eitaa logo
داستان آموزنده 📝
15.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🖤🌼• صاحب قبر بی نشون سـلام مـــادر ... برا زیارتت کجا بیــام مـــادر ... 🥀 🌱 🖤 【♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 داستان کوتاه زنی غمگین و افسرده نزد حکیمی آمد و از همسرش گله کرد و گفت: "همسر من خود را مرید و شاگرد مردی می‌داند که ادعا دارد با دنیاهای دیگر در ارتباط است و از آینده خبر دارد. این مرد که الان استاد شوهر من شده هر هفته سکه‌ای طلا از شوهرم می‌ستاند و به او گفته که هر چه زودتر با یک دختر جوان ازدواج کند و بخش زیادی از اموال خود را به این دختر ببخشد! و شوهرم قید همه سال‌هایی را که با هم بوده‌ایم زده است و می‌گوید نمی‌تواند از حرف استادش سرپیچی کند و مجبور است طبق دستورات استاد سراغ زن دوم و جوان برود." حکیم تبسمی کرد و به زن گفت: "چاره این کار بسیار ساده است. استاد تقلبی که می‌گویی بنده پول و سکه است. چند سکه طلا بردار و با واسطه به استاد قلابی برسان و به او بگو به شوهرت بگوید اوضاع آسمان قمر در عقرب شده و دیگر ازدواج با آن دختر جوان به صلاح او نیست و بهتر است شوهرت نصف ثروتش را به تو ببخشد تا از نفرین زمین و آسمان جان سالم به در برد! ببین چه اتفاقی می‌افتد!" ❌ادامه در پست های بعدی... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿• ❥
🌸 غفلت از مرگ 🌸 واقعا کسي ضمانت نداده که ما تا پيري برسيم و در جواني نمي ميريم . کسي به ما چنين تضميني نداده است . رابطه ي حضرت عزرائيل با گرفتن جان ما ، يک رابطه ي دفعي و آني است. ما در دنيايي زندگي مي کنيم که همه چيز تدريجي است و عالم مادي همين است. وقتي مي خواهد باران بيايد ، قبل از آن هوا ابري مي شود و صداي رعد و برق مي آيد . قبل از آمدن شب و روز نشانه هايي است . ما به امور تدريجي و زماني عادت کرده ايم و فکر مي کنيم که حضرت عزرائيل هم با سر و صدا و نشانه مي آيد و جان ما را مي گيرد . مثلا فکر مي کنيم که اول بايد يک پيري يا بيماري بيايد بعد حضرت عزرائيل بيايد . حضرت عزرائيل موجود مجرد است نه مادي و جان ما را هم که مي خواهد بگيرد مجرد است . رابطه ي حضرت عزرائيل با جان ما رابطه ي آني و دفعي است نه تدريجي . شبيه اراده کردن شماست . براي اراده کردن که مي خواهد در جان شما اتفاق بيفتد زمان برنمي دارد . همين که اراده بکنيد که آب بخوريد ، اين اراده آني است البته ممکن است براي اينکه بخواهيد حرکت کنيد و ليوان آب را برداريد زماني طول بکشد چون بدن مادي است ولي اراده در جان شما آني مي آيد . وقتي اجل فرا برسد پير و جوان ندارد . حضرت امير در شعري مي فرمايد که مرگ ناگهان مي رسد. آيت الله اراکي اشک مي ريخت و اين ابيات اميرالمومنين را مي خواند : اي کسي که مشغول شدي و غافل شدي از مرگ ، مرگ ناگهان مي رسيد . کسي نبايد خودش را ايمن از مرگ بداند و بايد هميشه آماده باشد . به آيت الله شيرازي در کربلا گفتند که اگر يقين داشته باشيد که يک هفته ي ديگر مرگ شما فرا مي رسد چه کار مي کنيد ؟ گفت همان کاري که تابحال مي کردم يعني از جواني حواسش بوده است . پس اولا کسي ايمن نيست و ثانيا جوان بايد دنبال اين مباحث باشد. براي اينکه از همان اول فرصت ها را بدست بياورد و فرصت سوزي نکند . چون وقتي سني از او مي گذرد ديگر نمي تواند کاري بکند و به گذشته اش با حسرت نگاه مي کند . 〖از بیانات حجت الاسلام 〗 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
❤️ نهى از منكر امام جواد عليه السلام محمد بن ريان گويد: مامون هر نيرنگى كه داشت براى دنياطلبى امام جواد عليه السلام بكار برد ولى نتيجه اى نگرفت . چون درمانده شد و خواست دخترش را براى زفاف نزد حضرت بفرستد، دويست دختر از زيباترين كنيزان را خواست و به هر يك از آنان جامى كه در آن گوهرى بود داد تا وقت حضرت به كرسى دامادى نشيند به او تقديم كنند اما امام عليه السلام به آنها توجهى نكرد. مردى آوازه خوان و تارزن را كه مخارق نام داشت و از ريش بسيار بلندى برخوردار بود طلبيد و از او خواست تا كارى كند كه امام جواد عليه السلام به امور دنيوى سر گرم شود. مخارق گفت : اگر آن حضرت مشغول كارى از امور دنيا باشد من او را آن گونه كه بخواهى به سوى دنيا مى كشانم . سپس در برابر امام عليه السلام نشست و از خود صداى الاغ در آورد و بعد از آن ساز مى زد و آواز مى خواند و امام عليه السلام به او توجهى نداشت و به راست و چپ هم نگاه نمى كرد اما وقتى حضرت ديد آن بى حيا ادامه مى دهد سرش را به جانب او بلند كرد و فرياد زد: اتق اللّه يا ذا العثنون (از خدا بترس اى ريش بلند) مخارق از فرياد امام عليه السلام آنچنان وحشت زده شد كه ساز و ضرب از دستش افتاد و تا آخر عمر دست او بهبوده نيافت . مامون از حال او پرسيد، جواب داد هنگامى كه آن حضرت بر سرم فرياد كشيد آنچنان وحشت زده شدم كه هيچگاه اين حالت از وجودم بر طرف نمى شود.(1) 1.اصول كافى ، مولد ابى جعفر محمد ابن على الثانى عليه السلام . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
✅ داستان کوتاه 🌷 خطر اوّلین گناه در بنی اسـرائیل عابدي به نام برصـیصا زندگی می کرد. مدت درازي عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانده بود. کارش به جایی رسـیده بود که دیوانگان را با دعاي خویش شفا می داد. روزی زنی از خانواده اي بزرگ دیوانه شد. برادرانش او را به عبادتگاه برصیصا آوردند تا بر اثر دعاي او خوب شود. آنها خواهرشان را نزد برصیصا گذاشته و برگشتند. شیطان پیوسته برصیصا را وسوسه نمود و جمال زن را در نظرش جلوه می داد. زنی زیبا با مردی تنها بدون مانع؟ بالاخره شیطان کارش را کرد و برصیصا نتوانست خود را نگه دارد. زن از برصیصا آبستن شد. برصیصا فهمید که زن حامله شده. از ترس رسوایی، او را کشت و دفن نمود. شیطان پس از این پیشامد، ماجرا را به گوش برادران رساند و محل دفن خواهرشان را هم به آنان گفت. کم کم داستان پخش شد، تا به گوش سلطان شهر رسید. سلطان با عده اي پیش برصیصا رفت و از جریان جویا شد. برصیصا به همه ی کردار زشت خود اعتراف نمود. سلطان دستور داد او را به دار آویختند. همین که برصیصا بر چوبه دار بالا رفت، شیطان پیش او آمد و گفت: آن کسی که تو را به این مرحله خطرناك گرفتار نمود، من بودم. اینک نیز اگر نجات می خواهی، باید از من اطاعت کنی. برصیصا گفت: چه گونه اطاعت کنم؟ شیطان گفت: یک مرتبه در مقابل من سجده کن . برصیصا گفت: اکنون که بر فراز دار هستم، چگونه سجده کنم؟ شیطان گفت: من به یک اشاره ي تو به قصد سجده قناعت می کنم. برصـیصا با سـر اشاره به سـجده کرد و در آخرین لحظات زندگی با سجده بر شیطان کافر شد، و پس از چند دقیقه به دار آویخته شد. خداوند در آیه 16 و 17 سوره حشر اشاره به همین داستان می نماید: شیطان به انسان گفت: «کافر شو. اما هنگامی که کافر شـد، شیطان گفت: من از تو بیزارم، من خودم از ارباب عالمیان می ترسم.» سرانجام کار هر دو این شد، که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، و براي همیشه خواهند سوخت. این است کیفر ظالمان. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 211 ✾. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 💕 🌷آن موقع ما در بیمارستان الزهرا اقامت داشتیم. در یکی از حملات، یکی از سربازان که در اثر اصابت ترکش خمپاره به شکمش به بیمارستان اعزام شده بود، خونریزی بسیار شدیدی کرده بود. ترکش به پهلویش خورده بود و بعد از عبور از کیسه صفرا، کلدوک و پورتاهپاتیس (ورید باب) را هم قطع کرده بود. خونریزی خیلی زیاد بود و من به اتفاق یک دستیار او را عمل می‌کردم. کلاپی گذاشتم روی وریدها، وریدها خونریزی‌شان بند آمده بود و سپس شروع کردم به ترمیم تک تک اعضاء قطع شده که.... 🌷که متوجه خونریزی بسیار زیاد بیمار شدم. ادامه عمل، تحت چنین شرایطی خطرناک و مرگ‌آور است. دقیقاً یادم هست که جمعاً ۵۶ واحد خون و سرم به او دادیم که ۳۶ واحدش خون بود. مریض از همه جایش خونریزی کرده بود، چون انسداد انعقادی می‌داد. در مسیر (این را همکارانمان به خوبی می‌دانند) ترانفوزیسیون می‌شود. چون ما در بیمارستان ام.اف.پی نداشتیم و من به خون تازه که در آن مواد انعقادی وجود داشته باشد نیاز داشم تا بتوانم عملم را انجام بدهم. 🌷فداکاری سربازها برایم جالب بود که همگی برای خون دادن توی صف ایستاده بودند و من واقعاً اشک می‌ریختم و کار می‌کردم. چون خون این‌ها واقعاً لازم بود و علی‌رغم این‌که خودشان به این خون‌ها برای ادامه نبرد احتیاج داشتند، ولی می‌آمدند و خون می‌دادند و من آخرین بخیه‌ها را می‌زدم، با ادامه عمل، خونریزی قطع شد و او خوشبختانه خوب شد و چندی بعد مرخص شد. 📚 کتاب "همپایِ مردان خطر" . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان آموزنده 📝
🔴 داستان کوتاه زنی غمگین و افسرده نزد حکیمی آمد و از همسرش گله کرد و گفت: "همسر من خود را مرید و ش
.چند روز بعد زن با خوشحالی نزد حکیم آمد و گفت: "ظاهرا سکه‌های طلا کار خودش را کرد. چون شب گذشته شوهرم با عصبانیت نزد من آمد و شروع کرد به بد گفتن و دشنام دادن به استاد تقلبی و گفت که او عقلش را از دست داده و گفته است که اموالش را باید با من که همسرش هستم نصف کنم. بعد هم با قیافه‌ای حق‌به‌جانب گفت که از این به بعد دیگر حرف استاد تقلبی و بی‌خردش را گوش نمی‌کند!" حکیم تبسمی کرد و گفت: "تا بوده همین بوده است. شوهر تو تا موقعی نصایح استاد تقلبی را اطاعت می‌کرد که به نفعش بود. وقتی فهمید اوضاع برگشته و دستورات جدید استاد تعهدآور و پرهزینه شده، بلافاصله از او رویگردان شد و دیگر به سراغش نرفت. همسرت استادش را به طور مشروط پذیرفته بود. این را باید از همان روز اول می‌فهمیدی!" ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿• ❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به امید🌷🍃 روزخیروبرکت🌷🍃 روزسلامتی🌷🍃 روزآرامش وپیشرفت🌷🍃 روززندگےپرازخوشبختی🌷🍃 اوقاتتون گلبارون 🌷🍃