#یک_داستان_یک_پند
✍حسن از شهرستان به مرکز استان انتقالی گرفته است. او معلّم مدرسه ابتدایی است. وقتی به خانه دایی اش در مرکز استان می رسد معذب است و قصد دارد در اطراف شهر به وسع خود خانه ای اجاره کند.
🌟دایی اش به او می گوید: اصلا برای اجاره خانه عجله نکن تا هر زمان که بخواهی در خانه ما بمان، که طبق امر الهی خانه خود توست و صله ارحام بر من واجب . و تو با وجودت به خانه من هم به عنوان مهمان و هم به عنوان صله ارحام برکت می بخشی و خودت بی خبری.
🏘حسن مدت 10 شب در خانه دایی خود مهمان می شود. که با تلاش مدیر مدرسه، برای او خانه نقلی کوچکی به عنوان اجاره پیدا می شود.
🌐بعد از ده روز،حسن وسایل مجردی خود به خانه جدید می آورد. و ساکن می شود. حسن عاشق دایی خود است چون می دانست هر اندازه در خانه دایی خود بماند دایی او راضی است و محدودیت زمانی بر او مقرر نکرده است. نیَّت دایی او برای رضای خدا و رضای اوست.و دایی او از اقامت او نه تنها ناراحت نمی شود بلکه احساس صلوات الهی می کند. اگر دایی حسن می گفت: یک ماه در خانه من بمان و بعد می روی... داستان ارزش کار دایی حسن نزد او متفاوت و بسی کمتر می شد .... چنان چه کسی که در ماه محرم ، شرب خمر برای رضای خدا ترک می کند نزد خدا بسیار ارزشمند تر از کسی که نیت کند فقط ماه محرم را شراب نخواهد خورد. کسی که در ماه رمضان نیت می کند من بعد نماز خواهد خواند اگر دوم رمضان از دنیا برود نزد خدا نماز خوان محسوب می شود و فرق دارد با کسی که نیت کرده فقط ماه رمضان روزه بگیرد و نماز بخواند هر چند صاحب چنین نیتی سی ام رمضان و در حال نماز بمیرد چون اراده کرده بود بعد ماه رمضان دیگر نماز نخواند، نزد خدا اگر سی ام رمضان هم بمیرد یک بی نماز محسوب می شود. و این است معنی الله الصمد . چون حق تعالی نه به نماز یک ماهه نیاز دارد و نه به نماز دو روزه بلکه نیت ما نزد خداوند است که وزن می شود.
💠در حدیثی به این مضمون از امام صادق (ع) آمده است. در جواب این سوال که کسی که در بیست سالگی بمیرد، چگونه خداوند بهشت و جهنمی شدن او را مشخص می کند؟
❇️امام می فرمایند: اهلِ بهشت برای آن در بهشت هستند که نیَّت داشتند،هر اندازه از خدا عمر بگیرند در اطاعت او باشند. و اهل جهنم برای این در جهنم می روند که نیَّت شان بر این بود، هر اندازه در دنیا زنده بمانند عصیان خداوند بکنند.
📌 پس کسی که گمان می کند،کسی که در بیست سالگی می میرد.خوش به حال اش اهل بهشت است چون کم عمر از خدا گرفته پس کم گناه کرده است، خیال باطل و مصداق ✨ساءَ ما یَحکُمون✨ است.و ملاک بهشت و جهنمی شدن ما فقط نیَّت های ما است.
🔅علت این که حق تعالی، تا زمان دیدن فرشته مرگ بر انسان فرصت توبه داده است و عاقبت به خیری بسیار مهم است این امر است که فرصت الهی برای تغییر نیَّت های ما تا قبل از مرگ مان است. و علت این که می گویند، کسی که توبه کرده است مصداق کسی است که گناهی نکرده است. آن است که تایب در نیَّت خود در ادامه حیات اش به نیت خیر عبد و بندگی خدا با ترک معصیت او بر می گردد.
✨ ولَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ ۚ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا✨
⚡️و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند تا آنگاه که یکیشان مشاهده مرگ کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد.
