#حق_الناس_ما_را_بدبخت_میکند
✍ شخصی از آیت الله بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#پندانه
✍ به آینده فکر کن اما بابت مسائل پیش پا افتاده، زندگی کردنت را هدر نده
🔹دوستی داشتم که پلوی غذایش را خالی میخورد، گوشت و مرغش را میگذاشت آخر کار و میگفت:
میخواهم خوشمزگیاش بماند زیر زبانم.
🔸همیشه هم وقتی پلو را میخورد، سیر میشد. گوشت و مرغ غذا میماند گوشه بشقابش. نه از خوردن آن پلو لذت میبرد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه غذا.
🔹زندگی هم همین طور است. گاهی شرایط ناجور زندگی را تحمل میکنیم و لحظههای خوبش را میگذاریم برای بعد، برای روزی که مشکلات تمام شود.
🔸هیچکداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم. همه خوشیها را حواله میکنیم برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد.
🔹غافل از اینکه زندگی دستوپنجهنرمکردن با همین مشکلات است.
🔸روزی به خودمان میآییم و میبینیم یک عمر در حال خوردن پلوی خالیِ زندگیمان بودهایم و گوشت و مرغ لحظهها، دستنخورده مانده گوشه بشقاب.
🔹دیگر نه حالی هست و نه میل و حوصلهای
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#اینگونه_بود ...
🔻کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
همراه آقا میرفتیم درس.
چشمم افتاد به نعلینشان. قسمتی از کفهاش جدا شده بود.
میدانستم خودشان وقت نمیکنند. اهل زحمتدادن به دیگران هم نبودند؛ حتی به من که سالها در کنارشان بودم.
بعد از درس، به آقا گفتم: «کف نعلینتون جدا شده، اگه اجازه بدید، بدم درستش کنن.»
آقا سرش را بهطرف من چرخاند. با لبخند گفت: «خودم را هم بلدی درست کنی؟»
همیشه وقتی شوخی میکردند، میخندیدم. اینبار هم مثل همیشه؛ ولی یکدفعه دلم هُری پایین ریخت: «او با اینهمه عبادت و بندگی، هنوز هم بهفکر درستکردن خودش است، اما من...».
📚 در خانه اگر کس است، ص١۶؛ بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان معظمله
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 وصیتهای پیامبر صلی الله علیه وآله؛
🔹مردی محضر رسول خدا رسید و عرض کرد:
یا رسول الله! مرا وصیتی بفرمایید.
حضرت فرمودند:
«هرگز به کسی بی جهت خشم مگیر.»
🔹مرد گفت: بیش از این بفرمایید.
«هر چه برای خود میپسندی همان را برای دیگران بپسند.»
زیادتر بفرمایید.
« هرگز به کسی دشنام مده که نتیجه اش دشمنی است.»
🔹 افزون بفرمایید.
« از نیکی به اهلت خودداری مکن.»
بیشتر بفرمایید.
« مردم را دوست بدار تا تو را دوست بدارند.»
🔹 زیادتر بفرمایید.
«با برادرانت با چهره ی باز دیدن کن، از بی تابی پرهیز کن که بی تابی مانع بهره ی تو از دنیا و آخرت میشود.»
📚 بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۴۷.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
♦️ از «مرگبار» تا «مهدکودک»؛ ماجرای ابتذال رسانههای شبه روشنفکری
🔰 دست داشتن ستون پنجم داخلی در آتش فتنه اخیر قابل کتمان نیست و حتی گاهی دم خروس رسانههای شبه روشنفکری_فرهنگی داخلی بیرون میزند، نمونه آن در خط تخریبی رسانه فیلم نیوز و تولید محتویات مبتذل برای تخریب شبکه سه سیما.
🚨 اما چرا رفتار رسانههای شبه روشنفکری داخلی درباره شبکه سه سیما تا این اندازه مبتذل و کودکانه است؟
🔸۱. چه در کف میدان و چه طبق آمارها فتنه اخیر با شدت بالایی در مسیر افول بود. در این میان بالا رفتن توحش فتنهگران و آغاز جام جهانی در بی میلی مردم به جریان اغتشاشات ماثر بود. رسانههای شبه روشنفکری در همین جهت خط تخریبی شبکه سه را در پیش گرفتند.
