eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
➣ 📜 👈 تـــیغ نداشته باشد! تمام سوء تفاهمات ناشی از است تو می بایست در مـورد افراد از روی قضاوت ڪنی نه از روی گفـــته هایشان! همیشه محاکمه‌ی خود از محاکمه‌ی دیگــران ســخت تـــــر است تو اگر توانستی در مورد خوب قضاوت کنی قاضی واقعی هستی!! 🚫 📒 ســوره طـــــه آیه ۴۴ 🍃🍃🍃🍃🍃🔅🍃🍃🍃🍃🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️بـه زندگی فکر کن… ولی براي زندگی غصه نخور. ❤️ديدن حقيقت اسـت، ولي درست ديدن، فضليت. ❤️با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش. ❤️وهرشب به تمام کارهایی که در طول روز انجام دادی فکر کن ❤️شبتون بخیر دوستان ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز قشنگــــــ🕊🌸 بهاری تون بـا طراوت 🕊🌸 روزتـون پـربـار لحظاتتون پرشور و زیبا🕊🌸 زنـدگـی تـون پـر از ... 🕊🌸 آرامـش و سعـادت 🕊🌸 روزتــون پر از عشق و مهربانی🕊🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
📩 | خوف و رجا ⚠️ پس چه کسی نجات پیدا می‌کند؟ ... ✾📚 @Dastan 📚✾
. عزیز میگفت: برای در کنارِ هم موندن باید خیلی چیزارو بخشید، خیلی حرفارو نشنیده گرفت، از خیلی کارها عبور کرد... برای در کنار هم موندن باید بخشنده‌ترین و قوی‌ترین بود؛ نه زیباترین و باهوش‌ترین... آدما وقتی میتونن مدت‌های طولانی کنارِ هم بمونن که یاد بگیرن چطور باهم کنار بیان! اگه گاهی تو حالِ خوب هم شریک نمیشن، دستی هم به حالِ بدِ هم نکشن! هیچ حالِ بدی موندگار نمیمونه همونطور که حالِ خوب هم، همیشگی نیست...! عزیز میگفت: اول از هر چیزی برای در کنار هم موندن باید یاد بگیری چطور میشه با کوچیک‌ترین چیزها، از زندگی لذت برد، خندید و شاد بود... 👤حاتمه ابراهیم زاده ✾📚 @Dastan 📚✾
💫💫مسائل حضرت خضر و جواب امام حضرت جوادالائمّه صلوات اللّه عليهم حكايت فرمايد: روزى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام به همراه فرزندش، ابو محمّد حسن مجتبى؛ و نيز سلمان فارسى وارد مسجد شدند و چون در گوشه اى نشستند مردم نزد ايشان اجتماع كرده ؛ و مردى خوش چهره بالباس هاى آراسته ، نيز در ميان آنان حضور داشت . پس او خطاب به اميرالمؤمنين علىّ عليه السلام كرد و اظهار داشت: يا اميرالمؤمنين! مى خواهم سه مسئله از شما سؤال نمايم؟ حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال كن . آن مرد گفت : اوّل اين كه انسان مى خوابد روحش كجا مى رود؟ دوّم آن كه انسان چرا و چگونه فراموش مى كند؛ و يا متذكّر مى گردد؟ و سوّمين سؤ ال اين است كه به چه دليل و علّتى فرزند شبيه به عمو، يا شبيه به دائى خود مى شود؟ امام علىّ عليه السلام به فرزند خود - حضرت مجتبى سلام اللّه عليه - اشاره كرد و فرمود: اى ابو محمّد! جواب مسائل اين شخص را بيان نما. امام حسن فرمود: جواب اوّلين سؤ الت ، اين است كه چون خواب انسان را فرا گيرد، روح او در هوا بين زمين و آسمان در حال حركت ، يا سكون مى باشد تا هنگامى كه صاحبش حركتى كند و بيدار شود؛ پس چنانچه خداى متعال اجازه فرمايد روح به كالبد او باز مى گردد؛ وگرنه تا مدّت زمانى معيّن بين روح و جسد فاصله خواهد افتاد. یادآورى و فراموشى ، كه چگونه بر انسان عارض مى شود، بدان كه قلب انسان همچون ظرفى سرپوشيده است ، پس اگر انسان بر فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد مداومت نمايد، دريچه قلب او باز و روشن مى شود و آنچه بخواهد در سينه اش آشكار و هويدا مى گردد، ولى چنانچه صلوات نفرستد و خوددارى كند، قلبش تاريك مى گردد و فكرش خاموش خواهد ماند. و امّا جواب سوّمين سؤ ال كه گفتى فرزند