eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌺﷽🌿🌺 🌟اهل آرامش که شدی، 💖شاد کردن دیگران بیشتر از شاد بودن خودت به دلت می چسبد، 🌺و از این کار حال خوشی پیدا می کنی! از درون به خود می بالی! ✨ارزشمندتر از همیشه ات می شوی! 🌟به این نقطه که برسی آرامش وجودت را فرا می گیرد، ❤️آرامشگر می شوی!❤️ 👌نه به راحتی می رنجی 💕و نه به آسانی می رنجانی! 💚آرامش سهم دل هایی ست که نگاه شان سمت خداست ... 💞💞💞شبتون خدایییی💞💞💞 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؛ امام صادق عليه السلام فرمود: ((وقتي يكي از شما اراده كند كه هر چه از خداوند متعال خواست به وي عطا كند، بايد از تمام مردم ماءيوس شود و جز به خداوند اميدي نداشته باشد. وقتي خدا بداند كه ضمير او اين چنين است و از غير خدا منقطع است ، هر چه خواست به او عطا مي كند.)) بين افراد با ايمان ، عده قليلي هستند كه از اين مزيت ايماني و معرفت سعادت آفرين برخوردارند. بيشتر مردم مومن به خداوند از اين كمال معنوي بي نصيبند و در مواقع عادي كه علل و اسباب طبيعي ، مسير خود را مي پيمايد و امور بر وفق مرادشان جريان دارد، از خداوند غافلند و توجهشان به وسايل عادي معطوف است . در موقعي كه اسباب معمولي كم اثر مي شود، مثلا طبيب و دوا نمي توانند به مريض بهبودي ببخشند، وضع روحي بيمار و اطرافيانش منقلب مي گردد، از مجاري اسباب ، حالت انقطاع پديد مي آيد، متوجه معنويات مي گردند، نور توحيد در ضميرشان شكوفا مي شود، صميمانه دعا مي كنند، خداوند تفضل مي فرمايد، وضع مريض ناگهان عوض مي شود و آثار بهبودي مشهود مي گردد. در يكي از جنگ هاي مسلمين با كفار، دشمنان در قلعه محكمي استقرار يافته بودند. مسلمانان قلعه را در محاصره داشتند و هر روز براي فتح قلعه تلاش مي نمودند و نتيجه اي به دست نمي آمد. مدت محاصره و تلاش براي فتح قلعه به درازا كشيد. روحيه سربازان مسلمين تدريجا ضعيف گرديد. آثار ياءس در چهره آنان خوانده مي شد. فرمانده لشكر كه اين وضع را مشاهده كرد، سخت ناراحت گرديد، تصميم گرفت متوجه خدا شود، دعا كند و براي پيروزي مسلمين از ذات اقدس الهي استمداد نمايد. شبي در حالي كه از همه وسايل و اسباب عادي منقطع شده بود، دست دعا به پيشگاه باريتعالي برداشت و از خداوند فتح قلعه و پيروزي مسلمين را درخواست نمود. فرداي آن روز در نقطه اي نشسته بود، ناگاه سگ سياهي را ديد كه در عسكرگاه مي دود و چون به نقطه انباشتن زباله رسيد، براي يافتن طعمه به داخل آن رفت . فرمانده در فعاليت آن سگ دقت نمود و به ذهن سپرد. شب فرا رسيد. هوا مهتاب بود، فرمانده ديد كه همان سگ بالاي حصار قلعه ظاهر شد، يقين كرد كه اين قلعه راه پنهاني دارد كه سگ از آن راه ، قلعه را ترك مي گويد و از همان راه به قلعه برمي گردد. مطلب را با بعضي از محارم خود به ميان گذارد، آنان هر قدر تفحص نمودند، راه را نيافتند. فرمانده دستور داد انباني را چرب كنند و در جدار آن ، سوراخ هاي كوچكي باز نمايند و در انبان ارزن بريزند و در انبان را محكم ببندند و آن را در محل زباله بيفكنند. فردا سگ آمد و به محل زباله رفت ، انبان چرب را به گمان آن كه طعمه اي است به دندان گرفت تا آن را از راه نقب به داخل قلعه ببرد. حركات بدن سگ موجب شد كه دانه هاي ارزن در مسيرش بر زمين بريزد. ماءمورين خط سير و حركت سگ را از دنبال نمودن دانه هاي ارزن يافتند، از آن راه به داخل قلعه رفتند و دژ محكم دشمن را فتح نمودند.