eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.3هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
30.1هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 یکی از یاران امام هادی علیه السلام در حال احتضار بود و به شدت بی تابی می کرد. حضرت به عیادت او رفتند و چون او را در آن حال دیدند فرمودند: ای بنده خدا، چون مرگ را نمی شناسی از آن می ترسی! آیا اگر بدنت کثیف باشد یازخمی شده باشد، دوست داری به حمام بروی وکثافتها و زخمها را شستشو دهی؟ عرض کرد: بلی فرزند رسول خدا. حضرت فرمودند: مرگ همان حمام است. و چون از آن بگذری، از هر همّ و غمّی راحت می شوی و به خوشیهائی که در انتظار توست می رسی. ١٤ @DastaneRastan_ir
🌹🌹🌹 🌹وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ 🌹 ✨و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، ✨هرگز نمی توانید آنها را به شمار آورید؛ ✨ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. سوره نحل ✨ آیه 18
#فضائل_مولا ✍پیامبراکرم(ص) فرمودند: یاعلی، اگر دریاها مرکب شوند و درختان قلم و انسان ها نویسنده و جنیان حسابرس نمی توانند فضائل تو را محاسبه کنند. 📚بحارالانوار
20.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عید_غدیر 🎥 خانه ی پدری... 🎙️ حمیدرضا #برقعی 💚📖 @ayegeraphy♥️♥️
💠 😍 ( منسوب به شیخ بهایی رحمه الله علیه) 🔹آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست! زيرا : اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است! اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است! اگر بخشش كند، می‌گويند افراط مي‌كند! اگر جمع‌گرا باشد، می‌گويند بخيل است! اگر ساكت و خاموش باشد، می‌گويند لال است! اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست! اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكار است! و اگر نكند می‌گويند كافر است و بی‌دين! 🔸لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز از خداوند نبايد از كسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود🙏🌹
🌸🍃🌸🍃 گويند ؛ كافرى از ابراهيم (ع) طعام خواست ابراهيم (ع) گفت: اگر مسلمان شوى، تو را مهمان كنم و طعام دهم . كافر رفت . خداى عزوجل وحى فرستاد كه اى ابراهيم ما هفتاد سال است كه اين كافر را روزى مى دهيم و اگر تو يك شب، او را غذا مى دادى و از دين او نمى پرسيدى، چه مى شد ابراهيم (ع) در پى آن كافر رفت و او را باز آورد و طعام داد . كافر گفت: چه شد كه از حرف خود، برگشتى و پى من آمدى و برايم سفره گستردی ابراهيم (ع) ماجرا را بازگفت . كافر گفت: اگر خداى تو چنين كريم و مهرخبان است، پس دين خود را بر من عرضه كن تا ايمان بياورم . @DastaneRastan_ir
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 🍃الهی به امید تو🍃 💎امام صادق علیه السلام: اگر از وقوع چيزى بيم دارى و يا حاجتى مىخواهى، آغاز سخن كن به نام خدا و او را تمجيد كن و ستايش نما چنانچه شايسته آن است، و بر محمد (صلی الله علیه و آله) صلوات فرست و حاجت خود را بخواه و خود را به گريه بدار گرچه به اندازه سر مگسى باشد، زيرا پدرم (علیه السلام) هميشه مىفرمود: نزديكترين حال بنده به خداوند پرورنده عز و جل وقتى است كه او در سجده باشد و گريان باشد 📚أصول الكافی، جلد6، صفحه61 🌸🍃اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌸🍃
#داستانک 📚 ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ 💥 "ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩم ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ." 🔹ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ساکن ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ . شخص ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ . 🔹جوان ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ همچنان ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ بزرگترین ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ است. 🔅 ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ . @DastaneRastan_ir
