eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
70.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💠 کرامت امام کاظم علیه السلام 🔻 در روایتی حکایت شده: "و في حديث يعقوب السّراج قال دخلتُ عَلي ابي عبدالله عليه السلام و هو واقف علي رأس أبي الحسن موسي" بر امام صادق وارد شدم و حضرت بالاسر فرزندشان حضرت موسي بن جعفر ايستاده بودند "و هو في المهد" حضرت موسي بن جعفر در گهواره بودند و آقا امام صادق عليه السلام در گوش ایشان رمز و رازی را زمزمه مي‌کردند. راوي مي‌گويد: "فجلست حتي فرغ" نشستم تا آقا با فرزند مبارکشان زمزمه و صحبتشان تمام شد. آنگاه بلند شدم و خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و عرض سلام کردم. "فقال عليه السلام لي: أدنُ من مولاک فسلّم عليه" برو کنار گهواره و خدمت مولایت حضرت موسي بن جعفر سلام کن. رفتم سلام کردم. "فردّ عليّ السلام بلسان فصيح ثم قال لي" حضرت موسي بن جعفر با زبان فصیح جواب مرا دادند بعد فرمودند: "اذهب فغير اسم ابنتک التي سميتها أمس فانه اسم يبغضه الله" حضرت فرمودند: برو اسم بچه‌ات را که ديروز روي آن گذاشتي تغيير بده اين اسم نزد خدا مبغوض است. راوی مي‌گويد: نام دخترم را حمیراء گذاشته بودم. بعد امام صادق فرمود: برو امري را که به تو کردند انجام بده. من هم رفتم و این اسم را از روي او برداشتم. ( الارشاد ج۲، ص۲۱۹.) بعد از شهادت حضرت امام صادق (عليه السلام) اختلاف شد که امام کيست؟ کرامات اینچنین راهگشا بوده است. ‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری ‌ ‌ ‌ ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌳🥀🌳🥀🌳🥀🌳🥀🌳🥀🌳 🔆رجوع قبل از جان دادن 🌺«معاویه بن وهب» گوید ما به جانب مکه بیرون رفتیم و با ما پیرمردی بود که عبادت می‌کرد لکن در مذهب تشیّع نبود و با او پسر برادری از شیعیان همراه بود. 🌺آن پیرمرد بیمار شد، من به پسر برادر او گفتم: «کاش دین حق را بر او عرضه بداری چه آنکه امید است خدای تعالی او را با ولایت و مذهب حق از دنیا ببرد.» همراهان گفتند: «بگذارید که بر آن حال و مذهبش بمیرد.» 🌺 پسر برادر او صبر نکرد و به عمویش گفت: «ای عمو! مردم پس از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم مرتد شدند مگر گروه اندکی که با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند، بااینکه به خلافت از جانب پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم از قبل منصوب شده بود.» 🌺پیرمرد بعد از شنیدن این کلمات نفسی برکشید و گفت: «من بر این مذهب شدم.» و بعد مُرد. معاویه بن وهب گوید: ما داخل شهر مدینه شدیم و به حضور امام صادق علیه‌السلام رسیدیم. «علی بن سری» یکی از همراهان ما، جریان توبه‌ی پیرمرد و رجوع به امامت قبل از وفات را نقل کرد. امام فرمودند: «او اهل بهشت است.» 🌺علی بن سری تعجب کرد و عرض کرد: «او از هیچ‌چیز این مذهب ما باخبر نبود. حکمی را نمی‌دانست و فقط در آن ساعت که روح از بدنش مفارقت می‌نمود، قبول کرد.» امام فرمود: «از او چه می‌خواهید؟ قسم به خدا او داخل بهشت شد.» 📚(خزینه الجواهر، ص 312 -روضه الانوار سبزواری) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷🌷🌷 🌻🍃روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات كرد. این دو دوست بینوا كه تا آن زمان با گدایی امرار معاش می‌كردند، همچون دو روی یك سكه جدانشدنی به نظر می‌رسیدند. 🌻🍃پادشاه كه آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی كند. پس به هر كدام پیشنهاد كرد آرزویی كنند. 🌻🍃ابتدا خطاب به دوست كوچك‌تر گفت: به من بگو چه می‌خواهی قول می‌دهم خواسته‌ات را برآورده كنم.اما باید بدانی من در قبال هر لطفی كه به تو بكنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم كرد! 🌻🍃دوست كوچك‌تر پس از كمی فكر با لبخندی به او پاسخ داد: «یك چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!» 🌻🍃حسادت اولین درس شیطان به انسان احمق است! ✾📚 @Dastan 📚✾
✍ مرحوم استاد فاطمی نیا: هرکس که واقعاً به‌سوی خداوند انابه و با تمام وجود توبه کند و بازگشت نماید و در راه قرب حضرت حق قرار گیرد، از جانب اهل‌بیت علیهم‌السلام تحت اشراف خاص قرار می‌گیرد و نوری به‌سوی او فرستاده می‌شود و زیر ذره‌بین و توجه ائمه‌ی طاهرین علیهم‌السلام قرار می‌گیرد؛و لازم نیست که حتماً خود آن شخص هم تفصیلاً از این اشراف و نور معنوی اطلاع داشته باشد و یا اینکه حتماً به دیدار ظاهری امام زمان علیه‌السلام برسد!چه‌بسا فردی تحت اشراف خاص اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد و خودش خبر نداشته باشد!خداوند ان‌شاءالله مرحمت فرماید تحت اشراف خاص آن بزرگواران قرار بگیریم که بالاتر از این چیزی نیست. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴حضرت علی علیه السلام، اول مظلوم عالم ✍️اگر شخصی، در جریانی، حداقل "هشتاد هزار شاهد” داشته باشد(واقعه غدیر خم) ولی نتواند حق خود را بگیرد او را باید چه نامید؟! امیرالمؤمنین علی علیه السلام را "اول مظلوم عالم” دانسته اند. این لقب، غم انگیز است، اما شاید بهترین تعبیر از مردی باشد که با آن همه شاهد نتوانست حقش را بگیرد. حضرت علی علیه السلام در مقاطع مختلف تاریخی مورد ظلم واقع شد، در تمام سختی ها و ظلم هایی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شد، او نیز در کنار پیامبر مظلوم بود و با دست شستن از جان خود از پیامبر دفاع می کرد؛ حضرت امیرالمومنین علی رغم لیاقتش و علی رغم معرفی اش توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان ولی المومنین، مظلوم واقع شد، سالها استخوان در گلو و خار در چشم غصب جایگاهش را شاهد بود، همسرش را مظلومانه شهید کردند، مسلمین حق ولایتش را ادا نکردند و شیعیان حق امامتش را، حضرت امیر هنوز مظلوم است و همچنان مظلوم خواهد ماند... مقام ولایتِ حضرت امیر المومنین، مقامی بود که به واسطه ی پیامبر از سوی خداوند تعیین شده بود تا مسلمین با تبعیت از او به هدایت و کمال برسند، اما ولایت پس از پیامبر به واسطه ی نفسانیت نااهلان، به خلافت تنزل یافت، خلافت یک کرسی بی ارزش بود که با رأی یک شورا ساخته می شد و با بیرون آمدن انگشتری عمروعاص به کس دیگر واگذار می شد، خلافت اینقدر بی ارزش بود که حضرت امیر آن را از آب بینی بز و لنگه کفشی پاره پست تر می دانست؛ مقام ولایت یک مقام الهی بود که فقط شایسته ی معصومین بود و مقام خلافت یک کرسی پست بود که می توانست به خواست مردم یا شورا یا عمروعاص به هر کسی برسد؛ این ظلم هرگز جبران نشد، خلافت همچنان بین اکثریت مسلمانان به جای ولایت معرفی شد و هرگز حق مقام ولایت ادا نشد، نه برای حضرت امیر و نه برای 11 اختر تابناکش، ظلمی که تمام تاریخ را تحت الشعاع قرار داد، اسلامی که با ولایت می توانست به هدایت و کمال جهانیان منجر شود و میلیاردها انسان را از گمراهی نجات دهد، به واسطه ی دوری از ولایت به شاخه های متعدد منحرف شد، این ظلم به جای این که امامان هدی را به حکومت برساند، موجب شهادت مظلومانه یک یک شان شد و موجب شد تا صدها سال آخرین امام هدی نیز در غیبت به سربرد، این است که باور داریم که با ظهور حضرت مهدی (عج)، بزرگترین ظالمان جهان نیز زنده شده و مجازات خواهند شد، ان شاءالله. ابن شهرآشوب روايت مى كند كه امیرالمومنین(علیه‌السلام) بر منبر نرفت، جز آن كه در پايان كلامش، پيش از پايين آمدن از منبر اين جمله را مى فرمود: «از آن لحظه كه پيامبر خدا(صلی‌الله علیه‌و‌آله) رحلت كرد همواره مظلوم بوده ام.» (مناقب، ج2، ص115) روزى شخصی در بين سخنان حضرت علی(علیه‌السلام) فرياد زد: «وا مظلمتاه» حضرت او را به حضور طلبيد، هنگامى كه نزديک شد، به او فرمود: «به تو يک بار ستم شده است و به من به تعداد ریگ‌های بیابان و قطرات باران و کرک حیوانات ظلم شده است.» (مناقب، ج2، ص115) و امام علی علیه السلام همان مظلومی است که از آزار مردم شب ها به بیابان می رفت و با چاه درد و دل می کرد و اشک می ریخت، خانه اش را آتش زدند و دستانش را بستند و ناموسش رو مورد ضرب و شتم قرار دادند و زمانی که امام علی علیه السلام به شهادت رسید شبانه او را غسل دادند و کفن کردند و دفن کردند. ایشان را در همان تاریکی شب دفن کردند و احدی نفهمید. بعد محل قبر را هم مخفی کردند و به کسی نگفتند فردا مردم فهمیدند که دیشب علی دفن شده محل دفن علی کجاست؟ گفتند لازم نیست کسی بداند و حتی بعضی نوشته‌اند امام حسن علیه السلام صورت جنازه‌ای را تشکیل دادند و به مدینه فرستادند. که مردم خیال کنند که علی علیه السلام را بردند مدینه دفن کنند! به خاطر همین خوارج برای اینکه اگر این‌ها می‌دانستند علی علیه السلام را کجا دفن کرده‌اند. به مدفن علی علیه السلام جسارت کردند و تا تا صد سال بعد از شهادت امام علی علیه السلام هم قبر ایشان مخفی بود. مظلوميت اميرالمومنين(علیه‌السلام) به يک جهت محدود نمى شود و همواره در جهات مختلف، اين مظلوميت وجود داشته است. يكى از اين جهات مظلوميت، عدم درک صحيح از معارف و مقاماتى است كه پيامبر گرامى(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) اسلام براى آن حضرت برشمرده اند. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما هر چه را که باور داشته باشید به سراغتان می آید چون قانون جهان هستی این است که باورتان را به شما اثبات می کند! اگر به پیری فکر کنید چین و چروک به سراغتان می آید اگر به ریزش موهایتان دائم فکر کنید آن را با چشمان خود خواهید دید درست مثل اینکه آنها را به زندگی خود دعوت می کنید. اما خبر خوب این است که شما با اختیار خود می توانید انتخاب کنید که چه چیزی را به زندگی خود دعوت کنید. زیبایی ظاهری آن چیزی نیست که چقدر شما زیبا به نظر می رسید زیبایی در این است که با اعتماد به نفس کامل آن کسی باشید که خداوند شما را خلق کرده است. خداوند برای هدفی شما را اینگونه که هستید خلق کرده است! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆مکافات فرعون 🌱درباره‌ی فرعون که مدعی خدایی شد و عمرش طولانی بود، از امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت‌شده که او به دو صفت بود؛ یکی این‌که اخلاقش نیکو بود و دیگر اینکه مردم به‌راحتی و بدون مانع به نزدش می‌رفتند. پس خدا دوست داشت به خاطر این صفات، او را پاداش دهد. (و او سال‌ها عمر کرد.) 📚(سفینه البحار، ج 1، ص 212) ✨✨امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هر مؤمنی که بین خود و مؤمن دیگر پرده و حائلی افکند، خداوند بین او و بهشت، هفتاد هزار سور (دیوار) زند.» 📚(اصول کافی، ج 2، ص 270) ✾📚 @Dastan 📚✾
💐☘💐☘💐☘💐☘💐 🔆کارمند بنی امیّه 💥«علی بن حمزه» می‌گوید: دوست جوانی داشتم که شغل نویسندگی در دستگاه بنی امیّه را داشت. روزی آن دوست به من گفت: «از امام صادق علیه‌السلام برای من وقت بگیر تا به خدمتش برسم.» 💥من از امام علیه‌السلام اجازه گرفتم تا او شرفیاب شود، امام اجازه دادند و در وقت مقرّر من با او خدمتش رفتیم. 💥دوستم سلام کرد و نشست و عرض کرد: «فدایت شوم، من در وزارت دارایی رژیم بنی اُمیّه مسئولیتی داشتم و از این راه ثروتی بسیار اندوخته‌ام و بعضی خلاف‌ها هم انجام داده‌ام!» 💥امام فرمود: «اگر بنی امیّه افرادی مثل شما را نداشتند تا مالیات برایشان جمع کند و در جنگ‌ها و جماعات آن‌ها را همراهی کند، حق ما را غصب نمی‌کردند.» جوان گفت: «آیا راه نجاتی برای من هست؟» 💥فرمود: «اگر بگویم عمل می‌کنی؟» گفت: آری. فرمود: «آنچه از مال مردم نزد تو هست و صاحبانش را می‌شناسی، به آن‌ها برگردان و آنچه صاحبانشان را نمی‌شناسی از طرف آن‌ها صدقه بده، من در مقابل این کار بهشت را بر تو ضمانت می‌کنم!» 💥جوان سر به زیر انداخت و مدّتی طولانی فکر کرد و سپس گفت: «فدایت شوم دستورت را اجرا می‌کنم.» 💥علی بن حمزه می‌گوید: من با آن جوان برخاستیم و به کوفه رفتیم. او همه‌چیز خود، حتّی لباس‌هایش را به صاحبانش برگرداند و یا صدقه داد؛ من از دوستانم مقداری پول برای او جمع کردم و لباس برایش خریداری نمودم؛ و خرجی هم برای او می‌فرستادیم. 💥چند ماهی از این جریان گذشت و او مریض شد، ما مرتّب به عیادت او می‌رفتیم. روزی نزدش رفتیم، او را در حال جان دادن یافتیم. چشم خود را باز کرد و گفت: ای علی! آنچه امام علیه‌السلام به من وعده داد، به آن وفا کرد، این گفت و از دنیا رفت. ما او را غسل داده و کفن کرده و به خاک سپردیم. 💥مدّتی بعد خدمت امام علیه‌السلام رسیدم، همین‌که امام علیه‌السلام مرا دید، فرمود: «ای علی! ما به وعده‌ی خود در مورد دوست تو وفا کردیم.» من عرض کردم: «همین‌طور است فدایت شوم، او هم هنگام مردن این مطلب (ضمانت بهشت) را به من گفت.» 📚(شنیدنی‌های تاریخ، ص 55 -محجه البیضاء، ج 3، ص 254) ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️ 🔆پسر کوتاه‌قد و بدقیافه 🍂«سعدی» گوید: پادشاهی چند پسر داشت، یکی از آن‌ها کوتاه‌قد و لاغراندام و بدقیافه بود و دیگران همه قدبلند و زیباروی بودند. شاه به او به نظر نفرت و خوارکننده می‌نگریست و با چنان نگاهش او را تحقیر می‌کرد. آن پسر از روی هوش و بصیرت فهمید که چرا پدرش با نظر تحقیرآمیز به او می‌نگرد؛ رو به پدر کرد و گفت: ای پدر! کوتاهِ خردمند، بهتر از نادان بلندقد است، چنان نیست که هر کس قامت بلندتر داشته باشد، ارزش او بیشتر است، چنان‌که گوسفند پاکیزه است ولی فیل همانند مُردار بوگرفته می‌باشد. شاه از سخن پسرش خندید و بزرگان دولت سخن او را پسندیدند، ولی برادران او، رنجیده‌خاطر شدند. 🍂اتفاقاً در آن ایام سپاهی از دشمن برای جنگ با سپاه شاه فرارسید. نخستین کسی که از سپاه شاه، قهرمانانه به قلب لشکر دشمن زد، همین پسر کوتاه‌قد و بدقیافه بود. 🍂با شجاعتی عالی، چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام گفت: «اسب لاغر روز میدان به کار آید.» 🍂باز به درگیری رفت بااینکه گروهی پا به فرار گذاشتند، به نعره گفت: «ای مردان بکوشید و الّا جامه زنان بپوشید.» 🍂همین نعره، سواران را قوّت داد و بالاخره بر دشمن غلبه کردند و پیروز شدند. شاه سر و چشمان همان پسر را بوسید و او را ولیعهد خود کرد و با احترام خاصی به او می‌نگریست؛ برادران نسبت به او حسد ورزیدند و زهر در غذایش ریختند تا به او بخورانند و او را بکشند. خواهر او از پشت دریچه، زهر ریختن آن‌ها را دید، دریچه را محکم بر هم زد؛ برادر با هوشیاری فهمید و بی‌درنگ دست از غذا کشید و گفت: «محال است که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران زنده بمانند و جای آن‌ها را بگیرند.» پدر از ماجرا باخبر شد و پسران را تنبیه کرد و هرکدام را به گوشه‌ای از کشورش فرستاد. 📚(حکایت‌های گلستان، ص 43) ✾📚 @Dastan 📚✾
تعریف زیبایی از زمان زمان کند میگذره وقتی منتظری. زمان تند میگذره وقتی دیرت شده. زمان کشنده ست وقتی غمگینی. زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی. زمان بی پایانه وقتی دردی داری. زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای. توجه کن:زمان با توجه به اتفاقات درون تو می‌گذره نه عقربه های ساعت پس سعی کن خوش بگذرونی لحظه هات رو ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 (۲ / ۲) ؟! 🌷به دنبال آن، باران خمپاره و توپ بود که باریدن گرفت. به هیچ وجه نمی‌شد کاری کرد. در نفربر از بیرون قفل شده بود و مجروح‌ها که لای همدیگر فشرده بودند، میان آتش می‌سوختند. صدای دل‌خراش جیغ که از حلقوم آن‌ها به هوا برمی‌خاست، تنم را به لرزه انداخت. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جیغ مرد، این‌گونه سوزاننده باشد. به زمین و زمان فحش می‌دادم و بیشتر به خودم که هر چه راننده گفت: بسه دیگه ... جانداره، به حرفش گوش ندادم و تعداد بیشتری را سوار آن ارابه‌ی آتشین مرگ کردم. 🌷حالا خودم را روی سینه‌ی سرد خاکریز ول کرده بودم و همچون کودکان مادرمرده، زار بزنم و هق‌هق بگریم. نه فقط من، همه‌ی بچه‌ها همین احساس را داشتند. دود خاکستری و سیاه همراه با بوی گوشت سوخته، منطقه را پر کرد. آفتاب خیلی زودتر داشت غروب می‌کرد و هوا تاریک می‌شد! قاطی کردم. هذیان می‌گفتم. کنترلم دست خودم نبود. اصلاً نمی‌فهمیدم کجا هستم و چه می‌کنم. فقط به صدای جیغ آن‌ها گوش می‌کردم که جلوی چشمانم داشتند می‌سوختند و من فقط تماشاچی بودم. 🌷رو کردم به آسمان. به هر کجا که احساس می‌کردم خدا آن‌جا نشسته و شاهد این اتفاقات است. از ته دل فریاد زدم. چشمانم را بستم، دهانم را باز کردم و ... کفر گفتم. عربده زدم و با های های گریه، گفتم: خدایا ... اگه من رو شهیدم کنی، خیلی نامردی. اون دنیا آبروت رو جلوی شهدا می‌برم. می‌گم که من نمی‌خواستم شهید بشم و این به‌زور من رو شهید کرد ... خدایا، بذار من بمونم، برم توی این تهران خراب‌شده، یه ورق کاغذ بهم بده تا توی اون بگم توی سه‌راه مرگ شلمچه چی گذشت. 🌷شب که شد، نفربر هم از سوختن خسته شد و از نفس افتاد! یعنی دیگر چیزی برای سوختن نداشت. در آن را که باز کردند، یک مشت پودر استخوان سوخته کف آن جمع شده بود. معلوم نبود که چند نفر بودند و کی بودند ... هیچی. 📚 کتاب "از معراج برگشتگان" قسمت "بازار داغ شهادت" ❌️❌️ امنیت اتفاقی نیست!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معجزه امام هادی(ع) از زبان استاد رائفی پور 🍃 داستان شیعه شدن یک دانشمند ناصبی توسط (ع) در زمانی که ایشان فقط ۶ سال داشتند🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
به زندگي فکر کن! ولي براي زندگي غصه نخور. ديدن حقيقت است ، ولي درست ديدن ، فضليت. ادب خرجي ندارد. ولي همه چيز را ميخرد. با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدي .مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش. شايد فردايي نباشد. شايد فردايي باشد اما عزيزي نباشد... یادمان باشد، با شکستن پای دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت! یادمان باشد، با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم! کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم، باخدای او طرف هستیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱 🔆زنی آزاده 🔅جمعی بر حجاج بن یوسف ثقفی خون‌خوار، والی عراق، خروج کردند. ازجمله زنی را گرفتند و نزد حجاج آوردند. حجاج با او خطاب و عتاب کرد و او سر در پیش انداخته بود و نظر به زمین دوخته، نه جواب وی می‌داد و نه نظر به‌سوی وی می‌گشاد. 🔅یکی از حاضران گفت: «امیر با تو سخن می‌گوید و تو از وی اعراض می‌کنی؟» 🔅گفت: «من از خدای تعالی شرم می‌دارم به کسی نظر کنم که خدا به وی نظر نمی‌کند.» 🔅حجاج گفت: «از کجا می‌گویی؟» گفت: «اگر خدا به تو نظر می‌داشت تو را این‌چنین به ظلم باز نمی‌گذاشت.» حجاج گفت: «راست می‌گویی!» 📚(لطائف الطوائف، ص 125) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حرف شین ✨ابو عثمان بحرالجاحظ گفت: مردی از رؤسای تجّار، به من خبر داد که در کشتی مردی با من بود که اخمو و خاموش و سرش را از زمین برنمی‌داشت و هر وقت اسم شیعه را می‌شنید، خشمگین می‌شد و چهره‌اش دگرگون می‌گردید و ابروهایش را سخت درهم می‌کشید. ✨روزی به او گفتم: «از چه چیز شیعه این‌قدر بدت می‌آید که با شنیدن آن نگران و آشفته می‌شوی؟» ✨گفت: «من هیچ حرف شینی را ندیدم، مگر در اوّل آن، کلمه‌ی زشتی بوده، از قبیل شر، شوم، شیطان، شرارت و … و من چون فال بد به حرف شین می‌زنم و شیعه شین دارد، به‌این‌علت بدم می‌آید.» ابو عثمان گفت: «پس اساس تشیع واژگون می‌شود.» ✨شگفتی از سفاهت پیرمرد و حماقت ابو عثمان که چرا کلماتی که با حرف شین شروع می‌شوند، مانند شریعت، شمس، شهد، شفاعت، شهامت، شجاعت و … را یادآوری و متذکر نمی‌شود که چه معانی خوب دارد! 📚(تجلی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ص 204 -الغدیر، ج 5، ص 158) ✾📚 @Dastan 📚✾
📌اهمیت محاسبه در طول شبانه روز ✍علامه طباطبایی: در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید که این ۲۴ ساعت چگونه بر شما گذشته. اهل محاسبه باشید. همان‌طور که یک بازرگان، یک کاسب، دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب می‌کند ببینید در شبانه روزی که بر شما گذشته، چه چیزی اندوخته‌اید، چه گفته‌اید. یک یک رفتار و گفتارتان را حساب برسید، از نادرستی‌ها استغفار کنید و سعی کنید تکرار نشود و برای آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاکم عقل بود، خدا را شاکر باشید تا به تدریج برای شما تخلق به اخلاق ربوبی ملکه بشود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دل سوزی دختر در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند. ابتدا پدر و مادر پسر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند. اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکرد. ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند...! اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم. شوهرچیزی نگفت، و در را برویشان گشود. اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت. سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد. پنجمین فرزندشان دختر بود. برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد. مردم متعجبانه از او پرسیدند: علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟ مرد بسادگی جواب داد: چون این همان کسیست که در هر شرایطی در را برویم باز میکند...! ✾📚 @Dastan 📚✾
عالیه متنش👌👌 نباید تمام گناهان خود را بخشید. نباید همیشه به خود آسان گرفت. گاهی بخشیدن خود کاری نابخشودنی است! نامهربان و مغرور نباش، بلکه به دوستان قدیمی بیشتر از هر چیز دیگری فکر کن. سیلِ تلخِ زمان برخواهد خاست، زیبایی‌ات نابود می‌شود و از دست می‌رود برای تمامی چشم‌ها، به جز این چشم‌ها... مجازات آدم دروغگو این نیست که کسی باورش نمی‌کند ، بلکه این است که خودش نمی تواند حرف کسی را باور کند! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 🔆چهل سال عقیم 🌱از امام رضا علیه‌السلام سؤال کردند: «چطور خدا همه را در زمان نوح پیامبر غرق کرد بااینکه بچّه هایی در آن‌ها بودند که گناه نداشتند.» 🌱 امام علیه‌السلام فرمود: در میان آن‌ها اطفال نبودند، چون خدا می‌خواست این کار بشود، پس نسل قوم نوح تا چهل سال عقیم شدند و خدا وقتی آن‌ها را غرق کرد، طفلی در میان آن‌ها نبود. 🌱آنان که نوح را تکذیب کردند و آنان که راضی به تکذیب بودند، غرق شدند. کسی که غایب از کاری باشد و راضی به فعل دیگران، همانند آن‌هاست. آب از آسمان چهل روز بارید تا همه‌ی آنجا را آب فراگرفت. 📚(علل الشرایع –رموز اسرار، ص 62) ✨✨خداوند متعال در آیه‌ی 128 سوره‌ی توبه می‌فرماید: «بی‌گمان پیامبری از میان خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است. بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربان و بخشاینده است.» ✾📚 @Dastan 📚✾
💫🗯💫🗯💫🗯💫🗯💫 🔆شیخ ما؟ ✨از بزرگان عرفا ابوالقاسم جنید بغدادی (م 297) بود که لباس علمایی می‌پوشیده و از خرقه پوشیدن احتراز می‌کرد و طریقش صحو بود. جنید گفت: ✨شیخ ما (قطب ما) در اصول و فروع و بلا کشیدن، امیرالمؤمنین علی مرتضی علیه‌السلام است. مرتضی را در گزاردن حرب‌ها، از او چیزها حکایت کردند که کس طاقت شنیدن آن ندارد که او امیری بود که خداوند او را چندان علم و حکمت کرامت کرده بود. اگر مرتضی یک‌سخن به کرامت نگفتی، اصحاب طریقت چه کردندی؟ ✨ و آن سخن آن است که از مرتضی سؤال کردند که خدای را به چه شناختی؟ فرمود: بدان که شناسا گردانید مرا به خود که او خداوندی است که: 1. او را شبیه نیست؛ 2. او را در نتوان یافت به هیچ وجهی؛ 3. او را قیاس نتوان کرد به هیچ خلق؛ 4. او نزدیک است در دوری خویش؛ 5. دور است در نزدیکی خویش؛ 6. بالای همه‌چیزهاست؛ 7. نتوان گفت که تحت او چیزی است؛ 8. او نیست از چیزی و نیست چون چیزی؛ 9؛ و نیست در چیزی (و نیست به چیزی)؛ 10. سبحان آن خدایی که او چنین است و چنین نیست هیچ‌چیز غیر از او؛ ✨اگر او شرح این سخن دهد به مجلدها برآید. (فَهِمَ مَن فَهِمَ) 📚(تذکره الاولیاء، ص 420) توحید افعالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼 🔆بلال حبشی 💥«بلال حبشی» از مسلمانانی بود که ازنظر معنوی ترّقی کرده بود تا جایی که اذان گوی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم شد و حضرتش می‌فرمود: «ای بلال! به روح ما (به‌وسیله‌ی اذان) نشاط ببخش.» 💥پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را امین بر بیت‌المال نمود و همچون برادر تنی با او رفتار می‌کرد و به او می‌فرمود: «وقتی وارد بهشت می‌شوم، صدای کفش تو را جلوتر از خود می‌شنوم، آن‌وقت که در سرزمین سرسبز بهشت راه می‌روی…» 💥بر این اساس مسلمانان نزد بلال می‌آمدند امتیازات و افتخاراتی را که کسب کرده بود، به او تبریک می‌گفتند. 💥بلال هرگز با تعریفات آن‌ها مغرور نمی‌شد و ستایش مردم، او را عوض نمی‌کرد، باکمال تواضع، در پاسخ آن‌ها می‌گفت: «من از اهالی حبشه هستم، دیروز عبد و غلام بودم.» 📚(حکایت‌های شنیدنی، ج 4، ص 173 -طبقات ابن سعد، ج 3، ص 238) ✾📚 @Dastan 📚✾
زمانی حرف بزن که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشد، و زمانی دوست انتخاب کن که ارزش دوستت بیش از تنهاییت باشد. - فرانسیسکو کولوآنه ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷آذرماه ۱۳۶۶ آموزش ما به اتمام رسید و از بین سربازان، داوطلب اعزام به کردستان خواستند که من هم به اتفاق تعدادی به شهر سردشت، مقر اصلی یگان هوابرد اعزام شدم. فردای آن روز به پایگاه «الله اکبر» نزدیک روستای واوان برای ادامه خدمت رفتیم. مسؤولیت این پایگاه که در نزدیکی مرز ایران و عراق قرار داشت، جلوگیری از نفوذ نیروهای ضدانقلاب بود. پنج ماهی را با ۶۰ نفر از همرزمان در این پایگاه بودیم. ضدانقلاب در این منطقه به‌شدت فعال بود و ضربات زیادی را به نیروهای خودی وارد کرده بود و ضرورت داشت که با آن‌ها مقابله جدی شود. 🌷فرمانده پایگاه در بدو ورود همه ما را جمع کرد و گفت هر کس موظف است از جان خود محافظت کند و در رفت‌وآمد به روستا، نهایت دقت را داشته باشد. ضدانقلاب بین مردم نفوذ کرده بود و با لباس محلی به‌صورت ناشناس دنبال ضربه زدن به نیروهای ما بود. حتی افراد موافق با نظام جمهوری اسلامی هم می‌ترسیدند و جرأت گزارش کردن مسائل را نداشتند یا دنبال گرفتاری و آزار و اذیت از طرف ضدانقلاب نبودند؛ از این‌رو، فرمانده ما یک روز به روستا رفت و در جمع مردم، بعد از توضیحات لازم گفت کسانی که با ضدانقلاب همکاری می‌کنند، حسابشان از مردم روستا جداست و در صورت تکرار دستگیر می‌شوند. این تهدید جواب داد و توطئه دشمن خنثی شد. : رزمنده دلاور و مهندس بسیجی علی آل‌بویه منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ✾📚 @Dastan 📚✾