📚امانت داری
عبدالرحمن بن سیابه می گوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستان پدرم به منزل ما آمد و بعد از تسلیت گفت: آیا از پدرت ارثی باقی مانده است تا بتوانی به وسیله آن امرار معاش کنی؟ گفتم: نه. او کیسه ای که محتوی هزار درهم بود، به من تحویل داد و گفت: این پول را بگیر و از سود آن زندگی خود را اداره کن. بعدا اصل پول را به من برگردان! من با خوشحالی پیش مادرم دویدم و این خبر را به وی رساندم. هنگام شب پیش یکی دیگر از دوستان پدرم رفتم و او زمینه تجارت را برایم فراهم کرد. به این ترتیب که با یاری او مقداری پارچه تهیه کرده، در مغازه ای به تجارت پرداختم. به فضل الهی کار معامله رونق گرفت و من در اندک زمانی مستطیع شدم و آماده اعزام به سفر حج گردیدم.
قبل از عزیمت پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. مادر به من سفارش کرد که پسرم! قرضهای فلانی را (دوست پدرم) اول بپرداز، بعد به سفر برو! من نیز چنین کردم. با پرداخت وجه، صاحب پول چنان خوشحال شد که گویا من آن پولها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد.
عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام(علیه السلام) خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت، پاسخ پرسشهایشان را نیز دریافت می کردند.
هنگامی که مجلس خلوت شد، امام به من اشاره کرد و من نزدیک رفتم. فرمود: آیا با من کاری داری؟ عرض کردم: قربانت گردم من عبدالرحمن بن سیابه هستم. به من فرمود: پدرت چه کار می کند؟ گفتم: او از دنیا رفت. حضرت ناراحت شد و به من تسلیت گفت و به پدرم رحمت فرستاد. آن گاه از من پرسید: آیا از مال دنیا برای تو چیزی به ارث گذاشت؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه به مکه مشرف شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم. هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسید: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟ گفتم: یابن رسول الله! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفت: احسنت!
سپس فرمود: آیا سفارشی به تو بکنم؟ گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنماییم کنید! امام فرمود:
عَلَیک بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَک النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ أَصَابِعِه؛
بر تو باد راستگویی و امانت داری، که در این صورت شریک مال مردم خواهی شد. سپس امام انگشتان دستانش را در هم فرو برد و فرمود: این چنین. عبدالرحمن بن سیابه می گوید: در اثر عمل به سفارش امام، آن چنان وضع مالی من خوب شد که در مدتی کوتاه سیصد هزار درهم زکات مالم را به اهلش پرداختم.
📚 کتاب بحارالانوار،ج 47، ص 384
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
📍آغاز #هجمه ها و #تخریب ها علیه برنامه #زندگی_پس_از_زندگی😳😱
💢بالاخره #سکوت_مجری پس از #انتقاد های روز گذشته #شکست😳
❇️پیشنهاد جالب مجری به منتقدان و تخریبچی های سازمان یافته😉😂
چرا تخریب ها به یکباره شروع شد⁉️
https://eitaa.com/joinchat/2352807996C3554b60ac4
❌واکنش مجری به توقف برنامه😔
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
❌♨️خواستگاری عجیب جوان پاسدار 😶
💯🎦پاسدار جوانی که پس از شش بار جواب منفی دست به دامن #حاج_قاسم شد حاج قاسم هم با یه....😵😅😂
✅شرح کامل ماجرا برای #نخستین_بار در کانال زیر #سنجاق 📎شد➕🎥
https://eitaa.com/joinchat/2352807996C3554b60ac4
‼️پیشنهااااااد ویژهههه😍👆
✨﷽✨
ارزش نهی از منکر و هدایت کردن!
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: در میان بنیاسرائیل عابدی بود، هرگز گناه نمیکرد و همواره به عبادت خدا مشغول بود، ابلیس بسیار ناراحت شد، با دمیدن به دماغش اعلام کرد تا فرزندانش به حضور بیایند، به دنبال این اعلام همه شیطانها در نزد ابلیس (پدرشان) اجتماع کردند، ابلیس گفت: «چه کسی از میان شما میتوان فلانعابد را گمراه کند که بیگناهی او سخت مرا ناراحت کرده است؟!»
هریک از آنها سخنی گفتند، یکی گفت: من از ناحیه زنان او را گمراه میکنم، ابلیس گفت: این پیشنهاد تو بیفایده است، او فریب زنان را نمیخورد. دیگری گفت: من به وسیله شراب و سایر نوشیدنیهای لذیذ او را فریب میدهم. ابلیس گفت: «فایده ندارد، او گول لذّتهای دنیا را نمیخورد.» دیگری گفت: من او را میتوانم فریب دهم، ابلیس گفت: چگونه؟ او گفت: از راه عبادت، ابلیس گفت: «پیشنهاد خوبی کردی، همین کار را دنبال کن.»
آن شیطان به صورت انسان وارد عبادتگاه عابد شد، و در پیش روی او مشغول به نماز و عبادت شد و شب و روز بدون استراحت به عبادت خود ادامه داد. عابد تعجّب کرد و با خود میگفت: این عابد تازه وارد، چقدر توفیق سرشار برای عبادت دارد، از او سؤال میکرد، ولی شیطان اعتنا نکرده و به عبادتش ادامه میداد. تا اینکه به طور مکرّر گفت: «ای بنده خدا بگو بدانم به خاطر چه عاملی این گونه برای انجام عبادت آمادگی یافتهای؟! »
سرانجام شیطان به عابد گفت: «من یک گناهی را انجام دادهام، هروقت به یاد آن میافتم، از ترس آن، بیشتر مشتاق عبادت میشوم» (تا باعبادت خود جبران کنم و آن گناه را به طور کلی از زندگی خود دور سازم). عابد: آن گناه چه گناهی بوده، به من خبر بده تا من نیز آن را انجام دهم و سپس توبه کنم و به توفیق سرشار برای عبادت دست یابم. شیطان: این دو درهم را از من بگیر و وارد شهر شو، و در فلان جا به در خانهای برو، در آنجا زنی هست با او زنا کن، و سپس بازگرد.
عابد جاهل وارد شهر شد و آدرس آن زن را از مردم پرسید، مردم خانه او را به عابد نشان دادند و پیش خود میگفتند: لابد عابد میخواهد آن زن بدکار را موعظه وهدایت کند. عابد به سوی خانه آن زن رفت، و پس از اجازه وارد خانه او شد، زن وقتی که شکل و لباس عابد را دید، گفت: «آمدن تو با این قیافه به اینجا تناسب ندارد، برای چه به اینجا آمدهای؟» عابد قصّه خود را نقل کرد.
آن زن گفت: ای بنده خدا! اوّلاً: ترک گناه برای کسب توبه، راهوارتر است، ثانیاً: از کجا هرکسی توبه کرد، توبهاش پذیرفته میشود؟ بدان که آن راهنمای تو شیطان بوده است که خواسته به این طریق تو را گول بزند، اینک به معبد خود برگرد ببین او در آنجا نیست، عابد به معبد خود بازگشت و در آنجا کسی را ندید. آن زن شب آن روز از دنیا رفت، صبح آن شب ناگاه مردم دیدند بر در خانه او این جمله نوشته شده: «احضروا فلانه فانّها من اهل الجنّه؛ برای تشییع جنازه این زن حاضر شوید که او اهل بهشت است.»
مردم در شک افتادند، که این جمله با اعمال آن زن تناسب ندارد، سه روز از این قضیه گذشت، در این هنگام خداوند به حضرت موسی (علیهالسّلام) چنین وحی کرد: «کنار جنازه آن زن حاضر شو، و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر کن که بر آن جنازه نماز بخوانند، زیرا من او را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم، چرا که او بنده من (فلان عابد) را از گناه کردن باز داشت.»
موسی (علیهالسّلام) فرمان خدا را اجرا کرد، و به این ترتیب یک بانوی غریق در آلودگی بر اثر امر به معروف و نهی از منکر، و بازداشتن انسانی از گناه، آن چنان مشمول رحمت الهی شد، که خداوند او را از اهل بهشت قرار داد و به پیامبر اولوالعزمش موسی (علیهالسّلام) فرمان داد تا با مردم، حاضر گردند و با تجلیل و احترام جنازه او را بردارند و به خاک بسپارند.
منبع📚:کلینی، محمد بن یعقوب، روضه الکافی، ص۳۸۴ - ۳۸۵.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
🌟خواص عجیب دعای جوشن کبیر
✍پیامبر اکرم (ص) : خداى تعالى در آسمان چهارم خانهاى بنا کرده که نامش بیت المعمور است؛ به آن خانه در هر روزى هفتاد هزار فرشته داخل مىشوند و از آن بیرون مىروند و دیگر به سوى آن تا روز قیامت بر نمىگردند و خداى عزّ و جلّ به صاحب این دعا ثواب این فرشتگان را میبخشد.
در شبى که شخص این دعا را بخواند خداى تعالى به او روى مىآورد و به سوى او نظر التفات مىکند و تمامی حاجتهاى دنیا و آخرت او را برآورده می سازد.
هر کسى که این دعا را بخواند، مثل مردن شهدا می میرد. خداى تعالى براى او ثواب هفتصد هزار شهید از شهیدان صحرا را مینویسد.
حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمودند که: هیچ بنده اى از امّت من نیست که این دعا را در ماه مبارک رمضان سه مرتبه یا یک مرتبه بخواند مگر آنکه به تحقیق که خداى تعالى بدن او را بر آتش حرام میکند و بر او بهشت واجب میشود.