🔹۲. در مقابل کیفیت بالای ویژه برنامه شبکه سه از نظر دکور، گرافیک، آیتم، مهمان و اجرا به نحوی بود که جایی برای حمله به شبکه سه باقی نمیگذاشت.
🔸۳. نهایتا این رسانهها با ادبیاتی سخیف و سطحی در حال تخریب شبکه سه هستند. کاری که البته پیش از این هم بارها در دستور کار قرار داده بودند.
❤️ داستان زیبا
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد او دستانش می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست.
پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد .
بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
یادمان بماند که : زمین گرد است..."
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
#پندانه
🌼کار نیکی که با ریا انجام شود، تبدیل به شر میشود
✍دو مرد هندو گازر (لباسشوی) بودند که در رود سند لباسهای مردم را میشستند. آنان از منزل مردم لباسهایشان را میگرفتند، در رود سند میشستند و هنگام غروب بعد از خشکشدن تحویلشان میدادند. «پادرا» مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباسها سکه یا اسکناسی مییافت. آن را کنار میگذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما «سونیل» مردی بود که اگر سکهای مییافت که صاحب آن ثروتمند بود، آن را برگشت نمیداد و فقط به فقرا برگشت میداد.
روزی پادرا در جیب شلواری سکهای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد، صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانهای 20متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد، تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکهای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت:این سکه را یادتان رفته بود. تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد.
وقتی سکه را تحویل داد، مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت:من 10 سکه گم کردهام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود. باید بقیه را هم بدهی. و از سونیل شکایت کرده و بهجای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد.
🔺پادار به سونیل زمان بدرقهاش به زندان گفت:هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش. بدان کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
#حق_الناس_گناهی_خطرناک
✍در روایتی آمده است: یک قاضی مقدّس و بسیار عابد از دنیا رفت. او حقّی را ناحق نمی کرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مۆمن و متّقی بوده است و از این رو همسرش یقین داشته که وی بهشتی است. وقتی زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچه روی صورت او را کنار زد، دید ماری از بینی او بیرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از این وضعیت عجیب ترسید.
هنگام شب، شوهر خود را درخواب دید و از آنچه رخ داده بود سۆال کرد و گفت: تو که انسان خوبی بودی! پس این مار چه بود؟ قاضی جواب داد: آن به خاطر برادر توست. روزی برادر تو با کسی نزاع داشت. برای حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. نه اینکه العیاذبالله ناحقی باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد البته نتیجه حکمیّت به نفع برادرت شد و من از این امر خوشحال شدم و با اینکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم. همین که قاضی در دل بین دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در برزخ مجسّم شده و موجب آزار او گردیده است
⚠️مواظب حق دیگران باشیم گناهی که خدا آن را تا بنده حلال نکند نمی بخشد
📚 الکافی، ج 7، ص 410
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌸وضو با دود
چیزی به اذان ظهر نمانده بود، دوستان کم کم برای وضو به سمت تانکر آبی که توی حیاط مدرسه بود رفتند. تعدادی وضو گرفتند ، هنوز بعضی از جمله خود من وضو نگرفته بودیم ، که صدای نزدیک شدن هواپیما ما را به داخل ساختمان کشاند ، راکتها این بار نزدیک تر به ساختمان به زمین نشست
همه جا دود بود و چشم چشم را نمیدید، بچهها همدیگر را صدا میزدند و از سلامتی هم خبر میگرفتند، گرد و غبار که نشست صدای خنده بعضی رفقا بلند شد، علت خنده را که جویا شدم ، با اشاره تعدادی از بچه ها را نشانم دادند که تمام صورت و دستهایشان تا آرنج دوده سیاه گرفته بود.
اینها همان های بودند که وضو گرفته بودند ، موج انفجار دوده لوله بخاری ها را توی هوا پخش کرده بود
و نشسته بود روي دست و صورت خيس شان
انگار با دوده وضو گرفته بودند
#طنز_جبهه
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✍حکایت خیلی قشنگ !