جان ها قربان رحمت آن یگانه معبود و وجود هستی که حتی تا دیدن فرشته مرگ به بنده اش فرصت اصلاح نیَّت خود را بخشیده است.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#جرعهای_از_معرفت
💠آیت الله فاطمی نیا رحمة الله علیه
🔸علامه محمد تقی جعفری از صاحب دلی که چشم باطنش باز بود نقل کرد که:
🔸در موضوعی داشتم با همسرم بحث و مشاجره می کردم و گمان می کردم که حق با من است، ولی در واقع حق با او بود، ناگهان صورت باطنی غضبم را به من نشان دادند، بسیار کریه و زشت بود! آن صورت آمد و به من نزدیک شد و در گوشم گفت: کثیف، ساکت شو!
همین که متنبه شدم، فوراً دست همسرم را بوسیدم و عذر خواستم، او که از قضیه خبر نداشت متحیر شد که چطور در وسط دعوا و مشاجره این کار را کردم!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
◼️اهمیت اخلاق خوب ◼️
✍️دوران رسول خدا بود. بانوی مسلمانی همواره روزه میگرفت و به نماز اهمیّت بسیار میداد؛ حتّی شب را با عبادت و مناجات به سر میبرد ولی بداخلاق بود و با زبان خود همسایگانش را میآزرد. شخصی به محضر رسول خدا آمد و عرض کرد: فلان بانو همواره روزه میگیرد و شب زندهداری میکند، ولی بداخلاق است و با نیش زبانش همسایگان را میآزارد.
رسول اکرم (ص) فرمود: لا خیر فیها هی من اهل النّار؛ در چنین زنی خیری نیست و او اهل دوزخ است. از این داستان استفاده میشود که نمازخوان باید اخلاق هم داشت باشد.
📚بحارالانوار، ج71، ص294
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
داستان_آموزنده
🌟روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
🔆حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
✨روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
🌱حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید...
🔆حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی.
ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
🦋همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند...
🌼حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
🌸حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
🌺حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد...
💫حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی...
فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد...
✨✨👈فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد...
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🟢 #داستانهایی_از_زندگانی_حضرت_زهرا_علیها_سلام
🔹 تقسیم کارهای خانه بین خود و کنیز
حضرت باقر عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى فرمايد كه حضرت ، ازدواج فاطمه سلام الله عليها را يادآورى كرده ، فرمود:
روزى حضرت زهرا سلام الله عليها از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درخواست كرد خادمى براى او فراهم فرمايد...
تا اینکه در يكى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسيرانى نصيب پیامبر خدا شد. آنها را تقسيم فرمود و دو زن را كه يكى جوان و ديگرى به سن كمال رسيده و از جوانى گذشته بود، نزد خود نگاه داشت .
به دنبال حضرت زهرا سلام الله عليها فرستاد و دست يكى از آن دو را گرفته در دست فاطمه سلام الله عليها گذاشت و فرمود: اى فاطمه ! اين از آن تو باشد، او را كتك نزنى ، زيرا من ديدم كه نماز مى خواند و جبرئيل مرا از اين كه نمازگزاران را كتك بزنم ، نهى كرد و بدين سفارش و توصيه تاءكيد فرمود.
فاطمه سلام الله عليها كه ديد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرتب سفارش وى را مى كند، روى به حضرت كرده و گفت : اى رسول خدا! كارهاى خانه يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده او باشد.
اشك از ديدگان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سرازير شد و فرمود: الله اعلم حيث يجعل رسالته ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم.
📕 فاطمه زهرا سلام الله عليها شادمانى دل پيامبر، ص 271.
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#یک_داستان_یک_پند
✍حسن از شهرستان به مرکز استان انتقالی گرفته است. او معلّم مدرسه ابتدایی است. وقتی به خانه دایی اش در مرکز استان می رسد معذب است و قصد دارد در اطراف شهر به وسع خود خانه ای اجاره کند.
