فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 خاطره جالب حاج حسین یکتا، درباره امر به معروف متفاوت در هواپیما
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 شيطان در آخرالزمان با تمام توان خود میتازد...
✍آخرالزمان چون نزديك نابودی ابليس است ، تمام سعی و تلاش خود را برای تأخير در ظهور و گمراهی مردمان به كار خواهد بست . آنقدر در آخرالزمان اين مسائل رونق میگيرد كه وقتی ندای آسمانی به نفع امام زمان علیهالسلام بلند میشود ، نعرهای هم از جانب شيطان شنيده میشود كه بعضیها ، حق و باطل را اشتباه میكنند .
حضرت امام صادق علیهالسلام در مورد زمان ظهور حضرت و نشان آن فرمودند :
منادی نام قائم «عجل الله تعالی فرجه الشریف» را ندا میدهد .
پرسيدم : آيا اين ندا را بعضی میشنوند يا همه ؟
حضرت فرمودند : «همه ! هر قومی به زبان خودش میشنود» .
پرسيدم : پس با اين حال ، ديگر چه كسی با حضرت مخالفت میكند ، در حالی كه نام او ندا داده شده و شكی در حقانيت او نيست ؟
حضرت فرمودند : ابليس آنها را رها نمیكند ، تا اينكه در آخر شب ندای ديگری بدهد . پس مردم دچار شك میشوند .
📚كمالالدين و تمام النعمة ، ج ۲ ، ص ۶۵۰ .
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مجازات خودبينى
🌴حضرت عيسى (عليه السلام) كه برنامه سياحت و بيابان گردى ، از دستورهاى دينش بود. در يكى از سياحت هاى خود، يكى از دوستانش كه كوتاه قد بود و همواره در كنار حضرت عيسى (عليه السلام) ديده مى شد، به همراه عيسى (عليه السلام) به راه افتاد، تا با هم به دريا رسيدند، عيسى با يقين خالص و راستين گفت : بسم الله سپس روى آب حركت كرد، بى آنكه غرق شود.
🌴آن شخص قدكوتاه وقتى كه عيسى را ديد كه بر روى آب راه مى رود، با يقين خالصانه ، گفت : بسم الله و سپس بر روى آب به راه افتاد بى آنكه غرق بشود، تا به عيسى (عليه السلام) رسيد، ولى در همين
🌴حال ((خودبينى ))او را گرفت و با خود گفت : اين عيسى روح الله است كه بر روى آب گام برمى دارد و من نيز روى آب حركت مى كنم ؛ فما فضله على ؟ بنابراين عيسى (عليه السلام) چه برترى بر من دارد؟
🌴به دنباله اين فكر، همان دم زير پايش بى قرار شد و در آب فرو رفت و فرياد مى زد: اى روح الله ! دستم به دامانت ، مرا بگير و از غرق شدن نجات بده .
🌴عيسى (عليه السلام) دست او را گرفت و از آب بيرون كشيد و به او فرمود: اى كوتاه قد، مگر چه گفتى ؟ (كه در آب فرو رفتى )
🌴گفتم : اين روح الله است كه بر روى آب مى رود، من نيز بر روى آب مى روم (بنابراين چه فرقى بين ما هست ) خودبينى مرا فرا گرفت (و در نتيجه به مكافاتش رسيدم ).
🌴حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: تو خود را (بر اثر خودبينى ) به مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده ، نهادى خداوند بر تو غضب كرد، اكنون از آنچه كه گفتى ، توبه كن .
🌴او توبه كرد، آنگاه به مرتبه اى كه خدا برايش قرار داده بود، بازگشت . امام صادق (عليه السلام) پس از نقل ماجراى فوق فرمود: فاتقوا الله و لا يحسدن بعضكم بعضا پس از خدا بترسيد و پرهيزكار باشيد، نسبت به همديگر حسد نبريد.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺🍃سلام دوستان مهربانم
🍃🍃صبح تون بخیر
🌺🍃روزے پر از آرزوهاے زیبا برای تان خواهانم
🍃🍃روز و روزگارتون خوش
🌺🍃خوشے های تان بادوام
✾📚 @Dastan 📚✾
#فضایل_امیرالمومنین
حضرت اميرالمؤمنين امام علی علیه السلام مقدار "پنج بار شتر" خرما براى شخصى آبرومند که از كسى تقاضاى كمك نمى كرد فرستادند . یک نفر که در آن جا حضور داشت به امیرالمؤمنین گفت : "آن مرد كه تقاضاى كمك نكرد ، چرا براى او خرما فرستادید ؟ يك بار شتر هم براى او كافى بود!"
امام علی (ع) به او فرمودند:
"خداوند امثال تو را در جامعه ما زياد نكند ! من می بخشم و تو بخل مى ورزى !؟ اگر من آن چه را كه مورد حاجت او است ، پس از درخواست کردن بدهم ، چيزى به او نداده ام ؛ بلكه قيمت آبرویش را به او داده ام ؛ زيرا اگر صبر كنم تا از من درخواست كند، در حقيقت او را وادار كرده ام كه آبرويش را به من بدهد."
#وسائلالشيعةج۲ص۱۱۸
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عاقبت طمع ورزى
🌴بعد از آنكه لقمان از بردگى نجات يافت ، روى به تجارت آورد و مال بسيار اندوخت . هر كس احتياجى داشت بدون ضمانت به وى قرض مى داد. در همان حال لقمان ، طلبى از رئيس قبيله اى داشت ؛ پس پسر خود را براى اخذ آن طلب ، به مسافرت فرستاد، اما قبل از رفتن پسر را پند داد و گفت : در بين راه به درختى برخورد مى كنى كه در كنار چشمه اى قرار دارد؛ درخت بسيار پربرگ و سرسبز و خرمى است . در پاى آن درخت فرود نيا! بعد از آن به شهرى خواهى رسيد و بزرگ آن شهر تقاضاى ازدواج با دخترش را به تو مى كند، حذر كن و قبول منما! چون به نزديك مديون رسيدى ، صاحبخانه شب از تو مى خواهد كه بر تختى بخوابى كه كنار درياست . مبادا كه بر آن بخوابى ! اگر پيرى روشن ضمير با تو همراه شد هر چه گفت : سخنش را بپذير.
🌴اين بگفت و با پسر وداع كرد. پسر در راه به پيرمردى برخورد كرد كه شخصى حكيم به نظر مى رسيد. با هم همسفر شدند. چون به چشمه آب رسيدند، پير گفت : پياده شو استراحتى كنيم .
🌴پسر گفت : پدرم از من خواسته است در اين مكان پياده نشوم .
🌴پير گفت : مشكلى نيست ، پياده شو.
پسر به ياد حرف پدر افتاد كه اگر پيرى به تو دستور داد، اطاعت كن ، بنابراين پياده شد.
بعد از استراحت در زير درخت به خواب رفت . مارى از درخت پايين آمد و قصد پسر كرد. پير عصايش را بر گردن مار گذاشت ؛ او را كشت و سرش را جدا كرد و در كيسه خود گذاشت چون پسر از خواب بيدار شد، پير گفت : هدف پدرت از منع اقامت در اين مكان ، اين مار بوده است .
🌴در ادامه راه به شهرى رسيدند. بر بزرگ شهر وارد شدند و چندى آنجا ماندند. دختر رئيس قوم به پسر لقمان علاقه پيدا كرد و پدرش به پسر تقاضاى ازدواج داد. پسر قبول نكرد.
پير گفت : اين دختر صاحب زيبايى و مال و جاه است . خوب است كه ازدواج با او را قبول كنى .
🌴پسر طبق دستور لقمان ، سخن پير را پذيرفت و دختر را به نكاح خود درآورد. شب زفاف پير، سر مار را به جوان داد و گفت : در زير دامن عروس ، اين سر مار را دود كن و منتظر بمان ! شب ، جوان دستور پير را به كار بست .
با رسيدن دود سر مار به زرى دامن عروس ، ناله اى كرد و بيهوش شد و بعد كرم بزرگى از او جدا شد و در دم مرد.
🌴پس از چند لحظه ، عروس به هوش آمد. چند روزى را با عروس به خوبى گذرانيدند و سپس راهى شهر ديگر شدند.
🌴چون به خانه شخص طرف معامله رسيدند، ضيافت پر شكوهى به افتخار پسر لقمان برپا نمودند.
🌴هنگامى كه شب فرا رسيد، آن مرد قدرتمند و صاحب مال از پسر لقمان خواست كه بر تختى كه در كنار دريا است بخوابد. پسر لقمان قبول نكرد، اما پير از او خواست كه بخوابد.
پسر لقمان بر آن تخت خوابيد و پسر صاحبخانه هم صد متر آن طرف تر بر تخت ديگرى خوابيده بود. پير از پسر لقمان خواست برخيزد و تخت ها را جابه جا كند. بدين ترتيب تخت پسر لقمان را با تخت پسر صاحبخانه عوض كردند.
🌴از خصوصيات اين نابكار اين بود كه هر كس به دنبال طلب خود مى آمد، اول به او احترام مى گذاشت ؛ اما شب او را در دريا غرق مى كرد، آن شب هم آن شخص آمد و به خيال خود پسر لقمان را در دريا انداخت .
🌴چون صبح شد، مشاهده كرد كه پسر خودش بوده نه پسر لقمان . عزا در آن خانه به پا شد. پسر لقمان طلب خويش بگرفت و حركت نمود. به شهر اول رسيد همسرش را با اموال بسيار برداشت و به سوى ديار خويش رهسپار شد.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸یکدیگر را قضاوت نکنیم
✍ علیرضا مکتبدار
🌾🌾(هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گناهکاری آیندهای)
🍃🍃ما انسانها معمولاً خود را برتر از دیگران میدانیم؛ هر چند در زبان، ریاکارانه و یا از سر عادت با دیگران تعارف کرده و خود را ناقص و کوچک جلوه دهیم، اما در واقعِ امر، حبّ ذات و خویشتندوستی مانع آن است که در کنار بدیها و نقایص دیگران، گوشه چشمی نیز به خوبیها و زیباییهای آنان داشته باشیم. نگاهی این چنین، عاقلانهترین نوع نگاه است که هر انسانی میتواند از روزن آن به دیگران بنگرد چرا که هیچ انسان عادیای، کامل و بدون عیب و نقص نیست.
