eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
71 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیباتون 💫متبرک به گرمی نگاه خدا 💫الــهی دلخوشی‌هاتون افزون 💫دلهاتون مملو از شادی و جمع خانواده‌تون 💫پراز دلگرمی و عشق و لبخند‌ شبتون بخیر 🌚🌜 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـلام🌷 صبح بخیر🌿 آرزو می کنم 🌷 در این روز زیبا 🌿 دلتون پر از محبت🌷 روزتون پُر ازشادی🌿 زندگیتون سرشار از عشق 🌷 لحظه‌هاتون پر از خوشبختی🌿 و عاقبتتون ختم به خیر باشد🌷 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اسلام و رهبانيت ((عثمان بن مظعون )) يكى از اكابر صحابه رسول اكرم است ، اين شخص خواست به تقليد از راهبان ، به اصطلاح تارك دنيا شود، ترك زن و زندگى كرد و لذتها را بر خويش تحريم ساخت . همسرش نزد رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) آمده عرض كرد: - يا رسول اللّه ! عثمان روزها روزه مى گيرد و شبها به نماز برمى خيزد. پيغمبر اكرم ( صل الله علیه وآله و سلم) خشمگين شده برخاست به نزد وى آمد. عثمان مشغول نماز بود، صبر كرد تا نمازش تمام شد، فرمود: - اى عثمان ! خدا مرا به رهبانيت دستور نفرموده است . دين من ، روشى منطبق بر واقعيت و در عين حال ساده و آسانست . ((لم يرسلنى اللّه تعالى بالرهبانية ولكن بعثنى بالحنيفية السهلة السمحة (1))) يعنى : خداوند مرا براى رهبانيت و رياضت نفرستاده است ، مرا براى شريعتى فطرى و آسان و با گذشت فرستاده است ، من نماز مى خوانم و روزه مى گيرم و با همسرانم نيز مباشرت دارم . هر كس كه دين مطابق با فطرت مرا دوست مى دارد بايد از من پيروى كند، ازدواج يكى از سنتهاى من است .(2) 1-كافى ، جلد پنجم ، صفحه 494. 2-مسئله حجاب ، صفحه 28. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اعلام خطر سالهاى اول بعثت بود، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به دامنه كوه صفا تشريف آوردند و ايستادند و فرياد كشيدند و اعلام خطر كردند. مردم جمع شدند كه ببينند چيست و چه خبر است . پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) اول از مردم تصديق خواستند كه اى مردم ، مرا در ميان خود چگونه شناخته ايد؟ همه گفتند: تو او را امين و راستگو يافته ايم . فرمود: اگر من الان به شما اعلام خطر كنم كه در پشت اين كوهها دشمن به لشكر جرار آمده است و مى خواهد بر شما هجوم آورد، آيا سخن مرا باور مى كنيد؟ گفتند، البته كه باور مى كنيم . پس از آنكه اين گواهى را از مردم گرفتند فرمودند: انّى نذير لكم بين يدى ، عذاب شديد من به شما اعلام خطر مى كنم كه اين راهى كه شما مى رويد، دنباله اش عذاب شديد الهى است ، در دنيا و آخرت ، و پيامبر آمده است تا انسانها را به سوى پروردگار خويش ‍ دعوت كند. 📚نقل از: ((سيره نبوى ، صفحه 107) ✾📚 @Dastan 📚✾
✨پندانه ✨ سعادت ما در گروی سعادت دیگران دوستی می‌گفت:سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود، به هر یک از دعوت‌شدگان بادکنکی دادند. ‌ سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که 50 نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.سپس از آن‌ها خواست که در پنج دقیقه به اتاق بادکنک‌ها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند.من به همراه سایرین دیوانه‌وار به جست‌وجو پرداختیم، همدیگر را هل می‌دادیم و زمین می‌خوردیم، هرج و مرجی به راه افتاده بود. مهلت پنج دقیقه‌ای با پنج دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچ‌کس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرد و پیشنهاد داد که هرکس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد.بدین ترتیب کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند. سخنران ادامه داد:این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می‌افتد.دیوانه‌وار در جست‌وجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می‌زنیم و نمی‌دانیم که سعادت ما در گروی سعادت و خوشبختی دیگران است.با یک دست سعادت آن‌ها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید. ‎‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•°•° تنها نسخه‌ای که همیشه آرامش می‌ده فقط خداست‌…🌿💚 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷هلی‌کوپتر عراقی کمی دورتر از ما به زمین نشست و سربازان بعثی نیروهای ما را که حالا اسیر شده بودند، سوار هلی‌کوپتر می‌کردند. من مجروح روی زمین افتاده بودم، درد جانکاهی داشتم. تصمیم گرفتم خود را به هر زحمتی شده به هلی‌کوپتر برسانم تا از این درد نجات پیدا کنم هر چند که درد اسارت درد سختی است.... 🌷اما در میان راه توان ادامه دادن نداشتم و هلی‌کوپتر بلند شد. دقایقی گذشت هلی‌کوپتر هنوز اوج نگرفته بود که در آسمان ثابت ایستاد و لحظه‌ای بعد، در آن باز شد. نمی‌دانستم علت چیست به همین دلیل همین‌طور به آن چشم دوختم. سربازان بی‌رحم عراقی دست و پای اسرا را گرفته و با قدرت تمام آن‌ها را به پایین پرت می‌کردند. بعد از پرتاب آخرین اسیر، در هلی‌کوپتر بسته شد و من به زحمت در میان شهدا می‌گشتم و در غم مظلومیت آن‌ها می‌گریستم. 📚 کتاب "سرباز" ❌❌ امنیت اتفاقی نبوده و نیست! ✾📚 @Dastan 📚✾
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : ماجرای آهن گداخته و بیت المال 👤 استاد رفیعی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆رفع مشكلات يكى از طلاب متدين و علاقمند و جدّى كه از سادات محترم و از خاندان شريف و اصيل بود نقل مى كرد: كه در اوائل دوران طلبگى از نظر مالى خيلى در مضيقه بودم با مشكلات زيادى منزلى در حوالى اصفهان در محله درچه تهيه كردم و اين خانه نياز به تعميراتى داشت و با قرض هايى كه از رفقا كرديم خانه آماده نشستن شد. يكى از كسانيكه از او قرض گرفته بودم بعد از يكى دو ماه در خانه آمد و گفت : من تا فردا پولم را مى خواهم ، بهر شكلى كه هست پولم راتهيه كن . من كه هيچ راهى برايم ميّسر نبود، گفتم اگر ممكن است چند روز صبر كن . گفت : پولم را احتياج دارم و نمى توانم صبر كنم . بعد آمدم توى منزل ، نگران و مضطرب خدايا چه كنم ، اتفاقا فرداى آن روز، امتحان درسى هم داشتم مى بايستى تمام شب را درس مى خواندم ، ولى فشار روحى مرا از مطالعه باز داشت ، تصميم گرفتم كه آخر شب كه همسر و بچه هايم خواب رفتند. استغاثه اى به مادرم زهراى مرضيه عليهاالسلام كنم و نماز آنحضرت را بخوانم تا شايد فرجى برسد نمى خواستم توى اين زمينه به كسى مراجعه كنم ولى خستگى مطالعه ، سبب شد كه روى كتاب خوابم برد، صبح بيدار شدم در حالى كه بجز نيت توسل به حضرت زهرا عليهاالسلام كارى انجام نداده بودم . صبح كه به مدرسه نيم آور آمدم ، حضرت آيت الله امامى در مَدرَس ‍ مدرسه نيم آور در طرف شمالى مشغول تدريس به شاگردان بودند. وسط درس به من نگاهى كردند و فرمودند: فلانى من با تو كارى دارم . بعد از تمام شدن درس ، به حجره خودشان رفتند و برگشتند و يك نامه اى به دست من دادند، من كمى آن طرف تر به نامه كه نگاه كردم ديدم بالاى آن نوشته كتابخانه الزهرا)عليهاالسلام ، و در آن نامه خطاب به صندوق قرض الحسنه امام حسين (علیه السلام) نوشته شده بود، مبلغ ده هزار تومان به آقاى فلانى بدهيد. آن مبلغ در آن زمان خيلى بود اشكم سرازير شد و متحير ماندم . من كه به ايشان سابقه خيلى نداشتم چطور همان مبلغ مورد نياز مرا حواله كردند و مشكل من بانامه اى با آرم كتابخانه حضرت زهراسلام الله عليها برطرف شد. 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده ✾📚 @Dastan 📚✾
نه خانی آمده و نه خانی رفته این ضرب‌المثل در مواردی به کار می‌رود که شخصی از انجام کار یا تعهدی و یا از پیگیری کاری که آرزو و قصد انجامش را داشته پشیمان می‌شود. در امثال و حکم دهخدا از شخصی فقیر می‌گوید که در آرزوی ثروتمند شدن بوده و خربزه‌ای می‌خرد تا برای شادی همسرش به خانه ببرد و در جای دیگر می‌گویند هوس خربزه کرده و به‌ جای ناهار برای خودش خربزه‌ای می‌خرد که مورد اول به نظر صحیح‌تر باشد. در هر حال نکته اصلی خرید خربزه و آرزوی ثروتمند شدن است. وی پس از خرید خربزه بین راه زیر سایه درختی می‌نشیند و نمی‌تواند به وسوسه خوردن خربزه و همزمان آرزوی زندگی مثل ثروتمندان و خان‌ها غالب شود. با خود می‌گوید بهتر است برشی از خربزه بخورم و باقی را بر سر راه بگذارم تا رهگذران ببیند و تصور کنند خانی از اینجا گذشته و باقی خربزه را برای رهگذران باقی گذاشته. پس از خوردن برشی از خربزه با خود می‌گوید بهتر است کل خربزه را بخورم و پوستش را رها کنم تا رهگذران تصور کنند خانی که اینجا بوده ملازمانی هم داشته. بعد از خوردن کل خربزه هر چه می‌کند نمی‌تواند به وسوسه خوردن پوست خربزه غالب شود و با خود می‌گوید بهتر است پوست خربزه را هم بخورم تا رهگذران بیندیشند که خان اسبی هم داشته است. دست آخر تخم‌ها و هر چه باقی مانده را هم می‌خورد. وقتی می‌بیند چیزی از خربزه باقی‌ نمانده می‌گوید: حالا "نه خانی آمده و نه خانی رفته". ✾📚 @Dastan 📚✾
. شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب : ☘ راه خدا که بسته شد، راه دنیا باز می‌شود، حد ادراکش در خور و خواب و شهوترانی و جاه و جلال خلاصه می‌شود... 🌷 گردابیست که هرکه در آن فرو رفت، بیرون آمدنش بسی مشکل است (ظلمات بعضها فوق بعض) ، و آتشی است که مرتبا رو به زیادتی است (هل من مزید) . 🌺 با این که می‌بیند مردنی است، باز حرص عجیبی او را رها نمی‌کند، دنبال زیادتی مال و جاه می‌باشد... 🌸 اما اگر به برکت قرآن بیماری غفلت علاج شد (دیو چو بیرون رود فرشته درآید) - آن چه اهل دنیا به آن راغبند، اهل آخرت نسبت به سرای باقی چنین اند. - گوشش برای شنیدن اخبار قرآن از قیامت باز است و دلش برای باور داشتن آن آماده است. شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
🌄 آدم بودن، خیلی سخت‌تر از... ✍🏻 عین‌صاد ❞ و آدم بودن، خيلى سخت‏‌تر از طبيعى بودن است؛ چون آدم بايد هر لحظه و هر عمل و هر حالت و هر برخوردى را بسنجد و بررسى كند و از عكس‌‏العمل‌‏هاى طبيعى و از انعكاس‏‌ها، به انتخاب‏‌هاى سنجيده روى بياورد. 📚 | ص ۱۶۱ ✾📚 @Dastan 📚✾