🌟دایی اش به او می گوید: اصلا برای اجاره خانه عجله نکن تا هر زمان که بخواهی در خانه ما بمان، که طبق امر الهی خانه خود توست و صله ارحام بر من واجب . و تو با وجودت به خانه من هم به عنوان مهمان و هم به عنوان صله ارحام برکت می بخشی و خودت بی خبری.
🏘حسن مدت 10 شب در خانه دایی خود مهمان می شود. که با تلاش مدیر مدرسه، برای او خانه نقلی کوچکی به عنوان اجاره پیدا می شود.
🌐بعد از ده روز،حسن وسایل مجردی خود به خانه جدید می آورد. و ساکن می شود. حسن عاشق دایی خود است چون می دانست هر اندازه در خانه دایی خود بماند دایی او راضی است و محدودیت زمانی بر او مقرر نکرده است. نیَّت دایی او برای رضای خدا و رضای اوست.و دایی او از اقامت او نه تنها ناراحت نمی شود بلکه احساس صلوات الهی می کند. اگر دایی حسن می گفت: یک ماه در خانه من بمان و بعد می روی... داستان ارزش کار دایی حسن نزد او متفاوت و بسی کمتر می شد .... چنان چه کسی که در ماه محرم ، شرب خمر برای رضای خدا ترک می کند نزد خدا بسیار ارزشمند تر از کسی که نیت کند فقط ماه محرم را شراب نخواهد خورد. کسی که در ماه رمضان نیت می کند من بعد نماز خواهد خواند اگر دوم رمضان از دنیا برود نزد خدا نماز خوان محسوب می شود و فرق دارد با کسی که نیت کرده فقط ماه رمضان روزه بگیرد و نماز بخواند هر چند صاحب چنین نیتی سی ام رمضان و در حال نماز بمیرد چون اراده کرده بود بعد ماه رمضان دیگر نماز نخواند، نزد خدا اگر سی ام رمضان هم بمیرد یک بی نماز محسوب می شود. و این است معنی الله الصمد . چون حق تعالی نه به نماز یک ماهه نیاز دارد و نه به نماز دو روزه بلکه نیت ما نزد خداوند است که وزن می شود.
💠در حدیثی به این مضمون از امام صادق (ع) آمده است. در جواب این سوال که کسی که در بیست سالگی بمیرد، چگونه خداوند بهشت و جهنمی شدن او را مشخص می کند؟
❇️امام می فرمایند: اهلِ بهشت برای آن در بهشت هستند که نیَّت داشتند،هر اندازه از خدا عمر بگیرند در اطاعت او باشند. و اهل جهنم برای این در جهنم می روند که نیَّت شان بر این بود، هر اندازه در دنیا زنده بمانند عصیان خداوند بکنند.
📌 پس کسی که گمان می کند،کسی که در بیست سالگی می میرد.خوش به حال اش اهل بهشت است چون کم عمر از خدا گرفته پس کم گناه کرده است، خیال باطل و مصداق ✨ساءَ ما یَحکُمون✨ است.و ملاک بهشت و جهنمی شدن ما فقط نیَّت های ما است.
🔅علت این که حق تعالی، تا زمان دیدن فرشته مرگ بر انسان فرصت توبه داده است و عاقبت به خیری بسیار مهم است این امر است که فرصت الهی برای تغییر نیَّت های ما تا قبل از مرگ مان است. و علت این که می گویند، کسی که توبه کرده است مصداق کسی است که گناهی نکرده است. آن است که تایب در نیَّت خود در ادامه حیات اش به نیت خیر عبد و بندگی خدا با ترک معصیت او بر می گردد.
✨ ولَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ ۚ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا✨
⚡️و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند تا آنگاه که یکیشان مشاهده مرگ کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد.
جان ها قربان رحمت آن یگانه معبود و وجود هستی که حتی تا دیدن فرشته مرگ به بنده اش فرصت اصلاح نیَّت خود را بخشیده است.
↶
📚حکایت ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺑﻰ !
ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ:
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﻣﻐﻮﻝ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ ﻋﺎﻟﻤﻰ ﺍﺯ ﺩﺭﺑﺎﺭیان ﺭﻭﻯ ﺭشک ﻭ ﺣﺴﺪ ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻗﺒﺮ، ﻧﻜﻴﺮ ﻭ ﻣﻨﻜﺮ ﺍﺯ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﻰ ﺳﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﺭﺷﺘﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻧﺼﻴﺮﺍﻟﺪّﻳﻦ ﻃﻮﺳﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﻛﻨﻰ ﻛﻪ ﺑﺠﺎﻯ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻜﻴﺮ ﻭ ﻣﻨﻜﺮ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ!
خواﺟﻪ ﻧﺼﻴﺮ ﻛﻪ ﺣﻴﻠﻪ ﻭ ﺗﺮﻓﻨﺪ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻓﻮﺭﺍً ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻣّﺎ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻧﻜﻴﺮ ﻭ ﻣﻨﻜﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺆ ﺍﻟﺎﺕ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻮﻳﺪ!
ﭘﺲ ﻫﻠﺎﻛﻮﺧﺎﻥ ﻣﻐﻮﻝ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﺩﺭش ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻛﺮﺩ!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍ #داستانك
💠برخورد پسندیده 🍁
✍یکی از خویشان حضرت امام زین العابدین علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و زبان به ناسزاگویی گشود، حضرت علیه السلام در پاسخ او چیزی نگفتند.
هنگامی که مرد از پیش حضرت رفت امام علیه السلام به اصحاب خود فرمودند:
آنچه را که این مرد گفت، شنیدید. اکنون دوست دارم، همراه "من بیایید تا نزد او برویم و جواب مرا نیز به او بشنوید." 🍂🍁
-عرض کردند: حاضریم، ما دوست داشتیم شما هم همانجا پاسخ ایشان را بگویید و ما هم آنچه میتوانیم به او بگوییم.
سپس امام علیه السلام نعلین خویش را پوشیدند، به راه افتادند. در بین راه این آیه را میخواندند:
"🍁والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین."*🍁
راوی میگوید: وقتی رسیدیم به خانه آن مرد، او را صدا زدند و فرمودند:
"به او بگویید علی بن الحسین با تو کار دارد."
مرد همین که متوجه شد امام زین العابدین علیه السلام آمده است در حالیکه آماده مقابله و دفاع بود از منزل بیرون آمد و یقین داشت آن جناب برای تلافی جسارتهایی که از او سر زده آمده است. 🍂
امام علیه السلام فرمودند:
"برادر! چندی پیش نزد من آمدی و آنچه خواستی به من گفتی. اگر آن زشتیها که به من گفتی در من هست، هم اکنون استغفار میکنم و از خداوند میخواهم مرا بیامرزد و اگر آن چه به من گفتی در من نیست، خداوند تو را بیامرزد."🍂🍁
راوی میگوید: آن شخص سخن حضرت را که شنید پیش آمد و پیشانی امام علیه السلام را بوسید و عرض کرد:
- آری! آن چه من گفتم در شما نیست و من به آن چه گفتم سزاوارترم.🍂
📚 * آل عمران،آیه۱۳۴
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
⚰ #یاد_مرگ
🔻
🌸🍃🌸🍃
#بوذرجمهر_و_خزانه_دار_انوشیروان
انوشيروان عادل وزيرى داشت بهنام بوذرجمهر که در سياست و عقل لنگه نداشت. اين وزير داراى پنج پسر و پنج دختر بود. يک روز دختر کوچک وزير که خيلى عزيز کرده بود، آمد پيش پدرش و گفت: ‘من در بازار يک گل الماسى ديدم و عاشقش شدم. پول بده تا آن را بخرم.’ بوذرجمهر گفت: ‘اى فرزند پول من کفاف اين خرجها را نمىدهد’ . دختر گفت: ‘تو وزير انوشيروان و عقل او هستي، چطور براى يک گل الماسى پول نداري. اگر تا سه روز ديگر، آنرا برايم نخرى خود را مىکشم.’