✨✨هر انسانی، هرچند که عمری را به عبادت و پرهیزکاری گذرانده باشد، به هر روی در برههای از زندگی خویش خطا و لغزش داشته و دامنی به میِ گناه تر کرده است، همانگونه که هر انسان خطاکار و گناهپیشهای، آیندهای در پیش دارد که چه بسا در آن فرصت اصلاح خویشتن و جبران مافات را بیابد. پس نه پرهیزکار باید به پرونده درخشان خویش مغرور گردد و در دیگران به چشم حقارت بنگرد و نه فرد گناهکار از آینده درخشانی که میتواند برای خود رقم زند، چشم پوشد.
#اخلاق_اجتماعی
#قضاوت
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حيوانات مسخ شده
🍃حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: روزى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) پرسيدم : يا رسول الله حيوانات مسخ شده كدامند؟ حضرت فرمود: آنها سيزده حيوان هستند.
فيل ، خرس ، خوك ، ميمون ، مارماهى ، سوسمار، شب پره (يا پرستو)، كرم سياه ، عقرب ، عنكبوت ، خرگوش ، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است ).
🍃آنگاه پرسيدم : علت مسخ اينها چه بوده است ؟ حضرت فرمود:
🍃فيل : مردى لوطى (اهل لواط) بود؛ خرس ، مردى بود كه مردها را به خود مى خواند؛
🍃خوك : عده اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند تا غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اينكه خواسته شان عملى شد بر كفر خود افزودند؛
🍃ميمون : كسانى بودند كه روز شنبه برخلاف دستور دينشان ماهى مى گرفتند؛
🍃مارماهى : مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى گذاشت ؛
🍃سوسمار: باديه نشينى بود كه سر راه حاجيان را مى گرفت و اموالشان را مى ربود؛
🍃شب پره : دزدى بود كه خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى كرد؛
🍃 كرم سياه : سخن چينى بود كه ميان دوستان جدايى مى انداخت ؛
🍃 عقرب : مرد بدزبانى بود كه هيچ كس از نيش زبانش آسوده نبود؛
🍃عنكبوت : زنى بود كه به شوهرش خيانت كرده بود؛
🍃 خرگوش : زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى كرد؛
🍃سهيل : گمرك چى بود در يمن ؛ و زهره : زنى نصرانى بود و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت .
✾📚 @Dastan 📚✾
#با_شهدا
🔸یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
🔹تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
🔸قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها مینشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
🌹شهيد ستاری به روايت همسر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🍂دو برادر بودند كه يكی از آنها معتاد و ديگری مردی متشخص و موفق بود.
🍂برای همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يک خانواده و با يک شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشتهاند؟
🍂از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلی شكست من، پدرم بوده است! او هم يک معتاد بود، خانواده اش را كتک می زد و زندگی بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شدهام.
🍂از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است! من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگیاش را میديدم و سعی كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايستهای جايگزين آنها كنم.
طرز نگاه هر کس به زندگی،
دنیا و آخرت او را می سازد.
و تا تو نخواهی، کسی نمیتواند،
طرز نگاه خود را به تو غالب کند.
✾📚 @Dastan 📚✾
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 داستان جالب عقاب عمل در دنیا
از زبان شهید کافی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مرگ ذلت بار محمد بن اشعث
🍃✨محمد بن اشعث يعنى پسر سردمدار منافقان (اشعث بن قيس ) در ماجراى كربلا از سركردگان لشكر عمر سعد بود و در جريان شهادت حضرت مسلم (عليه السلام) امير لشكر ابن زياد بود. اين ناپاك و ناپاك زاده در روز عاشورا شنيد امام حسين (عليه السلام) چنين دعا مى كند:
اللهم انا اهل بيت نبيك و ذريته و قرابته فاقصم من ظلمنا و غضبنا حقنا انك سميع قريب .
🌱خدايا ما از دودمان پيامبر تو و بستگان نزديك او هستيم ، در هم بشكن آن كس را كه به ما ظلم كرد و حق ما را غصب نموده ، تو شنوا و نزديك هستى .
🌱محمد بن اشعث به پيش آمد و با كمال بى شرمى ، به امام حسين (عليه السلام) گفت : ((تو چه خويشاوندى با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دارى ؟!)).
🌱امام حسين (عليه السلام) دست به دعا برداشت و عرض كرد: ((خدايا! محمد بن اشعث مى گويد بين من و رسول خدا خويشى و قرابتى نيست ، اللهم ارنى فيه هذا اليوم ذلا عاجلا؛ خداوندا در اين روز، ذلت و خوارى او را سريعا به من بنمايان )).
🌱پس از چند لحظه ، محمد بن اشعث رفت كه قضاى حاجت كند، در اين هنگام ، عقرب سياهى او را آنچنان گزيد كه همان دم روى كثافت خود افتاد و ديگر نتوانست عورت خود را بپوشاند و در همان حال به جهنم واصل شد.
✾📚 @Dastan 📚✾