eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
اگه هر روز برا افطار و سحر دغدغه داری که چی بپزم چی درس کنم😭 یه پیشنهاد عالی دارم👌 طرز تهیه #١۵٠نوع غذای و وگذاشتم کانال 😋😋👇👇👇 😱غذاهای 🥖 🌮 🤑 🍕 🤷‍♀آموزش همشونم و 🎥🎥🏃‍♂🏃‍♂ http://eitaa.com/joinchat/1430519829C8a006c9c0c 🛑بخدا پشیمون نمیشی معطل چی هستی ☝️
🔴 داستان کوتاه مشهدی رحیم باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت دارد. روزی به پسرش جعفر که قصد رفتن به سربازی دارد پندی می‌دهد. می‌گوید: پسرم، هر ساله در بهار وقتی درختان شکوفه می‌دهند و در تابستان میوه‌شان زرد شده و می‌رسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری می‌گیرند ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آن‌هاست. در زندگی دنیا هم دوستان آدمی چنین‌اند، اکثر آن‌ها رهگذران جاده زندگی هستند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد و یا سودی رسد، به تو نزدیک می‌شوند و تبسم می‌نمایند و در آغوش‌ات می‌کشند، آن‌گاه هرگز از آغوش آن‌ها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظه‌ای بیش کنار تو نخواهند ماند، اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان خالق توست که بعد از مرگ آنان نیز همیشه تو خواهد بود. دوستان عکس یادگاری‌ات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن.. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
♥️ جذابترین " ایتا ♥️ با هر استیکرش میتونی کلی "دلبری" کنی 🔥 استیکر های ویژه رسید🔥 🔥 استیکر های ویژه رسید🔥 ┏━🔥🧨💣━━••━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2505572605Cf08022835c ┗━━━••━━🔥🧨💣━━┛ کــــلیـــــک کـــن خیـــلی باحـــــــاله 😂👆🏿 کــــلیـــــک کـــن خیـــلی باحـــــــاله 😂👆🏿
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
کانال ارزونی مانتو ،پالتو ؛ تونیک وشلوار 😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3812163655Cd3729a47f1 تمامی مانتوها فقط.... 🤯🤯🤯 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ... پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید... منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم! ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ... دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟! حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد! یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن! تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات خاتون
‌ ❌ مرکز پخش و ✅😍 😱👇🏼 شروع قیمت از ت😱😳😳 اعتراض هم صنفا 😆 💕کیفیت عالی👌💪 ❌ارسال رایگان 🚛 ✅ ‌‌http://eitaa.com/joinchat/93782036C80cc3464f6
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
این همه چادر نماز ۱۹۷ تومن😱😐اونم با ارسال رایگان ✅😍 ست دست فقططط... 😱 خاص ترینا بیاین 💪👏👏 ❌گران نخــــــــــــرید❌ کیفیت عـالی👌😍 مستقیم از خود تولیدی خرید کن 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 ✅ http://eitaa.com/joinchat/93782036C80cc3464f6 حضورییی و آنلاین😘
🔴 کدامیک عابدترند؟ ​یکی از اصحاب امام صادق (عليه السلام) که طبق معمول همیشه در محضر درس آن حضرت شرکت می کرد و در مجالس رفقا حاضر می شد و با آنها رفت و آمد می کرد مدتی بود که دیده نمی شد یک روز امام صادق (عليه السلام) از اصحاب و دوستانش پرسید: راستی فلانی کجاست که مدتی است دیده نمی شود؟ یا ابن رسول الله اخیرا خیلی تنگدست و فقیر شده. پس چه می کند؟ هیچ در خانه نشسته و یکسره به عبادت پرداخته است و همیشه نماز می خواند. پس زندگیش از کجا اداره می شود؟ یکی از دوستانش عهده دار مخارج زندگی او شده. به خدا قسم این دوستش به درجاتی از او عابدتر است. یعنی اینکه نماز پایه و اساس زندگی تلاش و کار است و با تنبلی و خانه نشینی سازگار نیست و از طرفی کار هم نباید طوری شود که انسان به نماز اهمیت کمی بدهد یا آن را فدای شکم و کار نماید منبع: داستان ها وحکایت های نماز گردآورنده: رحیم کارگر محمدیاری ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
⁉️چطور در برابر چشم زخم،سحر و جادو و بلایا ایمن باشم ؟🔻 🍃امام جواد علیه السلام : خود را به این دعا سپر کن که اگر لشکریان روم و ترک را ببینی و همگی به همراه کل اهل زمین بر ضد تو قیام کنند، به تو بدی نرسد و از تو محافظت می‌شود. ✅ برای ایمن شدن در برابر سحر و جادو و چشم زخم دفع مریضی بزن روی لینک زیر
 و دعا را با کمترین هزینه تهیه کن
👇 https://eitaa.com/joinchat/3509846186Cac000cde93 https://eitaa.com/joinchat/3509846186Cac000cde93
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔴فکر میکنی تو زندگیت هر چی بلا و مشکله فقط سر تو میاد و حاجتتو نمیگیری؟؟؟ هر مشکلی و نگرانی داری دیگه بزار کنار، دخیل ببند به حرز امام جواد(ع) تا معجزه رو به زندگیت راه بدی 🤗🌱 بکوب رو قلب سبز که راه حل همه مشکلاتت اینجاس:👇 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 جشنواره ویژه به مناسبت ماه رمضان🥰☝️
🔴 بصیرت جوان روایتی است از حضرت امام صادق(ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد. تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا اباعبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند، یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم. سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از یک مدتی این جوان مریض شد، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل(ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است، لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائیل فرمود: یا اباعبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. 📚برگرفته از سخنان استاد عالی ‌ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande