هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
عزیزانی که این مشکلات رو دارن یا میخوان بدونن مزاج بدنشون چیه روی لینک زیر بزنن تست مزاج شناسی بدن و مشاوره رایگان😍😍😃😃 دریافت کنید
👇👇👇👇👇👇
https://formafzar.com/form/mr5l8
https://formafzar.com/form/mr5l8
یا با این شماره تماس بگیرید 👇👇
☎️ ۰۹۳۳۴۷۸۴۷۶۱
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🔴 ماجرای بیعت خواص با امام زمان(عج)
آیت الله طهرانی از علامه طباطبایی سوال میکند: راجع به حضرت قائم آل محمد حضرت حجه بن الحسن العسکری و کیفیت ظهورش، از مرحوم قاضی چیزی به خاطر دارید؟
علامه فرمودند: در روایت است که چون حضرت قائم ظهور کنند، اول دعوت خود را از مکه آغاز میکنند. بدین طریق که بین « رکن» و « مقام » پشت به کعبه نموده و اعلان میفرمایند و از خواصّ آن حضرت سیصد و شصت نفر در حضور آن حضرت مجتمع می گردند.
مرحوم استاد ما قاضی میفرمود که: در این حال حضرت به آنها مطلبی می گویند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر میگردند و چون همه آنها دارای طیّ الارض هستند، تمام عالم را تفحّص میکنند و میفهمند که غیر از آن حضرت کسی دارای مقام ولایت مطلقه الهیّه و مامور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینههای اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در این حال همه به مکّه مراجعت میکنند و به آن حضرت تسلیم میشوند و بیعت مینمایند.
مرحوم قاضی میفرمود: من میدانم آن کلمهای را که حضرت به آنها میفرماید و همه از دور آن حضرت متفرق میشوند چیست!!
و من در روایت دیدهام که حضرت صادق(علیه السلام) میفرمایند: من آن کلمه را میدانم.
📚مهر تابان، ص 331 – 332.
کتاب: اسوه عارفان – ص 108
➥
#داستان_کوتاه
♨️همه چیز را از خداوند بخواهيد...
🔹روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند.
روستایی بینوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید...
🔹حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند...
🔹حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یکباره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد...
حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی...
فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد...
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد...
از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه...
خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست، ولی به خواسته ات ایمان داشته باش...🌸
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❤️ حضرت علی(ع) از لحاظ توانایی مالی فقیر نبود؛ میتوانست به بهترین شکل ممکن و مانند ثروتمندان جامعه خود زندگی کند اما....
📚این حکایت را بخوانید...
حضرت علی(ع) روزى از کنار جمعى از قریش عبور میکرد، در حالیکه پیراهنى کهنه و وصلهدار به تن داشت، آنها بهم گفتند على(ع) تهیدست شده، این سخن به گوش حضرت رسید، به متصدى صدقات خود فرمود که همه محصول خرماى امسال را جمع کن و یکجا بفروش و نقد نما، متصدى دستور حضرت را عملى کرد و پول آنها را خدمت حضرت آورد.
امام(ع) پولها را در همان انبار خرما ریخت، و به کارگزارش گفت: چون از تو خرما خواستم پول را با پا پراکنده کن و بپاش.
در این موقع به دنبال یکى از آن افراد قریش فرستاد، و در حضور آنها از کارگزار خود خرما طلبید، وى درهمها را با پا پخش نمود، مردان قریش پرسیدند، یا ابا الحسن این همه اموال از کجا آمده؟!
فرمود: این مال کسى است که مال ندارد و تنگدست شده است، پس از بیرون رفتن آنان، حضرت دستور داد براى خانوادههاى بینوایى که هر سال خرما مىفرستادند به قدر قیمت آن، از آن پولها بفرستند
📚کافی، ج 6، ص 439
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
.
🔸 زهد آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی
🔹 پس از فوت حاج شیخ، محمد رضا پهلوی که از فرنگ برگشته بود به اتفاق پدرش به طرف قم می آیند و در بین راه درباره حاج شیخ با هم بحث می کنند.
🔸 آنها در قم بر مصباح التولیه نماینده مردم قم و تولیت آستانه وارد می شوند.
🔹 تولیت می گفت: رضاخان در لحظه ورود پس از احوالپرسی کوتاه از من پرسید: حاج شیخ که مُرد از مال دنیا چی داشت؟
🔸 گفتم: هیچ نداشت، حتی شام زن و بچه اش را نیز از منزل آیت الله صدر آوردند.