#مرد بینیاز
- شخصی به یكی از خلفای دوران خود مراجعه و درخواست كرد، تا در بارگاه او به كاری گمارده شود.
خلیفه از او پرسید: قرآن میدانی؟
او گفت: نمیدانم و نیاموختهام.
خلیفه گفت: از به كار گماردن كسی كه قرآن خواندن نیاموخته است، معذوریم.
مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقهی خود، به آموختن قرآن پرداخت.
مدتی گذشت، تا این كه از بركت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید كه دیگر در دل نه آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه.
پس از چندی،خلیفه او را دید و پرسید:
«چه شد كه دیگر سراغی از ما نمیگیری؟»
آن آزادمرد پاسخ داد:
«چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم كه از خلق و از عمل بینیاز گشتم».
خلیفه پرسید:
«كدام آیه تو را این گونه بینیاز كرد؟»
مرد پاسخ داد:
«مَن یَتّقِ اللّه یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب ؛ هر كس از خدا پروا بدارد و حدود الهی را رعایت نماید، خدا برای بیرون شدن او از تنگناها، راهی پدید میآورد و از جایی كه تصور نمیكند، به او روزی میرساند و نیازهای زندگیاش را برطرف میسازد». (سوره طلاق، آیات 2 و 3)
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❣ سلام #امام_زمان مهربانم❣
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
صلوات هدیه به امام زمان عجل الله به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
اَللّٰهُمَّ عَجِّلِ لْوَلیِّکَ الْفَرَجْ
🌹داستان آموزنده🌹
روزی روزگاری دو تا در، توی یک خانه بودند. یکی درِ قشنگ اتاق پذیرایی و دیگری درِ معمولی حمام بود.آن ها هر دو، زندگی مصیبت باری داشتند، چون آن خانه پر بود از بچه های تُخس و شیطون که دائم به این طرف و آن طرف می دویدند و در ها رو لگد می زدند و محکم به هم میکوبیدند.شب ها وقتی همه خواب بودند، درها در مورد اتافاقات روز با هم درد دل میکردند.درِ اتاقِ پذیرایی همیشه خسته و بیمار بود و با خشم و عصبانیت حرف می زد. ولی در حمام او را آرام می کرد و می گفت:
“نگران نباش این رفتار آنها طبیعی است. آنها بچه اند و به زودی این دوران را پشت سر می گذارند و عاقل می شوند. کمی صبر و تحمل داشته باش، خواهی دید که اوضاع خوب خواهد شد.”
به این ترتیب در اتاق پذیرایی آرام می گرفت.
ولی یک روز،
بعد از یک مهمانیِ بزرگ که مهمان ها بارها و بارها به درها لگد زدند و آن ها را به هم کوبیدند، در اتاق پذیرایی سرانجام صبرش را از دست داد و گفت:
” دیگر بس است! دیگر کافی است! یک دفعه دیگر کسی مرا به هم بکوبد، می شکنم و یک درس حسابی به آن ها می دهم.”
این دفعه او به حرف در حمام گوش نکرد و روز بعد، به محض این که یکی از افراد خانواده در اتاق پذیرایی را به هم کوبید، در شکست!بزرگتر ها، بچه ها رو دعوا کردن و به بچه ها هشدار داده شد که بیشتر مراقب درها باشند و آن ها را محکم به هم نکوبند.این موضوع باعث شد دلِ درِ اتاق پذیرایی خنک بشه. بالاخره مزه ی شیرین انتقام رو چشید!اما بعد از گذشت چند روز، پدر و مادر تصمیم گرفتند درِ شکسته را، که هم خیلی زشت بود و هم جرق و جرق صدا می داد، عوض کنند.اونا به جای تعمیر درِ شکسته، تصمیم گرفتند آن را تعویض کنند. به همین منظور درِ پذیرایی رو درآوردند و بیرون از خانه انداختند.در زیبای اتاق پذیرایی وقتی خودش رو توی سطل آشغال دید، از کاری که کرده بود پشیمان شد، چون از خودش صبر و تحمل نشان نداده بود.حالا اون رو از خانه بیرون انداخته بودند. امکان داشت کسی بیاد و برای گرم شدن اون رو آتش بزنه، یا این که با ارّه به جونش بیافتند.در این حال، دوستش درِ معمولی حمام در جای خود باقی ماند و بچه ها یاد گرفتند با آن رفتار ملایم تری داشته باشند.خوشبختانه، در اتاق پذیرایی سرانجام آتش نگرفت یا این که اره نشد!در عوض مرد فقیری او را از میان آشغال ها برداشت و اگر چه در شکسته ای بود، ولی برای کلبه محقر او همان هم غنیمت بود. در اتاق پذیرایی خوشحال شد که فرصت آن را پیدا کرد تا دوباره یک در مناسب باشد و به خود قول داد که دیگر در مقابل سختی ها صبور باشد.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✍امام جواد(ع) میفرمایند :
✨ صبر را بالش خود قرار بده... این تشبیه از آن رو ست که چون آرامش و قرار جسمی، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیاز به تکیهگاهی چون صبر دارد.
