🌸به دنبــال خوبــی باشیم
در هـر اتفاقی، چه خـوب چه بـد
به دنبال حداقل یک نکته مثبت باشیم
حتمــا وجود دارد ...
این را تمرین کنیم و بنویسیم هر
روز اتفاقات خوبی که
برامون رخ میدهد را بنویسیم
یا در ذهن مرور کنیم...
در پایان روز خواهیم دید....
که زندگی آنقدر هم که فکر میکردیم
سخت نیست...
🌸زندگیتون پر باشه از اتفاقات زیبـا
🌸و دلنشین و خاطرهانگیز
『 ♥️⃤ @ProFiLKade ♡ 』
🌸نازنین خدای من
🌾همه روز برای همه
🌸عزیزانم عشق، سلامتی
🌾آرامش ونیکبختی
🌸ازدرگاهت تمنا میکنم
🌾عطا بفرما
🌸به آنان هرآنچه برایشان خیراست
🌾وقلبشان را لبریز مهربانی بفرما
🌸سلام روز زیباتون بخیر
『 ♥️⃤ @ProFiLKade ♡ 』
خدایا سر آغاز چهارشنبه ۲۰
اسفند ماه را با یاد و نام تو میگشایم🌷🍃
پنجره های قلبم را خالصانہ
وعاشقانہ بسویت باز میکنم🌷🍃
تانسیم رحمتت به آن بوزد
و نا پاکیهای آنرا بزداید🌷🍃
چهارشنبہ اسفند
ماهتون در پناه خدا🌷🍃
『 ♥️⃤ @ProFiLKade ♡ 』
هدایت شده از گسترده مارال
این پسر 16 ساله به 10 سال حبس محکوم شد
ولی قاضی بعد از دیدن این تصویر او را به 130 سال حبس محکوم کرد😳😱
‼️ چه نکتهای در این عکس نهفته است😳
کلیک کنید 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3343187978C835cfd8c9c
http://eitaa.com/joinchat/3343187978C835cfd8c9c
#جزئیات_رو_دست_کم_نگیرید🚷 👆
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
❌ قبری تو افغانستانه
وقتی فاتحه سرش میخونی میلرزه صدا ناله ازش در میاد‼️😨
💢سبحان الله
❌ادم مو به تنش سیخ میشه😱😰
🎥کلیپش اینجاست👇👇
██████████████████ ██████████████████ ████████▶️████████ █████████████████
🎥➕18🔴➕18
پیشنهاد ویژه ❌👆
✨﷽✨
🌼داستان آموزنده
✍پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :
«ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.»
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین کره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❤️احترام امام خمینی(ره) به همسرشون
✍همسر امام میگفت: امام همیشه احترام مرا داشتند. هیچ وقت با تندی صحبت نمیکردند. اگر لباس و حتی چای میخواستند، میگفتند: ممکنه بگویید فلان لباس را بیاورند؟ گاهی اوقات هم خودشان چای میریختند. در اوج عصبانیت، هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف میکردند. تا من نمیآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیکردند.
به بچهها هم میگفتند صبر کنید تا خانم بیاید. حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم. امام در مسائل خصوصی زندگی من دخالت نمیکردند. اوایل زندگیمان، یادم نیست هفته اول یا ماه اول به من گفتند: من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش، اما آن چه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقا" به خدا عشق می ورزید.
روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟
آهنگر، سر به زیر آورد و گفت:
وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید.
اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که
خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺خداوند متعال در قرآن میفرماید:
وَوَصَّيْنَا ٱلْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ إِحْسَٰنًا احقاف/15
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند.
💎#حکایت
روزی حضرت موسی علیهالسلام در ضمن مناجات به پروردگار عرض کرد: خدایا میخواهم همنشینی را که در بهشت دارم، ببینم که چگونه شخصی است!
جبرئیل بر او نازل شد و گفت: یا موسی قصابی که در فلان محل است، همنشین تو است، حضرت موسی درب دکان قصاب آمد، دید جوانی شبیه شب گردان مشغول فروختن گوشت است، شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل رفت، حضرت به دنبال او رفت تا به منزل رسید به جوان گفت: مهمان نمیخواهی؟
گفت: بفرمائید، موسی را به درون خانه برد. حضرت دید جوان غذائی تهیه نمود، آنگاه زنبیلی از طبقه بالا آورد، پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او را شستشو داد، غذا را با دست خود به او خورانید.
موقعی که خواست زنبیل را به جای اول بیاویزد، پیرزن کلماتی را گفت که مفهوم نبود؛ بعد جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند.
آن حضرت سؤال کرد، حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ عرض کرد: این پیرزن مادر من است، چون وضع مادیام خوب نیست کنیزی برایش بخرم، خودم او را خدمت میکنم، پرسید: آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟ گفت: هر وقت او را شستشو میدهم و غذا به او میخورانم میگوید: خدا ترا ببخشد و همنشین و هم درجه حضرت موسی در بهشت گردی..
حضرت موسی فرمود: ای جوان بشارت میدهم به تو که خداوند دعای مادرت را مستجاب کرده، جبرئیل به من خبر داد در بهشت تو همنشین من هستی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگرانه👌
برای مرده هاتون نفرین درست نکنید...!
#استاد_دانشمند🎤
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
889K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قُوت قَلب فقط اونجا که خدا گفت:
«لاتَخافاً إنَّني مَعکُما أسمَعُ وَأری»
نتَرسید بندگانِ من...
حواسم بهِتون هَست،
میبینمتون،
میشنومتون... :)❤️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•