💠⚜🔸⚜💠⚜🔸⚜💠
قناعت از ديدگاه سلمان فارسی
روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت كرد و اباذر نيز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت.
هنگام صرف غذا سلمان چند تكه نان خشك را از كيسه بيرون آورد و آنها را تر كرد و جلوی اباذر گذاشت.
هر دو با هم مشغول ميل غذا شدند. اباذر گفت: اگر اين نان نمك نيز داشت خوب بود. سلمان برخاست و از منزل بيرون آمد و ظرف آب خود را در مقابل مقداری نمك گرو گذاشت و برای اباذر نمك آورد.
اباذر نمك را بر نان می پاشيد و هنگام خوردن می گفت: شكر و سپاس خدای را كه چنين صفت قناعت را به ما عنايت فرموده است.
سلمان گفت: اگر قناعت داشتيم، ظرف آبم به گرو نمی رفت.
📗 #بحارالانوار، ج 22، ص 321
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
هدایت شده از داستانهای آموزنده
💠⚜🔹⚜💠⚜🔹⚜💠
سفارش هايى از پيامبر صلى الله عليه و آله
شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا به او توصيه اى بنمايند.
حضرت اين گونه توصيه فرمودند:
🔹 من به تو سفارش مى كنم براى خدا شريك قرار ندهى
🔸اگر چه در آتش بسوزى و شكنجه ببينى !
🔹پدر و مادرت را نيز اذيت مكن و به آنان
🔸 نيكى كن ، زنده باشند يا مرده
اگر دستور دهند كه از خانواده و زندگيت دست بردارى چنين كن ! و اين نشانه ايمان است
🔹 آنچه كه اضافه دارى در اختيار برادر دينى ات بگذار!
🔹در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش !
🔹به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
🔹هر كدام از مسلمانان را ديدار كردى سلام کن!
🔹مردم را به سوى اسلام دعوت كن !
🔹بدان كه هر كارگشايى تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اى كه از فرزندان يعقوب است
🔹بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرامند.
__________________
«داستانهاى بحارالانوار»
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💠🔸⚜🔸💠🔸⚜🔸💠
روزي آدم منفعت طلبی، از بهلول سوال کرد:
ای بُهلول عاقل من مطاع تجارت چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟
بهلول جواب داد آهن و پنبه.!
آن مرد رفت و به مقدار سرمایه اش آهن و پنبه خريد و انبار کرد.
اتفاقا پس از چند ماهي از فروش آنها سود فراوان برد.
باز روزي به بهلول بر خورد و گفت: ای بُهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول گفت پياز بخر و هندوانه.!
پس از مدتی سوداگر به سراغ بهلول رفت گفت: بار اول كه از تو مشورت خواستم، گفتي آهن بخر و پنبه، چنان کردم و نفعي بردم.
ولي بار دوم چه پيشنهادي بود كردي؟
تمام پیازها و هندوانه ها خراب شد و تمام هستی ام به باد رفت.!
بهلول در جواب آن مرد گفت:
چون روز اول مرا بُهلول عاقل صدا زدی، من نیز بحکم عقل تو را راهنمایی کردم . ولي بار دوم مرا بهلول ديوانه خواندی، حال به من بگو تو از دیوانه انتظار داری به عقل حکم کند؟
پس آنمرد از رفتار خود خجل گشت.!
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💠⚜🔸⚜💠⚜🔸⚜💠🔸⚜🔸💠
#کریمتر_از_خودت
حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی؟»
گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت.
فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد.
مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم.»
گفتم : «والله این بسی خوش بود.»
حاتم ادامه داد: «غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را میکشت و آن موضع را می پخت و پیش من میآورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم.
چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است.
پرسیدم که این چیست؟»
•✾📚 @Dastan 📚✾•
گفتند: «وی همه گوسفندان خود را بکشت.»
وی را ملامت کردم که: «چرا چنین کردی؟»
گفت: «سبحان الله ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟»
پس حاتم را پرسیدند که: «تو در مقابله آن چه دادی؟»
گفت: «سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.»
گفتند: «پس تو کریمتر از او باشی!»
گفت: «هیهات! وی هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.»
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
حضرت زهرا سلام الله علیها:
اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه؛
همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
امالی(صدوق) ص182
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💠⚜️🔹⚜️💠⚜️🔸⚜️💠⚜️🔹⚜️💠
#مدح_امام_علی_علیهالسلام
وقتى عُمر از على عليه السلام مى گويد!
ابووائل نقل مى كند
روزى همراه عمربن خطاب بودم
عُمر برگشت ترسناك به عقب نگاه كرد.
گفتم :
چرا ترسيدى ؟
گفت :
واى بر تو! مگر شير درنده ، انسان بخشنده ، شكافنده صفوف شجاعان و كوبنده طغيان گران و ستم پيشگان را نمى بينى ؟
گفتم :
- او على بن ابى طالب است .
گفت :
- شما او را به خوبى نشناخته اى ! نزديك بيا از شجاعت و قهرمانى على براى تو بگويم ، نزديك رفتم ،
گفت :
- در جنگ احد، با پيامبر پيمان بستيم كه فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند، او گمراه است و هر كدام از ما كشته شود، او شهيد است و پيامبر صلى الله عليه و آله سرپرست اوست .
هنگامى كه آتش جنگ ، شعله ور شد، هر دو لشكر به يكديگر هجوم بردند
ناگهان ! صد فرمانده دلاور، كه هر كدام صد نفر جنگجو در اختيار داشتند، دسته دسته به ما حمله كردند، به طورى كه توان جنگى را از دست داديم و با كمال آشفتگى از ميدان فرار كرديم .
در ميان جنگ تنها ايشان ماند.
ناگاه ! على را ديدم ، كه مانند شير پنجه افكن ، راه را بر ما بست ، مقدارى ماسه از زمين بر داشت به صورت ما پاشيد، چشمان همه ما از ماسه صدمه ديد،
خشمگينانه فرياد زد! زشت و سياه باد، روى شما به كجا فرار مى كنيد؟
آيا به سوى جهنم مى گريزيد؟
ما به ميدان برنگشتيم
بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش اسلحه بود كه از آن خون مى چكيد!
فرياد زد:
- شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از كافران به كشته شدن هستيد.
به چشم هايش نگاه كردم ، گويى مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله مى كشيد و يا شبيه ، دو پياله پر از خون
يقين كردم به طرف ما مى آيد و همه ما را مى كشد! من از همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم :
- اى ابوالحسن ! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهى فرار مى كنند و گاهى حمله مى آورند، و حمله جديد، خسارت فرار را جبران مى كند.
گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد.
از آن وقت تاكنون همواره آن وحشتى كه آن روز از هيبت على عليه السلام بر دلم نشسته ، هرگز فراموش نكرده ام
___________________
«داستانهاى بحارالانوار»
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💠⚜🔹⚜💠⚜🔸⚜💠⚜🔹⚜💠
#کالای_ایرانی
شهيد هاشمى نژاد از استادش مرحوم آيت اللّه كوهستانى تعريف مىكرد كه در عمرم هرگز لباس غير ايرانى نپوشيدم.
گاندى رهبر هند مىگويد:
حتّى از نمكى كه تحت سلطۀ انگليسىهاست استفاده نمىكنم.
او مىگفت: من طرز تفكّرم را از امام حسين عليه السلام گرفتهام، چون او تكّهتكّه شد و بچههايش را فدا كرد، ولى نگذاشت عزّت و استقلالش خدشهدار شود
خاطرات از زبان حجت الاسلام محسن قرائتی -جلد 2 صفحه 37
•✾📚 @Dastan 📚✾•