5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_پناهیان
📌 ضمانت امام صادق(ع) برای گنهکاری که تا آخر خط رفته بود
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دعاى ابوحمزه ثمالى
ايشان فرمودند:
و يك نكته ديگر راجع به آخوند شنيدم اين را يكى از علماء آقاى شيخ الاسلامى مى گفتند:
كه آخوند كاشى يك روز از مدرسه بيرون مى آيد و يكى از شاگردانش ايشان را براى افطار دعوت كرده بودند. و با اصرار زياد سحر را هم نگه داشته بود،
آخوند فرموده بودند به شرطى كه با من كارى نداشته باشيد و دنبال كار خود برويد.
ولى من هى براى پذيرايى پيش آقا مى رفتم كه ببينم چه كار مى كند، ملتفت اين قضيه شدم كه ايشان از افطار تا سحر مشغول عبادت بودند و در نماز وتر در قنوتش تمام دعاى ابوحمزه ثمالى را با صوت حزين و گريه مى خواندند.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴اول نماز یا افطار؟
✍امام باقر عليه السلام : در ماه رمضان ابتدا نماز بخوان، سپس افطار کن؛ مگر این که همراه عده ای بودی که منتظر افطار بودند. اگر قرار بود تو نیز با آنان افطار کنی، با ایشان مخالفت نکن و ابتدا افطار کن و در غیر این صورت ابتدا نماز بخوان.
راوی پرسید: چرا این کار را کنم و ابتدا نماز بخوانم؟! فرمودند: چون دو وظیفه برای تو پیش آمده است: افطار و نماز؛ پس با چیزی شروع کن که بر دیگری برتری دارد و آن نماز است.
سپس فرمودند: و تو روزه داری؛ پس اگر نمازت را با حالت روزه به جا آوری و روز را پایان دهی، برای من دوست داشتنی تر است.
📚 وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۵۰، ح ۲
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
دیابت و کبد چرب داری؟😔👇👇
دکتر زیاد رفتی و درمان نشدی؟😔
💠کدوم یکی از حالت های زیر رو داری؟🤔
1⃣صبح ها مزه دهنت تلخ میشه؟!
2⃣یبوست داری یا کف پاهات داغه؟!
3⃣کسل و خسته هستی یا کبدت چربه؟!
4⃣تمرکزت پائینه یا فراموش کاری داری؟!
5⃣ دیابت داری و همیشه خسته ای؟!
6⃣نفخ و ورم شدید معده داری؟!
این کانال محشره😍😍😍
تو این کانال ،شما از طریق یک نوشیدنی سحر آمیز و معجزه گر ،میتونی هر نوع بیماری رو بهبود بدی🥰🤗
https://eitaa.com/joinchat/3720544712Cbd05c7ed09
https://eitaa.com/joinchat/3720544712Cbd05c7ed09
✅ حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
⛔️چه خوب است که وقتی انسان فهمید فریب خورده و بیراهه رفته، از همانجا برگردد و جبران کند!
نه اینکه بگوید: این همه راه آمدهایم، بقیه راه را هم برویم هر چه بادا باد، اگرچه بر خلاف شرع و رضای خدا باشد!
📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢٣۴
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🔥 بخور نخورهای لاغری و چاقی
😱 بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوش اندام بشی و سالم ✅👇👇
🌟۶۰ 🍏۶۵ 🌟۷۰ 🍏۷۵ 🌟۷۷
⭐️۸۰🍏 ۸۱ ⭐️۸۲ 🍏 ۸۳ ⭐️ ۸۴
🍏۸۶ 🌟 ۸۷ 🍏 ۸۸ 🌟۸۹ 🍏۹۰
⭐️ ۹۲ 🍏۹۳ ⭐️ ۹۴ 🍏۹۵ 🍏۹۶
🍏 ۹۸ 🌟۹۹🍏۱۰۰🌟+۱۰۰🌟+۱۵۰
🤝 با شرکت در دورهی لاغری با رژیم قلیایی
👈 در بهارِ دل و جان 👇
ماه مبارک رمضان و عید نوروز که همه چاق میشن، مثل کوره چربی بسوزون تخصصی زیر نظر دکتر مردانی مشاور تغذیه 🤩🔥
بدون «اجازه» صاحبخانه کاری نکن...!
در سالهای آغاز طلبگی دوست تازه ای پیدا کرده بودم که حالات خاصی داشت. مدعی بود با برخی از مشهورین به عرفان سر و سرّی دارد. کارهایی هم انجام می داد که ما کرامت می دانستیم و ارادت ویژه ای به او پیدا کردیم.
روزی خدمت مرحوم شیخ ذبیح الله ذبیحی قوچانی که از مردان بسیار نادر علم و عمل بود رسیدم. پرسید:
فلانی (همان دوستم) چه دارد؟ گفتم: از پشت سر می بیند. گفت: دیگر چه؟ گفتم: از دل خبر می دهد ...!