فردا بوذرجمهر به نزد انوشيروان رفت. انوشيروان ديد بوذرجمهر خيلى ناراحت است. علت را پرسيد. بوذرجمهر آنچه را بين خود و دخترش گذاشته بود براى او گفت. و بعد اضافه کرد که : ‘شما خوب است يک مقدار به معاش من مدد برسانى تا بتوانم جواب بچههايم را بدهم.’ انوشيروان خزانهدار را صدا زد و گفت: ‘در اين ماه هر چه بوذرجمهر پول خواست به او بده.’ بوذرجمهر رفت.
خزانهدار شاه گفت: ‘همهٔ چيزها در دست بوذرجمهر است. ماليات در دست او است. هست و نيست سلطان در دست او است. آنوقت براى اين که خودش را به شما پاک نشان دهد، مىگويد پول يک گل الماس را ندارم.’ انوشيروان در فکر فرو رفت و با خود گفت: ‘سلطان هم بايد يک خرده عقل داشته باشد، دروغگو را بشناسد، راستگو را بشناسد’ . در آن زمان، انوشيروان يک زنجير به در بارگاه نصب کرده بود که يک سرش به زنگى وصل و در اتاق خودش بود. اگر رعيتى با او حرفى داشت، زنجير را تکان مىداد. زنگ صدا مىکرد و انوشيروان براى شنيدن حرفهاى رعيت نزد او مىآمد. انوشيروان با خودش فکر کرد: ‘شايد محافظين نمىگذارند کسى به زنجير نزديک شود.’ بوذرجمهر را خواست و گفت: ‘امروز بگو جار بزنند که من بار عام مىنيشينم و هر کس مىخواهد بيايد’ جار زدند. مردم شهر جمع شدند. انوشيروان بوذرجمهر را دنبال نخود سياه فرستاد. آن وقت رو به جمعيت کرد و گفت: ‘هر کس از وزير من، بوذرجمهر، گله و شکايتى دارد بدون واهمه بگويد.’ از هيچکس صدا درنيامد. انوشيروان با عصبانيت گفت: هيچکس شکايتى ندارد؟’ همهٔ مردم فرياد زدند: ‘شکايتى نداريم’ . پيرمردى بلند شد و گفت: ‘يک نفر در اين شهر هست که روزى يکبار براى من آذوقه مىآورد. دو روز است که نيامده، من از او شکايت دارم’ انوشيروان گفت: ببين ميان جمعيت هست؟’ پيرمد گفت: ‘نگاه کردهام. اگر بود يقهاش را مىگرفتم و مىپرسيدم که چرا نيامده.’ انوشيروان فرستاد دنبال بوذرجمهر. وقتى بوذرجمهر آمد. پيرمرد گفت: ‘قربان اين همان شخص است’ .
سلطان، خزانهدار را خواست و به او گفت: ‘اى حرامزادهٔ بخيل، هيچکس از بوذرجمهر شکايتى نداشت تو مىخواستى وزيرى را که نمىگذارد کسى در مملکت گرسنه بخوابد، از من جدا کني؟ خزانهدارى مثل تو به درد من نمىخورد’ . بعد از بوذرجمهر پرسيد: ‘چرا آذوقهٔ پيرمرد را اين دو روز ندادي؟’ بوذرجمهر گفت: ‘چون مىدانستم که اين خزانهدار براى من مايه مىگيرد، من مخصوصاً آذوقه پيرمرد را نبردم که بدانى چطور مملکت را اداره مىکنم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#سلام_بابای_غریبم
صبح ها رابه سلامی به توپیوندزنم
ای سرآغازترین روز خدا صبح بخیر
به امیدی که جوابی زشمامی آید
گفتم ازدورسلامی به شماصبح بخیر
#یلدا
#شاهچراغ
🌹 پاداش یک گواهی
🌹 حضرت یوسف علیه السلام در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را میشناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد.
🌹 حضرت یوسف(ع) گفت:
عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباسهای پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند.
🌹 حضرت جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم میکنی؟
🌹 جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟!
📚پندهای جاویدان، ص٢٢٠
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande