✍آیت الله فاطمی نیا:
"مسأله والدین شوخی نیست! خدا می داند یک پرخاش به مادر، صد سال انسان را عقب می اندازد! اگر کوتاهی کرده اید تا دیر نشده جبران کنید."
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۲ مرداد ۱۳۹۹
۲ مرداد ۱۳۹۹
✨﷽✨
✅داستان کوتاه پند آموز
✍«یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار … منم راه افتادم راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.
💭تا چشمم به رودخانه افتاد، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن؛ نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم … می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه مےکند، که من نگاه کنم؛ هیچ کس هم متوجه نمی شود! اما خدایا من به خاطر تو، از این گناه می گذرم!
💭 از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم! حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله … به محض تکرار این عبارات،
💭 صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. به اطرافم نگاه کردم؛ صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: «سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح …» از آن موقع، کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد …»
💭 در سال ۱۳۹۱، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود، بدست آمد.در آخرین صفحه نوشته شده بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم ...
#یاد_شهدا_صلوات
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۲ مرداد ۱۳۹۹
🔴 وقتی سپاه فاتح پیامبر وارد مکه میشود و ابوسفیان هم شهادتین میگوید، سنگ محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) را به سینه زدن هنر نیست.
مردانگی و دینداری را باید از سعید بن عبدالله آموخت که سینهاش را در صحرای بلا سپر نماز امامش کرد و دچار شبهه نشد.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳ مرداد ۱۳۹۹
#احسن_القصص
🌹مورچه و سليمان نبی(ع)🌹
✍روزي حضرت سليمان(ع) در كنار دريا نشسته بود، نگاهش به مورچه اي افتاد كه دانه گندمي را با خود به طرف دريا حمل مي كرد. سليمان همچنان به او نگاه مي كرد كه ديد او نزديك آب رسيد. در همان لحظه قورباغه اي سرش را ازآب بيرون آورد و دهانش را گشود. مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه درون آب رفت. سليمان مدتي در اين مورد به فكر فرو رفت و شگفت زده فكر مي كرد. ناگاه ديد آن قورباغه سرش را از آب بيرون آورد و دهانش را گشود. آن مورچه از دهان او بيرون آمد ولي دانه گندم را همراه خود نداشت.
سليمان(ع) آن مورچه را طلبيد و سرگذشت او را پرسيد. مورچه گفت: «اي پيامبر خدا! در قعر اين دريا سنگي تو خالي وجود دارد و كرمي درون آن زندگي مي كند. خداوند آن را در آنجا آفريد. او نمي تواند از آنجا خارج شود و من روزي او را حمل مي كنم. خداوند اين قورباغه را مأمور كرده مرا درون آب دريا به سوي آن كرم حمل كرده و ببرد. اين قورباغه مرا به كنار سوراخي كه در آن سنگ است، مي برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ مي گذارد. من از دهان او بيرون آمده و خود را به آن كرم مي رسانم و دانه گندم را نزد او مي گذارم و سپس باز مي گردم و به دهان همان قورباغه كه در انتظار من است وارد مي شوم. او در ميان آب شنا كرده مرا به بيرون آب دريا مي آورد و دهانش را باز مي كند و من از دهان او خارج مي شوم.
سليمان به مورچه گفت: وقتي كه دانه گندم را براي آن كرم مي بري آيا سخني از او شنيده اي؟ مورچه گفت: آري. او مي گويد:
اي خدايي كه رزق و روزي مرا درون اين سنگ در قعر اين دريا فراموش نمي كني، رحمتت را نسبت به بندگان با ايمانت فراموش نكن.(1) « و چون انسان را نعمت بخشيم روي برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبي بدو رسد دست به دعاي فراوان بردارد.»(2)
📚(1)- داستان انبیاء
📚(2)-سوره فصلت - آيه۵۱
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳ مرداد ۱۳۹۹
✨﷽✨
✅سه دام شیطان
شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است.
موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!!
سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند.
1. به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم.
2. به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم!
3. بترس از این که با زن #نامحرم خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم!
در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: شهوت، غضب و حرص. در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار انسان از جهاد، ریشه ای جز حرص به دنیا ندارد و امتناع ابلیس از سجده به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند.
📚اثر استاد حسین انصاریان.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳ مرداد ۱۳۹۹
#احسن_القصص
💎حضرت عیسی (ع) و زن زناکار
♥•٠·
سران قوم و فریسیان زنی را که در حال زنا گرفته بودند، کشان کشان به مقابل جمعیت آوردند
و به عیسی (ع) گفتند: «استاد، ما این زن را به هنگام عمل زنا گرفته ایم.
او مطابق قانون موسی باید سنگسار شود.
ولی نظر شما چیست؟»
آنان می خواستند عیسی (ع) چیزی بگوید تا او را به دام بیاندازند و محکوم کنند. ولی عیسی (ع) سر را پایین انداخت و با انگشت بر روی زمین چیزهایی می نوشت.
سران قوم با اصرار می خواستند که او جواب دهد.
پس عیسی (ع) سر خود را بلند کرد و به ایشان فرمود:
«بسیار خوب؛ آنقدر بر او سنگ بیاندازید تا بمیرد.
ولی سنگ اول را کسی به او بزند که خود تا به حال گناهی نکرده است».
سپس دوباره سر را پایین انداخت و به نوشتن بر روی زمین ادامه داد.
سران قوم از پیر گرفته تا جوان، یکیک بیرون رفتند تا اینکه در مقابل جمعیت
فقط عیسی (ع) ماند و آن زن.
آنگاه عیسی (ع) بار دیگر سر را بلند کرد و به زن گفت:
«آنانی که تو را گرفته بودن کجا رفتند؟ حتی یک نفر هم نماند که تو را محکوم کند؟»
زن گفت: «نه آقا»
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳ مرداد ۱۳۹۹
🔸 جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیّع است
فرازی از وصیتنامه سردار دلها:
🌷خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه دادهاید و جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشقبازی به سوق فروش آمدهاید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.
🌱 شادی ارواح طیبه شهدا، خاصه سیدالشهدای مدافعان حرم، امام شهدا و همه درگذشتگان اخیر فاتحهای قرائت فرمایید.
#انتقام_سخت
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳ مرداد ۱۳۹۹
#حدیث_مهدوی
✍امام رضا علیه السلام:
منتظرین گداخته می شوند، همان گونه
که طلا در کوره گداخته می شود، و مانند
طلای ناب از ناخالصی پاک می شوند»
📚الارشاد ص۳۳
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
🌹 #امام_صادق_علیه_السلام :
إنَّما هَلَكَ النّاسُ مِنِ استِعجالِهِم لِهذَا الأَمرِ، إنَّ اللَّهَ لا يَعجَلُ لِعَجَلَةِ العِبادِ، إنَّ لِهذَا الأَمرِ غايَةً يَنتَهي إلَيها ، فَلَو قَد بَلَغوها لَم يَستَقدِموا ساعَةً ولَم يَستَأخِروا .
🌸 «آنچه مردم را هلاك مىكند، عجلهشان به اين امر است. خداوند به خاطر عجله بندگانش، عجله نمىكند. اين امر، نهايتى دارد كه بايد به آن برسد و اگر به آن برسند، يك لحظه پس و پيش نمىشود».
📚 دانشنامه امام مهدی (ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ ج 5 ص 366
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳ مرداد ۱۳۹۹
✨﷽✨
✨🔷بـــهلول و کمک به فـقــرا 🔷✨
✍روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند. سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند. و او را به نزد هارون الرشید بردند
هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول به بهلول بدهند. که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند. بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید. هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی ! چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟
بهلول ( عاقل ترین دیوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند. از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳ مرداد ۱۳۹۹
☘️شخصی به نام آقای بلورساز خادم کشیک دوم آستان قدس رضوی نقل کردهاند:
من مبتلا به درد دندان شدم، برای کشیدن دندان پیش دکتر رفتم. گفت: غدهای هم کنار زبان شماست که باید عمل شود. با آن عمل من لال شدم و دیگر هرچه خواستم حرف بزنم نمیتوانستم و همه چیزها را مینوشتم. هرچه پیش دکترها رفتم درمان نشد، خیلی گرفته و ناراحت بودم.
✨💫✨
چند ماه بعد خانم بنده برای رفع درد دندان پیش دکتر رفت. وقت کشیدن دندان ترس و وحشتی برایش پیدا شد. دندان پزشک میپرسد چرا میترسی؟ میگوید: شوهرم دندانی کشید و جریان را کلا برای دکتر میگوید. دکتر میگوید: عجب! آن شوهر شماست؟ در عمل جراحی رگ گوییهای صدمه دیده و قطع شده و این باعث لال شدن ایشان است و دیگر فایده ندارد. زن خیلی ناراحت میشود و به خانه بر میگردد. و شب خوابش نمی برد. مرد می نویسد: چرا ناراحتی؟ میگوید: جریان این است و دکتر گفته شما خوب نمیشوی! ناراحتی مرد زیادتر میشود و به تهران می آید خدمت آقای علوی میرسد.
✨💫✨
ایشان میفرماید: راهنمایی من این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروی، اگر شفایی هست آنجاست. تصمیم جدی میگیرد و لذا به مشهد که بر میگردد برای چهل هفته بلیط هواپیما تهیه میکند که شبهای سه شنبه در تهران و شبهای چهارشنبه به مسجد جمکران برود. در هفته ۳۸ که نماز میخواند و برای صلوات سر به مهر میگذارد، یکوقت متوجه میشود که همه جا نورانی شد و یک آقایی وارد و مردم به دنبال او هستند. میگویند او حضرت حجت علیه السلام است.
✨💫✨
خیلی ناراحت میشود که نمی تواند سلام بدهد. لذا در کناری قرار میگیرد. ولی حضرت نزدیک او آمده و می فرماید: سلام کن. اشاره به زبان میکند که من لالم و الا بی ادب نیستم. حضرت بار دوم با تشر می فرماید: سلام کن. بلافاصله زبانش باز میشود و سلام میگوید. در این هنگام پرده کنار رفته و خود را در حال سجده میبیند. این جریان را افرادی که آن آقا را قبل از لالی و در حین آن و بعد از شفا دیده بودند در محضر آیت الله گلپایگانی شهادت داده اند.
📗شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ص ۱۲۷
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۴ مرداد ۱۳۹۹
✨﷽✨
✅از عوامل آسان جان دادن
✍️ پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي کند . امام صادق (ع) فرمود : اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود .
مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني بودند که در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان جوان باز شد . پيامبر گفت که چه مي بيني ؟ گفت : يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود که بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير . اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني ، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تکرار کرد . گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد.
📚از بیانات حجت الاسلام عالی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۴ مرداد ۱۳۹۹