🌸🍃🌸🍃
چه زیبا گفت..
ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻟﻬﯽ ﻗﻤﺸﻪ ﺍﯼ :
ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ
ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟؟
ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ؟
ﺑﺎ همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟
ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ،ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ !
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ
ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ ...
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﻐﻔﺮﺗﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺖ…؟
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند:
مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَن کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ وَ مَن قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ وَ مَن ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ
هر کسی که سخنش افزایش یافت، اشتباهات او نیز فزونی خواهد یافت و هر کس خطایش افزایش یافت، حیایش کم میگردد و هر کس حیایش کم شد، تقوایش کم میشود و کسی که تقوایش کم شود، دلش میمیرد و هر کس قلبش مُرد، به دوزخ وارد خواهد شد.
نهجالبلاغه حکمت ۳۴۹
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
همه ی ما می دانیم که پس از مرگ میهمان سفره ی خود هستیم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما می گذارند.
چیزی غیر از اعمال ما نیست. اگر خوب باشد و آن را در دنیا خوشمزه درست کرده باشیم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است.
گر بوته خار است خود کشته ای
اگر پرنیان است خود رشته ای
مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر و جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم.
ظلمت های قبر ظلم های ما است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های روز قیامت می شود.
وگرنه اگر اینجا اعمال ما سالم باشد کاری با ما ندارند. دلیلی ندارد که خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#خاطره_ای_جالب_ازدکترجلال_گنجی
داستانی که در زیر نقل میشود مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» نقل کرده است:
"ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همه دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند.
ما بهانه آوریم که عدهمان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.
چارهای نداشتیم. همه ایرانیها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم، و اگر هم داریم، ما به یاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم.
به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوئیم همین سرود ملی ما است. کسی نیست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند.
اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ میدانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد بهصورت سرود خواند.
بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچهها، عمو سبزیفروش را همه بلدید؟! گفتند: آری. گفتم: هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر عمو سبزیفروش که سرود نمیشود. گفتم: بچهها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: «عمو سبزیفروش . . . بله. سبزی کمفروش . . . بله. سبزی خوب داری؟ . . . بله.» فریاد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. بیشتر تکیه شعر روی کلمه «بله» بود که همه با صدای بم و زیر میخواندیم.
همه شعر را نمیدانستیم. با توافق همدیگر، «سرود ملی» به اینصورت تدوین شد:
عمو سبزیفروش! . . . بله.
سبزی کمفروش! . . . . بله.
سبزی خوب داری؟ . . . بله.
خیلی خوب داری؟ . . . .بله.
عمو سبزیفروش! . . . .بله.
سیب کالک داری؟ . . . بله.
زالزالک داری؟ . . . . . . بله.
سبزیت باریکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاریکه؟ . . . . . .بله.
عمو سبزیفروش! . . . .بله.
این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یکشکل و یکرنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزیفروش» خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوری که صدای «بله» در استادیوم طنینانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخیر گذشت. "
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#نيايش_شبانه
خدایا حکمت قدمهایی را که برایم بر میداری آشکار کن
تا درهایی را که به سویم می گشایی ندانسته نبندم
و درهایی که به رویم می بندی به اصرار نگشایم
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگي
خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند
و رفتنش چیزی از آن کم...!
حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد.
باید که جای پایش در این دنیا بماند.
آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود.
نیامده ایم تا جمع کنیم، آمده ایم تا ببخشیم، آمده ایم تا عشق را ؛
ایمان را ، دوستی را
با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم
آمده ایم تا جای خالی ای را پر کنیم
که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس! بی حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت.
آمده ایم تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم...
پس بهترین بازی خود را به نمایش بگذاریم...
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
آیت الله خویی می گفت
«در جوانی به نجف رفتم، شنیدم آقای قاضی استاد اخلاق و عرفان است؛ عده ای هم بدی او (مرحوم قاضی) را می گفتند که مثلا درویش است.» « من شک کردم که بروم یا نروم، تا این که ناگهان پیکی از طرف خود مرحوم قاضی پیغامی آوردکه فلانی ! تو که بچه نیستی، گول بخوری، درس خوانده ای، پس به مجلس ما بیا.دیدم درست می گویند، برای همین رفتم و در جلسه درس مرحوم قاضی شرکت کردم.» وقتی آیت الله خویی پیش مرحوم قاضی می رود، آیت الله قاضی دستشان را بالا می گیرند
آیت الله خویی می گوید «ناگهان آن طرف دست ایشان، شبح خودم را دیدمو سنم بالا رفت و شاگردانم بیشتر شد، سوالات فقهی را از سرتاسر جهان اسلام از من می پرسیدند
گذران زندگی ام را آن طرف دست مرحوم قاضی می دیدم
و ناگهان از مأذنه های بعضی مساجد صدا آمد که آیت الله خویی رحلت کرد ((یعنی مرگ خودم را هم دیدم))
مرحوم قاضی به من گفت، این ها را نشان دادم که یقین پیدا کنی.»
مرحوم قاضی بعدا می گوید که اگر این سید طاقت داشت، بعد از مرگش را هم نشان می دادم.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده ، جمله زیر از حضرت علی(ع) در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است :
" اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی "
" خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی ، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری "
یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری ، شرفم ، انسانيتم ، عدالتم ، و ...
گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری .
و این همان جمله معروف است که می گوید :
ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم ؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم .
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#داستان_پندآموز
زنی شبانه در بیابان گم شد. از دور چراغی دید سوسو می زند، نزدیک رفت. خانه عابدی بنی اسراییلی بود. در زد و گفت: مرا در خانه خود شبی امان ده می ترسم درندگان مرا تا صبح غذای خود کنند.
عابد او را به خانه راه داد و چراغ خاموش کرد تا او را نبیند. زن گفت: چراغ روشن کن که من از تاریکی می ترسم. عابد گفت: اگر چشمم در تو افتد میدانم گناه می کنم.
زن گفت: وای بر تو که با 70 سال عبادت، هنوز اختیار پلک های چشم ات دست تو نیست تا ببندی و نیازی به خاموش کردن چراغ نداشته باشی!!!
عابد را این سخن بسیار سنگین آمد و شبانه خانه را به او سپرد و پوستین خود برداشت و برای همیشه راهی کوه گشت.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
صبور سه نشانه دارد:
اول آن كه سستى نمى كند
دوم آن كه افسرده و دلتنگ نمى شود
وسوم آن كه از پروردگار خود شِكوه نمى كند
زيرا اگر سستى كند، حق را ضايع كرده
و اگر افسرده و دلتنگ باشد شكر نمى گذارد
و اگر از پروردگارش شكوه كند او را معصيت كرده است.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
مردی نزد رسول خدا (ﷺ) آمد و عرض کرد:
دوست دارم خداوند به من رحم کند!
پیامبر (ﷺ) فرمودند:
به خودت و خلق خدا رحم کن،
خدا به تو رحم میکند....
کنزالعمال ج ۱۶ ص ۱۲۸
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#ترس_ازخدا
اگر خدا مهربان است، پس چرا باید از او بترسیم؟
منظور از این ترس که در روایات آمده چیست؟
یکی از معانی خوف و ترس از خدا در این روایت آمده و بیان کرده که این ترس از چه چیزی باید باشد:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:
الْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا یَدْرِی مَا صَنَعَ اللَّهُ فِیهِ وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِیَ لَا یَدْرِی مَا یَکْتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهَالِکِ فَهُوَ لَا یُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ
امام صادق (ع) فرمود:
مؤمن در میان دو ترس و نگرانی است:
گناهى که گذشته است، نمى داند که خدا در مورد آن چه کرده است؟ که آن را بخشیده یا عقوبتش خواهد کرد؛
و عمری که باقى مانده است، نمى داند که چه گناهانى که مایه هلاک او است، مرتکب مى شود؛ (آیا عاقبت بخیر میشود یا خیر)
پس او شب را نمیگذراند مگر اینکه در حالت ترس و نگرانی باشد، و اصلاحش نکند جز ترس از خدا
#اصول_كافي_ج٢ص٧١
@DastaneRastan