eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.1هزار دنبال‌کننده
36هزار عکس
30.6هزار ویدیو
333 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 فرمودند : روزگاری بر مردم خواهد آمد؛ که از قرآن، جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند... مسجدهای آنان در آن روزگار آباد اما از هدایت ویران است ... مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد از بدترین مردم زمین میباشند، که کانون هر فتنه، و جایگاه هرگونه خطاکاری اند .. هر کس از فتنه بر کنار است، او را به فتنه بازگردانند، و هر کس که ازفتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشانند ... که خدای بزرگ می فرماید: به خدا سوگند! برآنان فتنه‌ای بگمارم که انسان شکیبا درآن سرگردان ماند! و چنین کرده است! و ما از خدا میخواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✅ پاداش یک گواهی ✍حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚پندهای جاویدان، ص220 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼یا مقیل العثرات🌼 👌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شمر نمازش را می خواند، روزه اش را می‌گرفت، آشکارا هم فسق و فجور نمی‌کرد و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود... معاویه و ابن زیاد و عمر سعد هم همینطور... یادمان باشد، زیارت عاشورا که می‌خوانیم وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...» هایش؛ لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم: نکند این «لعن الله» شامل حال ما بشود؟؟؟!!! مایی که گاه خودمان را ارزانتر از شمر و عمر و ابن زیاد می‌فروشیم؛ کربلا به رفتن نیست به شدن است، که اگر به رفتن بود شمر هم "کربلایی" است! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مسيح (ع) از مسيري مي‌گذشت، يك نفر با او برخورد نمود به محض ديدن مسيح به او فحاشي كرد و گفت: «اي پسر حرامزادۀ بي‌اصل و نسب» مسيح در پاسخ گفت: «سلام اي انسان باشرافت و ارزشمند.» اطرافيان از مسيح پرسيدند: «او به تو فحاشي كرد، چه طور شما به او اين قدر احترام مي‌گذاريد؟» مسيح پاسخ داد: «هر كسي آنچه را دارد خرج مي‌كند چون سرمايۀ او اين بود، به من بد گفت و چون در ضمير من جز نيكويي نبود از من جز نيكويي در وجود نمي‌آيد ما فقط آنچه را كه در درون داريم مي‌توانيم از خود نشان دهيم.👌🏻👌🏻👌🏻 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ◇ روزی حضرت موسی(ع) روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهم بدترین بنده ات را ببینم ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است.حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت، پدری با فرزندش اولین کسانی بودند که از در شهر خارج شدند. حضرت موسی گفت: این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد و پس از سپاس از خدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت: بار الها حال می خواهم بهترین بنده ات راببینم. ندا آمد:آخر شب به در ورودی شهر برو و آخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده ی من است. هنگام شب موسی(ع) به در ورودی شهر رفت و دید آخرین نفر همان پدر با فرزندش است! رو به درگاه خدا کرد و گفت: خداوندا چگونه ممکن است بدترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد؟ندا آمد ای موسی این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسید: پدر! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمانها. فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است.فرزند پرسید: بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود به ناگاه بغضش ترکید و گفت : عزیزم مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست بزرگتر است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
