🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸
#داستان_آموزنده
🔆ترحم بر حيوانات
نجيح گويد: حسن بن على عليه السلام را ديدم كه مشغول خوردن غذا بود و سگى روبروى او قرار گرفته بود، هر لقمه اى كه مى خورد يك لقمه هم به آن سگ مى داد.
عرض كردم : يابن رسول اللّه ! اين سگ را از خود دور نمى كنى ؟
حضرت فرمود: رهايش كن زيرا من از خداوند حيا مى كنم كه جاندارى به من نگاه كند و من بخورم و به او نخورانم .
📚بحارالانوار ، ج 43، ص 352.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆 امام حسن علیه السلام : بندگی و عبادت خداوند
درباره عبادت امام مجتبى عليه السلام روايت است كه آن حضرت در زمان خويش عابدترين، زاهدترين و برترين مردم به شمار مىرفت. هنگامى كه حج به جا مى آورد، بسيارى از اوقات با پاى برهنه از مدينه تا مكه مىرفت.
هر وقت به ياد مرگ مى افتاد مى گريست و اگر در حضورش سخن از قبر به ميان مى آمد گريان مى شد و چون به ياد قيامت و بر انگيخته شدن در محشر مى افتاد اشك مى ريخت و هر وقت به ياد عبور از صراط مى افتاد گريه مى كرد و هر گاه به ياد حضور مردم براى حساب در پيشگاه خدا مى افتاد ناگهان فرياد مى كشيد و از شدّت بيم و هراس از هوش مى رفت و غش مى كرد. هر زمان براى نماز آماده مى شد، اعضايش از خوف خدا مى لرزيد و هر وقت از بهشت و دوزخ سخن مى گفت چون شخص مار گزيده مضطرب مى گشت، آنگاه از خدا خواستار بهشت مى شد و از آتش دوزخ به او پناه مى برد و چون آيه اى كه با «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»* شروع مىشود تلاوت مى كرد، مى فرمود:
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ
بار خدايا! فرمانبردارم، فرمانبردار.«المناقب: 4/ 14؛ بحار الأنوار: 43/ 339، باب 16، حديث 13.».
و نيز هنگامى كه مشغول وضو مى شد اعضايش مى لرزيد و چهره مباركش زرد مى شد؛ وقتى كه مى پرسيدند: چرا چنين حالى پيدا مى كنى؟
مى فرمود:
سزاوار است كسى كه در برابر پروردگار عرش مى ايستد، رنگش زرد و اعضايش دچار رعشه و لرزش شود.
هر گاه به در مسجد مىرسيد روى به آسمان مى كرد و مى فرمود:
خدايا! مهمان تو بر در خانه ات ايستاده است؛ اى خداى بخشنده! گنهكار پيش تو آمده؛ اى خدا! اى مهربان! از گناهانم به خاطر بزرگواريت درگذر
📚«الأمالى، صدوق: 178، المجلس الثالث والثلاثون، حديث 8؛ عدة الداعى: 151؛ بحار الأنوار: 43/ 331، باب 16، حديث 1.».
📚منبع: اهل بیت علیهم السلام (،عرشیان فرش نشین)،حسین انصاریان،انتشارات دارالعرفان،قم،ص124
✾📚 @Dastan 📚✾
«توکای پیر»
✨توکای پیری تکه نانی پیدا کرد، آن را برداشت و به پرواز در آمد.
پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند.
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله میکنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد، وقتی کسی پیر میشود، زندگی را طور دیگری میبیند، غذایم را از دست دادم. اما فردا میتوانم تکه نان دیگری پیدا کنم.
اما اگر اصرار میکردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا میکردم. پیروز این جنگ، منفور می شد و دیگران خود را آماده میکردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را میانباشت و این وضعیت میتوانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
#حکایت🍃
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک جوانه کوچک در ذهنت
کافی است تا درختی تنومند
با ریشههایِ جاودانه در
زندگیات خلق کند؛
به ندایِ درونت گوش کن
و امروز قاصدکِ
رویاهایت را به پرواز در بیاور...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_3772🌷
❌❌ قلمت بشکند تاریخ اگر ننویسی بر بسیجیان خمینی(ره) چه گذشت!