📚( مهج الدعوات ابن طاووس ـ ترجمه طبسى، ص 363-365)
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره مذهبی #انلاین رایگان☝️
♦️ مشاوره مذهبی #تلفنی باهزینه☝️
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
هدایت شده از گسترده مارال
بانکِ سخنانِ نـــــــــاب،حـــــــــرف های دل🌿🌸
صادقانه گویی های حسین پناهی
سخنان نابِ دکتر شریعتے
دلنوشته های بی ریای شاملو به آیدا
فقط کسانے که مشتاق متن های زیبا و اخلاقے هستند وارد شوند❤️👇
https://eitaa.com/joinchat/2289369210C313651a2a4
روزے چند دقیقه حالِ دلتان را خوب کنید🌸🕊
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🚷 #عاقبت_دروغ_گفتن_من
۸سالپیششوهرمبرایکاربهشهرهایدیگهمیرفت،بچهاولم۵سالشبودکهبچهدومباردارشدموضعمالیخوبینداشتیم،ازاینکهدوبارهباردارشدهبودمخیلیناراحتبودم😞موقعزایمانشوهرمنبودومنتنهادربیمارستانبچهدومبدنیااوردم،بعدزایمانمتوجهشدمکهخانمیدیگربچهاشروازدستدادهفکریبهسرمزدوچونبهپولنیازداشتمبچهامروبهآنهافروختم😔بهدروغبهشوهرمگفتمکهبچهمردهبدنیااومد۸سالازماجراگذشتووضعمالیماخوبشد،یکروززنگدرخانهبصدادراومددرروبازکردمهمونخانومیکه۸سالپیشبچهاموبهشونفروختهبودمگریهکنانواردخانهشد...😱😭ادامه👇
https://eitaa.com/joinchat/1197342737C96f2500464
کپی درتمام پیامرسانها حرام❌
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
☘داستان☘
😱دیدن حالت واقعی نماز گزار در نماز
☀️روزی سید رضی قدس سره به نماز برادرش سید مرتضی اقتدا نمود ولی در بین نماز قصد فرادا کرده ، نماز را به تنهایی و بدون جماعت خواند .
👈وقتی که به خانه مراجعت کردندسید مرتضی برادر بزرگتر، نزد مادر به گلایه و شکایت پرداخت که برادر کوچکش نماز را فرادا کرده وبا ما به جماعت نخواند.
❣مادر هم سید رضی را مورد مذمت و عتاب قرار داد.
🌹سید رضی در پاسخ گفت : علت اینکه من نمازم را فرادا خواندم این بود که در اثنای نماز که به برادرم اقتدا کرده بودم ناگهان دیدم برادرم به خون زنان غوطه ور است . من از مشاهده این حال متعجب و متحیر شدم و به ناچاری نمازم را فرادا کردم .
👈سید مرتضی باتعحب نیز گفته ی برادرش را تصدیق نمود و گفت : موقع رفتن به مسجد در بین راه زنی مساله حیض را از من سوال نمود و آن باعث شد که من در اثنای نماز یک مرتبه ازیادخدا غافل شده به یاد آن مساله افتادم و درباره آن مساله فکر کردم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
بلغم مایع سفیدرنگی است که از غدد لنفاوی ترشح میشه
اگه مقدارش در بدن زیاد بشه باعث بروز مشکلاتی مثل نفخ، یبوست، سفیدی و ریزش مو، پا درد، آرتروز، کم کاری تیروئید، کسلی و بی حالی و چاقی شکمی میشه. بلغمی ها چاقی پفی مثل شکم پهلو و انرژی کمی دارند.
برای درمان بلغم بدن فرم پایین رو پر کنید👇👇
formafzar.com/form/wr2r2
formafzar.com/form/wr2r2
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
❣
همسر فرعون
تصميم گرفت که عوض شود
و شُد یکی از زنان والای بهشتی...
پسر نوح
تصميمي براي عوض شدن نداشت...
غرق شد و شُد درس عبرتی برای آیندگان...
اولي همسر يک طغيانگر بود
و دومی پسر يک پيامبر...!
براي عوض شدن هيچ بهانه ای قابل قبول نيست...
اين خودت هستي که تصميم می گيری تا عوض شوی...
بعضي از چيزها دير که شد،
بي فايده هستند...
مانند بوسيدن پيشانی عزیزی که دیگر نیست..
#خانواده
#ازدواج
#مشاوره
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره انلاین #رایگان می باشد
♦️مشاوره #تلفنی باهزینه می باشد
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
سلام خدمت خانواده های مذهبی
کانال ما با استفاده از مشاورین مذهبی و متخصص درهمه زمینه ها آماده ارائه خدمات مشاوره ای به شما عزیزان هست:
ارائه خدمات مشاورهای در زمینه :
🌺افسردگی و وسواس
🌺ازدواج
🌺طلاق
🌺تربیتکودک
🌺تربیت نوجوان
✅ مشکلات خودتان را با ما مطرح کنید تا حلش کنیم
💢جهت #رزرو وقت مشاوره به کانال زیر
مراجعه کنید، 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/181076005Cf4d19f59b1
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
✨﷽✨
#داستان_های_اخلاقی
🌼حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید
✍️ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی میکرد ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ از ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ.ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ مینمایم، که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کردهاند ﺑﺨﻮﺍبد! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ. ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنهای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه خواب ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ میپرسند ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ میگوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر هیچ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید.
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ میشود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ میگیرد ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ میشود ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺷﺎﻥ میآیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میکنند ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ میگذارد ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ میگوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
🔻حق الناس تنها موضوعیست که در قیامت با شفاعت هم حل نمیشود🔺
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande