eitaa logo
داستان راستان🇵🇸🇮🇷
33.2هزار دنبال‌کننده
38.1هزار عکس
34.4هزار ویدیو
371 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی به پیامبر خدا ،حضرت سلیمان ، مراجعه کرد و گفت ای پیامبر میخواهم ، به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی . سلیمان گفت : توان تحمل آن را نداری . اما مرد اصرار کرد سلیمان پرسید ، کدام زبان؟ جواب داد زبان گربه ها، چرا که در محله ما فراوان یافت می شوند. سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت روزی دید دو گربه باهم سخن میگفتند. یکی گفت غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم . دومی گفت ،نه ، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم. مرد شنید و گفت ؛ به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آنرا خواهم فروخت، و فردا صبح زود آنرا فروخت گربه امد و از دیگری پرسید آیا خروس مرد؟ گفت نه، صاحبش فروختش، اما، گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید ایا گوسفند مرد ؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن ! 🍂پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی،سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی ، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن! 🍥حکمت این داستان : خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم. او بلا را از ما دور میکند ، و ما با اشتباه خود آن را باز پس میخوانیم ! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌 پادشاهی دستور داد 10 تا سگ وحشی تربیت کنند تا هر وزیری را که از او اشتباهی سرزد او را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام اورا بخورند. , در یکی از روزها یکی از وزراء رأی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که اورا جلوی سگ ها بیندازند. 💭وزیر گفت ده سال خدمت شما را کرده ام حالا اینطور با من معامله میکنی گفت خوب حالا که چنین است ده روز تا اجرای حکم بهم مهلت بده. گفت این هم ده روز. وزیر رفت پیش نگهبان سگ ها و وگفت میخواهم به مدت ده روز خدمت این ها را من بکنم او پرسید از این کار چه فایده ای میکنی گفت به زودی بهت میگم. 💭 نگهبان گفت اشکالی ندارد و وزیر شروع کرد به فراهم کردن اسباب راحت برای سگ‌ها از دادن غذا و شستشوی آنها وغیره. ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره گر صحنه هست ولی با چیز عجیبی روبرو شد دید همه سگ ها به پای وزیر افتادند وتکان نمیخورند. پادشاه پرسید با این سگ ها چکار کردی ؟ 💭جواب داد ده روز خدمت این ها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه اینها را فراموش کردی پادشاه سرش را پایین انداخت ودستور به آزادی او داد. ✍حاج آقا انصاریان : امیرالمومنین(ع) در بیان یکی از اوصاف شیعیان و متقیان می فرمایند: اگر کسی بر او ستم کند او را عفو کند و اگر کسی او را از بخشش خود محروم کند، او در مقابل، از آنچه دارد نسبت به او دریغ نکند و اگر کسی از نزدیکان، رابطه اش را با او قطع کند، او رابطه را وصل کند...» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
••🧡🌻•• وَ مَن‌ سالهاست‌ بھ سَمتِ‌ تو فرار ميڪُنَم مَگَر ڪدام‌ پَناهگاھ از آغـوشِ‌ اَمن ‌تَر است..؟! :) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند. و به خاطر وجود حفره بزرگی در یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد . موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می گیرد ، دندان پزشک نگاهی به دندان او می اندازد و می گوید: نه یک حفره بزرگ نیست خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می کنم . مرد می گوید: راستی ؟ موقعی که زبانم را روی آن می مالیدم احساس می کردم که یک حفره بزرگ است . دندان پزشک با لبخندی بر لب می گوید: این یک امر طبیعی است چون یکی از کارهای زبان اغراق است. نگذارید زبان شما از افکارتان جلوتربرود.. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 در هر شرایطی زندگی کنید به همان عادت می‌کنید؛ با هر مردمی نشست ‌و برخاست کنید به آنان خو می‌گیرید؛ هنگامی‌که با نادان‌ها معاشرت دارید حالات روحی آن‌ها در شما اثر می‌گذارد. نگذارید فقر و محدودیت برای‌تان عادی شود. اگر به بدبختی‌ها عادت کنید، تغییر برای‌تان دردناک خواهد شد و دوست دارید در فلاکت باقی بمانید، حتی باورتان می‌شود که زندگی در همان شرایط صحیح‌تر است. کاری انجام دهید و جایی باشید که باعث خوشبختی و خوشحالی‌تان شود. با کسانی باشید که شما را به‌طرف موفقیت، نیکی‌ها و زیبایی‌ها هدایت می‌کنند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨💠✨💠✨ هر جا غصّه دار شدی استغفار کن ... استغفار امان انسان است ... به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای ، اذیّتت کرده اند؟ گناهی کرده ای؟ محزون که شدی استغفار کن ... چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را، استغفار غم ها را از بین می برد ... همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند، مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد؛ استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می رسانی ... ❤️ ❣ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 آورده اند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟! پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد... با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم ... این گونه بود که دست خالی برگشتم. پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹➖➖➖➖🔸➖➖➖➖🔹 بسمه تعالی . . بانـــوے‌‌ ایـــرانے‌‌...🇮🇷 . تو وقتے‌‌ میشوے‌‌ که در ظـــاهرت😌. و در و باطـــنت نمایان باشد❤️ . میدانے‌‌ ⇣ ↶ به هاے‌‌ شخصے‌‌ ↶ و هاے‌‌ ممنـوعـــه ↶ و هاے‌‌ بـــدون توجـــه ↶ و زیـــر پـــا گـــذاشتن ها و... ↶ در و و هـــزار برنـــامه ے‌‌ دیـــگر...💯 ↶ ذره ذره حیـــا را در وجـــود تـــو از بیـــن مے‌‌‌بـــرد...🤕 . بـــاور کن ↲ تو با حیـــا و حجـــابت عزیـــزتـــرینـــے ⇣ ‌‌ براے‌‌ ...⚜ . ✔ خودت را با حجابت حفظ کن . . ✔ و یادت باشد برای بعضی ها در . ✔ ها بزرگتر و تر از معده ها ست! . ✔ آری باش 👈🌼👉 . ✔ همانگونه که برای آن آفریده شده ای . ✔ اما بدان و یقین دار ، گلی که در کوچه های شهر کند ⇣ سرآخر نصیب دست بی رهگذر خواهد شد . . ✔ وعاقبت زود هنگامش ، دو کوچه آنطرف تر شاید . ✔ به روی خواهد بود! . ✔ گل باش بانوی شهر من . ✔ و میان حجاب ات بمان ... . ✔ و بدان که گل ، گل است ... . ✔ حتی اگر میان حجابش تا همیشه غنچه بماند . ✔ و از تمام های شهر تا ابد رو بگیرد . ✔ خودت را با حجابت حفظ کن بـانـو ... . . پ.ن: ☝ بانوی زیبای کشورم... ↲زیر باش ⛆ ↲ و بگذار که باران نگاه تو را در گیرد ↲ و نه آن سیل بی رحم چشمهای دوره گرد ↲ که و تنت را با خودش خواهد برد ... . 👈 خودت را با حجابت حفظ کن بانو 👉 . . . اللهم عجل لولیک الفرج 🙏 التماس دعا 🙏 یا زهرای اطهر ✋ ​ اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج_اَلــــــسٰاعة 🌺 🍃 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ: ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﯿﻢ، ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪ! ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ... ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ. ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﯾﺾ ﺍﺳﺖ!!! ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ! ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد. ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ. ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...! ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ و ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ، ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد. ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ. ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺎﯾﺪ، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🔴شیطان سه طایفه را وسوسه می‌کند: ✍آیت الله حق شناس(ره) 1⃣ کسانی که از یاد خدا اعراض می‌کنند، مانند کسی که صبح مغازه‌اش را باز می‌کند و عصر هم می‌بندد و می‌رود، به هیچ‌‌چیز هم کاری ندارد! اگر هم حرفی به او بزنی، می‌گوید: کسب حلال است! اما نمی‌داند که کسب حلال مقرراتی دارد، احکامی دارد که باید یاد بگیرد. انگار برای این ساخته شده است که صبح بیاید مغازه را باز کند و شب هم ببندد! از هیچ یک از احکام اسلامی خبر ندارد، آقاجان! 2⃣ طایفه دیگری که در معرض وسوسه شیطان‌اند، کسانی‌اند که احکام خدا را یک‌دستی گرفته‌اند. نماز را تند می‌خوانند. پروردگار به ملائکه می‌فرماید: چرا این بنده من با عجله نماز می‌خواند؟! مگر رزق و روزی او به دست غیر من است؟! چرا این‌طوری نمازش را می‌خواند؟! باید نماز را مقدمه حفظ اموالش بداند. 3⃣ طایفه دیگری که در معرض وسوسه شیطان‌اند، کسانی‌اند که در مقام غفلت به‌سر می‌برند، خودشان را در حضور و محضر پروردگار نمی‌بینند. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🔴دو چیز ناپایدار ✍امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام فرموند: سزاوار نيست كه بنده خدا به دو خصلت اعتماد كند: تندرستی، و توانگری، زيرا در تندرستی ناگاه او را بيمار بينی، و در توانگری ناگاه او را تهيدست!. آنچه را امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه بیان فرموده همه یا غالب ما در طول عمر خود نمونه‌های متعددی از آن را دیده ایم؛ افرادی سالم، قوی پیکر و قهرمان را مشاهده کرده ایم که ناگهان به ما اطلاع دادند بیمار شده و در بستر بیماری افتاده و قادر به حرکت نیست. آری! انسان بسیار آسیب پذیر است، یک میکروب بسیار کوچک و از آن کوچکتر یک ویروس که با چشم مسلّح نیز به زحمت دیده می‌شود ممکن است انسانی را از پای درآورد.با این حال چگونه انسان مغرور می‌شود و چنین می‌پندارد که سلامتی او دائماً باقی و برقرار است و هر کاری از دستش برمی آید باید انجام دهد و به هرکس می‌خواهد ظلم و ستم روا دارد؟ اموال و ثروت‌های کلان انسان نیز وضع بهتری از این ندارد؛ یک آتش سوزی مهیب، یک زلزله، یک خشکسالی، یک تلاطم در امور اقتصادی جهان، یک جنگ محلی یا جهانی ممکن است آن‌ها را بر باد دهد، شب بخوابد در حالی که ثروتمندترین مردم جامعه خویش است، فردا به صورت فقیرترین افراد درآید. مقصود امام علیه السلام از این گفتار حکیمانه هشداری است به همه انسان‌ها که در زندگی دنیا گرفتار غفلت و غرور نشوند. هیچ چیز از دنیا برای هیچ کس در هیچ زمانی پایدار نیست و همه چیز در معرض زوال است آنچه باقی و پایدار می‌ماند ذات پاک خداست و تمام کارهایی که برای او انجام می‌شود. 📚 شرح تازه و جامعی بر نهج‌البلاغه، آیت الله مکارم، ج 15، ص485، حکمت 426 ‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍شیخ جعفر کاشف الغطاء شیخ جعفر کاشف الغطاء یکی از علمای بزرگ و حلیم بود. روزی شیخ مبلغی بین فقیران تقسیم کرد و پس از آن به نماز جماعت ایستاد. بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیبات بودند، سید فقیری آمد و با بی ادبی مقابل امام جماعت ایستاد و گفت: ای شیخ! مال جدم (خمس) را به من بده. فرمود: قدری دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است. آن گاه سید با کمال جسارت آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت! شیخ نه تنها هیچ گونه عکس العمل خشونت آمیزی از خود نشان نداد، بلکه برخاست و در حالی که دامن خود را گرفته بود میان صفوف نمازگزاران حرکت کرد و گفت: هر کس ریش شیخ را دوست دارد به این سید کمک کند. مردم که ناظر این صحنه بودند اطاعت کردند و دامن شیخ را پر از پول کردند. سپس همه ی پول‌ها را آورد و به آن سید تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد. دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد، تنگ آب است هنوز 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 218/1 - 219؛ به نقل از: فوائد الرضویه / 74. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•