📚تحف العقول صفحه ۴۷۸
🖌 مردی به حضرت جواد(ع) عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید . امام (ع) فرمود: می پذیری؟ گفت: آری فرمود: تکیه بر صبر کن و صبر را بالش خود قرار بده و به فقرا درآویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی.
📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص۳۵۸
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
1_1145726057.mp3
5.83M
🔷داستان تشرف جعفر نعلبند اصفهانی و عنایت ویژه امام عصر(عجلالله) به زائر جدشان سید الشهدا
#امام_زمان
#تشرفات🍃
الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
#فاطمیه 🏴
#امام_زمان
مسیر اتصال به امام عصر💚 ...
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش مینالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی و راه رفتن ضعف داشت.مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چاره ای به او نشان دهد.شیخ به او گفت،مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه ی توست او تو را بزرگ کرده و از تو مراقبت کرده الان وظیفه ی توست که از او مراقبت کنی.مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هر چه کرده بیشتر از آن برایش کرده ام و دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.شیخ که این حرفا را از او شنید به او گفت،تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت است وان اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد و تو از او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هر کاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی .
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
💫 # نظر اجنه در باره آیت الله بهجت :
🍃 یک بار بچههای کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند . آیت الله بهجت به بچهها فرمودند : بیایید با شما کار دارم . دیدم آقا به آنها فرمودند: جن ترس ندارد ، آنها کاری به مومن ندارند .
🍃 ایشان گفتند:"من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم ، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم.
🍃 پاسی از شب که گذشت ، صدای پای آنها را بیرون در اتاق میشنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم و عمامهام کنارم است. رفت به آنها گفت: برویم #این_آدم_لشکر_خداست."
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
آیتالله العظمی مرعشی نجفی میفرمودند:
محضر آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی- اعلی اللّه مقامه الشّریف- بودم، کسی آمد و به ایشان گفت: آقا! من به نسخهای که برای شب خیزی به من دادید، مو به مو عمل کردم امّا موفّق نمیشوم. آیه آخر سوره کهف را خواندهام، دعایی را که دادهاید، خواندهام، صدقه هم فرمودید دادم، همه کار کردم امّا موفق نشدم.
آقا فرمودند:
گوشَت را جلو بیاور تا چیزی در گوشَت بگویم. چیزی به او گفتند که دیدیم سرخ شد و عقب نشست.
بعد فرمودند:
این را انجام بده، درست میشود!
آیتالله العظمی مرعشی نجفی فرمودند:
بعدها که آن شخص پیش من آمد، خودش برایم گفت:
آن روز آقا فرمودند:
تو چند روز است که در منزل بد اخلاقی میکنی و با همسر و بچّه هایت قهری، با این حال می خواهی خدای متعال باز توفیق شب خیزی به تو بدهد؟!
هیهات! این ها که هیچ، اگر خضرِ نبی هم تعلیمی به تو بدهد، توفیقِ شب خیزی نخواهی داشت!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨حکایتی شیرین
فردی چندین سال #شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.