#درحالیکه_زنده_بود_اربا_اربا_شد!!
🌷همه رزمندگان درگیر مواجهه با دشمن بودند [در عملیات مرصاد] و مهمات تمام شده بود و فرستادن مهمات تقریباً ناممکن شده بود، زیرا هیچ ماشینی از تیررس دشمن در امان نبود؛ آنسان که فرماندهی از بچهها درخواست یک داوطلب برای رساندن مهمات کرد. سید جلیل شجاعانه برخاست و این مأموریت را به عهده گرفت. ماشین را پر از مهمات کردند و او با هر زحمتی که بود، خود را به رزمندگان اسلام رساند و مهمات را تحویل داد.
🌷در راه برگشت وقتی که جنازه مطهر شهدا و مجروحان را بر زمین دید، در کناری ایستاد و شروع به جمع و سوار کردن آنان در ماشین کرد. جنازهای که به پشت افتاده بود توجهش را جلب کرد. او را برگرداند ناگهان با یکی از زنان گروهک منفور منافقین طرف شد که زنده بود. زن شرور سریع لباسش را درید و تن خود را نمایان ساخت. سید جلیل رویش را برگرداند و در یک آن، این زن منافق که تله منافقین شده بود و چند تن دیگر از منافقین کوردل به او حملهور شدند و او را اسیر کردند.
🌷همرزم شهید که داماد خانواده آنان نیز بود، از دور با دوربین صحنه را میدید و آنچه دیده اینچنین توصیف میکند: «نخست دستهایش را درحالیکه زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حملهور شد و سرش را از پشت سر برید و آنسان که همه ما او را از دور میدیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل کردند. من تا جاییکه او را میدیدم، هیچ خم به ابرو نیاورد و درحالیکه زنده بود ارباً اربا شد.
🌷این مسأله باعث شد که بچههای ما قوت دیگری گرفتند و یورش بیشتری به دشمن آوردند و به عبارتی با شهادت سید جلیل ورق برگشت و ما توانستیم خودمان را به جلو بکشیم. وقتی به پیکر قطعه قطعه شده سید رسیدم، تنها کاری که از دستم برآمد، جمع کردن پیکر و قرار دادن آن در زیر یک ماشین بود. چند روز بعد که پیکرش را خودم به عقب آوردم، هیچ علامت شناسایی دقیقی در بدن او نبود و صورتش غیرقابل شناسایی شده بود. کمی که دقت کردم بازوی او را یافتم که بر رویش نوشته بود «دوستت دارم مادر».
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید جلیل موسوی اسمعیلپور (در عملیات مرصاد ۳۰۳ نفر از رزمندگان میهن عزیزمان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.)
منبع: سایت تابناک
✾📚 @Dastan 📚✾
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🔅حکایت نماز شب بی ارزش سعدی!
🔰#استاد_انصاریان
✾📚 @Dastan 📚✾
✅ داستان_آموزنده
🌷پیرمرد خوشبخت
مردي خدمت علی (علیه السلام) رسید، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من پیرمرد سالخورده اي هسـتم که از شام نزد تو آمده ام. فضایل تو را زیاد شنیده ام. من گمان می کنم به زودي غافلگیرانه کشته می شوي! لذا آن چه خدا به تو آموخته به من بیاموز.
حضرت فرمود: اي پیرمرد!
🔹 هر کس در بندگی خدا دو روزش مساوي باشد، ضرر کرده است.
🔹 هر کس فقط در طلب دنیا باشد، هنگام مرگ، حسرتش بیشتر می شود.
🔹 هر کس در بندگی خدا فردایش بدتر از دیروزش باشد، او سودي نبرده است.
🔹 هرکس باکی نداشته باشد از اینکه آخرتش ویران گردد و در مقابل، دنیايش آباد شود، هلاک شده است...