(2) بنابر آنچه مذكور افتاد، معلوم شد كه اگر كسي براي خداوند مخالف و ضدي قرار ندهد و همچنين از غير خدا منقطع شود و با او مثل و مانندي را نخواند، دعايش شايسته استجابت است و خداوند تمنياتش را برآورده مي سازد.(3) 1- الكافي ، ج 2، ص 148. 2- جوامع الحكايات ، ص 157. 3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 250. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆فيلسوف و ناسازه هاى قرآنى !  🍁اسحاق كندى - از دانشمندان صاحب نام عراق بود - و مردم او را به عنوان فيلسوف برجسته مى شناختند. وى اسلام را قبول نداشت و كافر بود. مى پنداشت بعضى از آيات قرآن با بعضى ديگر سازگار نيست تصميم گرفت پيرامون به ظاهر ناسازه ها و ضد و نقيض هاى موجود در آيات قرآنى كتابى بنويسد! براى نگارش چنين كتابى در خانه نشست و مشغول نوشتن گرديد. روزى يكى از شاگردان وى محضر امام عسگرى (ع ) رسيد و جريان را اطلاع داد. حضرت به او فرمود: 🍁- آيا بين شما مرد هوشمند و رشيدى نيست كه استادتان را از نوشتن كتابى كه درباره قرآن شروع كرده بازدارد و پشيمان سازد؟ 🍁عرض كرد: - ما همگى از شاگردان او هستيم . چگونه ممكن است او را از عقيده اش ‍ منصرف كنيم ؟ 🍁امام فرمود: - آيا حاضرى آنچه را كه به تو مى آموزم در محضر استادت انجام دهى ؟ عرض كرد: - بلى ! فرمود: 🍁- پيش او برو! و مدتى او را در اين كار كه شروع كرده كمك كن به طورى كه انس بگيرى و دوست و همدم كه شدى به او بگو سؤ الى برايم پيش آمده اجازه مى خواهم از تو بپرسم و غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد. 🍁او خواهد گفت بپرس ! به او بگو: آيا ممكن است فرستنده قرآن (خدا) معانى را اراده كرده كه غير از آنست كه شما فهميده ايد؟ او در جواب خواهد گفت : آرى ؟ ممكن است . در اين هنگام به او بگو: 🍁تو چه مى دانى شايد منظور خدا از آيات غير از آن معانى است كه شما حدس مى زنيد. استادت به خوبى مى فهمد منظور شما چيست . 🍁شاگرد نزد استاد اسحاق رفت ، مطابق دستور امام رفتار كرد و با او همدم شد تا اينكه زمينه براى طرح سؤ ال آماده گرديد. آنگاه از استاد پرسيد آيا ممكن است كه خداوند غير از معانى كه تو از آيات فهميده اى اراده كرده باشد؟ استاد با كمال دقت به پرسش شاگرد گوش داد و گفت : دوباره سؤ ال خود را تكرار كن ! شاگرد سؤ الش را تكرار كرد. 🍁فيلسوف پس از كمى تاءمل اظهار داشت : آرى ! ممكن است ، خداوند اراده معانى غير از معانى ظاهر آيات داشته باشد. زيرا واژه ها و لغتها داراى احتمالات است و از لحاظ دقت نظر نيز گفته شما پسنديده مى باشد. 🍁استاد مى دانست شاگرد او توانائى چنين پرسشى را از پيش خود ندارد و از حدود انديشه او بيرون است لذا روى به شاگرد و گفت : تو را سوگند مى دهم كه حقيقت را بگويى اين مطلب را از كجا ياد گرفته اى ؟ شاگرد ابتدا آن را به خود نسبت داد گفت : به ذهنم آمد كه از تو بپرسم . استاد جواب او را نپذيرفت و اصرار نمود حقيقت را بگويد شاگرد: 🍁حقيقت اين است كه امام حسن عسگرى (ع ) يادم داد. فيلسوف : 🍁اكنون واقعيت را گفتى ، چون چنين پرسشها جز از خاندان رسالت شنيده نمى شود. آنگاه فيلسوف با توجه به اشتباهات خود دستور داد آتش تهيه كنند و تمام آنچه را درباره تناقض آيات قرآن نوشته بود به آتش كشيد و سوزاند! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حکایت آموزنده پند دزد 🌾گويند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت. وقتى (زمانی) با كاروانى در سفر بود و نوشته ها را يك جا بسته با خود برداشت … در راه گرفتار راهزنان شدند. 🌾غزالى رو به آنان كرد و به التماس گفت:اين بسته را از من نگيريد، ديگر هر چه دارم از آن شما.دزدان را طمع زيادت شد، آن را گشودند و جز دفترهاى نوشته چيزى نيافتند.دزدى پرسيد كه اين ها چيست؟ 🌾چون غزالى وى را به آن ها آگاهى داد، دزد راهزن گفت:علمى را كه دزد ببرد، به چه كار آيد!اين سخن دزد، در غزالى اثرى عميق گذاشت و گفت:پندى به از اين از كسى نشنيدم و ديگر در پى آن شد كه علم را در دفتر جان بنگارد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد 🔹خسته و کوفته به خانه برگشته‌ای در حالی که چیزهایی که از تو خواسته‌شده را با خودت حمل می‌کنی. 🔸مادرت از تو می‌پرسد: شیر هم برایم آورده‌ای؟ 🔹با لبخند به او بگو: چشم الان می‌رم میارم. 🔸دعا می‌کند در حقت. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔹مشغول خواندن نماز هستی. کودکت کنارت مشغول بازی‌کردن است. ناگهان در حال سجده بر پشتت سوار می‌شود. 🔸عصبانی نشو. او با خودش کودکی‌اش را حمل می‌کند. 🔹سجده‌ات را کمی طولانی‌تر کن. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔸کارگری در گرمای طاقت‌فرسای تابستان، زیر تابش نور آفتاب خسته و کوفته مشغول کار است. 🔹آب سردی را به او تعارف کن. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔸برای پرندگان دانه‌هایی از برنج و جو و گندم و ارزن می‌ریزی تا از آن بخورند. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔹آشغال‌های در مسیر راهت را برمی‌داری یا در مسجد از روی فرش جمع می‌کنی و در سطل آشغال می‌ریزی. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔸یکی تو را دشنام می‌دهد. می‌گویی خدا تو را ببخشد. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔹آیه‌ای از قرآن را با خشوع و تدبر می‌خوانی و اشک از چشمانت جاری می‌شود. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔸از کنار جوان‌هایی که به گناهانی مبتلا شده‌اند می‌گذری. با نرمی و محبت و حکمت آن‌ها را پند می‌دهی. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔹کسی در حق تو بدی می‌کند. عصبانی می‌شوی و می‌خواهی دشنام بدهی. 🔸به‌یاد این فرمایش الله متعال می‌افتی: «کسانی که خشم خودشان را فرومی‌خورند و مردم را معاف می‌کنند... و خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.» 🔹خشم خودت را فرومی‌خوری و او را می‌بخشی. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔸خبر رسوایی کسی به تو می‌رسد. اما پیش خودت نگه می‌داری و آن را پخش نمی‌کنی. شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔹چه‌بسا اعمالی که تو اصلا برایشان ارزشی قائل نمی‌شوی و آن‌ها را چیزی حساب نمی‌کنی، باعث نجات تو شوند و میزان اعمالت را سنگین کنند. هیچ کار نیکی را دست‌کم نگیر. 🔸همیشه قبل از هر کار به ظاهر کوچک، این را با خودت تکرار کن: شاید این نجات‌دهنده‌ات باشد. 🔹خواهی دید چگونه زندگی تو به یک مسابقه پی‌درپی برای بذل و بخشش تبدیل می‌شود و نتیجه آن را در زندگی خودت مشاهده خواهی کرد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷🌷 🌷🌷 .... 🌷در عملیات «کربلای ۵» از ناحیه دست و چند جای دیگر بدن مجروح شدم. اما از آن‌که بادگیر در تنم بود و مچ آستینم گشاد، مانع نفوذ خون به بیرون می‌شد. دستم برای دومین بار بود که آسیب می‌دید. یک بار برحسب تصادف در یک مأموریت نظامی و این‌بار در عملیات «کربلای ۵». همین طور می‌جنگیدم و پیش می‌رفتم. تا آن‌که.... 🌷....تا آن‌که شدت درد و سنگینی لخته‌های خون، توان لازم را از من گرفت و من به زمین افتادم از رد خونی که از من بر جا مانده بود، دوستم متوجه زخمم شد و خودش را به من رساند و گفت: «خودت را می‌خواهی به کشتن بدهی؟» اما من دلم پیش بچه‌های رزمنده بود و نمی‌توانستم دست از مبارزه بکشم، تا این که نمی‌دانم چه وقت زانوهایم سست شد و به زمین افتادم. 🌷وقتی چشم باز کردم، خود را در بیمارستان اهواز دیدم. چند روز بود که از عملیات فخر آفرین «کربلای ۵» گذشته بود، با خودم گفتم: «ای کاش من هم می‌توانستم یکی از آن شهدای گلگون کفن باشم.» : شهید معزز علی‌اصغر شعبانی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خاطره‌ای از آیت الله بهجت، که رهبر معظم انقلاب را متاثر کرد... 🔹استاد عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
همسرفرعون‌! تصميم‌گرفت‌ڪہ‌عوض‌شہ؛وشُدیڪـےاززنان‌والاۍبھشتے🕊 ... پسرنوح! تصميمـےبراۍعوض‌شدن‌نداشت غرق‌شدوشُددرس‌عبرتےبراۍآیندگان🕳... اولےهمسر‌يڪ‌طغيانگربود...! ودومـےپسـریڪ‌پيامبــر....! براۍعـوض‌شدن‌هيچ‌بھانھ‌ای قابل‌قبول‌نيست🙃✋🏻 اين‌خۅدت‌هستےڪہ‌تصميم‌مۍگيرۍ عوض‌بشے! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆رسم دنيا 🌴انس بن مالك كه از اصحاب رسول الله (ص) است، گويد: 🌴رسول (ص) را شترى بود كه آن را ((غضبا)) مى‏گفتند . 🌴از همه شتران تندتر و تيزتر مى‏دويد و در همه مسابقه‏ها، از همه شتران، پيش . روزى، عربى بيامد و شتر خويش را با عضبا در يك راه، دوانيد. شتر اعرابى، پيش افتاد و مسابقه را برد . مسلمانان، اندوهگين شدند. 🌴رسول (ص) فرمود: اندوه مداريد!