.................................................
💠 اعترافات اخلاقی یک راننده اسنپ 😊
✍️ تجربهنگاشتِ حجت الاسلام علی صالحی، دکتری دانشگاه علوم اسلامی رضوی
گفت توی زندگی مشکل مالی ندارم، تا حالا از کسی هم قرضی نگرفتم.
گفتم چرا؟
گفت: چون دخل و خرجم را متعادل م کنم، به اندازه خرج میکنم، اهل اسراف نیستم.
گفتم: چون مدیریت داری، برکت هم داری.
گفت: روزهای شهادت و میلاد ائمه اطهار(ع) رایگان سوار میکنم.
از شوق گفتم: اححسنتتتت😊
گفت: در این دنیا نه پول زور میگیرم و نه پول زور میدهم.
گفتم: آفرین چه جالب....
گفت: به نامحرم نگاه نمیکنم و او را چون خواهر خودم میبینم.
گفتم: آفرین به این غیرت.
گفت: ماشینم را می بینی تر و تمیز است ۱۰ سال دارم خش هم بر نداشته نه کسی را زدم و نه کسی مرا زد.
گفتم: چطور؟
گفت: چون ماشینم رانندهای غیر از مرا نمیشناسد، محتاطانه رانندگی میکنم و از قوانین تخلف نمیکنم.
گفتم: خدا به شما و ماشینت برکت دهد.
گفتم: با این اوصاف، خوش به حال خانوادهتون.
گفت: با خانمم مثل رفقیم، با هم میرویم و با هم بر میگردیم. نه در زندگی کسی دخالت میکنیم، نه اجازه میدهم کسی در زندگیام دخالت کند.
باز هم گفت: نگاه کن هیچ شغلی برای زن با شرافت تر از خانهداری نیست. وقتی برایم چای میآورد و از من استقبال میکند، دیگر از خدا چه میخواهم این جوری مرا شارژ میکند تا با نشاط بیشتر کار کنم.
به شوخی گفتم: یعنی حبس خونگی؟!😂
گفت: خدا نکنه حاج آقا! من آخر هفته دست زن و بچهام رو می گیرم و اونها را به پارک میبرم، اهل تفریحیم.
گفت: زن و بچه رفیق من هستند. آسایش و آرامش من هستند. من به خانواده متعهدم. وقتم را به خوشگذرانی و عیاشی با دوستان نمیگذرانم.
گفتم: آفرین به مسئولیتپذیری.
ادامه دادم: این طوری با دیگران هم رابطه خوبی می تونید داشته باشید.
گفت: من گوش شنوا دارم اگر خوب است انجام میدهم، اگر بد است انجام نمیدهم. هر کس از آشنایان نظری دارد میگویم باشد بعد فکر میکنم و تصمیم نهایی را خودم میگیرم.
گفتم: آفرین به این منطق....!
گفتم: چگونه زندگی میکنی؟
گفت: فقط با خدا معامله میکنم.
گفتم: چطور؟
گفت: من ادعا ندارم که خوبم؛ اما فقط از خدا یک چیز میخواهم.
ادامه داد: با من در آن دنیا به گونهای معامله کند که بتوانم سرم را بالا ببرم. نمیخواهم شرمنده او باشم.
گفتم: خدا بر اساس گمان و نیتت با تو رفتار می کند. نیتت خوب است.
گفت: حاج آقا من سواد ندارم.
گفتم: به معرفت است که داری الحمدالله.
به مقصد رسیدم با حس خوب زندگی و سادگی....
✾📚 @Dastan 📚✾
❤️ ۱۵ قانونِ خوشبختی
▫️۱- موهبتهای خود را شمارش کنید نه مشکلاتتان را...
▫️۲- در لحظه زندگی کنید.
▫️۳- بگویید دوستت دارم
▫️۴- بخشنده باشید نه گیرنده
▫️۵- در هر چیزی و هرکسی خوبی ها را جستجو کنید.
▫️۶- هر روز دعا کنید.
▫️۷- هر روز حداقل یک کار خوب انجام دهید.
▫️۸- در زندگی اولویت داشته باشید
▫️۹- اجازه ندهید مسائل کوچک و خیالی شما را آزار دهد.
