eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋مردی به روانشناسی گفت: من تمام پولم را از دست داده ام، دیگر به آخر خط رسیده ام. دکتر گفت: آیا هنوز میتوانی ببینی، بشنوی و راه بروی؟ مرد گفت: بله. دکتر: تو تقریبا همه چیز داری و تنهای چیزی که از دست داده ای پول است. 🔺ما اغلب مسائل را بیش از حد بزرگ می کنیم. بدترین اتفاقات احتمالا ناراحت کننده اند، اما پایان دنیا نیست. همیشه شکر گزار خداوند باشیم، زیرا حال کنونی ما، می‌تواند آرزوی بسیاری از مردم نقاط مختلف کره زمین باشد که در شرایط بسیار سختری قرار دارند. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔸خدا رحمت کند مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری را ایشان خیلی سفارش می کرد به این عمل در طول ، این دستور در روایت هم آمده است که هر کس ده هزار سوره توحید را با نیت صادق در ماه رجب بخواند روز قیامت در حالی وارد محشر میشود که مانند روز اول تولد از تمام گناهانش خارج و پاک شده است و هفتاد ملک او را به بهشت بشارت میدهند. آیت الله کشمیری می گفتند : مرحوم قاضی و بعضی از اساتید به این عمل بسیار سفارش می‌کردند. 🔸ده هزار سوره توحید وقتی تقسیم بر «سی روز» ماه بشود برای هر روز کمی بیش از ۳۰۰ سوره باید خواند که این مقدار خیلی زمان نیاز ندارد،اگر این تعداد سوره توحید در طول ماه خوانده شود بسیار پربرکت است و یک باره انسان را سبک می‌کند. این عمل در پرونده اعمال انسان باید باشد و درکل ماه رجب هم باید خوانده شود نه اینکه طی چند روز تمام آن را به جا آورد. 🖋حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
✨﷽✨ ⚜ حکایت‌های‌پندآموز⚜ 🔹مرد عابد و ابلیس🔹 ✍در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است» عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی» 📚 مجموعه شهر حکایات
✨﷽✨ 📚معجزه امام رضا(ع) ♥️ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺗﻬﻮﯾﻪ ﺍﯼ ﺣﺮﻡ ﺍﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ( ﻉ) ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺻﺤﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﻗﺎ . ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺘﺮﺟﻤﺶ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﻠﻮﻍ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﻬﺎ ﭼﯿﻪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﺒﻨﺪﻥ؟؟ ﮔﻔﺖ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻻ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻠﻤﻮﻥ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺣﻞ ﺑﺸﻪ . ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮐﺮﻭﺍﺗﺸﻮ ﺍﺯﮔﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﻗﺎ . ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﻭﺭ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﺘﺮﺟﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺣﺎﻟﺶ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﻌﺪﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺑﻮﺩ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻓﻠﺞ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﺠﺎﯼ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻀﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺍﻗﺎﺗﻮﻥ ﺑﮕﯿﺪ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺎ ﮐﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨﷽✨ ✍وقتی یوسف نبی (ع) را به کاروانی فروختند، یوسف (ع) را سوار مرکبی کردند و غلامی به نام یلقوس را برای مراقبت از او قرار دادند. وقتی مرکب یوسف از