روزی #استاد به او گفت که دیگر شما استاد نقاشی شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک #نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند. غروب که برگشت دید که تمامی #تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد .
استاد به او گفت: آیا می توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ #شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد، و این بار نیز رنگ و قلم نقاشی را کنار تابلو نقاشی قرار داد و در گوشه ای از تابلو نوشت:
""اگر جایی از نقاشی #ایراد دارد با این رنگ و قلم (( اصلاح )) بفرمایید""
غروب که برگشتند دیدند #تابلو دست نخورده مانده است. استاد به شاگردش گفت:
"" همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه ""
🔴 انتقاد کردن #آسان است و اصلاح کردن دشوار!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#بروید_مادرتان_را_خشنود_کنید❗️
یکی از طلّاب اصفهانی میگوید:
▫️ زمانی برای خودسازی و تزکیه نفس چند ماهی به مشهد مقدّس مسافرت نمودم. روزی خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدم. ایشان بدون اینکه سؤال کنم، فرمود:
⭕️ آقا خودسازی به این شکل فایدهای ندارد. بروید به اصفهان و مادرتان را خشنود کنید.
▫️ گفتم: نمی شود. و کمی با ایشان بحث کردم.
▫️ وقتی که از خدمتشان مرخص شدم در این فکر فرو رفتم که بنده در این مورد با ایشان اصلاً سخنی نگفته بودم، پس ایشان از کجا دانست؟ سپس برگشتم و معذرت خواهی کردم.
📚 فریادگر توحید، ص٢١٠
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴آن عمل كند مي رسد و هر كسي سنت و روش بدي بنياد نهد براي او گناه و عقابي هر كسي كه به آن عمل كند مي رسد.
✍پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: روزي حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ از كنار قبري گذشت كه صاحب آن در عذاب بود، سال بعد نيز گذر كرد ولي از عذاب صاحب قبر خبري نبود، سبب را از خداوند پرسيد، وحي آمد كه از اين ميّت فرزندي صالحي به بلوغ رسيد و براي مردم راهي درست كرد و يتمي را پناه داد به بركت آن از پدر گذشتيم[7].
و نيز درباره بهبودي سرنوشت اموات مي گويد: هرگاه كسي به نيّت وجه الله نذري كند تا ثوابش براي ميتي باشد چنين نذري مفيد و وفاء به آن لازم است[8].
بنابر احاديث صحيح و مشهور صدقه دادن بازماندگان براي اموات سودمند است.
در روايتي صحيحة سعد از پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ مي پرسد، آيا صدقه دادنِ من براي روح مادرم سودي دارد؟ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: بلي[9].
زيارت اهل قبور مستحب و سفارش شده است همچنين دعا و قرآن خواندن براي ميّت مفيد است. زيارت اهل قبور در روزهاي جمعه موجب مي شود امواتي كه در تنگي و تنگناه باشند در فراخي قرار گيرند[10]. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: هرگاه شخصي به نيّت ميتي صدقه دهد، خداوند جبرئيل را فرمان مي دهد كه اين هديه را به قبر او برساند[11] و نيز فرمود: بواسطة نمازي كه براي ميت خوانده مي شود تنگي قبر او به فراخي تبديل مي شود[12].
ابن عباس در روايتي از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي كند: خواندن سورة«تبارك الملك» بر سر قبر ميت ماية نجات از عذاب قبر است.
از كتاب دعوات قطب راوندي نقل شده است كه؛ هرگاه ميتي دفن شد، بر قبر او سه بار اين جمله را بخوانند، خداوند عذاب را از او تا روز دميده شدن صور برمي دارد، اللهم اني اسئلك بحق محمد و آل محمد ان لا تغذب هذا الميت.
رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و پس از خاكسپاري دختر گرامي خود(رقيه) با چشم گريان فرمود: از خداي سبحان خواستم عذاب قبر را از او بردارد و خداوند او را بخشيد. پس دعا مؤثر است.
مشهور دانشمندان و علماءِ اصلِ بهره مند شدن اموات؛ از فوايد اعمال صالحه و خيراتي كه بازماندگان براي آن ها مي فرستد را تاييد و پذيرفته اند هم چنين رهايي و يا تخفيف عذاب قبر بواسطة كارهاي نيك بازماندگان.