حق است بر خداى تعالى كه هيچ چيز را در دنيا بالا نبرد، مگر آن كه روزى وى را به زير آورد. ✨✨چنين است رسم سراى درشت - - گهى پشت زين و گهى زين به پشت  📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✅نتیجه حرص بر دنیا ✍بعضیا فکر میکنن اگه به مرحله‌ای از دنیا رسیدن دیگه دست از طلب دنیا بر میدارن و در مسیر خدا حرکت میکنن ، ‌ در حالی که خاصیت دنیا این هست که هر چی دنبالش بریم بیشتر گرفتارش میشیم و یه زمان چشم باز میکنیم میبینیم که در دنیا غرق شدیم ، و راه برگشتی هم نداریم... و به جایی خواهیم رسید که با عشق به دنیا خواهیم مرد ! پس بیایید از همین الآن حرص به دنیا رو از دلهامون جدا کنیم که فردا دیر است... 💠حضرت امام باقر (ع) میفرمایند: شخصی که حريص بر دنياست ، مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر ابريشم بر خود ميپيچيد ، راه خروجش دورتر و بسته‌تر ميگردد تا اينكه بميرد . مَثَلُ الحَريصِ عَلَی الدنيا مَثَل دُودَةِ القَزّ، كُلَّما اِزادادَت مِنَ القَزِّ علی نَفسِها لَفّاً كان أَبعَدَ لها من الخروج حتی تَموت . َ 📚الكافي ، ج 2 ، ص 316 . ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨يكى از فرمانداران مقتدر بنى اميه دستور قتل بى گناهى را داد و ماءمورين او را كشتند. فرماندار پس از قتل شخص بى گناه ، از دستور ناحقى كه داده بود، سخت دچار پريشانى فكرى و ناراحتى روحى گرديد و شب و روز از عمل ظالمانه خود در عذاب بود. كار ادارى را ترك گفت و از مردم كناره گرفت ولى شكنجه وجدان اخلاقى او را آرام نمى گذاشت . سرانجام ديوانه شد. كسانش او را به مكه آوردند كه شايد از مشاهده مردم ، وضعش بهتر شود. خوشبختانه در آن سال امام سجاد عليه السلام نيز به مكه مشرف شده بود. جريان امر به عرض آن حضرت رسيد. امام عليه السلام چند جمله كوتاه با وى سخن گفت و با كلمات اميدبخش آن حضرت ، مشكل فرماندار حل شد. 🍃امام زين العابدين عليه السلام در طواف بود متوجه شد كه در گوشه اى از مسجد جمعى گرد آمده اند. پرسيد: چه خبر است و اينان چرا جمع شده اند؟ 🍃عرض كردند: ((محمد بن شهاب زهرى )) دچار اختلال عقلى شده و حرف نمى زند. خانواده اش او را به مكه آورده اند تا شايد با ديدن مردم سخن بگويد. 🍃حضرت پس از انجام طواف به طرف او آمد. محمد بن شهاد حضرت سجاد عليه السلام را شناخت . امام عليه السلام به او فرمود: ((تو را چه مى شود؟)) 🍃عرض كرد: ((در ولايتى فرماندار بودم . دامنم به خون بى گناهى آلوده گرديد و بر اثر نگرانى هاى روحى و ناراحتى هاى درونى به اين وضعى كه مشاهده مى كنيد، دچار شده ام .)) امام عليه السلام از كلام او استفاده كرد كه از عفو الهى نااميد گرديده و بر اثر ياءس و نوميدى به اين روز افتاده است . بلافاصله به او فرمود:  🍃((خوف من بر تو از نااميد بودن از رحمت و عفو الهى بيش از خوفى است كه از ريختن خون بى گناه ، بر تو دارم .)) و با اين جمله كوتاه او را به عفو و آمرزش گناه اميدوار نمود. 🍃سپس فرمود: ((ديه مقتول را به وارث بده !)) عرض كرد: ((براى دادن ديه اقدام نمودم و به وراث او مراجعه كردم ، اما از گرفتن آن ابا نمودند. 🍃امام عليه السلام فرمودند: ديه مقتول را در كيسه هاى كوچك جاى ده و درش را ببند. موقعى كه اهل منزل براى نماز جماعت از خانه خارج مى شوند، آنها را به داخل خانه بيفكن . 📚معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 335.