کنار قبرستان آل یعقوب (ع) گذشت٬ یوسفِ کودک، مزار مادرش را دید و سراسیمه خود را از مرکب شتر بر روی قبر مادرش انداخت و زار زار گریست؛ گویی می‌دانست که دیدار مزار مادرش دوباره نصیبش نخواهد شد. وقتی یلقوس مرکب یوسف (ع) را خالی دید، در شبِ تاریک دنبال او گشت و او را بر سر مزار مادرش، اشک‌ریزان یافت. سیلی محکمی بر گوش یوسف (ع) نواخت و درد یوسف (ع) را زمانِ وداع بر مزار مادرش٬ چندین برابر ساخت. یوسف پیامبر (ع) او را با چشمانی اشکبار نفرین کرد. حضرت حق٬ جبرئیل را امر کرد که برو و قافله یوسف را نگه دار. باد شدیدی وزیدن گرفت و زمین لرزید؛ همگان فهمیدند که به‌خاطر نفرین یوسف (ع) بود و حساب دست قافله آمد که کودکی که همراه آنهاست کودک خاص و محبوب خداست. جبرئیل سوال کرد: «خدایا! یوسف (ع) را برادرانش کتک زدند و در چاه انداختند چرا بر آن‌ها چنین خشمگین نشدی؟» حضرت حق فرمود: «یوسف (ع) را برادرانش که پیامبر زادگان بودند در چاه انداختند؛ اما وقتی فردی غریبه٬ بر صورت عزیز من و فرستاده و پیامبر من سیلی زد، مرا غیرتم اجازه تحمل و صبر چنین حقارت و توهینی را نداد.» 🌺🌺🌺🌺🌺 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴زشتی های مومن را پخش نکن ✍مردی خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) آمد و عرضه داشت : فدایت شوم !از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود ، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند حضرت فرمودند : گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .حتی اگر 50 نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر. 👈 هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیَتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده است : ⭐️إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ سوره نور : آیه 18⭐️ کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند 📚الكافی : ج‏8 ، ص147 📚مُحَاسَبَةِ النَّفْس‏ : ح 125 ↶【به ما بپیوندید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌟*أین الرّجبیون*🌟 🌙ماه رجب فرا رسید، ماهی که 🌙اولین روزش باقری 🌙سومینش نقوی 🌙دهمینش تقوی 🌙سیزدهمینش علوی 🌙نیمه اش زینبی 🌙بیست و پنجمش کاظمی 🌙بیست و هفتمش محمدی است حلول 🌙🌺 (ع) 🎉 مبارڪ_باد💫🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚داستان کوتاه خیلی قشنگه , بخونید روزی پدر و پسری بالای تپه‌ای خارج از شهرشان ایستاده بودند و آن بالا همان طور که شهر را تماشا می‌کردند با هم صحبت می‌کردند. پدر می‌گفت: ان خانه را می‌بینی؟ ان دومین خانه‌ای است که من در این شهر ساختم. زمانی که امدم در این کار فکر می‌کردم کاری که می‌کنم تا آخر باقی می‌ماند... دل به ساختن هر خانه می‌بستم و چنان محکم درست می‌کردم که انگار دیگه قرار نیست خراب شود. .. خیالم این بود که خانه مستحکم‌ترین چیز در زندگی ما آدماست و خانه‌های من بعد از من هم همین‌طور می‌مانند.!! اما حالا می‌دانی چی شده؟ صاحب همین خانه از من خواسته که این خانه را خراب کنم و یکی بهتر را برایش بسازم... این خانه زمان خودش بهترین بود ولی حالا...! این حرف صاحب‌خانه دل من را شکست ولی خوب شد... خوب شد چون باعث شد درس بزرگی را بگیرم.... درسی که به تو هم می‌گویم تا در زندگی ات مثل من دل شکسته نشوی و موفق‌تر باشی... پسرم در این زندگی دو روزه هیچ چیز ابدی نیست، در زندگی ما هیچ چیزی نیست که تو بخوای دل به ان ببندی جز خالقت. چرا که هیچ‌چیز ارزش این را ندارد و هیچ‌کس هم چنین ارزشی به تو نمی‌تواند بدهد... "فقط خدایی که تو را خلق کرده ارزش مخلوقش را می‌داند و اگر دل می‌خوای ببندی همیشه به کسی ببند که ارزشش را بداند و ارزشش را داشته باشه 👌" 📚داستان های جالب وجذاب 📚 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
