💠 زودتر از همه به مسجد میآمد، با مردم گپ میزد، به مردم دل میداد، حرف هایشان را میشنید، چاره میجست برای مشکلاتشان؛ نگاه مردم به روحانیها عوض شده بود. جایش شده بود توی دل مردم.
🔸شیک پوش بود؛ کفش زرد مخصوص میپوشید با قبای زرد و عبای نازک بسیار تمیز؛ عمامه شان همیشه تمیز و مرتّب بود.
میگفت: «هر وقت گرفتاری، برو زیر آسمان در دل شب ۶۶ مرتبه بگو: یاالله»
مرحوم حضرت آیت الله شیخ محمدعلی #اژهای
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 امام صادق(علیه السلام) فرمودند :
👌 #خوشبخت ، كسى است كه براى نفس خود "خلوت و فراغتى" يابد و به كار اصلاح آن پردازد.
📗 بحارالأنوار ، ج ۷۵ ، ص ۲۰۳
✾📚 @Dastan 📚✾
#سلام_امام_زمانم ✋
صبحت بخیر مولای من
📖 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ...
🌱سلام بر مولایی که با طلوع شمس وجودش، مجالی برای ظلم و ظلمت باقی نخواهد ماند.
✨سلام بر او و بر لحظهای که با دیدن روی ماهش، زمین و زمان غرق سرور خواهد شد.
🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆جرم شركت در خون مسلمان
شخصى به حضور رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) آمد و عرض كرد: در محله جهنيه كشته اى پيدا شده است .
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) برخاست و به مسجد آن محل رفت و مردم ورود آن حضرت را دهن به دهن گفتند، و همگى اطلاع يافته و در مسجد اجتماع كردند، پيامبر (ص ) به آنها فرمود: اين شخص كشته شده را چه كسى كشته است ؟ .
عرض كردند: اى رسول خدا، ما خبر نداريم .
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) با لحن سرزنش فرمود: براست آيا شخصى در ميان مسلمانان كشته شده ولى آنها قاتل او را نمى شناسند؟!، سوگند به آن خدائى كه مرا به حق مبعوث به نبوت كرد: اگر اهل آسمان و زمين در خون شخص مسلمانى شركت نمايند و راضى به آن شوند، خداوند همه آنها را با صورت به آتش دوزخ مى افكند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دوستى صبر و ظفر
بانوئى به محضر امام صادق (علیه السلام ) آمد و عرض كرد: پسرم به مسافرت رفته ، ولى سفر او خيلى طول كشيده و برنگشته و در اين مورد سخت نگران هستم .
امام (علیه السلام ) فرمود: صبر كن و با اراده محكم استقامت داشته باش .
آن زن به خانه اش برگشت و روزها گذشت ولى پسرش از سفر نيامد، و كاسه صبرش لبريز شد و بار ديگر به محضر امام صادق (ع ) رسيد و عرض كرد: پسرم هنوز نيامده است .
امام (ع ) فرمود: صبر و استقامت كن ، او عرض كرد: صبرم تمام شده ديگر نمى توانم صبر كنم امام (ع ) فرمود: برگرد به منزلت ، پسرت از مسافرت برگشته است .
آن زن به خانه برگشت و ديد پسرش از سفر برگشته ، بسيار خوشحال شد، بعدا به حضور امام صادق (ع ) آمد و پرسيد: آيا بعد از پيامبر اسلام (صل الله علیه وآله و سلم )، وحى نازل مى شود؟.
امام (ع ) فرمود: نه .
او عرض كرد: پس شما از چه راهى اطلاع يافتيد كه پسرم از سفر برگشته و به من مژده داديد؟
امام (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده است :
عند فناء الصبر ياءتى الفرج : هنگامى كه صبر انسان پايان يافت ، گشايش خواهد آمد.
وقتى كه تو گفتى : صبرم تمام شده ، براساس گفتار پيامبر (ص ) دريافتم كه خداوند با بازگشت پسرت از سفر، گشايشى در كار تو به وجود آورده است .
صبر و ظفر، هر دو دوستان قديم اند
براثر صبر، نوبت ظفر آيد
و از گفتار حضرت على (ع ) است :
عند تناهى الشدة تكون الفرجة و عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء:
چون سختيها به آخرين حد شدت برسد، گشايش نزديك است و آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ شود، نوبت راحتى و آسايش فرا مى رسد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆احضار نامه از كوفه و صندوق مخفى
علىّ بن احمد بزّار حكايت كند:
در دهه سوّم ماه مبارك رمضان در مسجد كوفه مشغول عبادت بودم ، ناگهان شخصى نامه اى را كه مُهر شده بود و به اندازه چهار انگشت بيشتر نبود، به دستم داد و گفت : اين نامه را حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام برايت فرستاده است .
همين كه نامه را گشودم ، در آن چنين مرقوم فرموده بود:
به نام خداوند بخشنده مهربان . وقتى اين نوشته را خواندى ، نامه اى كه ضميمه آن است ، براى خود در جائى امن و مناسب نگه دار و مواظب آن باش تا زمانى كه آن را طلب نمايم .
پس نامه را برداشتم و روانه منزل شدم ؛ و يك راست به طرف صندوقخانه رفتم و نامه را در صندوقچه اى - كه مخصوص اشياء قيمتى و نفيس بود - قرار دادم و درب آن را قفل كردم و كسى غير از خودم از پنهان كردن آن اطّلاعى نداشت .
چون هنگام مراسم حجّ فرا رسيد، من نيز عازم مكّه معظّمه گرديدم ؛ و در ضمن برنامه هايم به محضر شريف امام كاظم عليه السلام شرفياب شدم .
حضرت فرمود: اى علىّ! با آن نامه اى كه تو را بر محافظت آن دستور دادم ، چه كردى ؟
عرض كردم : فدايت گردم ، نامه را در صندوقخانه منزلم ، به همراه ديگر وسائل و اشياء قيمتى در صندوقچه اى قرار داده ام و درب آن را قفل زده ام و كسى غير از خودم به آن آگاهى ندارد و كليد آن را نيز همراه آورده ام .
امام عليه السلام فرمود: چنانچه نامه را ببينى مى شناسى ؟
گفتم : بلى .
پس سجّاده و جانماز خود را بلند نمود و نامه اى را كه زير آن موجود بود، برداشت و به من داد و فرمود: اين همان نامه است ، بگير و مواظب آن باش .
وقتى نامه را گرفتم ديدم ، همان نامه اى است كه حضرت در مسجد كوفه برايم فرستاده بود.
لذا بسيار تعجّب كردم و با خود گفتم : چه كسى از آن اطّلاع داشته ، با اين كه كليد قفل صندوق همراه من بوده است ؟!
چگونه و به چه وسيله اى نامه همراه حضرت مى باشد، با اين كه به كوفه نيامده است ؟!
📚هداية الكبرى حضينى : ص 268
✾📚 @Dastan 📚✾
چگونه نزدیکترین صندوق رای را پیدا کنیم؟
🔹مردم میتوانند از طریق پیامرسانهای ایتا (https://map.eitaa.com/)، گپ (https://election.gap.im/) و ویراستی (https://virasty.com/presidential-election/branches) نزدیکترین شعبه رایگیری به محل خود را روی نقشه پیدا کنند.
✾📚 @Dastan 📚✾
همچون آبشار باش….
روان و رها ....
وگرنه تبدیل به مرداب خواهی شد ...
و مرداب هرگز به دریا نمی رسد ....
روان باش…
بی آغاز و بی پایان…
دریا دور نخواهد بود….
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
❌️❌️ بانوان گرامی بخوانید، که برای حفظ ناموس وطن، فرزندانمان چهها کشیدند!
#عمل_جراحی_ترسناک!!
🌷در اردوگاه عنبر یکی از آسایشگاهها را به عنوان بهداری در نظر گرفته بودند اما زمان عملیات والفجر مقدماتی به دلیل کثرت مجروحین چند آسایشگاه را برای درمانگاه اختصاص دادند؛ با این وجود مجروحین زیاد و جا کم بود. برای همین مجروحین را چند روزی در درمانگاه نگه میداشتند و بعد به آسایشگاه منتقل میکردند مگر افرادی که مجروحیتشان عمیق باشد. با توجه به مجروحیتی که داشتم مدت زیادتری در درمانگاه ماندم یک روز غروب مجروحی آوردند که پایش قطع شده بود. من وقتی او را دیدم فکر کردم قسمت قطع شدهی پایش کره مالیدهاند! خوب توجه کردم دیدم کره نیست اما چیزی مانند کاموای بافتنی کرم رنگ است. جلوتر رفتم متوجه شدم اینها کِرم بودند.
🌷دکتر مجید جلالوند آمد و طبق معمول کمی با او خوش و بش کرد و دلگرمی به او داد. بعد پرسید: اسمت چیست؟ ایشان جواب داد: حیدر بساوند، اهل مهران. دکتر فوراً به بچههایی که در بهداری کار میکردند گفت: ظرف بیاورید. اونا رفتند یک غصعه (ظرف غذا) آوردند کرمها راه افتاده بودند، دکتر کرمها را با دست توی غصعه میریخت و آنقدر این کار را کرد تا قسمت قطع شده پا کمکم پیدا شد؛ ظرف غصعه پر شده بود از کرم. با نوک قاشقی پایش را تراشیدند تا به خون رسیدند، یکی از آن بچهها بعد از دقایقی حالش بههم خورد. حیدر از هوش میرفت و دوباره بهوش میآمد وقتی بهوش میآمد صداش از شدت درد بلند میشد و داد میزد. بچهها....
🌷بچهها یک حوله توی دهنش گذاشته بودند که فریادش بالاتر نرود که مبادا بعثیها بشنوند. بالأخره وقتی خونها رو پاک کردند استخوانهای نوک پاش پیدا شد. دکتر گفت: بچهها دعا کنید میخوام حیدر را عمل کنم. بچهها دست به دعا شدند چه دعایی بود آن شب چه عظمالبلایی میخواندند همه از خلوص دل دعا میکردند. دکتر جلو آمد یک تیغ ژیلت و یک انبردست در دست داشت تنها ابزار عمل دکتر اینا بودند نه داروی بیهوشی نه مواد ضد عفونی. دکتر دوباره رو به بچهها کرد و یواش گفت: بچهها دعا کنید حیدر شهید نشه. ما تازه متوجه شدیم دکتر مجید انبردست داره گویا وقتی یکبار او را بیرون میبرند از یک آیفا ۱، یک انبردست روغنی برمیدارد.
🌷با انبر دست تکه تکه از استخوانها را میچید صدای شکستن استخوانها میآمد حیدر از شدت درد بیهوش شده بود. آنقدر از استخوانها چید تا استخوانهای عفونتدار و سیاه شده به انتها رسیدند. بعد با تیغ، تیزیهای سر استخوانها را تراشید. وقتی تمام شد دو طرف پوست پا را گرفت و کشید تا به هم رسیدند سپس با سوزن معمولی و نخ قرقره پوست را دوخت بعد دستش رو بلند کرد و گفت: خدایا ما اینقدر تونستیم. واقعاً بچهها اون شب عنایت خدا را به چشم دیدند حیدر بزودی خوب شد و حتی از ما زودتر به آسایشگاه رفت.
#راوی: آزاده سرافراز علی بخشیزاده
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ هیچکس از رای من مطلع نخواهد شد.
✅ مقام معظم رهبری:
«رهبری، یک رأی بیشتر ندارد. بندهی حقیر مثل بقیهی مردم، یک رأی دارم؛ این رأی هم تا وقتی که در صندوق انداخته نشود، هیچ کس از آن مطّلع نخواهد بود. حالا ممکن است آن کسانی که صندوق دست آنها است، بعد باز کنند، خط این حقیر را بشناسند، بفهمند بنده به چه کسی رأی دادم؛ اما تا قبل از رأی دادن، کسی مطّلع نخواهد شد. اینجور نیست که کسی بیاید نسبت بدهد که رهبری نظرش به فلان است، به بهمان نیست. اگر چنین نسبتی داده شد، این نسبت درست نیست.»
🗓 ۱۳۹۲/۰۱/۰۱
https://khl.ink/f/22680
🏷 #مقام_معظم_رهبری #انتخابات #اصلح
✾📚 @Dastan 📚✾