📌خاطره يك سردار مسيحى عراقى كه شبکه های بیگانه اورا نسبت یه حاج قاسم سليماني بدبین کرده بودند
اين سردار عراقى ميگويد از بس كه اخبار حاج قاسم سليماني رو از كانالهاى عربي بیگانه درباره اى حاج قاسم اخبار بد بود از او خيلى متنفر بودم....ودر يكى از روزها...كه من در اتاق عمليات بودم دو شخص روديدم.
دونفر با مو وريش سفيدى كه بر چهره ى انها بود ..ولبخندى كه بر روى لبهايشان داشتن وباهم درباره اى عمليات صحبت ميكردن....فهميدم ان دو نفر ابومهدى مهندس وحاج قاسم سليماني هستن.
رفتم نزديك انها وسلام كردم وحاج قاسم جواب سلامم رو با لهجه اى عربى شكسته جواب داد!!!!!ومرا در اغوش گرفت اينكار كه من را از سالها قبل ميشناخت ومن باحيرت درون خودم ميگفتم باورش ميشه همين حاج قاسم سليماني كه دربارش چه حرفهاى بدى ميزدند واز خجالت نميدونستم بايد چه كار كنم.
يادم هست اين اتفاق در ماه رمضان بود....وشب وقت سحر بود وما در جبهه تداركات وغذايى براى خوردن خيلى كم داشتيم...وديدم دست حاج قاسم سليماني يك دونه خرما بود كه قبل از سحر داشت أن دونه خرما را بين خودش وابومهدى تقسيم كرد!!!!!
🌷 مثل شهاتشون
📚 @Dastan 📚
🔴عذرخواهی به شیوه حاج قاسم
✍سامی مسعودی از فرماندهان حشدالشعبی:
...سپس حاجقاسم گفت: ابومحمد من فردا ناهار را در منزل شما میهمان هستم سلام مرا به اممحمد برسان و به او بگو از غذای خودتان برای ما هم غذایی آماده کند...تا اینکه وقت آمدن حاج قاسم فرا رسید، اما حاجی نیامد. روز بعد یک جلسه داشتیم نگاهم به حاج قاسم افتاد که با دست به سرش زد طوری که نشان دهنده تاسف و غذرخواهی بود سپس به همه سلام کرد تا اینکه به من رسید، مرا بغل کرد و گفت: بگذارید دست شما را ببوسم و گفت از شما و خانواده عذرخواهی میکنم، دیروز یادم رفت میهمان شما هستم و تا شب هم یادم نیامد. فردا خودم میآیم و از خانواده شما عذرخواهی میکنم و از خانه شما نمی روم تا اینکه عذر مرا بپذیرید.
روز بعد حاج قاسم به ما افتخار داد و به خانه ما آمد و بچه هایم را بغل کرد و به خانواده ما سلام کرد و به فرزندم هدیهای شبیه مدال داد که معمولا به فرزندان مجاهدان هدیه میداد و حدود ده دقیقه از همه عذرخواهی میکرد. حاج قاسم بسیار با ملاحظه و بسیار باهوش بود به اثاث منزل ما نگاه کرد و در گوش من گفت: شیخنا برخی وسائل منزل شما قدیمی است و نیاز به تعمیر و تعویض دارد و من گفتم خدا بزرگ است.چند روز بعد قرار بود به ایران بروم و حاج قاسم مرا به منزلش دعوت کرد. با خودم فکر می کردم که حتما منزل حاج قاسم مملو از فرشها و اثاثیه گرانبها است زیرا ایران کشوری است که مردم آن به فرش و وسائل شیک علاقه دارند. خلاصه وارد خانه حاجی شدیم و دیدم وسائل خانه آنها از ساده هم ساده تر است و خانه با یک موکت قدیمی مفروش است و اتاق پذیرایی هم پر شده از تصاویر شهدا. این بار من در گوش حاجی گفتم اثاثیه شما قدیمی است و نیاز به تعویض دارد! حاجی خندید و دستم را گرفت و چیزی نگفت. گفتم حاجی راستی چقدر حقوق می گیری؟
حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده نظامی بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده!!! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق میگیرد با مزایای فراوان!! حاجی به من گفت: شیخنا مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش می گیرد مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنتالهی حتمی است. شیخنا ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم.
📚منبع : خبرگزاریحوزه
📚 @Dastan 📚
شخصی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید :
مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟
شخص پاسخ داد :
معلوم است برای رضای خداوند!
بهلول خواست اخلاص شخص را بیازماید.
در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است
صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد
آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ میگوید
این مسجد را من ساختم
من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید!
بهلول خندید و پاسخ داد
معامله تو باخلق بوده نه با خالق!
بیایید در زندگیمان با خدا معامله کنیم نه با چشم مردم!
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌱 داستان کوتاه
روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند ميرود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد.
هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟!
مرد فقير که اين را ميشنود قصد رفتن ميکند و با خود ميگويد وقتي صاحبخانه بر سر مال خود با اعضاي خانوادهاش اين طور دعوا ميکند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟!
از قضا در همان زمان در خانه باز ميشود و مرد ثروتمند از خانه بيرون ميزند و فقير را جلوي خانه ميبيند.
از او ميپرسد اينجا چه ميکند؟ مرد فقير هم ميگويد کمک ميخواسته اما ديگر نميخواهد و شرح ماجرا ميکند.
مرد غني با شنيدن حرفهاي او، لبخندي ميزند، دست در جيب ميکند مقداري پول به او ميبخشد، و مي گويد: 👇
#حساب_به_دينار، #بخشش_به_خروار
از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را ميبخشند.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
حضرت رضا، عليهالسلام، درباره صفات شيعه مى فرمايند:
«شيعتنا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة ويحجون البيت الحرام و يصومون شهر رمضان ويوالون أهل
البيت و يتبرئون من أعدائنا أولئك أهل الايمان و التقى...».
شيعيان ما چند برنامه در زندگى خود دارند که تا وقت مرگ به آن ادامه مى دهند:
اول نماز است
كه آن را بر پا میدارند،
زیرا در قرآن آمده است كه انسانهای بى نماز اهل
جهنم هستند.
در روايتى آمده است كه پيامبر، صلىاللهعليهوآله، با اصحاب خود از جایی میگذشتند که ناگاه سگ قوى هيكلى به شدت پارس كرد.
اصحاب ترسيدند.
حضرت فرمود: نترسيد،
بگذاريد پارس كند.
پارسهای سگ كه تمام شد، حضرت فرمود:
این سگ با من حرفی داشت، لذا همين كه چشمش به من افتاد گفت:
يا رسول اللّه، خدا را شكر كه مرا سگ آفريد، ولى انسان بى نماز نيافريد و ما را تكليف به نماز
نكرد.
از اين رو، راحت هستيم که به ما نگفته نماز بخوان تا شانه بالا بيندازيم و بگوييم نمى خوانيم!
سگ هستيم و به نماز دعوت نشده ايم، ولى آنها كه به نماز دعوت شده اند و نماز نمى خوانند چه مى كنند؟
@Dastan
✨﷽✨
💠شاید عزرائیل عجله داشته باشد !💠
✍مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان و نماز جماعتش در تهران محل انس بندگان خوب خدا بود . ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه ای می کرد و یکی دوتا مسئله شرعی می گفت . یک بار وقتی شب از مسجد به منزل بر میگردد و رساله را می بیند ، متوجه می شود که مسئله شرعی را اشتباه به مردم گفته است .
شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آن ها را می شناخت ، می زند و می گوید : آقا من مسئله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است . یکی از اهالی می گوید : حاج آقا ، حالا چه عجله ای داشتید ؟ خودتان را به زحمت انداختید . فردا شب بعد نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید .
آقا شیخ مرتضی زاهد می گوید : عزیزم شما عجله ندارید . شاید حضرت عزرائیل (علیه السلام) عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم ! چنین کسانی همیشه آماده اند . قشنگ زندگی می کنند و چون می دانند راهشان طولانی هست و بدون راهنما نمی توانند این راه بی نهایت را بروند ، دائم مضطر به اولای الهی و متوسل به آنها هستند.
📚مهدویت ، برنامه سمت خدا، مسعود عالی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💌 مهمترین استعدادهایی که باید شکوفا شود
زندگی فرآیند شکوفا شدن استعدادهاست. مهمترین اسعدادهایی که باید شکوفا شود استعدادهای مورد نیاز برای زندگی در عالم آخرت است. اگر خود را صرف استعدادهایی کنیم که تنها در این دنیا به کار میآید، در اواخر عمر افسرده میشویم، عبادت، راه خوبی برای شکوفایی استعدادهای مورد نیاز آخرت است.
«استاد پناهیان»
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#داستان_واقعی
⛔️ سید جیکاک آیت الله جاسوس
1️⃣ می گفت حضرت علی (ع) را در خواب دیده که مردم را به فاصله گرفتن از نفت توصیه کرده و آن را نجس خوانده است. کاغذی را به شکل دست انسان بریده و روی شانه خودش چسبانده بود. بعد زیر آفتاب دراز کشیده بود تا پوستش تیره و جای انگشتان دست روی تنش مشخص شود. به همه می گفت این جای دست حضرت علی است. این شعر را یاد مردم ساده دل و خوش باور داده بود: تو که مهر علی مِنِ دلته/ نفت ملی سی چنته؟ ( تو که عشق علی توی سینه ات است، نفت ملی را می خواهی چکار؟)
2️⃣ در مجلسی حاضران را دروغگو معرفی می کرد و هنگامی که قرار بر اثبات شد، کبریتی روشن کرد و گفت: هر کس راست بگوید این کبریت ریشش را نمی سوزاند.
اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت سپس ریش تمام افراد ساده لوح حاضر را سوزاند. به مردم قبولاند که دروغ گفته اند و البته بعدها مشخص شد که ریش او مصنوعی و نسوز بود. مردم با دهان باز این کرامات او را تحسین می کردند.
3️⃣ عصای معروف داشت که با آن معجزه می کرد. وقتی به بدن کسی می زد به او شوک عجیبی منتقل می شد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلال زاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که به دلیل مختلف می خواست از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب می کرد!
بعدها فاش شد که در عصای معجزه آسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچ چیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگون بختی می شده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها، دکمه وصل جریان را فشار میداده !
ادامه در پست بعد👇👇👇
📚 داستان های آموزنده 📚
#داستان_واقعی ⛔️ سید جیکاک آیت الله جاسوس 1️⃣ می گفت حضرت علی (ع) را در خواب دیده که مردم را ب
#ادامه_پست قبل
⛔️ سید جیکاک آیت الله جاسوس
4️⃣ جیکاک برای اثبات حقانیت خود نیز از این عصا استفاده بسیار برد و به مردم می گفت که چون صاحب کرامت است شبها به اذن خدا نوری در پیش پایش روشن می شود تا بتواند راه را از بیراه تشخیص دهد. مردم شگفت زده بارها شب به دنبال وی راه می افتادند تا شاهد درخشش نور در پیش قدم های او باشند. همیشه حق با جیکاک بود. مردم با چشم خودشان می دیدند که جلوی پایش نور روشن می شود.
5️⃣ جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا می کرد و آخرش هم روضه امام حسین می خواند و وسط روضه موقعی که همه داغ می شدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود پرتاب می کرد! عمامه نمیسوخت و جیکاک آن را به عنوان معجزه خود بیان می کرد و ادعا می کرد که سید واقعی اوست. هیچکس را به سیدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش می سوخت!
از اینجا بود که او به «سید جیکاک» معروف شد. وی بارها درحضور جمع کثیری از مردم، سادات را به مبارزه می طلبید و با شعبده هایی که در آن تخصص داشت مردمان شگفت زده را به خود متمایل می کرد و سادات را مغبون و منزوی می ساخت.
📕بخش هایی از اینها را جین راف گارثویت استاد کالج دارتموث آمریکا در کتاب «تاریخ سیاسی اجتماعی ایل بختیاری» نوشته است. زوایایی از شخصیت عجیب «میجر جیکاک» که از او به عنوان یکی از ماموران سازمان اطلاعاتی برونمرزی بریتانیا (MI6) در ایران یاد می شود.
◀️ می گویند در آغاز به عنوان چوپانی کر و لال به مدت هفت سال در ایل بختیاری به آموختن فرهنگ و زبان بختیاری میپردازد و پس از فراگیری آن، به عنوان یک بختیاری در منطقه نفتخیز مسجدسلیمان سکنی میگزیند. در طول حضور خود در آن منطقه با فنون شعبدهبازی و حربههای دیگر، توجه مردم محلی را به جلب کرد و سرانجام خود را به عنوان یک روحانی شیعه جا زد و فرقه ای به نام طلوعیان یا سروشیان را ایجاد کرد. در این مدت علاوه بر تاثیر روی خوانین، به اشخاص ساده لوح تلقین کرده بود که وطن خاکی بیارزش است و باید به فکر بهشت بود و نباید خود را درگیر امور بی ارزشی مانند نفت کنند! مامویتی که انگلیسی ها به او داده بودند. سرانجام آنقدر توطئه کرد که دولت وقت او را از ایران اخراج کرد و چه بسا بسیاری گریه کردند که حکومت ظالم در حق «سید»، ظلم کرد!
🔰 مثل تمام ماجراهای قدیمی، حقیقت و افسانه در مورد او در هم ادغام شده است اما مستر جیکاک که سید شده بود را کسی انکار نمی کند.
گاهی فکر می کنم گرچه ساده لوحی، خوش دلی، کم سوادی و خرافه پرستی مردم آن روزگار جاده را برای مرد زیرک انگلیسی صاف می کرد اما در هر زمانه ای می شود «فریب» خورد.
امروز شاید به سادگی آن مردم بخندیم که چقدر راحت گول می خوردند اما چه کسی می تواند با اطمینان بگوید شیطان هایی که بر کره زمین حکومت می کنند همین الان در حال فریب دادن ما نیستند و ما با دهانی باز شعبده های آنها را تحسین نمی کنیم؟
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
✅حکایت زیبای بهلول و سوداگر
✍روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد. اين دفعه گفت بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه.
سوداگر اين دفعه رفت و سرمايه خود را تمام پياز خريد و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فوري به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتي آهن بخر و پنبه، نفعي برده. ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟
تمام سرمايه من از بين رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب نمودي من هم از روي عقل به تو دستور دادم . ولي دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي، من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود.
📚گنجینه مثل ها و حکایات
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
◾️ حقّالناس
🔸 شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
🔸 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
🔸 و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#حدیث_روز
✨امام على عليه السلام:
به سبب محبّت دنيا، گوش ها از شنيدن حكمت كر و دل ها از نور بصيرت نابينا مى گردند
لِحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الأَسماعُ عَن سَماعِ الحِكمَةِ، وعَمِيَتِ القُلوبُ عَن نورِ البَصيرَةِ
📚غررالحكم حدیث7363
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
✅برو کشکت را بساب
✍️میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همان کشکت را بساب.»
✍🏻ارتباط با ادمین کانال #داستانهای_آموزنده
👤 @AminiAsl
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میبینی_خواهرم
▪️حجاب خونبهای شهیدان است..🚩
#دختر_فاطمی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸 لبـاس ها نـازک و محـرک نپـوشید!! 🌸
✍️خواهر زن به داماد نامحرم است. اما بعضی ازدواج می کنند خواهر زن بدون حجاب جلوی داماد می آید و می خندد. ولی خواهر زن نامحرم است). اسما خواهرزن پیغمبر با لباس نازک آمد نزد پیغمبر. تا وارد شد پیغبر روی خود را برگرداند و فرمودند: که برو و لباس کلفت بپوش و فرمودند: نمی دانید فقط می شود به کف و صورت زن نامحرم نگاه کرد؟
اگر از روی شهوت باشد که حرام است. اما به طور عادی در خانه، اداره، مهمانی صورت و کف لازم نیست پوشیده باشد. حدیث داریم هر کسی لباسش نازک باشد دین اش نازک می شود. کسی چادر نازک بپوشد و شلوار تنگ بلوز کوتاه است. این مثل عدم است.
حضرت از کنار قبرستان بقیع رد می شد یک خانم آمد سوار مرکب بود. یک دفعه پای مرکب خانم رفت درون یک چاله. محکم افتاد زمین. پیغمبر صورت خودش را برگرداند. اگر یک خانم چادرش افتاد صورت خود را برگردانید و نگاه نکنید. زن شلوار گشاد پاش بود. یکی گفت حضرت شلوار گشاد پایشان است. حضرت لبخندی زد و فرمود: بر خانم ها باد شلوار های پوشش دار. بعضی شلوارها محرک است و باعث کشش نامحرم می شود.
📚از بیانات حجت الاسلام رفیعی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
باهم رفته بودیم ڪربلا،
یک بار دیدم توی رواق روبروے
ضریح خوابش برده و من هم
برای بقیه جریان خوابیدنش
را تعریف ڪردم.
تا اینڪه یڪ روزڪہ مشغول
دعا خواندن بودم، آمد ڪنارم
و گفت چقدر دعا می خوانے؟!!
برو بنشین با آقا حال ڪن ،
با آقا حرف بزن ...
میگفت: "خیلی خیلی لذت بخش
است که خوابت ببرد ، چشم بازکنی
و ببینی شش گوشه ارباب جلوی
چشمانت است."
بعد از اینڪه خبر شهادتش آمد
و رفتیم معراج شهدا به او گفتم
به خدا اگر می دانستم خوابت
در حرم می خواهد این طور بشود
و تورا به اینجاها ببرد من هم
مےآمدم کنارت مےخوابیدم ...
راوی : خواهر شهید
#مدافع_حرم_آلالله
#شهید_محمدرضا_دهقان
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍️مردی به همسرش گفت: برو خدمت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از او بپرس آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟ آن زن خدمت حضرت زهرا علیها السلام رسید و مطلب را پرسید. حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: به همسرت بگو اگر آنچه را که دستور داده ایم بجا می آوری و از آنچه که نهی نموده ایم دوری می جویی از شیعیان ما هستی و گرنه شیعه ما نیستی.
زن به منزل برگشت و فرمایش حضرت زهرا علیها السلام را برای همسرش نقل کرد. مرد با شنیدن جواب حضرت سخت ناراحت شد و فریاد کشید: وای بر من! چگونه ممکن است انسان به گناه و خطا آلوده نباشد؟ بنابراین من همیشه در آتش جهنم خواهم سوخت، زیرا هرکس از شیعیان ایشان نباشد همیشه در جهنم خواهد بود. زن بار دیگر محضر فاطمه علیها السلام رسید و ناراحتی و سخنان همسرش را نزد آن حضرت بازگو نمود.
حضرت زهرا علیها السلام فرمود: به همسرت بگو؛ آن طور که فکر می کنی نیست. چه اینکه شیعیان ما بهترین های اهل بهشتند. ولی هرکس ما را و دوستان ما را دوست بدارد دشمن دشمنان باشد و نیز دل و زبان او تسلیم ما شود، ولی در عمل با اوامر و نواهی ما مخالفت کرده، مرتکب گناه شود، گرچه از شیعیان واقعی ما نیست اما در عین حال او نیز در بهشت خواهد بود، منتهی پس از پاک شدن گناه.
آری! به این طریق است که به گرفتاریهای (دنیوی) و یا به شکنجه مشکلات صحنه قیامت و یا سرانجام در طبقه اول دوزخ کیفر دیده، پس از پاک شدن از آلودگیهای گناه به خاطر ما از جهنم نجات یافته، در بهشت و در جوار رحمت ما منزل می گیرد.
📚داستانهای بحارالانوارج۲۸
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍ آقای شیخ حسین انصاریان میفرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه.
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن.
سفرهی ناهار چیده شد: ماست، سبزی،نون.
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله انداخت تو دیگ آبگوشت 😖😖
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار، توکوه گشنه بودیم،
همه ماست و سبزی خوردیم. ☹️
خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن به کلاغ کردن.
گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیگ رو که خالی کردن دیدیم یه #عقرب_سیاه ته دیگ هست!
و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همهمون میمردیم کسی هم نمیفهمید! 😱
اگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون رو گرفت!
حالت رو نگرفت، جونت رو نجات داد!
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پردهشون چیه.
🌷 امام حسن عسکری -علیه السلام- فرمودند:
☘ هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن رادر میان گرفته است
📚@Dastan 📚
◾️ حقّالناس
🔸 شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
🔸 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
🔸 و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#خاطره
✍وقتی حاج قاسم رفتند سر میز خانواده شهید حاجی زاده مریم همسر شهید گوشی اش را داد من فیلم بگیرم و از حاج قاسم خواست برایش دست خط بنویسد. من هم فیلم گرفتم. حاج قاسم مشغول صحبت با خانواده شهید حاجی زاده شد. به حاج قاسم گفتم من هم از این دستخط ها می خواهم. سرش پایین بود گفت: تو کی هستی؟ همزمان که سرش را بالا آورد خندید گفت: شمایی؟ باشه می نویسم.
تا قبل از نوشتن مرا صدا زد فاطمه. بعد گفت از این بابت شما را به اسم صدا می زنم چون من هم دختری دارم هم نام شما و مثل شما. مثل دخترم هستی. بعد هم دستخطی به یادگار برایم نوشت. خیلی دیدار صمیمی و خوبی بود. چون خانواده شهدای مازندران خصوصا بعد از خان طومان خیلی دلگیر بودند و دوست داشتند حاج قاسم را ببینند. حاج قاسم هم گفته بود تا پیکر شهدا را برنگردانم نمی روم دیدار خانواده ها. اما اصرار خانواده ها موجب شد او قبول کرد و آمد.
📚 @Dastan 📚
🌿✨ ابراهیم و رضای خدا 🌿✨
🛑 ابراهیم که می دانست و درک می کرد که کسی در این دنیا باقی نمی ماند و ارزش کار کردن ندارند، تلاشش این بود که تنها برای رضای خدا کار کند و این کارش او را نزد خدا بزرگ و بلند مرتبه کرد ...
🛑 كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
🛑 همه کسانى که روى آن [= زمین] هستند فانى مى شوند، و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند.
(الرحمن/27)
📚@Dastan 📚
پیش بینی پهلوان بی مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
اوایل جنگ ...
در ارتفاعات گیلان غرب
بر فراز یکی از تپههای مشرف به مرز قرار
گرفتیم ، پاسگاه مرزی دست عراقیها بود و
براحتی در جادههای اطراف آن تردد میکردند.
ابراهیم کتابچه دعا را باز کرد و
بهمراه بچهها زیارت عاشورا خواندیم.
بعد با حسرت ...
به مناطق تحت نفوذ دشمن
نگاه می کردم و گفتم :
ابرام جون
این جاده مرزی رو ببین
عراقیها راحت تردد میکنند،
بعد گفتم : یعنی میشه یه روز
مردم ما راحت از این جاده عبور کنند
و به شهرهای خودشون برن !
ابراهیم که با نگاهش
دوردست ها را می دید
لبخندی زد و گفت: چی میگی!
روزی میآد کـه از همین جاده
مردم ما دسته دسته به کربلا سفر میکنند!
در مسیر برگشت از بچه ها پرسیدم
اسم این پاسگاه مرزی رو میدونید؟
یکی از بچهها گفت: مـرز خســـروی
📚 کتاب سلام بر ابراهیم ص۱۲۷
#علمـدار_ڪمیـل
#شهید_ابراهیم_هادی
#یاد_شهدا_صلوات
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•