صبح ها که به مسجد ميرفتم مردي جلوتر از من در مسجد حضور داشت روز بعد زودتر رفتم باز هم مرد حضور داشت، روز بعد زودتر و باز هم روز بعد 15 دقيقه قبل از اذان رفتم ديدم باز هم آن شخص در مسجد حضور دارد کنجکاو شدم بعد از نماز رفتم پيشش و ازش پرسيدم آقاشما خواب و خوراک و کار و زندگي نداري همش در مسجدي وقتي خودش را معرفي کرد فهميدم بزرگترين تاجر موفق شهر بود، گفت من فقط 15 دقيقه قبل از اذان ميایم مسجد پرسيدم چرا گفت بسیار ميترسم نماز اول وقتم ترک بشود. پرسيدم حالا چرا اينقدر اصرار داريد جواب داد من قول دادم همه نماز هایم را اول وقت بخوانم پرسیدم:به چه کسی ؟کجا؟چرا؟ آن شخص داستان رو تعريف کرد. ميگفت نه شغلي داشتم و نه درآمدي. دوست داشتم هم حج برم و هم ازدواج کنم اما نميشد... نزد یک شیخ رفتم و ازشون درخواست نصيحتي کردم فرمودند اگر ميخواهي شغل خوب و با برکتي داشته باشي، برو نمازت رو اول وقت بخون. اگر ميخواي ازدواج موفقي کني و همسر خوبي داشته باشي، برو نمازت رو اول وقت بخون. و اگر طالب حج هستي بازهم، برو نمازت رو اول وقت بخون. پرسيدم هر کدام از اين قفل هاي زندگيم با يک کليدباز ميشه؟ پاسخ دادند نماز اول وقت شاه کليد است (فقط حدالامکان به جماعت و در مسجد بخوان) از آن پس .... به عهدم وفا کردم... الله هم به عهدش وفا کرد. هم شغل با برکت هم همسري مهربان و هم حج رفته ام. [مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ] + کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴خلاصه اعمال ماه رجب 🌟غسل اولین روز و نیمه ماه رجب و آخر رجب 🌟روزه اولین روز و نیمه ماه رجب و آخر رجب 🌟در طول ماه رجب ۱۰۰ مرتبه بگوید: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ 🌟در طول ماه رجب ۱۰۰۰ مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" 🌟در طول ماه رجب روزانه ۷۰ مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" 🌟در طول ماه رجب ۱۰۰۰مرتبه ذکربگوید أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " 🌟در طول ماه رجب ۱۰۰۰ هزار مرتبه یا ۱۰۰ مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند 🌟روزانه ۱۰مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ 🌟زیارت امام حسین علیه السلام 🌟(زیارت عاشورا) در حدتوان هر روز ‌‌‌‌‌🔻
⭕️ماجرای امداد غیبی که اشک شهید همت را در آورد  شب عملیات مسلم بن عقیل(علیه السلام) اوضاع خیلی به هم ریخته بود و نیرو ها شدیدا مشغول اجرای دستورات فرماندهان خود بودند .در همین گیر و دار، ناگهان چشمم به همت افتاد. دیدم ساکت و آرام همین طور که به آسمان نگاه می کند، اشک می‌ریزد. تعجب کردم. گفتم: «حتما مشغول راز و نیاز با خداست و داره از خدا برای پیروزی توی عملیات کمک می گیره.» به هر حال کنجکاوی باعث شد که بروم سراغش، از او پرسیدم: «چیه حاجی چرا گریه میکنی؟» به آسمان اشاره کرد و گفت: «به ماه نگاه کن.» نگاهی به ماه انداختم و گفتم: «خب، چی شده؟» گفت:«ماه لحظه به لحظه بچه ها رو همراهی می کنه. هر جا اونا توی دید دشمن قرار می گیرن، ماه می ره زیر ابر و جایی که از دید دشمن بیرون میان و نیاز به روشنایی دارن، ماه میاد و همه جارو روشن میکنه. می بینی لطف خدا رو که چطور شامل حال ما می‌شه؟ حالا فهمیدی برا چی اشکم در اومده؟» او رفت و این امداد غیبی را از پشت بیسیم به اطلاع فرمانده گردان ها هم رساند و آن ها را متوجه حرکت ابر و ماه کرد.دقایقی بعد صدای گریه ی همه ی آن ها ار پشت بی سیم شنیده می شد. 📚 منبع:خاطره‌ای از «محمد جوانبخت» برگرفته از کتاب «برای خدا مخلص بود»؛ روایت هایی از زندگانی شهید محمد ابراهیم همت 📚یاد شهدا با صلوات