✍#توکل_بر_مخلوق!
آورده اند، در روزگار هارون الرشید سالی قحطی پیش آمد که باعث شد ارزاق عمومی به بالاترین قیمت خود برسد و مردم به شدت در رنج و مشقت بیفتند. هارون برای بهبود اوضاع اقتصادی، مردم را به گریه و زاری ودعا به درگاه الهی دعوت کرد. همچنین از مردم خواست ابزار موسیقی و شادی را بشکنند. مردم نیز به دستور هارون عمل کردند. روزی مردم غلامی را در حال رقص و پایکوبی دیدند که با آلات موسیقی به نوازندگی مشغول بود. عمل غلام را به هارون گزارش دادند. هارون غلام را احضار کرد و پرسید: چرا به دستور من عمل نکردی و به رقص و شادی پرداختی؟ غلام گفت: ای خلیفه! مولای من آدمی است که خزانه اش پر از گندم است و چون خرج من بر عهده ی او است، نگران چیزی نیستم؛ از این رو من شادم و پایکوبی میکنم! هارون پس از شنیدن جواب غلام، خطاب به اطرافیان گفت: جایی که این غلام بر آفریدهای چون خود توکل کرده، توکل کردن بر خداوند، اولین و برتر است! پس به مردم بگویید که بر خدای تعالی توکل کنند!
📙المستطرف 125/1 ؛ (باب 10، فصل اول، توکل).
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#دینداری_ابوجعفر_حسینی
ابوجعفر محمد حسینی که با چهار واسطه به امام حسین (ع) میرسد، مردی فقیه و اهل زهد و عبادت بود و در ایام معصتم خلیفه عباسی علیه ستم او قیام کرد. معصتم با او جنگ کرد و او به ایران آمد و به شهرهای خراسان، سرخس، طالقان و مرو سفر کرد و گروه بسیاری از مردم ایران با او بیعت کردند. در مرو چهل هزار نفر با او بیعت کردند. شبی از میان لشکرش صدای گریه ای شنید. تحقیق کرد و فهمید که یکی از لشکریانش، نمد مرد جولایی (بافنده) را با زور گرفته اند و این گریه از آن مرد است. ابوجعفر آن غاصب را طلبید و سبب این کار زشت را از او پرسید. گفت: ما در بیعت تو در آمدیم که مال مردم را ببریم و هر چه میخواهیم بکنیم. ابوجعفر نمد را به صاحبش داد و گفت: به چنین مردمی نتوان در دین خدا یاری جست، سپس امر کرد لشکر متفرق شوند و با اصحاب خاص خود به طالقان رفت!
*او فرزند قاسم بن عمر بن علی بن الحسین (ع) و مادرش صفیه دختر موسی بن جعفر بن علی بن الحسن بود.
📙یکصد موضوع، پانصد داستان 269/1 -270؛ به نقل از: تتمة المنتهی / 221.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍آقا سید محسن جبل عاملی از علمای بزرگ شیعه و نوادهی برادر آقا سید جواد صاحب مفتاح الکرامة است. ایشان در دمشق مدرسه ای تأسیس کردند تا دانش آموزان شیعه در آن مدرسه تحصیل کنند. حاج سید احمد مصطفوی که یکی از تجار قم است گفت: من از خود سید محسن امین شنیدم که میگفت: یکی از تربیت یافتگان مدرسه ی ما برای تحصیل علم به آمریکا مسافرت کرد، از آن جا نامه ای به این مضمون برای من نوشت: چند روز پیش که شاگردان مدرسه ی ما را امتحان میکردند من هم برای امتحان رفتم. مدتی نشستم تا نوبت به من برسد، بسیار طول کشید تا این که وقت دیر شد، دیدم اگر بنشینم نمازم فوت میشود. از جا حرکت کردم که بروم نماز بخوانم، آنهایی که در آن جا بودند پرسیدند: کجا میروی؟ چیزی نمانده نوبت تو برسد. گفتم: من یک تکلیف دینی دارم وقتش میگذرد. گفتند: امتحان هم وقتش میگذرد، اگر این جلسه برگزار شود دیگر جلسه ای تشکیل نخواهند داد و هرگز هیئت ممتحنه برای خاطر تو جلسه ی خصوصی تشکیل نمیدهند. گفتم: هر چه بادا باد، من از تکلیف دینی خود صرف نظر نمی کنم و بالاخره رفتم. از قضا هیئت ممتحنه متوجه شده بودند که من به اندازه ی ادای یک وظیفه ی دینی غیبت کردهام و اظهار کرده بودند که چون این شخص در وظیفه ی خود جدی است روا نیست او را معطل بگذاریم، برای قدردانی از این عمل باید جلسه ای خصوصی برایش تشکیل دهیم. این بود که جلسه ی دیگری تشکیل دادند و من حاضر شدم و امتحان دادم. آقا سید محسن امین پس از نقل این داستان فرمود: من در مدرسه، چنین شاگردانی تربیت کردهام که اگر به دریا بیفتند، دامنشان تر نمی شود.
بندگی کن تا که سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند
خوی حیوانی سزاوار تو نیست
ترک این خو کن که انسانت کنند
چون نداری درد، درمان هم نخواه
درد پیدا کن که درمانت کنند
بنده ی شیطانی و داری امید
کی ستایش همچو یزدانت کنند
📙پند تاریخ 226/5 -227؛ به نقل از: الکلام یجر الکلام 2/ 35.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#نماز_کلاغی
ابوبصیر گفت: پس از شهادت حضرت صادق علت نزدام حمیده رفتم تا به او تسلیت بگویم. تا چشمش به من افتاد شروع کرد به گریه کردن، من نیز از حال او به گریه افتادم، آن گاه گفت: ابا محمد! اگر حضرت صادق (ع) را هنگام مرگ مشاهده میکردی چیز عجیبی میدیدی. در آن لحظات آخر چشم باز کرد و فرمود: هر کس بین من و او خویشاوندی هست بگویید بیاید، سفارشی دارم. ام حمیده گفت: تمام خویشاوندان آن جناب را جمع کردیم، امام صادق نگاهی به آنها کرد و فرمود: شفاعت ما خاندان به آن کسی که نمازش را سبک شمارد نخواهد رسید. حضرت صادق فرمود:
روزی علی بن ابی طالب (ع) مردی را مشاهده کرد که همانند کلاغ که منقار به زمین میزند نماز میخواند، به او فرمود: چند وقت است این طور نماز میخوانی؟ عرض کرد: از فلان زمان. فرمود: عمل تو نزد خدا مانند کلاغی است که منقار بر زمین میزند اگر با همین وضع بمیری بر غیر ملت محمد خواهی مرد، آن گاه فرمود: دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.
📙پند تاریخ 230. 229/5 ؛ به نقل از: محاسن برقی 1/ 80
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مـــادرم!
بی منت مهربونیاشو خرجم کرد:
بی منت عمرشو به پام ریخت:
بی منت قربون صدقم رفت:
بی منت آرزوهاشوباهام تقسیم کرد:
بی منت بهترینارو برام خواست:
بی منت جوونیشو به پام ریخت:
بی منت دوسم داره:
بی منت بهت میگم مادرم: عاشقتم💚
براى سلامتى تمام مادران ايران
زمين صلواتی هدیه کنید🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#تلـنگـر
❌ فحش نده ❌
امام صادق(ع)فرمودند:
🔹هر که به برادر مسلمانش دشنام دهد
خداوند برکت و روزیاش را از اومیگیرد؛
و اورا به خودش واگذار میکند و زندگی
اش را برایش تباه میکند.
📚کافی ج2ص325
✍🏻خیلی تعبیر تندی است ؛ حضرت
میفرماید کسیکه فحش بدهد رزقش
کم میشود.
الـبته‼️
رزق هم فقط مال دنیایی نیست،خوشی
و راحتی و سلامتی و آرامش هم رزق
مورد نیاز ماست که از فرد فحاش دور
میشود !
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#مقایسه_ی_دو_زن_شکیبا
ابوطلحه ی انصاری از اصحاب بزرگ پیامبر در جنگ احد پیش روی آن حضرت تیراندازی میکرد، پیامبر (ص) روی پنجه ی پا بلند میشدند تا هدف تیر او را مشاهده کنند، ابوطلحه در این جنگ سینه ی خود را جلو سینه ی پیامبر نگه داشته، عرض میکرد: سینه ی من سپر جان مقدس شما باشد، پیش از آن که تیر به شما رسد مایلم سینه ی مرا بشکافد. ابوطلحه پسری داشت که بسیار مورد علاقه ی او بود. اتفاقا مریض شد. مادر اوام سلیم از زنان با جلالت اسلام است، چون به محبت زیاد ابوطلحه نسبت به فرزندش توجه داشت همین که احساس کرد نزدیک است بچه فوت شود ابوطلحه را خدمت پیامبر و فرستاد و پس از رفتنش بچه از دنیا رفت.ام سلیم او را در جامه ای پیچید و کنار اتاق گذاشت و فورة غذای مطبوعی تهیه کرد و خویش را برای پذیرایی از شوهر با عطر و وسایل آرایش آراست. وقتی ابوطلحه آمد حال فرزند خود را پرسید، در جواب گفت: خوابیده است. سؤال کرد: غذایی هست؟ ام سلیم خوراک را آورد. پس از صرف غذا از نظر غریزه ی جنسی نیز خود را بی نیاز کرد، در این هنگام به شوهر خود گفت: ابوطلحه! چندی پیش امانتی از شخصی نزد من بود آن را امروز به صاحبش برگرداندم، از این موضوع نگران که نیستی؟ ابوطلحه جواب داد: چرا نگران باشم، وظیفه ی تو همین بود. گفت: پس در این صورت به تو میگویم فرزندت امانتی بود از خداوند در دست تو که امروز امانت خود را گرفت. ابوطلحه بدون هیچ تغییر حالی گفت: من به شکیبایی از تو که مادر او بودی سزاوارترم. از جا حرکت کرد، غسل جنابت کرد و دو رکعت نماز خواند، پس از آن خدمت پیامبر رسید و فوت فرزند و عملام سلیم را به عرض آن جناب رسانید، پیامبر (ص) فرمودند: خداوند در آمیزش امروز شما برکت دهد، آن گاه فرمودند: شکر میکنم خدای را که در امت من نیز زنی همانند آن زن صابره ی بنی اسرائیل قرار داد. پرسیدند: شکیبایی آن زن چه بود؟ فرمودند: زنی در بنی اسرائیل بود، شوهرش دستور داد برای میهمانان غذایی تهیه کند. این خانواده دو پسر داشتند، هنگام پختن غذا بچهها بازی میکردند ناگاه هر دو در چاه افتادند. زن جسد آنها را بیرون آورد و در پارچه ای پیچید و کنار اتاق دیگر گذاشت، نخواست میهمانها را ناراحت کند. بعد از رفتن میهمانها خود را آراست و پیوسته خود را برای عمل آمیزش آماده نشان میداد. شوهر نیز خواسته ی او را انجام داد. سپس از فرزندان خود سؤال کرد، گفت: در اتاق دیگر خوابیده اند، آنها را صدا زد ناگاه مادر بچهها را دید از خانه خارج شدند و پیش پدر آمدند. زن گفت: به خدا سوگند هر دوی آنها مرده بودند و خداوند آنها را به واسطه ی شکیبایی و صبر من زنده کرد.
📙پند تاریخ 2/ 185 - 186؛ به نقل از وقایع الایام (تبریزی) 3/ 190.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♥️🦋
#آیتاللہبهجتــ :
برویـــد
متاهل شوید
مگر شیخ انصاری
زن و بچه نداشت!؟
بـرویـد بـا ازدواج یـڪ
همسفر برای خود پیدا ڪنید..
📚کتــاب به شیوه یــاران
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حضرت عزرائیل چگونه می آید؟
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد محمد شجاعی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•