چگونه شبيه به عمو و يا شبيه به دائى خود مى شود، اين است كه اگر مرد هنگام زناشوئى و مجامعت ، با آرامش خاطر و بدون اضطراب عمل نمايد و نطفه در رحم زن قرار گيرد، فرزند شبيه پدر يا مادر خود خواهد شد. ولى چنانچه با اضطراب و تشويش زناشوئى و مجامعت انجام پذيرد، فرزند شبيه به عمو يا دائى مى گردد. پس آن شخص اظهار نمود: من شهادت به يگانگى خداوند داده و مى دهم ، و شهادت بر بعثت و رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله داده و مى دهم و همچنين شهادت مى دهم كه تو خليفه و جانشين بر حقّ پيغمبر خدا خواهى بود. و سپس نام مبارك يكايك ائمّه اطهار صلوات اللّه علهيم را بر زبان خود جارى ساخت ؛ و شهادت بر امامت و ولايت آن ها داد و بعد از آن خداحافظى كرد و از مسجد خارج شد. آن گاه اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه عليه فرمود: اى ابو محمّد! به دنبال آن مرد حركت كن ؛ و برو ببين چه خواهد شد. حضرت امام حسن مجتبى سلام اللّه عليه از پدر خود اطاعت كرد و به دنبال آن شخص رفت ؛ و پس از بازگشت چنين اظهار داشت : پدرجان ! مرد چون از مسجد خارج شد، ناگهان ناپديد گشت و او را نديدم . امام علىّ عليه السلام فرمود: آيا او را شناختى ؟ حضرت مجتبى سلام اللّه عليه اظهار داشت : شما بفرمائيد، كه چه كسى بود؟ آن گاه اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام فرمود: همانا او حضرت خضر پيغمبر صلى الله عليه و آله بود.(1) 1- مدينة المعاجز: ج 3، ص 85، كه نويسنده محترم ، اين حديث را از منابع مختلف ومتعدّدى نقل نموده است. 📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱 مسیر زندگی یک طناب باریک است که اگر نتوانید بین عقل و قلبتان تعادل برقرار کنید سقوط شما حتمی است... ۰ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ؟؟!!! 🌷به همراه حسین برای شرکت در جلسه ستاد مشترک سپاه به تهران آمده بودیم. مسیرمان خورد پشت چراغ قرمز چهارراه ولیعصر (عج). حسین اطراف را نگاه می‌کرد. از دیدن زن‌های بدحجاب در خیابان نزدیک بود شاخ در بیاورد. کارد میزدی خونش در نمی‌آمد. می‌گفت: این‌جا کجاست؟! این‌جا پایتخت جمهوری اسلامی است. نچ نچ کنان ادامه داد: این‌ها چه کسانی هستند؟ چرا این‌طوری‌اند؟ مگر ایران درحال جنگ نیست؟ چرا این آدم‌ها مثل کرم در هم می‌لولند؟ جبهه کجا؟ این‌جا کجا؟ 🌷به من گفت: برو پایین به این‌ها بگو چرا این‌طوری کجا دارند می‌روند؟! می‌گفت: اگر بچه‌های جبهه، بیایند تهران دیگر برنمی‌گردند. جبهه این‌جا هیچ خبری از جنگ نیست و همه بی‌تفاوت‌اند. جوانان مردم در جبهه جان‌شان را کف دست گرفته‌اند، این‌ها هم بی‌تفاوت، دنبال بازی خودشان. آن روز به حسین خیلی سخت گذشت. 🌹خاطره اى به ياد جانباز شهید فرمانده حاج حسین خرازی : رزمنده دلاور علیرضا صادقی 📚 کتاب "زندگی با فرمانده" منبع: وب سایت برش‌ها ✾📚 @Dastan 📚✾
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان عجیب شیطانکهایی که هنگام خواندن تلقین توسط آیت‌الله سید جمال‌الدین گلپایگانی برای یک جوان مذهبی بالای قبر می‌رقصیدند!😳 ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
💢راه بهبود کامل اکثربیماری ها پیدا شد⁉️😍 من دوسالی میشد درگیر بیماری دیابت و کبد چرب بودم 😔 هر کجا که میرفتم برای درمانش هیچ تاثیری نداشت😖 ♨️تا اینکه رفیقم یه کانالی بهم معرفی کرد😍 باورتون نمیشه فقط بایک داروی گیاهی مشکلم رفع شد🤲🌹 💚اگر تو هم داری از درد یبوست،ورم معده و....رنج میبری 😩حتما عضو این کانال شوو معجزه می‌کنه براتون💫😍 https://eitaa.com/joinchat/3720544712Cbd05c7ed09 .