🎙فرمود:
خداوند به حکمت خودش روح را در بدن زندانی کرده است. روح قدرت زیادی دارد، اما چون در بدن زندانی است محدود به همین بدن است، و تنها از راه بدن می تواند کار کند.
فرض کن کسی را در این اتاق زندانی کرده اند و او از بیرون خبر ندارد. بیرون خیلی خبرهاست اما او بی خبر است. حالا یک وقت صاحبخانه خودش یک پنجره ای به بیرون باز می کند که او به همان اندازه می تواند بیرون را ببیند.
اما اگر صاحبخانه پنجره ای باز نکرد و این شخص زندانی بیل و کلنگ بردارد و با زحمت دیوار را سوراخ کند از آن سوراخ می تواند بیرون را تماشا کند.
🔹آیا این دو نفر مثل هم اند؟ آن یکی با اجازه صاحبخانه بیرون را می بیند، اما این غاصبانه دیوار را سوراخ کرده تا بیرون را ببیند. او بدون اجازه صاحبخانه و رضایت او در ملک دیگری تصرف کرده و کار حرامی کرده.
🔸این روح که در خانه بدن زندانی است بیرون را نمی بیند. صاحبخانه هم خداست. یک وقت این بنده خوب بندگی می کند و صاحبخانه مصلحت می بیند پنجره کوچکی به بیرون باز کند. می خواهد تشویقش کند یا امتحانش کند.
🔹اما اگر شروع کرد به ریاضت و ختومات و... مثل این است که بدون اجازه صاحبخانه دیوار را سوراخ کرده است.
🔸بنا نیست زحمت کسی ضایع شود. با این کارها یک قدری روح او آزاد می شود و از محدودیت بدن در می آید و از بیرون با خبر می شود و می توان کارهایی بکند که دیگران نمی توانند.
🔹این آدم به جایی رسیده اما تصرف غاصبانه کرده و صاحبخانه که خداوند است، راضی نیست؛ او بنده است و باید گوش به حرف مولایش باشد. آنچه مولی از او خواسته بندگی است، نه چله نشینی و ختم گرفتن و ...!
📚از کرامت درویشانه تا کرامت انسانی، محمد هادی ابراهیمی نژاد ص ۳۱_۳۳.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌟آرزو می کنم شب هایتان
⭐️همیشه پر ستاره و زیبا باشد
🌟ماه وقتی میان ستاره ها
⭐️می درخشد زیباست
🌟زیبایی ماه برای شما
⭐️وسعت آسمان برای شما
🌟شبتون بخیر
⭐️و در پناه خداوند مهربان
✾📚 @Dastan 📚✾
«و اَینَ مِثلُ خَدیجَةَ صَدَّقَتنی حِینَ کَذَّبَنی النّاسُ»
پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله و سلم): «کجا مثل خدیجه یافت می شود؟ روزی که همه ی مردم مرا دروغگو خواندند،او مرا راستگو خواند.» ( سفینه البحار، ج ۱، ص ۱ و ۳)
وفات بانوی بزرگ اسلام حضرت خدیجه کبری(سلام الله علیها) تسلیت باد.
➖چون خدیجه به رسول خدا شوهر کرد، زنان مکه از وی دوری کردند. نه به دیدن او می رفتند و نه بر وی سلام می کردند و نه می گذاشتند زنی از او دیدن کند چون ولادت فاطمه(سلام الله علیها) نزدیک شد،خدیجه از زنان قریش و بنی هاشم یاری خواست، لیکن آنان نپذیرفتند و گفتند تو نصیحت ما را نشنیدی و به یتیم ابوطالب شوهر کردی. بحارالانوار،ج ۴۳، ص۲-۳
پ.ن: 👆تصویر از شعب ابی طالب، محل محاصره سه ساله پیامبر(صل الله علیه وآله و سلم) و یارانش، محل وفات و دفن حضرت خدیجه کبری(سلام الله علیها)😭😭
#وفات_حضرت_خدیجه #حضرت_خدیجه
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ذكر اشياء
((حضرت حاج آقاى ناجى )) فرمودند:
از ((مرحوم شيخ اسدالله قمشه اى )) كه خودش جزء والهين بوده كه در سن سى و دو سالگى رحمت خدا رفته بود كه خود آن حالاتشان يك بحثى دارد.
مرحوم همايى در رياضيات شاگرد ايشان بوده و خيلى عجيب بود و اشعارى هم دارد. كه تخلصش ديوانه است ، نقل ميكنند:
((شيخ اسدالله قمشه اى )) در اطفار سلوكيه بوده يك شب نيمه شبى براى تهجد بلند مى شود احساس مى كند كه همه عالم فانى مى شود باز همه عالم به وجود مى آيد، اصلا يك حالت عجيب و غريبى اين راحالت فنا و بقا مى گويند و چيز عجيب وغريبى در سلوك هست .
يك مقدار خودش را در اين حالت باقى و مى بيند خيلى مطلب بالاست . بعد ميگويد: خوب است ببينم كدام يك از اساتيد، اين حرف را مى فهمد.
همان نيمه شب بلندمى شود يك سَرى به مدارس ميزند كه ببيند كى اين مطلب دستش است ومى فهمد.
بذهنش مى رسد يك سَرى به حجره آخوندبرود. آن وقت مدرسه صدر چهار باغ بوده راه مى افتد مى بيند در كل راه اين فنا و بقا ادامه دارد، بعد درحجره آخوند مى آيد، مى بيند، مرحوم آخوند مى گويد: لا اِلَّهَ تمام موجودات فانى مى شوند، تا مى گويد: اِلا اللّه موجودات بقاء بااللّه پيدا مى كنند، مى بيند خود مرحوم آخوند است كه فنا و بقا را دارد ايجاد مى كند، ايشان تازه توقع داشته ببيند آخوند مى فهمد يانمى فهمد.
تازه مى فهمد ذكرايشان است كه منشا اينچنين اثرى شده وايشان اذكارش اذكار عجيبى بوده .
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
ما را که به مهمانی دعوت میکنند با خودمان غذا نمیبریم که!
✍️ شیفت شب بودم.
تمام شده بود و حوالی ساعت هفت صبح از پلّهها داشتم میآمدم پایین که یکی از همکارانم یا بهتر بگویم دوستان صمیمیام را دیدم. کمی نگران بنظر میرسید!
تا مرا دید در آغوشم کشید و گفت: هر کسی اگر جای من بود الآن از خوشحالی در پوستش نمیگنجید! ولی مرا حجم زیادی از نگرانی احاطه کرده است.
• گفتم : چرا؟ چی شده؟
گفت: در قرعهکشی بیمارستان برای اعزام کادر درمان به حج، اسم من هم درآمده!
یک لحظه از هیجان خشکم زد! چند ثانیهای گذشت تا بتوانم خودم را جای او بگذارم و حرفش را بفهمم.
• بعد از سکوت کوتاهی نفسی عمیق ناخودآگاه از سینهام خارج شد و گفتم :
شکر خدا هزار بار، حق میدهم به تو! چنین سفری آن هم دعوت یکهویی، دلهره هم دارد.
از من کمکی برمیآید؟
• گفت: من کجا و حج کجا؟ حالا چگونه بروم؟ من در تمام عمرم یکبار حتی در خیالم هم به این سفر فکر نکردم. نمازهایم حتی نماز دست و پا شکستهایست که فقط ظاهرش نماز است! رفتم آنجا چه دعایی بخوانم؟ قرآن خواندنم اصلاً خوب نیست! چکار کنم آنجا حالِ خوبی داشته باشم؟ و ...
• چندین برابر جملاتی که اینجا نوشتم، همه نگرانیهایی بود که تند تند داشت ردیف میکرد.
• حرفش را قطع کردم و گفتم: امشب منتظرت بمانم میآیی منزل ما باهم حرف بزنیم؟
کمی مکث کرد و گفت: بله عصری که شیفتم تمام شد میتوانم مستقیم بیایم.
گفتم با همین لباس ؟
گفت: مگه چشه؟ دفعه اول نیست میخواهم بیایم خانهی شما که... خانهی شما مثل خانهی خودم هست! تو به ریز و درشت همهی زندگی من آگاهی...
گفتم : نه بیشتر از خدا !
• مسخره نگاهم کرد و گفت : دیوانه شدی؟
گفتم : تو برای آمدن به خانهی من، نه هیچگونه تشریفاتی قائلی، و نه نگرانی که چگونه پذیرائیت کنم چون مطمئنی هر چه دارم و ندارم را با تو شریک میشوم.
برای رفتن به خانهی خدا نگران چه هستی؟
• نگاهش به من خیره شد و گفت : اووووف !
ادامه دادم: ما را که به مهمانی دعوت میکنند با خودمان غذا نمیبریم که!
میرویم مینشینیم سر سفره و هر قدر میل داشتیم نوش جان میکنیم. اگر کمی هم سخت گذشت رسم ادب نمیدانیم که گلایه کنیم.
• گفت : شیطان چگونه بازی میدهد آدمها را ... به جای درک شادی و لذت این سفر، داشتم از اینهمه اضطراب، کمکم پشیمان میشدم از رفتن به این سفر.
گفتم : او هم همین را میخواست !
رسم خدا رسم قشنگی است! دست خالیترها، توجه صاحبخانه را بیشتر جلب میکنند. همین که بدانیم هیچ نداریم و فقیریم به این سفره، کافیست!
« ظرف فقر تنها ظرفی است که اینجا پُرَش میکنند.»
• آرام و شاد بغلم کرد و رفت به سمت پلهها.
به پاگرد که رسید برگشت و گفت : میدانم که منظورت از دعوت شامِ امشب برای رساندن حرفت به اینجا و همین نتیجه بود، اما تعارف آمد و نیامد دارد... من شام میآیم آنجا...
و صدای خندهاش خبر از آرامش درونش میداد.
✾📚 @Dastan 📚✾