🔹 هر کس به رفع عیبهایش رسیدگی نکند، هوس بر او چیره می گردد.
🔹 هر کس در بندگی خدا در حال تنزل باشد، مرگ براي او بهتر زندگی است.
🔹 دنیا شیرین است و اهلی دارد. آخرت نیز اهلی دارد. اهل آخرت، خود را از افتخارات دنیا نگه می دارند و میلی به دنیا ندارند. نه براي خوشی دنیا شاد می شوند و نه به بدي آن افسرده می شوند.
🔹 شب و روز به سرعت از عمر انسان می گذرند. زبانت را از گناه حفظ کن! سـخنانت را حساب کن و گفتارت را کم کن مگر در خوبی.
🔹 براي مردم چیزهایی را بپسـند که براي خـود می پسـندي و براي آنـان چیزهایی را انجـام بـده که دوست داري براي تو انجام دهند ....
امام سپس فرمود: دیگر از اینجا برو.
پیرمرد گفت: بهشت را با تو و یارانت می بینم، آن را بگذارم و کجا بروم؟ یا امیرالمؤمنین! ساز و برگ جنگی به من بده، آماده ام کن تا با آن به دشمنت بتازم و بر او پیروز گردم.
حضرت اسلحه جنگی به او داد. پیرمرد به سوي جنگ حرکت کرد، در میدان نبرد پیش روي علی (علیه السلام) شمشیر می زد و جلو می رفت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دلیري پیرمرد در شـگفت بود. چون آتش جنگ شدت گرفت، پیرمرد اسبش را جلو راند و جنگید تا شهید شد.
مردي از یـاران علی (علیه السلام) به دنبـال او رفت. دیـد بر زمین افتـاده، اسب و شمشـیرش را برداشت و پس از پایـان جنـگ به خدمت امیرالمومنین (علیه السلام) آورد. علی (علیه السلام) بر جنـازه او نمـاز خوانـد و فرمـود: به خـدا سوگنـد! این پیرمرد خوشـبخت است. بر این برادرتـان درود و رحمت بفرستید.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 10، ص 77
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🙏🤍
✍️ تمام مصائب ما در زندگی از بیاعتمادی به خداوند است نه بیاعتقادی
🔹همه ما به خدا اعتقاد داریم، ولی همه ما اعتماد نداریم.
🔸شیطان میگوید: «باید داشته باشی که بدهی.» اما خدا میگوید: «باید بدهی که داشته باشی.»
🔹خداوند دعای کسانی را اجابت میکند و جواب میدهد که به وعده صدق او اعتماد کنند، نه فقط اعتقاد داشته باشند. تمام مصائب ما در زندگی از بیاعتمادی به خداوند است نه بیاعتقادی.
🔸اعتماد به خداوند است که اعتقاد به او را در قلب تثبیت میکند، و اعتقادی که با اعتماد در قلب تثبیت نشود لرزان است و با کوچکترین باد در مشکلات میپَرد.
🔹سعادت، هدیه خداوند به کسانی است که به وعدههای صدق او اعتماد کرده و در آتش الهی وارد شدهاند.
✾📚 @Dastan 📚✾
﷽ #مواعظ
📌آبروی کسی را نبر
🔰استاد فاطمی نیا: روایت داریم که می فرماید: اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم!
ای آقا! تو که همیشه هیات بودی! مسجد بودی! بله.
توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند!
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از داشته هایمان لذت ببریم و بدانیم که
همین چیزایی که شاید برای ما عادی شدن و دیگر به چشممان نمی ایند
آرزو و رویای خیلی از آدماست..
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شب ها آرامش عجیبی داره
✨از جنس خدا
💫پروردگارت همواره
✨با تو همراه است
💫امشب از همان شبهاییست
✨که برایت یک شب بخیر
💫خدایی آرزو کردم
✨شب همگی تون بخیر باشه
✾📚 @Dastan 📚✾