براي مطالعه بيشتر به كتابهاي ذيل مراجعه فرمايند:
1. معاد، شهيد دستغيب
2. معاد، قرائتي
3. منازل الآخره، محدث قمي
در آخر به عنوان حسن ختام حديثي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل مي كنيم:
«القلبُ حَرَمُ الله فلا تُسكِن في حَرَم الله غيرَ الله»
«مكتب حرم الهي است و غير خدا را در حرم خدا جاي مده»
📚«بحارالانوار، ج 67، ص 25»
↶【به ما بپیوندید 】↷
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨حکایتی پندآموز✨
✍فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت:
اگر تو خدا هستی، پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت… شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمی داند پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی حتی لیاقت بندگی خدا را نداشتم، آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟
پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد: زیرا می دانستم که از نسل او، چون تویی به وجود می آید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅✨✨🔅✨✨🔅✨✨🔅
✍علامه طهرانی در رساله لب اللباب میفرمایند:
« اكثر افرادى كه موفّق به نفى خواطر شده و توانستهاند ذهن خود را پاك و صاف نموده و از خواطر مصفّا كنند و بالأخره سلطان معرفت براى آنان طلوع نموده است در يكى از اين دو حال بوده است:
در حين تلاوت قرآن مجيد و التفات به خواننده آن، كه چه كسى در حقيقت قارى قرآن است و در آن وقت بر آنان منكشف مىشده است كه قارى قرآن خداست جلّ جلاله.
از راه توسّل به حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السّلام زيرا آن حضرت را براى رفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالكين راه خدا عنايتى عظيم است.»
📚(لب اللباب، ص ۱۵۰)
💫#علامه_تهرانی
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
💠نقش نماز در درمان بیماری ها💠
✍آیت الله بهجت(ره):
شخصی می گفت: من بیمار شده و به دکتر مراجعه کردم . دکتر گفت: شما باید ورزش کنید، اگر چه به زیاد نماز خواندن! من هم زیاد نماز خواندم و بیماری ام که سردرد بود خوب شد.
نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد. خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد.
مدت زمان ذکر رکوع باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمتهای مختلف بدن کمک می کند.
📚منبع: توصیه های پزشکی عارفان،
آیت الله بهجت،ص 37
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#سلام_امام_زمان م
سلام_آقای_من
سلام_پدر_مهربانم
#یا_مهـــــــــــدی_عج
امام زمـــــــــــانم
🍃اَمَنْ یُجیبْ...بخوان برایم
حالِ دلم اضطراری است!
🍃در این دنیای شلوغ و هزار رنگ
دل خوشم به بودنت..داشتنت..
🍃کاش می دانستم
این ندیدنٺ کی به پایان می رسد؟
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
✨صبحت بخیر مولای غریبم
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
آیتالله العظمی مرعشی نجفی میفرمودند:
محضر آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی- اعلی اللّه مقامه الشّریف- بودم، کسی آمد و به ایشان گفت: آقا! من به نسخهای که برای شب خیزی به من دادید، مو به مو عمل کردم امّا موفّق نمیشوم. آیه آخر سوره کهف را خواندهام، دعایی را که دادهاید، خواندهام، صدقه هم فرمودید دادم، همه کار کردم امّا موفق نشدم.
آقا فرمودند:
گوشَت را جلو بیاور تا چیزی در گوشَت بگویم. چیزی به او گفتند که دیدیم سرخ شد و عقب نشست.
بعد فرمودند:
این را انجام بده، درست میشود!
آیتالله العظمی مرعشی نجفی فرمودند:
بعدها که آن شخص پیش من آمد، خودش برایم گفت:
آن روز آقا فرمودند:
تو چند روز است که در منزل بد اخلاقی میکنی و با همسر و بچّه هایت قهری، با این حال می خواهی خدای متعال باز توفیق شب خیزی به تو بدهد؟!