❤️ یک دل دارم یک امیر... یا امیرالمومنین! آن روز که در غدیر، خاتم النبیین صلی الله علیه و آله شما و فرزندانتان را به عنوان تنها امیر قلوب شیعیان معرفی کردند، هزاران نفر این پیام را به فراموشی سپردند. 📆 امروز اما ما دوستداران شما در تلاشیم تا تمام قلبمان را به شما و امام زنده مان، صاحب الزمان علیه السلام پیوند بزنیم. 👌با تغییر عکس پروفایل خود به عکس فوق احیاگر غدیر در فضای مجازی باشید. 💚📖 @ayegeraphy♥️♥️
#هرروزیک_آیه ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا ✨وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ ✨لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۷۷﴾ ✨اى كسانى كه ايمان آورده ايد ✨ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان ✨را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد ✨باشد كه رستگار شويد (۷۷) 📚سوره مبارکه الحج ✍آیه ۷۷
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 چگونه افکارمان را کنترل کنیم؟ 👈 معرفی تمرینی برای تقویت کنترل ذهن #تصویری @Panahian_ir
🌸🍃🌸🍃 داستان آموزنده و واقعی راوی میگوید: مریم 38 سال دارد از جایی به او خبر رسیده است که مدد الهی صندوقی داریم که به نیازمندان کمک می‌کنیم. زنگ می‌زند و شرایط را می‌گویم که ما به ایتامی که پدر خود را از دست داده‌اند و پیرزنان و پیرمردان بدوارث و بی‌وارث مدد الهی کمک ثابت می‌کنیم. مریم می‌گوید: شوهرش را از دست داده است و چون محله‌ی آن‌ها از نظر فرهنگی فقیر و عقب‌افتاده است از او می‌خواهم به همراه فرد دیگری به منزل ما بیاید تا ارزاق را خودش بگیرد و از اتّهام همسایگان در محل دور باشد. به همراه والده‌ی خود پای درددل مریم می‌نشینم. او می‌گوید: 4 سال پیش بر اثر سوءمصرف مواد مخدر شوهرش را از دست داده است و یک پسر 25 ساله و دختر 16 ساله‌ای به نام سحر دارد. سحر دختری چادری و نجیب و خیلی خجالتی، با چهره‌ای مؤمن با مادرش زندگی می‌کند. درونم می‌سوزد وقتی می‌بینم مریم در خود احساس شرمندگی می‌کند. از فقرهای زمان کودکی‌ام برای آن‌ها می‌گویم تا کمی راحت شوند و مرا از خود بالاتر نبینند. پسرش علی معتاد است و گریه می‌کند و به خاطر اعتیادِ پسرش هیچ کسی و هیچ خیریه‌ای به آن‌ها کمک نمی‌کند. گویی سحر و مادرش هم باید به درد اعتیاد او گرسنگی بکشند و بسوزند. واقعاً بر حال این جامعه باید گریست که به جای عمل به کتابِ خدا، از یکدیگر دینِ خدا را پرس و جو کرده و یاد می‌گیرند. مادرش می‌گوید: زمانی که شوهرش را از دست داد هیچ یک از فامیل به آن‌ها نزدیک نشدند و گویی با فوت شوهرش آن‌ها هم غریبه شدند. مریم با چشمانی گریان می‌گوید: وقتی علی سرباز بود من هر روز دغدغه داشتم که وقتی ساعت 3 سحر از مدرسه می‌آید، چه چیزی برای ناهار او درست کنم. مجبور شدم از بقالی سر کوچه مدت یک‌سال، نسیه بردارم تا کارهای کمیته امدادم درست شود و مبلغی بگیرم. بدهی من در یک‌سال، 600 هزار تومان شد، دیگر شرم داشتم به مغازه بروم و نسیه چیزی بردارم. صاحب مغازه پشت سر هم پیام می‌فرستاد تا ما بدهی‌مان را صاف کنیم. شبی مادر و دختر گریه کردیم. سحر گفت: مادر! من گوشواره‌هایم را امانت می‌دهم تا زمانی که بدهی‌مان را صاف کنیم به بقالی بده تا آبرویِ ما را در محل نَبرد. گوشواره‌ها را بردم، تحویل دادم و قلب مرد آرام گرفت. او گفت: من برای مبلغ شما باید سود بگیرم چون 600 هزار تومان سال قبل، اکنون یک میلیون و دویست هزار تومان شده است!!! چاره‌ای نداشتم باید می‌پذیرفتم. اکنون یک‌سال است گوشواره‌های سحر در دست آن پیرمرد گرو و در رهن است. شنیدن این داستان اشک بر هر چشمی را جاری می‌کند. خانه را ترک می‌کنم و به مغازه‌ی بقالی محل می‌روم و مبلغ یک میلیون و دویست هزار تومان کارت می‌کشم و بدهیِ آن‌ها را تسویه می‌کنم. وقتی به خانه برمی‌گردم مریم و مادرش باور نمی‌کنند. گمان می‌کنند منِ روسیاه امامزاده هستم. می‌گویم: من گنه‌کاری بیش نیستم و کار خاصی نمی‌کنم، این وظیفه‌ی من است که کلامِ وحی و خدایِ من بر من امر کرده است. واقعاً بر حال زمانه باید گریست، از بس کارِ نیک در جامعه‌ی ما کم شده است هر کسی نیکوکاری کند و انجام وظیفه نماید تا حدّ امامزاده در چشم فقرا عزیز می‌شود. @DastaneRastan_ir