eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ⚜ حکایت‌های پندآموز⚜ 🔹توبه‎ سر دسته‎ راهزنان🔹 ✍یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید : « من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد» آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ». گفتم: « رئیس شما كجا است ». گفت: « پشت این كوه جایگاه او است » لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: « این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه‎ی شما نخواستیم بدهیم » من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ ». گفت: « درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطه‎ی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ». و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم. پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: « مرا می شناسی؟ »گفتم: « آری! » گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كرده‌ام » 📚كتاب پاداشها و كیفرها @dastane_amozande
❣ تکنیک آرام سازی : روزانه به مدت چند دقيقه تمام حرفهاى درون ذهن خود را بنويسيد و آنها را بخوانيد. تمام گفتگوهای ذهنی خود، تمام شکایتها، همه نگرانی ها و اضطراب ها را بنویسید و سپس بعد از چند روز آنها را بخوانید. متوجه خواهید شد بسیاری از آنها فقط مسائل سطحی است و اصلا مشکل بزرگی نیست. حتما امتحان کنید! با این کار کم کم دست از نشخوار ذهنی برداشته و آرامش بیشتری خواهید داشت.🍃🍃🍃 @dastane_amozande
✨﷽✨ 📖 داستانڪـــــ ✍جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.» حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر ون ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟» حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»😊 @dastane_ampzande
✍امام رضا (علیه السلام): به خاطر حکمت های بسیاری به مردم دستور داده شده است اذان بگویند؛از جملۀ آن حکمت ها این است که اذان عامل تذکر مردم فراموش کار و باعث بیداری غافلان می با شد؛ واذان،وقت نماز رابه کسانی که در اثر مشغول بودن به کارهای روزانه از وقت آن آگاه نمی شوند ، یاد آوری می کند. موذن به وسیله ی اذان ،دعوت کنندۀ مردم به سوی عبادت آفریدگار می باشد . او با اذان گفتن ،به توحید ویگانگی خداونداقرارمی کند وآشکارکنندۀ ایمان واعلام کنندۀ اسلام می باشد، واعلام کننده است برکسانی که موارد فوق رافراموش کرده اند. این که به اذان گو،موذن می گویند ، به این دلیل است که او به وسیلۀ اذان ،اعلام فرارسیدن وقت نماز می کند.  📚وسایل الشّیعه،ج5،ص418 @dastane_amozande
💫💫 🔅يَا صانِعَ كُلِّ مَصْنُوعٍ 🔅ای سازنده هر ساخته 🔹الهی! صنعت و خلقت هم از مخلوقات توست! وقتی از عدم آفریدی، یعنی خلقت را هم تو خلق کرده‌ای. هر چیزی که صنعتی و خلقتی در آن است، مبدأ و منشأ آن از تو سرچشمه می‌گیرد. 🔸خدایا! تو پاک آفریدی و بکر و ناب... ما آلودیم و تباه کردیم و خراب... ما را ببخش و بیامرز. @dastane_amozande
روزى حضرت موسی (ع) به عروسی دو جوان مؤمن و نیک سرشتِ قومش دعوت شده بود ، آخرِ شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید !!! از او پرسید تو اینجا چه میکنی ؟! عزرائیل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس و داماد است . ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم . موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید !!! از خداوند دلیل عطاى این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید ؛ جبرئیل نازل شد و گفت دلیل را خود با سؤال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت . موسی از داماد سؤال نمود دیشب قبل ورود به حجله چه کرديد ؟! جوان گفت وقتی همه رفتند ، سائلى (گدايى) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بُردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفاً بمن هم از طعام جشنتان بدهید . به داخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم چيز ديگرى نیافتم . غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد ، برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم نيز قدرى غذا بدهید ، چرا كه او همچون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است . با خجالت قصد ورود و بستن درب را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را به مرد داد و او در هنگام رفتن برای هر دوی ما دعای طول عمر ، رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت . وقتی قصد ورود به حجله را داشتیم ، مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم بر روی رختخواب افتاد و باعث مرگِ این مار سمی که در رختخواب ما بود گشت . پس ما هر دو دیشب را تا اکنون به عبادت گذراندیم و العجب ، شادی ما از اینست که دعای آن مرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید ! جبرئیل (ع) فرمود : ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده است ! این بر ایشان بیاموز و داستانشان بر همگان باز گو …! باشد که چراغی گردد بر خَلقِ ‌ @dastane_amozande
🎋 : بهلول‌به‌پادشاه‌داد 🌹روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت: صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را. بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟🍃 گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی. @dastane_amozande
✨ رسول خدا (ص)فرمودند:  🔹 خداوند هفت نفر را لعنت کردند که یکی از آنها مردی است که نسبت به پوشش و عفت همسرش بی توجه است 📚 مستدرک الوسایل ، ج، 14ص291  @dastane_amozande
دندونی که لقه رو باید کشید! اولش درد داره! بعدش حس خالی بودن جاش رو اعصابته بعدش انگار نه انگار روزی اونجا بوده! این حکایت بعضی آدماست @dastane_amozande
نقل است برادران حضرت یوسف علیه السلام با نیرنگ خود، ایشان را که نوجوانی بود از پدر جدا کردند و تصمیم گرفتند او را در میان چاه بیندازند. هنگامی که آنها حضرت یوسف علیه السلام را به ریسمانی بسته و به داخل چاه روانه کردند، ناگاه لبخندی بر لبان یوسف نقش بست! یکی از برادرانش با تعجب گفت: اکنون وقت خنده نیست، چرا یوسف می خندد؟! حضرت راز خنده اش را چنین بیان کرد: من گاهی فکر می کردم چندین برادر نیرومند دارم و در حوادث روزگار پشتیبانان خوبی خواهم داشت، ولی اکنون می‌بینم که همان ها مرا به چاه می‌افکنند! خنده من به خاطر این است که چرا به جای تکیه نمودن به برادرانم، به خدا توکل نکردم؟ یعنی خنده ام خنده شادی نیست، بلکه خنده عبرت است. @dastane_amozande
✨زندگی هرگز کهنه نمی شود... این ذهن است که قدیمی می شود وچون از دریچه ذهن نگاه می کنی تازگی زندگی را حس نميکنی باید در لحظه زندگی کنی بدون قضاوت دیگران...✨ @dastane_amozande
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ...... ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!! ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ....... ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭقتیکه ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ... ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرمایند : ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن........ ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد وآنها صيد تور صيادان شدند!!!! آشوبهاي زندگي حكمت خداست. ازخدا، دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام!! دلتان همیشه آرام..... @dastane_amozande
اگر به جای گفتن: دیوار موش دارد و موش گوش دارد، بگوییم: "فرشته ها در حال نوشتن هستند..." نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد! قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم: بچه را ول کردی به امان خدا ! ماشین را ول کردی به امان خدا ! خانه را ول کردی به امان خدا ! و اینطور شد که "امانِ خدا" شد: مظهر ناامنی! ایکاش میدانستیم امن ترین جای عالم، امانِ خداست. @dastane_amozande
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند هشت گروه در روز قیامت از همه خلق خدا منفورترند: 1. دروغ گویان؛                   2. مستکبران؛ 3. آنانی که دشمنی برادران خود را در دل دارند؛ امّا در ملاقات با آنها خوشرو و گشاده رویند؛ 4. آنانی که وقتی به سوی خدا و پیغمبر دعوت شوند کُند باشند، وقتی که به سوی شیطان خوانده شوند سرعت گیرند؛ 5. هنگامی که به چیزی از مطامع دنیا مایل گردند، آن را به قسم خوردن جلب کنند و به دست آورند اگر چه حقی نسبت به آن نداشته باشند؛ 6. سخن چینان؛      7. آنانی که بین دوستان جدائی اندازند؛ 8.کسانی که بر بی گناهان و درماندگان ستم کنند. 📚خصال @dastane_amozande
📚 قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. 👨‍⚕طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان @dastane_amozande
بفرس ولینک زیرروبزن ببین خدا چه تقدیری وبرات رقم زده👇 http://eitaa.com/joinchat/248446978C489bbdbe7f
✨﷽✨ ✨ حرمت هارا نشڪــــنیم شاید روزے،جــــــایي بہ دلیلي مجبور باشيم بہ هم سلام ڪنیم همیشہ بہ حد یڪ سلام هم شده حرمت نڪَہ داریم... @dastane_amozande
✨﷽✨ ✍مردی که با خبر دختردار شدنش، رنگ رخسارش تغییر کرد! مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چه شده؟ عرضه داشت: خير است، فرمود: بگو چه اتفاقى افتاده؟ گفت: از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود: زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گل خوشبوئى است كه آن را مى بوئى، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود: كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد «تربيت و حفظ او، تهيه جهیزيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماددارى» و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد. 💠چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده💠 📚برگرفته از کتاب نظام خانواده در اسلام اثر استاد انصاریان @dastane_amozande
♦️🔸اشک خائفانه🔸♦️ امام صادق علیه‌السلام فرمودند : گاه به علت زیادی گناهان، فاصله میان بهشت و بنده ، بیش از فاصله زمین تا عرش می گردد پس تنها چاره چنین بنده ای این است که از خوف خداوند عزوجل گریه سر دهد و به خاطر گناهانی که مرتکب شده آنقدر اشک ندامت و پشیمانی بریزد که فاصله او و بهشت کمتر از فاصله پلک چشم تا مردمکش گردد . 🔹امام صادق علیه السلام فرمودند : خوشا به حال باکین بر گناه، صاحب این صورت کسی است که از شدت ترس از خداوند ، بر گناهی که تنها خدا از آن باخبر است گریه می کند . 📚 ثواب الاعمال : 2/200 📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام 2: 4/3 📚 جهاد با نفس ، ترجمه محمودی گلپایگانی ،ص 111,113 @dastane_amozande
📚 قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. 👨‍⚕طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان @dastane_amozande
⭕️حڪایت مرد جوان و زن بى عفت جوانی دلش ازاوضاع دنيا گرفته بود ودر گوشه خرابه اى نشسته وبه ذكر خدا مشغول بود ودر همين حال لباسها يش رااز تن در آورده ووصله مى زد . زن بى عفتى از آن جا عبور مى كرد . چشمش به بدن جوان افتاد واورا به فحشا دعوت كرد . جوان گفت : وزن دستها ى من چه قدر است ؟! سپس وزن يك يك اعضاى خود را پرسيد وگفت : كدام عاقلى است كه بخاطر لذت عضو كوچكى همه اعضاِ ى خود را در آتش جهنم بسوزاند ؟! سپس از جاى خود برخاست نعره اى كشيد وفراركرد. منبع 👇🏻 📚داستان شگفت آور از عاقبت غلبه بر هوس تهيه وتنظيم: واحد تحقيقاتى گل نرگس @Dastane_amozande
گويند كه روزی مجنون از روی سجاده شخصی که در حال نماز خواندن بود عبور كرد، آن شخص نمازش را شكست و گفت: مردك در حال راز و نياز با خدا بودم، بنگر چگونه اين رشته را بريدی ! مجنون لبخندی زد و گفت: من عاشق دختری هستم و تو را نديدم، تو عاشق خدايی و مرا ديدی ...؟! @dastane_amozande
✍امام صادق عليه السلام به صَباح بن سيّابِه فرمودند: آیا می‌خواهی به تو دعایی بیاموزم که خدای متعال به برکت آن، چهره تو را از حرارتِ آتش جهنم نگه دارد ؟ صباح گوید: به حضرت عرض کردم: آری حضرت فرمودند: بعد از سپیده‌ دم صد مرتبه بگو أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ خداوند به برکت این ذکر، تو را از آتش جهنم حفظ خواهد کرد. 📚 وسائل الشيعه ج۶، ص۴۷۹ 🌹اللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلےٰ مُحَمّدٍ وَّ آلِ مُحَمّدٍ🌹 @dastane_amozande
🍃نمی دانم مادر موسی چه حسی داشت 💥وقتی شنید: لا تَخافی و لا تَحْزَنی انّا رادُّوهُ الیک، 💓فقط میدانم خوب شد که اعتماد کرد... 🕊خدایا تمام اعتماد و توکلم بر توست. @dastane_amozande
✍امام صادق عليه السلام به صَباح بن سيّابِه فرمودند: آیا می‌خواهی به تو دعایی بیاموزم که خدای متعال به برکت آن، چهره تو را از حرارتِ آتش جهنم نگه دارد ؟ صباح گوید: به حضرت عرض کردم: آری حضرت فرمودند: بعد از سپیده‌ دم صد مرتبه بگو أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ خداوند به برکت این ذکر، تو را از آتش جهنم حفظ خواهد کرد. 📚 وسائل الشيعه ج۶، ص۴۷۹ 🌹اللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلےٰ مُحَمّدٍ وَّ آلِ مُحَمّدٍ🌹 @dastane_amozande
در بیمارستان ها وقت شام و ناهار ، غذاها خیلی متفاوت است به یک نفر سوپ ، چلوکباب و دسر می دهند و به کسی دیگه فقط سوپ می دهند و به یک نفر حتی سوپ هم نمی دهند و می گویند که فقط آب بخور . به یک کسی می گویند که حتی آب هم نخور و با سرم تغذیه میشود. جالب است که هیچ کدام از این بیمارها اعتراض ندارند زیرا آنها پذیرفته اند که کسی که این تشخیص ها را داده است طبیب است و آن کسی که طبیب است حکیم است . پس اگر خدا به یک کسی کم داده یا زیاد داده ، شما گله و شکوه نکنید که چرا به او بیشتر داده ای و به من کمتر داده ای تمام کارهای خـــ♡ــــدا روی حساب و حکمت است. ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ @dastane_amozande
@dars_akhlaq.mp3
6.29M
🎙🌸 آيت الله حاج آقا (ره) 🔴👈 موضوع: وسوسه های شیطانی @dastane_amozande
❤️حضرت علی علیه السلام : لغزش عالم مانند شکسته شدن کشتی است که سرنشینان خودش را غرق میکند و خودش هم غرق می شود. «میزان الحکمه ، ج ۸ ، ص ۹۹» @dastane_amozande
✅انصاف ✍شهید : به این معناست که در هر موضوع و جریانی خود را جای دیگری بگذاریم و دیگری را جای خود... آن وقت ببینیم چگونه داوری می‌کنیم و چه بینشی داریم؛ اگر بازهم همان بینش را داشتیم، این انصافـــــ است... 🌹 ۷ تیر، سالروز شهادت شهید بهشتی @dastane_amozane