🔹 در این هنگام رضا شاه رو به پسرش کرد و گفت: نگفتم به تو، حاج شیخ مرد خوبی بود؟!
🔸 آقا سید طلبه ای می گفت: روزی خدمت شیخ عرض کردم ما پنج نفریم و فقط 5 تومان شهریه به ما مرحمت می فرمایید، این بسیار اندک است.
🔹 حاج شیخ قسم خورد که ما هم پنج نفریم و همین 5 تومان را برداشت می کنیم.
📗 خاطرات زندگی میرزا محمد علی معزالدینی ، صفحه 49 .
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 گریه امام زمان
مرحوم لطیفی نسب نقل میکند: یکی از بندگان صالح خدا و شیعیان و مخلصان حضرت مهدی، چندی پیش محضر امام زمان مشرف شده بود و نقل میکرد:
به حدی امام زمان را ناراحت دیدم که همین طور از چشمان شان اشک جاری بود و از شیعیان و دوستانشان گله مند بودند که: "چرا این قدر در حق ما جفا و کوتاهی میکنند و برای ما دعا نمیکنند؟ در صورتیکه اگر شیعیان و محبّان با اخلاص ما، دعا و استغاثه کرده و از خدا طلب فرج کنند، خدا به آنها فرج داده و از این گرفتاری روز افزون دنیا آنها را نجات میدهد؛ ولی افسوس که این ها در دعا کردن کوتاهی میکنند"
📚راه وصال؛ ص۱۳۴
مرحوم لطیفی نسب از دلباختگان امام عصر بود که در سال ۸۶ شمسی درگذشت. در عظمت ایشان همین بس که مرجع بزرگوار تقلید آیت الله صافی گلپایگانی در پیام تسلیت به خانواده ایشان اینگونه فرمودند: "مقام ایشان را با امثال جناب عثمان بن سعید (اولین نائب حضرت) میشود قیاس کرد.... از ایشان اسراری در سینه من است که نمیتوانم برای کسی بگویم"
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌻أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌻
🔖 امامزمانےام³¹³⇩⇩
🔖 @Emamezamani
°•~💙
قائم آل نور، يا مهدی
عطر سبزِ حضور، يا مهدی...
تا هميشه صبور می مانيم
در هوای ظهور، يا مهدی...
#منتظرانہ
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🔴شوخی نبود که، شب عروسی بود!!
همان شبی که هزار شب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند...
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
به تمامی مردان داخل تالار که نه، به تمام مردان شهر محرم میشود!
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم!!
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست...
آهان یادم آمد،
این تالار محضر خدا نیست، تا میتوانید معصیت کنید!!
همان شبی که داماد هم آرایش میکند...
همه و همه آمدند حتی خان دایی...
اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد، حق پدری دارند بر ما...!!
مگر میشود او نباشد!؟
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود...
به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند#ورود_امام_زمان_ممنوع!! 😔😔
دورترها ایستاد و گفت دخترم عروسیت مبارک ولی...
ای کاش کاری میکردی تا من هم میتوانستم بیایم...
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید!؟
من آمدم اما...
گوشه ای نشست و برای خوشبختی دخترکش دعا کرد... ❤️❤️
چه ظالمانه یادمان میرود که هستی!
ما که روزیمان را از سفره تو میبریم
و میخوریم، با شیطان میپریم و می گردیم...
میدانم گناه هم که میکنیم، باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی ❤️
اشتباه میکنند
این روزها نه مانتوهای تنگ و جلو باز مد است
نه ساپورت های رنگاوارنگ
نه انواع شلوارهای پاره
و مدل های موی غربی
و نه روابط نا مشروع و دزدی
این روزها
فقط
در آوردن اشک مهدی فاطمه (عج) مد شده!😔
🟢
☑️ داستان کاملا واقعی است
🔹یكی از اطرافیان شیخ رجبعلی خیاط
نقل می كند كه:
پارچه هایی را بردم و به جناب شیخ
دادم بدوزد،
از قیمتش پرسیدم، گفت: دو روز كار
می برد، چھل تومان؛
روزی كه رفتم لباسھا را بگیرم گفت:
اجرتش بیست تومان می شود،
گفتم: فرموده بودید چھل تومان؟!
پاسخ دادند: فكر كردم دو روز كار می برد
ولی یك روز كار برد...
🌹امام علی (علیه السلام)
#انصاف برترین #فضیلتھا است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•