فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ|تاثیر فوق العاده مدارا کردن
🔺 همه افراد، همه امکانات و امور رفاه زندگی را یکجا باهم ندارند خیلیها ...
#حتما_ببینید
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#جرعهای_از_معرفت
💠میرزا اسماعیل دولابی رحمةالله
🔸لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو.
حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
〽️ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
✿ پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید
نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب ...
پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار "
◇ کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ...
◇ صبح صدای پای سربازان را شنيد...
چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ...
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند...
❗️ دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی ...
❗️ چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ...
همسرش لبخندی زد و گفت :
مانند هر شب آرام بخواب , زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند "
فکر زيادی انسان را خسته می کند ...
◇ درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ".
◇ ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب می مانی...!
یا از زندگی عقب
❗️ در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#یک_داستان_یک_پند
✍جوانی به سن ازدواج رسید. او به خاطر تنگی معیشت و روزی از ازدواج میترسید. هاتفی از غیب او را ندا داد که ای جوان! چرا به خدای خود برای روزیرسانی اعتماد و توکل نداری؟! جوان گفت: ترس دارم پس از ازدواج مرا شغل و کسب و کارم سست شود و مدیون خانوادهام گردم. هاتف از او پرسید: آیا به یاد داری که در شکم مادر تو را به رایگان روزی داد و چون متولد شدی با شیر مادر تو را رایگان و بیرنج روزی بخشید؛ و این روزی رایگان خدای تو تا سن بلوغ ادامه داشت و چنان مهر تو را در قلب والدینات انداخت که به تو رایگان روزی میبخشیدند، آن گاه که به سن بلوغ رسیدی روزی تو را از رایگان به دسترنج تو تبدیل کرد و تو را در میان تلاش و کار آزمود تا روزی خود را با معصیت و نافرمانی او کسب نکنی. پس بدان خدای تو، تو را رایگان روزی داده است و اکنون نیز که به سن بلوغ و رشد رسیدهای اگر معصیت و نافرمانی او را نکنی مانند همان روز نخستِ خلقتت تو را و اهلبیت تو را روزی رایگان و بیمنت خواهد بخشید.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 آیه 60 سوره غافر
🔸🔶 و قالَ رَبُّکُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ
📎 ترجمه: و پروردگارتان فرمود: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت، کسانی که از پرستش من کبر می ورزند به زودی خوار در دوزخ درمی آیند.»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
🌼هدیه امام حسین(ع) به میرزا تقی خان امیرکبیر
✍مرحوم آیت الله اراکی درباره شخصیت والای میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
📑منبع : کتاب آخرین گفتارها
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwAC9hRl3inRVMd5ynZC0Mq5xXMgS481-AAC6wEAApJLMVOBdJqeR-jO9jQE.mp3
971.1K
❤️ترتیلی زیبایی از سوره مبارکه واقعه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💎سنش را نپرسید،
او خودش را در اوج جوانی اش جا گذاشته،
جایی که دخترانگی هایش هنوز نفس می کشید...
جایی که هنوز به رسم ایثار و نجابت، "مادر" نشده بود...
آنجا که هنوز هم خودش را به خاطر داشت...
شما را جانِ تمامِ پاکی ها
از یک مادر، سنش را نپرسید...
او فداکارترین موجود این جهان خاکیست...
باورکنید.... از روزی که مادر شد
دیگر خودش را زندگی نکرد...
او نمی داند چند بهار از دخترانگی اش گذشته...
او را همان دخترکی بدانید
که دارد.. برای عروسکش؛
مادری می کند!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️🌷حکمت ۵۴ نهج البلاغه که
در خیابانهای لندن نصب شده:
1️⃣ هیچ ثروتی چون عقل،
2️⃣ هیچ فقری چون نادانی،
3️⃣ هیچ میراثی چون ادب
4️⃣ و هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست !!...
✔️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•