✅داستان کوتاه و پند آموز پسر جوانی ڪه بی‌نماز بود از دنیا رفت، و یڪی از صمیمی‌ترین دوستانش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با این‌ڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولی برای نماز تنبلی می‌ڪردم و مادرم همیشه بخاطر بی‌نمازی من ناراحت بود و از آخرت من می‌ترسید. روزی مادرم بخاطر بی‌نمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم من‌بعد نمازم را بخوانم. و از آن روز هر وقت مادرم را می‌دیدم فقط برای شادی او و رضایت‌اش نماز می‌خواندم و نمازم ظاهری بود. 💥بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟ گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولی برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز می‌ایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعی ثبت ڪردیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆رسوائى توطئه گر روزى عَمرو بن عاص نزد معاوية بن ابى سفيان آمد؛ و پس از بدگوئى بسيار از امام حسن مجتبى صلوات اللّه و سلامه عليه ، گفت : حسن بن علىّ مردى خجول و كم حرف است ، اگر بتوانى كارى كنى كه بالاى منبر رود، خيلى خوب است ؛ چون نمى تواند سخنرانى كند و با شرمندگى از منبر فرود آيد و مردم نسبت به او بدبين و بى اعتماد شوند. به همين جهت معاويه جلسه مفصّلى با حضور انبوه مردم تشكيل داد و به امام حسن عليه السلام گفت : چنانچه ممكن باشد بالاى منبر بروى و قدرى ما را موعظه فرمائى ؟ حضرت پيشنهاد معاويه را پذيرفت و بالاى منبر رفت ؛ و پس از حمد و ثناى الهى و تحيّت و درود بر جدّ بزرگوارش ، فرمود: من حسن ، فرزند ساقى كوثر، علىّ بن ابى طالب ؛ و فرزند سرور زنان عالم ، فاطمه دختر رسول اللّه مى باشم . و سپس آن حضرت ، خطبه اى مفصّل در كمال فصاحت و بلاغت بيان نمود؛ و تمام چشم ها و افكار را متوجّه خود ساخت . ناگاه معاويه به وحشت افتاد و در وسط خطبه و سخنرانى حضرت - مجتبى سلام اللّه عليه - گفت : اى ابو محمّد! اين سخنان را كنار بگذار و پيرامون اوصاف خرماى تازه اندكى سخن بگو. حضرت با صراحت و خونسردى ، فرمود: و امّا رطب ، پس همانا وزش باد آن را بى محتوا مى سازد، گرماى خورشيد آن را مى پزد، و خنكى شب آن را خوش طعم و گوارا مى گرداند؛ و سپس به ادامه مطالب قبل پرداخت . در اين هنگام معاويه سخت به وحشت افتاد، كه مبادا مردم بر عليه او شورش كنند و آشوبى برپا شود، لذا دستور داد: اى ابو محمّد! آنچه گفتى كافى است ، از منبر فرود آى . و چون حضرت از منبر فرود آمد، معاويه گفت : آيا گمان كرده اى با اين حرف ها مى توانى خليفه شوى ؟! بدان كه هرگز به چنين آرزوئى نخواهى رسيد. حضرت فرمود: اى معاويه ! خليفه كسى است كه به كتاب خدا - قرآن - و سيره و روش رسول خدا عمل نمايد، نه آن كه با ظلم و جور و تعطيل احكام و حدود الهى بر جامعه ، مسلّط شود و يك لذّت و آسايش زودگذرى را براى خود تامين كند. در اين ميان كه مرد جوانى از بنى اميّه در آن مجلس حضور داشت ، دهان به ناسزا گشوده و به اميرالمؤ منين علىّ و امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه بسيار توهين و جسارت كرد. پس حضرت دست به دعا بلند نمود و اظهار داشت : خداوندا، نعمتى را كه به او داده اى ، دگرگون ساز و او را براى عبرت و بيدارى ديگران تبديل به زن گردان . ناگهان آن جوان متوجّه خود شد كه ديگر نشان مردى در او نيست ، ريش و محاسنش به يك باره فرو ريخت ؛ و عورتش همانند عورت زنان مبدّل گشت . در اين لحظه حضرت به او خطاب كرد و فرمود: تو زن هستى در مجلس مردان چه مى كنى ، اين جا جاى تو نيست . و هنگامى كه مجلس خاتمه يافت و امام حسن مجتبى سلام اللّه عليه خواست كه از مجلس خارج شود، عمرو بن عاص جلو آمد و از حضرت چند سؤ ال - كه به نظر خودش مشكل بود - پرسيد؛ و حضرت يكايك آن سؤ ال ها را بى تامّل پاسخ داد؛ و سپس از مجلس خارج شد. معاويه به عمرو گفت :اى عمرو! فسادى عجيب بر پاكردى و مردم شام را به فتنه كشاندى ؛ عمرو در جواب به معاويه گفت : ناراحت مباش ، مردم شام با تو هستند و تا زمانى كه آنها را سير نگه دارى از تو حمايت مى كنند. جوان اموى كه به شكل زن تبديل شد و خبرش در شهر شام و ديگر شهرها منتشر گرديد، بعد از گذشت چند روز از اين واقعه ، همسر آن جوان نزد امام حسن مجتبى عليه السلام آمد و بسيار گريست و از آن حضرت درخواست كرد تا شوهرش همانند ديگر مردها به حالت طبيعى خود باز گردد؟ و در نهايت ، دل حضرت به حال همسر آن جوان سوخت و به درگاه خداوند دعا نمود و آن جوان اموى به حالت اوّل خود بازگشت (1). 1-الخرايج والجرايح : ج 1، ص 236، مدينة المعاجز: ج 3، ص 414، ح 947، بحارالا نوار: ج 44، ص 88، ح 2. 📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی ✾📚 @Dastan 📚✾