📚 @Dastan 📚✾•
تحصيل علم تا دم مرگ شيخ شهيد در مجموعه خود نقل كرده است كه در خدمت ابوجعفر طبرى نقل كردند كه نصر بن كثير با سفيان ثورى خدمت حضرت صادق عليه السلام مشرف شده و عرض كرد كه: مى خواهم به بيت الحرام مشرف شوم مرا چيزى تعليم فرماييد كه خدا را به آن بخوانم حضرت فرمود: چون رسيدى به بيت الحرام بگذار دست خود را به ديوار خانه كعبه پس بگو: يا سابق الفوت و يا سامع الصوت و يا كاسى العظام لحماً بعد الفوت پس بخوان خدا را بعد از آن به هر چه بخواهى. وهمچنين تعليم فرمود: سفيان را كه در وقتى كه روآورد به چيزى محبوب، بسيار حمد كند خدا را و هرگاه روكند به چيزى كه مكروه است بسيار بگويد: لاحول ولا قوة الا با للّه وهرگاه روزى او كم شد استغفار بسيار كند. ابوجعفر طبرى دوات و كاغذ طلبيد و آن دعا و حديث را نوشت و اين قبل از مرگ او بود ساعتى بعد به او گفتند نوشتن اين مطلب در اين وقت براى تو چه فايده دارد؟گفت: (شايسته است براى هر انسان كه ترك نكند اقتباس علم را تا بميرد. (۵۴) ) •✾📚 @Dastan 📚✾•