"خلیفه دوم و دزد بی دست و پا" عبد الرحمن بن عائذ گوید: دزد راهزنی که یک دست و یک پای او به عنوان حد شرعی قطع شده بود، را به نزد عمر بن الخطاب آوردند عمر فرمان داد تا پای دیگر او را نیز فطع نمایند. امام علی (ع) که در آنجا حاضر بود خطاب به عمر فرمود: خدای عزوجل می فرماید: انما جزآء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فساداً ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض**مائده/ 33، ترجمه: کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می کند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند) فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت) از دست (راست) و پای (چپ) آنها به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود، تبعید گردند. *، تو دست و پای این مرد را قطع نموده ای بنابراین نمی توانی پای دیگر او را نیز قطع کنی چون در این صورت توان ایستادن و حرکت را از او سلب نموده ای. حال، یا باید او را تعزیر نموده و یا این که به زندان بیفکنی، عبد الرحمن گوید: عمر آن مرد را به زندان افکند 📚ر.ک: الغدیر 6/ 136 به نقل از: السنن الکبری (بیهی) 8/ 274، کنزالعمال 3/ 118. ***. 📓فان کان لا یدری فتلک مصیبه - و ان کان یدری فالمصیبه اعظم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
لقمان حکیم👳‍♂ در توصیه به فرزندش اظهار نمود: دل بسته به رضای مردم و مدح و ذم آنان مباش زیرا هرچقدر انسان در تحصیل آن بکوشد به هدف نمی رسد و هرگز نمی تواند رضایت همه را بدست آورد. فرزند به لقمان گفت: " معنای کلام شما چیست؟ دوست دارم برای آن مثالی یا عملی بیاوری "🙄 لقمان از او خواست با هم بیرون بروند که همراه درازگوشی حرکت کردند🐴 لقمان سوار شد و فرزندش پیاده حرکت کرد. در راه به عده ای رسیدند آنان پس از دیدن این صحنه به یکدیگر گفتند: " چه پدر بی عاطفه ای خودش سواره می آید و فرزندش باید پیاده بیاید"😒 لقمان گفت: " سخن آنان را شنیدی که کار ما را مذموم دانستند؟؟ " فرزند گفت: " بلی"🙄 لقمان پیاده شد و فرزند سوار شد که در راه عده دیگری را دیدند که بین خود میگفتند: " چه پدر بد و چه پسر بی ادبی پدر چرا اینگونه فرزندش را تربیت کرده که خود پیاده می رود و پسرش سواره و چه پسر بی ادبی چرا که او عاق بر پدر شده است😒 لقمان گفت: " دیدی؟؟" فرزند هم گفت: "بلی" اکنون هر دو با هم سوار شدند که عده ای باز سرزنش کردند که چرا رحم نمی کنند به حیوان و او را آزار می رسانند😞 اینجا هم لقمان همان سوال را گفت و پسر هم همان جواب را داد. سپس هر دو پیاده شدند و حیوان را بی بار حرکت دادند که باز هم سرزنش شدند که چرا از حیوان استفاده نمی کنند😏 در این هنگام لقمان به فرزندش گفت: " آیا برای انسان به صورت کامل راهی برای جلب رضایت مردم وجود دارد ؟ بنابراین امیدت را از رضای مردم قطع کن و در اندیشه تحصیل رضای خدا باش زیرا این کار آسانی بوده و سعادت دنیا و آخرت در همین است👌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
منم گاهی مثل خارجیا با کفش میام تو خونه ولی بعدش مثل ایرانیا مامانم با دمپایی میفته دنبالم😂 😉😂 ‍‎‌‌‌‌‎ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
یکی از پیغمبران گفت: بار خدایا! نعمت بر کافران می ریزی و بلا بر مؤمنان می گماری؛ این را سبب چیست؟ خداوند سبحان و قادر و متعال فرمود: بندگان را - خوب یا بد - بلا و نعمت، همه از من آید مؤمنان را بلا فرستم تا به وقت مرگ، پاک و بی گناه مرا بینند و نزد من آیند چون بلایی بر کسی می گمارم، گناهان وی را به بلاهای این جهان، کفاره دهم و بپوشانم و کافر را نعمت ها دهم تا نیکی های او را در این دنیا، پاداش داده باشم که تا چون نزد من آید و مرا بیند، بر من هیچ حقی نداشته باشد و من در گرو نیکوهای او نباشم پیغامبر گفت: اگر چنین است، بهتر آن که همان سان باشد که تاکنون بوده است 📙برگرفته از: غزالی، کیمیای سعادت، ج 2، ص 383 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
از بهلول پرسیدند : در قبرستان چه میکنی؟ او در جواب گفت: با جمعی نشسته ام که ... 👈🏻به من آزار نمیرسانند 👈🏻حسادت نمی کنند 👈🏻دروغ نمی گویند 👈🏻طعنه نمیزنند 👈🏻خیانت نمی کنند 👈🏻قضاوت نمی کنند 👈🏻مرا به یاد سرای آخرت می اندازند و بالاتر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم... پشت سرم بدگویی نمیکنند👌🏻 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👩‍👧‍👦 رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «حق پدر این است که از او در طول زندگی اطاعت کنی و اما حق مادر را هرگز نمی توانی ادا کنی. حتی اگر به تعداد شن های بیابان و قطره های باران، روزها در خدمتش بایستی، تنها به جای زحمات طاقت فرسای دوران بارداری او نخواهد بود». شخصی به پیامبر از کج خلقی مادر شکایت کرد، حضرت فرمود: «او در آن نُه ماه که بار تو را تحمل می کرد و آن دو سال که تو را شیر داد و شب هایی که بیداری کشید و روزهایی که برای تو تحمل تشنگی کرد، کج خلق نبود». مرد گفت: من جزای زحماتش را پرداخته ام و او را دوبار بر دوش گرفته و به حج برده ام. حضرت فرمود: «حتی جزای یک ناله او را هنگام وضع حمل نپرداخته ای». •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•