▫️۱۰- عادت همین الان انجامش بده را تمرین کنید.
▫️۱۱- زندگیتان را با خوبی پر کنید.
▫️۱۲- خندیدن و گریه کردن را بیاموزید.
▫️۱۳- لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند.
▫️۱۴- از هیچ چیز یا هیچ کس نترسید.
▫️۱۵ - در سختی ها به خدا توکل کنید.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼
🔆سائل
🌱امام صادق علیهالسلام فرمود: «پیامبر صلیالله علیه و آله هیچوقت سائلی را از خود دور نکرد؛ اگر داشت عطا میکرد و اگر نداشت میفرمود: خدا بدهد.»
🌱امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «هرگاه از پیامبر صلیالله علیه و آله چیزی رامیخواستند، اگر قصد انجام دادن را داشت میفرمود: بله و اگر نمیخواست انجام بدهد، سکوت میکرد و در جواب (چیزی خواستن) هرگز نه نمیگفت.»
💥💥امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به پیامبر صلیالله علیه و آله عرض کرد: «همانا برایم (در همه کارها) شما اُسوه هستید.»
📚بحارالانوار، ج 20، ص 95
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ابولُبابه
🌱یکی از یاران بزرگ پیامبر صلیالله علیه و آله که در جنگهای اُحد و فتح مکه و دیگر جنگها شرکت داشت «ابولبابه» بود. یکی از موضوعات حساس زندگی او توبهی اوست. هنگامیکه پیامبر صلیالله علیه و آله در اثر پیمانشکنی مردم «بنی قریظه» به طرف قلعهی آنها که نزدیک مدینه بود لشگر کشید و قلعه را محاصره نمود، عدهای از طایفه «اوس» حضور پیامبر صلیالله علیه و آله آمدند و عرض کردند همانگونه که طایفهی «بنی قینقاع» را به «خزرج» بخشیدند، «بنی قریظه» را به ما ببخش.
🌱فرمود: «آیا راضی میشوید یک نفر از طایفه شما (اوس) را برای حَکَم بفرستم؟» گفتند: آری، فرمود: سعد معاذ. بنی قریظه رضایت ندادند و گفتند: «ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت کنیم.»
🌱ابولبابه در قلعهی بنی قریظه دارای منزل و اموال و عیال و فرزندان بود. پیامبر صلیالله علیه و آله او را مأمور مشورت با آنها کرد.
او وارد قلعه شد همه از زن و مرد و کوچک و بزرگ اطرافش جمع و اظهار جزع کردند تا دلش نرم گردد. بعد گفتند: «آیا به حکومت پیامبر صلیالله علیه و آله تن دهیم یا خیر؟»
🌱گفت: مانعی ندارد اما با دست به گردن اشاره کرد یعنی تسلیم شدن همین و گردن زدن همان.
بعد متوجه شد با این اشاره به پیامبر صلیالله علیه و آله خیانت کرده و این آیه نازل گردید:
«ای مؤمنین با خدا و پیامبر صلیالله علیه و آله خیانت نکنید و در امانت هم خیانت ننمایید همانا اموال و اولاد شما اسباب امتحان شمایند و پاداش بزرگ نزد خداست.» (سورهی انفال، آیات 28-27)
🌱از شرمندگی از قلعه بیرون آمد و یکسر به مسجد مدینه رفت و به یکی از ستونهای مسجد خود را بست و گفت: «کسی مرا نگشاید تا خدا توبه مرا بپذیرد.»
🌱قریب ده یا پانزده روز به همین شکل بود فقط برای دستشویی و نماز او را میگشودند.
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «اگر ابولبابه نزد ما میآمد برای او طلب آمرزش مینمودیم اما چون خودش منتظر آمرزش حق است باشد خداوند توبهاش را بپذیرد.»
🌱ام سلمه گوید: سحرگاهی پیامبر صلیالله علیه و آله را خندان دیدم، عرض کردم: خدا همیشه دهان شما را خندان کند، علتش چیست؟
🌱فرمود: «جبرئیل خبر قبولی توبه ابولبابه را آورده است.» گفتم: اجازه میدهید او را بشارت دهم؟ فرمود: خود دانی؛ از درون حجره صدا زدم ابولبابه مژده که خدا توبهات را پذیرفته است. مردم هجوم آورده تا او را بگشایند گفت:
🌱«شما را به خدا جز پیامبر صلیالله علیه و آله کسی مرا نگشاید.» موقع نماز صبح که پیامبر صلیالله علیه و آله به مسجد آمدند ابولبابه را از ستون مسجد باز کردند و الآن در مسجد پیامبر صلیالله علیه و آله این ستون به ستون توبه و یا ابولبابه معروف است.
📚(پیغمبر و یاران، ج 1، ص 129-مجمعالبیان ذیل سورهی توبه، آیهی 102 و اخرون اعتَرفُوا بِذُنوبهِم.)
#توبه
✾📚 @Dastan 📚✾
۹🔅 #پندانه
✍ تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ میکند!
🔹در مراسم عروسی، پیرمردی گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت:
سلام استاد! آیا منو میشناسید؟
🔸معلم بازنشسته جواب داد:
خیر عزیزم، فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
🔹داماد ضمن معرفی خود گفت:
چطور آخه، مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!
🔸یادتان هست سالها قبل ساعت گرانقیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید.
🔹ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچکس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
🔸استاد گفت:
باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
🔹تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ میکند!
🔸درود بفرستیم به همه معلمهایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان میكارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را.
✾📚 @Dastan 📚✾
#تلنگر
🐜مورچه باش!
ولي متفاوت باش.💫
🔮ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ،
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ؛
ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
✔️ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ نَایست...
ﺩﺭﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ...
ﭼﻪ ﺑﺴﺎ خداوند ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﯼﺍﺕ ﮔﺮﺩﺍند...
✾📚 @Dastan 📚✾
🔷 مادرشهیدمیگفت: من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم
مادر شهید: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، گفتند به خمینی توهین کن
یوسف این کار رو نکرد.به من گفتند توهین کن.
گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات رامیکشیم بازهم قبول نکردم.پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند😔
گفتندبه خمینی توهین کن بازم توهین نکردم
من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند ؛
بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.
گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم
گفتند:دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه میگفتم: *یافاطمةالزهرا، یا زینب کبری.
انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم.
دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر. فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو. کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم.. به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم. به راستی مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی (ره) ایستادندما چه قدر پای ارزش هایمان خصوصا پای ولایت فقیه ایستاده
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ امکان تولید فرزندانی از جنس هدایت
✍️ سید مرتضی موسوی، کارشناس مباحث الهیاتی جمعیت
⁉️برخی از والدین برای فرار از مسئولیت فرزندآوری شبهه کرده و می گویند: از کجا معلوم فرزندی که اینهمه برایش تلاش میکنیم، گمراه نشود و در آینده دشمن ما و بلای جان ما نشود؟
پاسخ:
🚨از قضا قرآن هم به وجود دشمنانی از جنس فرزند معترف و نسبت به خطر آنها هشدار داده است؛«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلاَدِكُمْ عَدُوَّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُم»(تغابن:۱۴)
ْاما همین قرآن معارفی را در اختیار ما گذارده تا بدانیم که ما محکوم به دشمنی فرزند نیستیم و نیز بتوانیم از آفتهای فرزند پیشگیری کرده و یا آن را بزداییم.
1️⃣ دین راه هدایت را به هر انسانی که پای به دنیا گذارده و در میدان انتخاب یکی از هدایت و ضلالت قدم برمی دارد نشان داده تا او را از گرداب ضلالت و حیرت نجات داده و به او اثبات کند که انسان محکوم به گمراهی نبوده و ذاتا این شایستگی را دارد که فرزندی صالح و پاکیزه بوده و مطلوب انبیا و نورچشم عبادالرحمن قرار گیرد.
2️⃣ اگر اسلام به فرزندآوری توصیه کرده است، فرصتها و تهدیدهای فرزندپروری را هم یادآوری کرده است. مواهبش را بشارت داده و از تهدیدهایش برحذر داشته است. اسلام به ما میگوید بیشتر از اینکه به فکر تأمین احتیاجات جسمی و مادی فرزندانت باشی، به فکر تأمین نیازهای معنوی و ابدی او باش تا او را از انحراف و گمراهی حفظ کنی و سعادت ابدی را به او هدیه کنی.
3️⃣ اسلام میآموزد که تولید باقیات الصالحاتی از جنس فرزند، یکی از محدود کارهایی است که می تواند تداوم بخش رشد و تعالی والدین حتی در عالم برزخ باشد. و متقابلا فرزندی که شهد معرفت و هدایت را چشیده است، می داند که رسیدن سریعتر به بینهایت و سعادت از معبر خدمت و احسان به والدینش، حاصل می شود.
4️⃣ اگر فرزندی به دعوت هدایتگر والدینش پشت کند و بخواهد به بلندای غرور و خودخواهی پناهنده شود و نخواهد از مرکب چموش شیطان پیاده شده و بر کشتی نجات الهی بنشیند، تنها خودش را در گرداب هلاکت غرق خواهد کرد و ملامتی بر والدینش نیست.
5️⃣ نهایت اینکه گاهی خداوند از تهدید و فتنه یک فرزند، زمینه و فرصتی برای والدین هدایتگرش برای رسیدن به «پاداش عظیم» فراهم می کند:
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ.(أنفال:٢٨)
#جمعیت
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆برق و آتش
🍁خواجه عبدالله انصاری میگوید: «برق اوّلین جلوه الهی است که برای سالک پیش میآید و موجب میگردد که او در وادی محبّت قرار گیرد. برق برای سالک بهمنزلهی اذن دخول به مقام محبّت و وجد بهمنزلهی زاد برای اوست. سالک ابتدا به برق، بعد به وجد میرسد.»
🍁حضرت موسی علیهالسلام در برگشت از شهر مدین در طریق مصر در یک شب ظلمانی، راه را گم میکند و با سرمای سخت روبهرو میشود و گوسفندانش متفرّق میشوند و مدّت حمل عیال او نیز به پایان میرسد. در این لحظه بیشتر از هر چیز به آتش احتیاج پیدا میکند. از دور آتشی میبیند و رو به آتش میرود. نزدیک که میشود، آتش را در درخت سبز میبیند و تعجّب میکند و از درخت رو برمیگرداند. پس آتش را در مقابل میبیند، وحشت او را میگیرد! صدا از درخت بلند میشود: «ای موسی! من پروردگار تو هستم، نعلین از پای بیرون کن (علاقهی غیر من را رها کن)؛ تو در جایگاهی بس عالی قدم گذاردهای.» (مفاتیحالجنان، سجدهی شکر، ص 1135)
🍁از دیدن نور حق و شنیدن صدای حقتعالی، سرور زائدالوصف به موسی دست میدهد. شاید این اوّلین جلوه (برق و جذبهای) بود که حضرت موسی بدان روبرو گردید. شیخ محمود شبستری میگوید:
روا باشد أنا الحق از درختی **** چرا نبوَد روا از نیک بختی؟
🍁در سلوک، گاهی از این جلوات برای سالکین نیز پیش میآید الّا اینکه نوع آن نسبت به افراد، فرق میکند. از همین جلوات (تجلّیات و برق) است که سالک از غیر، بیگانه شده و با حقتعالی اُنس حاصل میکند.
📚(مقامات معنوی، ج 3،111)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆اسعد بن زراه
🌾اولین کسی که از اهل مدینه اسلام آورد، اسعد بود و سبب اسلام او این بود که مدتی دراز بین دو طایفهی اوس و خزرج در مدینه جنگ بود که آخرین آنها، جنگ «بعاث» بود که با پیروزی قبیلهی اوس به پایان رسید.*
🌾در چنین موقعی اسعد با ذکوان به مکه آمدند تا عمرهی رجبیه را به جا آورند و قریش را با خود همدست نموده تا پشتیبان خزرجی ها شوند.
چون اسعد با عتبه دوست بود، نزد او آمد و هدف خود را بیان کرد. عتبه بعد از مطالب مختلف گفت:
🌾مردی در میان ما دعوی پیامبری مینماید، جوانان ما را گمراه میکند، خدایان ما را دشنام میدهد و اجتماعات ما را متفرق میسازد.
اسعد از نام و نشان او سؤال میکند و عتبه جواب میدهد، در ضمن میگوید نکند نزد نزدیکش بروی و به سخنانش گوش بدهی، او ساحر است و اگر به او برخورد کردی و پنبه از گوش برمیدارد و با خود میگوید، [بهتر است] نزدش بروم.
🌾چون حضور پیامبر صلیالله علیه و آله آمد، پیامبر نظری به صورت او میکند و میفرماید: بگو اسلام بر شما.
🌾اسعد میگوید: یا محمّد مردم را به چه چیز دعوت میکنی؟! فرمود:
🌾«به یگانگی خدا و رسالت خودم، نیکی به پدر و مادر و نکشتن فرزندان، از زشتیها دوری کردن، خون افراد را نریختن، مال یتیم را نخوردن و…»
🌾اسعد همینکه این جملات را شنید، اسلام آورد و شهادتین را گفت.
👈📚بحارالانوار، 19/8
✾📚 @Dastan 📚✾
🔹البته نه اینکه بگوییم حالا که شفا دست خداست، من هم که مریض شدم داخل خانه مینشینم میگویم خدا! حضرت موسی علی نبینا و آله و مریض شد، حالش خیلی بد شد و بستری شد، پیغمبر او لوالعزم و کلیم الله است. حواریین آمدند اطراف او را گرفتند و گفتند: یا نبی الله! دکتر برویم؟ گفت نه! الله شافی است، خدا شفا میدهد، کجا دکتر برویم؟ گفتند خیلی خوب، چند روزی صبر کردند دیدند حالش بدتر شد. باز گفتند: یا نبی الله! دکتر برویم؟ گفت: نه آقا دکتر چرا؟ من پیغمبر خدا هستم و از خدا میخواهم خدا هم شفایم می¬دهد. یک مدت طول کشید. جبرئیل نازل شد و پیغام آورد که خداوند میفرماید: موسی این حساب¬ها نیست، من درد را دادم دارو را هم من دادم. این دارو را من خلق کردم شفا را هم در این داروها قرار دادم. برای این جهت دکتر هم مشخص کردم، تو باید دکتر بروی. دکتر از این داروها نسخه برایت بنویسد، شما هم بخوری تا خوب بشوی. همین طوری نمیشود.
🔺در روایت هم دارد که : أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (الكافي ج : 1 ص : 183) یعنی خداوند اِبا دارد از اینکه کارهایش را از غیر اسبابش انجام دهد لذا برای هر چیزی سببی قرار داد. کار را باید با اسباب جلو ببری. نمیشود فقط بگویی خدا! بله دکتر برو و بگو خدا. نسخه مینویسد، بگو خدا. دارو را میگیری بگو خدا. میخواهی بخوری، با بسم الله دارو را بخور. خدا در این دارو باید شفا را قرار بدهد. الحاصل
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🔹 آیت الله ناصری
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#داستان_آموزنده
🔆چشم بَصَر با بصیرت
🌴به استادی گفتند: «فلان شاگرد شما میگوید: من خدا را به چشم سر دیدهام.»
🌴استاد او را طلبیده و از این سخن منع کرد و سپس فرمود: «دیگر این سخن را میان خلق مگوی.»
🌴 از استاد پرسیدند: «آیا مرید در این سخن که گفته صادق است یا کاذب؟»
🌴فرمود: «راست گفته ولیکن حقیقت این امر بر وی پوشیده شده، چراکه به چشم دل دیده است. ولی به چشم سر، شعاع چشم دل را دیده، توهّم کرده که به چشم سر دیده است.»
📚(سکینهی اولیاء، ص🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#داستان_آموزنده
🔆چشم بَصَر با بصیرت
🌴به استادی گفتند: «فلان شاگرد شما میگوید: من خدا را به چشم سر دیدهام.»
🌴استاد او را طلبیده و از این سخن منع کرد و سپس فرمود: «دیگر این سخن را میان خلق مگوی.»
🌴 از استاد پرسیدند: «آیا مرید در این سخن که گفته صادق است یا کاذب؟»
🌴فرمود: «راست گفته ولیکن حقیقت این امر بر وی پوشیده شده، چراکه به چشم دل دیده است. ولی به چشم سر، شعاع چشم دل را دیده، توهّم کرده که به چشم سر دیده است.»
📚(سکینهی اولیاء، ص ) ۷۷)
✾📚 @Dastan 📚✾
✅هرشب که می خوابید روح شما قبض می شود و ممکن است فردا برنگردد.
قبل از خواب وضو بگیر، همینطور توی بستر نرو.
دعایی بکن، چند دقیقه ای با امام زمان صحبت کن،
اعمالت را محاسبه مراقبه کن، ببین امروز چکار کردی؟ توبه کن قبل از اینکه مرگت فرا برسد، فکر کن بستر تو قبرتوست، سر به سجده بگذار، چند مرتبه الهی العفو بگو،
چند تا صلوات بفرست که اعظم اذکار است، با خودت بگو، شاید خوابیدم بلند نشدم، بعنوان دشت آخر چند تا صلوات بفرستم.
و از خدا بخواه اگر عمر دوباره بهت داد، این توفیق را داشته باشی که بهتر از امروز عمل کنی تا انسانی شایسته تر باشی.
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
#داستان_آموزنده
🔆برهان
🍂صبحی، عربی موسی نام، در مسجد وضو میگرفت. کیسهی پولی یافت. به صف جماعت رفت و پشت سر امام جماعت به نماز ایستاد. اتّفاقاً امام، در آن زمان این آیت را خواند: «ما تِلکُ بِیُمینک یا موسی! ای موسی! در دستت چیست؟»
📚(سورهی طه، آیهی 17)
🍂عرب موسی نام گفت: «به خدا قسم امام ساحر است.» و کیسه پول را در محراب انداخت و از ترس آنکه مبادا او را به تهمت دزدی بگیرند، از مسجد گریخت.
📚(لطائف الطوائف، ص 152)
🌱🌱امام کاظم علیهالسلام فرمود: «همانا خدا را بر مردم دو حجت است؛ یکی حجت آشکار که آن پیامبران و رسولان و ائمه هستند و دیگری باطنی که خردهاست.»
📚(اصول کافی، ج 1، ص 13)
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#داستان_آموزنده
🔆مُلک ری یا کشتن امام علیهالسلام
✨بعدازآن که «یزید» به استاندار خویش «عبیدالله بن زیاد» دستور داد که اگر حسین علیهالسلام بیعت نکرد با او جنگ کن.
✨«عمربن سعد» قبل از واقعهی کربلا از طرف عبیدالله مأمور شد تا فرماندار ایالت ری شود. امّا قبل از رفتن، عبیدالله نامهای برای عمر بن سعد نوشت که:
✨«امام حسین علیهالسلام به عراق آمد باید به عراق بروی و با او بجنگی و او را از بین ببری، بعد بهجانب ری سفر کن.»
✨عمر بن سعد نزد عبیدالله آمد و گفت: «ای امیر مرا از این کار عفو نما!» عبیدالله گفت: «تو را عفو میکنم ولی فرمانداری ملک ری را از تو میگیرم.»
📚(المناقب، جلد 98،4)
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋
#داستان_آموزنده
🔆زن دیوانه
♨️کسی با زن دیوانهای زنا نمود، عمر امر کرد که بر زن دیوانه حد جاری کنند. امیرالمؤمنین فرمود: «چرا میخواهید حد جاری کنید؟»
♨️گفتند: «کسی با این زن دیوانه زنا کرده و فرار نموده است، و شاهد اقامه شده، و عمر حکم کرده است.»
♨️فرمود: این زن را به نزد عمر ببرید و به او بگویید:
♨️ آیا ندانستی که این مجنونهی آل فلان است و عقل ندارد و در اختیار خودش نیست؟ بااینکه رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: دیوانه تا عاقل نشده است، تکلیف از او برداشته شده است، و این زن هم عقل ندارد.
آن زن را نزد عمر بردند، و به خاطر امر امیرالمؤمنین، حد را از او برداشت و گفت:
♨️«خداوند در کار علی علیهالسلام گشایشی دهد، نزدیک بود بهواسطهی حد زدن بر این دیوانه هلاک شوم.»
📚(قضاوتهای محیّرالعقول، ص 33)
✾📚 @Dastan 📚✾
💥تلنگر💥
🌱نه برگ گلي به شاخه ها ميماند
🌱نه هيچكسي به جز خدا ميماند
🌱خوش باش و بدي مكن كه از ما
🌱تنهايك خوبي و يك بدي به جا ميماند
✾📚 @Dastan 📚✾
#موفقیت
ویژگی افرادی با شخصیت قوی و مقتدر👇
🔺این افراد بسیار خوش بین و مثبت نگر هستند
🔻زود نا امید نمی شوند و صبر بالایی دارند
🔺افراد با شخصیت قوی به داشتن هوش احساسی شهرت دارند
🔻 از گفتوگوهای بیهوده متنفرند
🔺از انعطاف پذیری بالایی هم در کار و هم زندگی برخوردارند
🔻بسیار متعهد و با انگیزه هستند
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#راز_یک_لنگه_کفش_گم_شده!
🌷یک شب آقا احمد فنودی جانباز ۶۵ درصد مهمان یکی از دوستان بود. خانم صاحبخانه بنا بر رسم دیرین و بسیار پسندیده زودتر از مهمانها برای جفت کردن کفشها به بیرون میرود. بعد از جفت کردن کفشها یکی از کفشها تک میماند، هرچه میگردد لنگه دیگر آن کفش را پیدا نمیکند. شرمنده و مضطرب برمیگردد.
🌷لحظه خداحافظی فرا میرسد. دل توی دل صاحبخانه نیست، چگونه به مهمانها بگوید که یک لنگه کفش شما گم شده. با شرمندگی به خانم آقا احمد میگوید که با عرض معذرت یکی از لنگههای کفش شما گم شده و خانم آقا احمد که پی به موضوع برده بود با خنده خطاب به خانم صاحبخانه میگوید خودت را ناراحت نکن، آقا احمد یک پا بیشتر ندارد.
راوی: رزمنده دلاور کامبیز فتحیلوشانی ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله «گوهر معرفت»، «یاس حنفیه»، «من چهارده ساله نیستم»، «صدای سخن عشق»، «علمدار حسین»، «علی»، «پرواز عاشقانه»، «گلبرگهای جنگل»، «ستارههای خاکی»، «نگارستان»، «شادی»، «گوهر شاهوار شاهنامه»، «رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن» و «آیینههای بیغبار» را به چاپ رسانده است.
منبع: سایت نوید شاهد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋اندوه، نگرانی و ترس، بهطور طبیعی و دائمی در دل انسان پدید میآید و مثل علف هرز در دل انسان رشد میکند، لذا جلوگیری از اندوه نیاز به یک برنامۀ دائمی دارد. هر روز باید از دلمان اندوهزدایی، ترسزدایی یا حسرتزدایی کنیم.
🌻هر روز صبح که بلند شدی، اول یکمقدار از دلت اندوهزدایی کن. اتفاقاً در تعقیبات نماز صبح، اذکاری هست که برای رفع اندوه از دل بسیار مؤثر است؛ مثلاً این تعقیباتی که امام جواد(ع) توصیه فرمودهاند:
«حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ...؛ منلایحضرهالفقیه/1/327)
💟ذکر گفتنهای ما کِی اثر دارد؟
وقتی که همراه با ایمان باشد؛ وقتی مرور ایمان و اعتقاد ما باشد.
🌻 مثلاً وقتی میگویی «لَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله» عمیقاً توجه کنی به اینکه واقعاً هیچ کسی جز خدا قدرت ندارد! عمیقاً اینرا مرور کن تا اعتقادت بالا برود.
#استاد_پناهیان
#رهایی_از_افکار_منفی_و_استرس
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✾📚 @Dastan 📚✾