هیهات! این ها که هیچ، اگر خضرِ نبی هم تعلیمی به تو بدهد، توفیقِ شب خیزی نخواهی داشت!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚 #داستان_کوتاه
🛎"زنگولهای بر گردن"
میگویند؛
"آقا محمد خان قاجار" علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک "روباه میتاخته،" بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش، "زنگولهای آویزان" میکرده و آخر رهایش میکرده.
تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست.
البته که روباه بسار دَویده، وحشت کرده، اما زنده است؛ هم جانش را دارد، هم دُمش و هم پوستش.
"میماند آن زنگوله!"
از این به بعد روباه هر جا که برود زنگوله توی گردنش صدا میکند!
دیگر نمیتواند "شکار" کند، چون صدای زنگوله، شکار را فراری میدهد.
بنابراین «گرسنه» میماند.
صدای زنگوله، "جفتش" را هم فراری میدهد، پس «تنها» میماند.
از همه بدتر، صدای زنگوله، خود روباه را «آشفته» میکند، «آرامش» را از او میگیرد.!
"این همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش میآورد.
فکر و خیال رهایش نمیکند!"
زنگولهای از "افکار منفی،" دور گردنش "قلاده"میکند.
بعد خودش را گول میزند و فکر میکند که آزاد است، ولی نیست.
برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آنها را با خودش میبرد،
آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای یک زنگوله!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#یک_داستان_یک_پند
✍همیشه گمان میکردم اگر روزی انسان به اجبار در مجلس عروسی مختلطی وارد شود و دلش با خدا باشد، نفس را بر او اثری نیست. روزی، بعد از اذان صبح در زمستانی سرد از اتوبوس برای خواندن نماز پیاده شدم تا وارد یک غذاخوری بشوم، عینکی بر چشم داشتم، دیدم سریع عینکم را بخار گرفت و دیگر چیزی ندیدم.
آن روز فهمیدم محیط تا چه اندازه بر روی نفس تأثیر دارد. اگر انسان وارد محیطی از گناه شود، خواسته یا ناخواسته مثل عینکِ من که بخار آن را فراگرفت، نفس هم رویِ عقل را میپوشاند و دیگر جز نفس چیزی را نمیبیند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📘#داستانهایبحارالانوار
💠عبادت زهرای مرضیه سلام الله علیها در بستر شهادت
🔹حضرت زهرا در لحظات آخر عمر که بستری بود، به اسماء بنت عمیس فرمودند:
«عطر من و لباس مخصوص نمازم را بیاور، میخواهم نماز بخوانم.»
🔹اسماء میگوید: من عطر و لباس نمازشان را حاضر کردم، آن حضرت وضو گرفتند پس از وضو حالشان منقلب شد، سرشان را به بالش نهادند و فرمودند:
«اسماء! وقت نماز که رسید، مرا بیدار کن تا نمازم را بخوانم، اگر بیدار شدم که هیچ و اگر بیدار نشدم کسی را نزد علی (عیله السلام) بفرست تا خبر وفات مرا به او بدهد.»
🔹اسماء میگوید:
هنگامی که وقت نماز رسید، صدا زدم:
الصلاة یا بنت رسول الله! دختر پیامبر خدا، وقت نماز است. جوابی نشنیدم، فهمیدم که حضرت زهرا از دنیا رفته است.
📚بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۳
📌آری #حضرت_زهرا (علیها السلام) به عبادت و دعا آنچنان جدی و کوشا بودند که همه دستورات واجب، وحتی مستحبات را رعایت میکردند، استعمال عطر و پوشیدن لباس پاکیزه در نماز مستحب است که آن بانوی بزرگ اسلام در لحظههای سخت آخر عمر مبارک فراموش نکرده است».
#فاطمیه
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چرا به #فاطمیه کمتر اهمیت داده میشه؟
چرا #نـذر امام حسین میکنیم;
نـذر حضرت زهرا نمی کنیم!!
مصیبت #فاطمیه از #کربلا جانسوزه تر...
🎙حجت الاسلام #دارستانی
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره مذهبی انلاین رایگان☝️
♦️مشاوره مذهبی تلفنی باهزینه☝️
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande