ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مردیم
هر زمان بوی خمینی به سر افتد ما را
دور سید علی خامنه ای می گردیم
#به_یاد_امام_راحل
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#شعر_فیالبداهه
مرحوم آقای واعظ زاده خوانساری که از عالمان و بزرگان عرفان و اهل منبر بود و با امام خیلی مأنوس بود، یک روز به من گفت: آقای برهانی! امروز بیا به زیارت حاج آقا روح اللّه برویم.
به محضر امام رفتیم. با توجه به سوابق رفاقتی که این دو با هم داشتند، امام به او فرمود: آقای واعظ زاده! ما به خاطر رفاقت با شما، همیشه بهره ای را هم می بردیم؛ چه از مباحث علمی و چه از اشعار ادبی؛ تا امام این را فرمود، مرحوم واعظ زاده رباعی زیر را خواند:
گیرد همه کس کمند و من گیسویت
جوید همه کس هلال و من ابرویت
در دایره دوازده برج تمام
یک ماه مبارک است، آن هم رویت
♦️امام هم فی البداهه این رباعی را در پاسخ او سرود:
گشود چشم نگارم ز خواب ناز از هم
نظر کنید درِ فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که می ترسم
کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم
•✾📚 @Dastan 📚✾•
افق امروز ملال انگیز است.
می خراشد رخ و خون می ریزد.
در غم پانزده خرداد است.
تا ابد ننگ از این حادثه برمی خیزد.
نرود هیچ ز یاد
خون زند جوش هنوز
در تن پاک شهیدان غیور
خون آن مردم آزاد نیفتد از جوش
آری این شعله نگردد خاموش
هرگز آرام نگیرد این موج
تاز بن برنکند ریشه بیداد سیاه
به امید آن روز.
محمدحسین بهجتی
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#شبپانزدهمخرداد
عمود سیاه چادر شب پانزدهم خرداد هنوز پا بر جا بود که دژخیمان دون به قصد ربودن امام، به منزل ایشان در قم حمله کردند.
راهزنان شب پرست تمامی منزل را برای پیدا کردن امام(ره) جستجو کردند، اما هر چه بیشتر گشتند کمتر یافتند.
وقتی از یافتن روح اللّه ناامید شدند، شروع به اذیت و آزار خدمتکاران کردند.
امام که آن شب در منزل آقا مصطفی ـ که مقابل منزلشان قرار داشت ـ به سر می برد با شنیدن ضجه و ناله خدمتکاران از منزل بیرون آمد و بانگ برآورد روح اللّه خمینی منم. چرا این بیچاره ها را کتک می زنید؟
طنین این صدا مزدوران را متوجه امام کرده، آنها بی شرمانه به ایشان هجوم آوردند و روح خدا را از کالبد امت جدا کرده، با خود بردند.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#عاقبت_شوم
در تاریخ آمده است که حضرت علی علیه السلام در آخرین ساعات زندگی به مدارا با ابن ملجم فرزندانش را وصیت فرمود.
پس از وفات امیرالمومنین علی علیه السلام، ابن ملجم را برای قصاص نزد امام حسن علیه السلام آوردند
و ایشان نیز با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص فرمود و این واقعه در 21 رمضان روی داد و چنانچه مشهور است ام الهیثم دختر اسود نخعی جنازه او را گرفته، آن را به آتش کشید.
📗ارشاد، جلد1، صفحه22
📚بحارالانوار، جلد42، 232، 246، 298
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اما قطام دختری که لقب زیباروی کوفه را یدک میکشید عاقبتی بهتر از ابن ملجم نیافت به نحوی که آمده است
بعد از کشته شدن ابن ملجم، مردم به سوی قطامِ ملعونه فاسقه هجوم آوردند و او را با شمشیر به درک فرستادند و جنازه اش را بیرون کوفه سوزانیدند.
📚بحارالانوار، جلد42، صفحه298
📘انوار العلویة، صفحه 390
📒نفائح العلام، صفحه 410
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از داستانهای آموزنده
شهادت امام علی علیه السلام .mp3
4.82M
🎧 #بشنوید
🌴 #مداحی شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام
🔘 #محمود_کریمی
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
#داستانهای_امامان
#امام_علیعلیهالسلام
#حقوق_پدران_امت
هنگامى كه ابن ملجم شمشير بر فرق امير المؤ منين (عليه السلام) زد آن حضرت را به خانه آوردند.
مردم بر گرد خانه على (عليه السلام) جمع شدند تا تكليف ابن ملجم تعيين شود و او را بكشند.
🔸امام حسن (عليه السلام) آمد و فرمود: پدرم دستور داده متفرق شويد و به منازل خود برگرديد فعلا ابن ملجم را به حال خود مى گذاريم تا اگر پدرم بهبودى يافت خودش هر چه خواست با او معامله كند.
🔹همه مردم رفتند مگر اَصبَغ بن نُباته
پس از مختصر زمانى (1) حضرت مجتبى علیه السلام، آمد ديد اصبغ بن نباته هنوز ايستاده، فرمود چرا نمى روى مگر پيغام پدر مرا نشنيدى ؟
عرض كرد شنيدم ولى نمى روم مگر اينكه ايشان را ببينم و حديثى از مولايم بشنوم .
🔸امام حسن (عليه السلام) داخل شد و جريان را عرض كرد و براى اصبغ اجازه گرفت .
🔹اصبغ وارد شد، گفت ديدم على (عليه السلام) دستمال زرد رنگى بر سر بسته ولى رنگ صورتش از آن پارچه زردتر است.
به من فرمود مگر نشنيدى پيغام مرا؟
گفتم شنيدم ولى خواستم حديثى از شما بشنوم .
فرمود بشنو كه ديگر بعد از اين از من نخواهى شنيد.
🔸فرمود اى اصبغ همين طور كه تو بر بالين من آمدى روزى من به بالين پيغمبر رفتم به من دستور داد كه به مسجد برو و مردم را عموما دعوت كن .
آنگاه يك پله پايين تر از فراز منبر بالا برو و بگو
💠 هر كس والدين خود را ترك كند و عاق شود
💠و هر كس از مولا و آقاى خود بگريزد
💠و هر شخصى كه مزدور خود را ستم كند و اجرت او را ندهد خداوند او را لعنت كند.
🔸من به دستور آن حضرت عمل كردم همين كه از منبر به زير آمدم مردى از انتهاى مسجد گفت يا على سخنى گفتى ولى تفسير ننمودى من خدمت پيغمبر آمدم و گفته آن مرد را به عرض رساندم .
🔹اصبغ گفت: در اين هنگام على (عليه السلام) دست مرا گرفت و پيش خود كشانيد و يك انگشت مرا در ميان دست نهاد، فرمود همين طور پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) انگشت مرا در ميان دست خود گرفت و فرمود:
⚜يا على اَلا وَ اِنى و انت ابوا هذه الامة عقنا فلعنة الله عليه
⚜الا و انى و انت موليا هذه الامة فعلى من ابق عنا لعنة الله
⚜الا و انى و انت اجيرا هذه الامة فمن ظلمنا اجرتنا فلعنة الله عليه
🔆ثم قال آمين .
🔅اى على من و تو دو پدر اين امتيم هر كس ما را ترك كند و بيازارد بر او باد لعنت خدا
🔅و نيز من و تو دو آقاى اين امتيم هر كس از ما بگريزد بر او باد لعنت خدا
🔅و هم من و تو دو مزدور و اجير آنهائيم هر كس پاداش ما را ندهد مورد لعنت خدا واقع شود.
🔆سپس پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت آمين .(2)
ا... ➰〰〰〰〰〰➰... ا
1- در روايت ديگر بسته كه چون صداى گريه از ميان خانه على بلند مى شد بر در خانه هر كه بود گريه مى كرد از اين رو آنها را مرخص كردند و مرتبه دوم از صداى گريه اصبغ امام حسين (عليه السلام ) آمد.
2- بحارالانوار، ج 9، ص 437
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
#شرح_حدیث_یقین
#مقام_معظم_رهبری
حجم: 5.7 مگابایت
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#سگ_انگلیسی
#حبوطن
#تقوا
در زمانی که نصرت الدوله وزیر دارایی بود، لایحه ای به مجلس آورد که به موجب آن، دولت ایران یکصد قلاده سگ از انگلستان خریداری و وارد کند.
او شرحی در باره خصوصیات این سگ ها بیان کرد و گفت:
این سگ ها شناسنامه دارند،
پدر و مادر دارند،
نژادشان معلوم است
به محض آن که دزد را ببینند، او را می گیرند.
#مرحوم_مدرس، پس از شنیدن توضیحات شاهزاده نصرت الدوله، دست را بر روی میز کوبید و گفت: مخالفم!
وزیر دارایی گفت: آخر چرا هر چه لایحه می آوریم شما مخالفت می کنید; دلیلش چیست؟
مدرس که تبسمی بر لبانش نقش بسته بود، پاسخ داد:
مخالفت من، هم دلیل دارد و هم به سود شماست.
مگر نگفتید این سگ ها به محض دیدن دزد، او را می گیرند، خوب، آقای وزیر دارایی! با ورود این سگ ها به ایران اول کسی که گرفتار آنها می شود خود شما هستید. پس مخالفت من به نفع شماست!
📙داستانهای مدرس، ص177
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#توهمات_واهی
در آخرین لحظات، سوار اتوبوس شد و روی اولین صندلی نشست.
از کلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود…
اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.
پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد…
به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد:
چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه.
اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی.
سه تیغه هم که کرده حتما ادکلن خوشبویی هم زده…
چقدر عینک آفتابی بهش میآد…
یعنی داره به چی فکر می کنه؟
آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه!!!
لابد داره به نامزدش فکر می کنه…
آره حتما همین طوره.
مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه.
باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)…
می دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار میزاره که با هم برن شام بیرون.
کلی با هم می خندن و از زندگی و جوونیشون لذت می برن؛
میرن کافی شاپ، اسکی، چقدر خوشبخته!
یعنی خودش می دونه؟ می دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟!!
دلش برای خودش سوخت. احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده میشد!!!
ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد.
مشتاقانه نگاهش کرد، قدبلند و خوش تیپ بود…
پسر با گام های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت.
مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد… یک، دو، سه و چهار… لوله های استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند…
از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد…
•✾📚 @Dastan 📚✾•
دوستی با خدا:
🌻امام صادق علیه السلام🌻
👈هر کس دو سوره عنکبوت و روم را در شب23ماه رمضان بخواند به خدا قسم اهل بهشت است و پس از آن فرمود: قسم یاد کردم و هیچ استثنایی نکردم و نمی ترسم که خداوند به خاطر سوگند و عدم استثنای در آن برای من گناهی بنویسد، زیرا مطمئن هستم که این دو سوره نزد خدا جایگاهی بزرگ دارد.
📚مصباح کفعمی/ص443
•✾📚 @Dastan 📚✾•
اسرائیل دشمن بشریت و دشمن اسلام است.
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
هدایت شده از داستانهای آموزنده
dastan-ziarat-emam-ali.kafi_.mp3
4.5M
#بشنوید
#موضوع_سخنرانی:
#داستان زیارت امام علی علیه السلام
#حاجاحمدکافی(ره)
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🍃🙏🍃🙏🍃🙏🍃🙏🍃
روزی مردی خواب عجیبی دید
او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند، و آنها را داخل جعبه میگذارند.
مرد از فرشتهای پرسید، شما چکار میکنید؟
فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت:
این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.
مرد پرسید: شماها چکار میکنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.
مرد کمیجلوتر رفت و دید یک فرشتهای بی کار نشسته است مرد با تعجب از
فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است.
مردمیکه دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمیجواب میدهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند “خدایا شکر
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 #حدیث_روز 💠
💟 نیایشی بسیار زیبا ...⁉️
امام سجاد عليه السلام:
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى عَقْلاً كامِلاً وَ عَزْما ثاقِبا وَ لُبّا راجِحا وَ قَلْبا زَكيّا وَ عِلْما كَثيرا وَ اَدَبا بارِعا، وَ اجْعَلْ ذلِكَ كُلَّهُ لى وَ لاتَجْعَلْهُ عَلَىَّ، بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ!؛
🔻خدايا! مرا عقلى كامل، تصميمى نافذ، خردى برتر، دلى پاك، دانشى فراوان و ادبى والا، روزى كن و تمام اينها را به سود من قرار ده، نه به زيانم، اى مهربان ترين مهربانان!
صحيفه سجاديه، از دعاى 22.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
وَ هَبْ لى نُورا اَمْشى بِه فِى النّاسِ، وَ اهْتَدى بهِ فِى الظُّـلُماتِ، وَ اسْتَضى ءُ بِهِ مِنَ الشَّكِّ وَ الشُّبُهاتِ؛
🔻[خداوندا!] مرا نورى بخش تا با آن، در ميان مردم گام بردارم و به واسطه آن، در تاريكى ها راه يابم و در پرتو آن، از شكّ و شبهات به درآيم.
صحيفه سجاديه، از دعاى 22.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#داستان_پیامبران
#آن_ششنفر
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
1⃣به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
2⃣از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
3⃣از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
4⃣سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
5⃣از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
6⃣از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
•✾📚 @Dastan 📚✾•