🌸🍃🌸🍃
با طایفه ای از بزرگان به کشتی در نشسته بودم. زورقی در پی ما غرق شد. دو برادر به گردابی درافتادند. یکی از بزرگان ملاح را گفت: بگیر این هر دوان را که به هریکی پنجاه دینارت بدهم ملاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید آن دیگر هلاک شد. گفتم: بقیت عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتن او تأخیر کردی و در آن دیگر تعجیل. ملاح بخندید و گفت:
آنچه تو گفتی یقین است و دیگر، میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود، که وقتی در بیابان مانده بودم، این مرا بر شتر نشاند و از دست آن دگر تازیانه ای خورده بودم در طفلی.
گفتم: صدق اللّه من عمل صالحا فلنفسه و من اسآء فعلیها
تا توانی درون کس مخراش
کاندر این راه، خارها باشد
کار درویش مستمند برآر
که ترا نیز کارها باشد
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
نقل میکنند عدّهای از کرمانشاه عازم کربلا بودند که در راه مورد هجوم راهزنها و دزدان قرار گرفتند و کاروان غارت شد.
یک نفر از اهل کاروان که جان سالم به در برده بود و امکان و پولی هم به همراه داشت، میگوید: از کنار تپّهای بالا آمدم. سیاه چادرهایی دیدم. پیرمردی آن جا بود. بر او وارد شدم. از من پذیرایی کرد. امانتم را به او سپردم. چیزی نگذشت که غارت کاروان تمام شد.
دیدم که از کنار تپّهها، دزدان به سمت همین سیاه چادرها میآیند و اشیاء دزدی را در داخل چادرها میگذارند. معلوم شد که پیرمرد، رئیس دزدان این منطقه است. با خودم گفتم: آنها کاروان را غارت کردند، من خودم اموالم را به دستشان سپردم. دزدها که در چادرها جمع شدند، دیدم هوا پس است، یواش یواش به راه افتادم تا لااقل جانم را نجات دهم که پیرمرد صدا زد؛ کجا میروی؟
گفتم اجازه بدهید میروم. پیرمرد گفت بیا امانتت را بگیر. تعجّب کردم. وقتی اموالم را گرفتم، زبانم باز شد. گفتم اگر اجازه بدهید سؤالی دارم. گفت بگو.
پرسیدم مگر شما رئیس اینها نیستید؟ من که با دست خودم آوردهام؟ پیرمرد گفت درست است که ما دزدی میکنیم، اما طاغی نیستیم و به خاطر فقرمان دزدی میکنیم و با خود پیمانی بستهایم که در امانت خیانت نکنیم. این خط را نگه داشتهایم.
آن چه که مهّم است همین است که انسان چیزی برای خود باقی بگذارد و دستاویزی داشته باشد و بر همه چیز نشورد و پشت پا نزند و همۀ درها را به روی خود نبندد و پلها را خراب نکند.
#آيه_هاي_سبز_ص١٠٢
@DastaneRastan_ir
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
طبق احادیث و روایات معصومین (علیهم السلام) هیبت ملک الموت نسبت به محتضر فرق مى کند.
و بعضى از افراد در حال جان کندن، داد و فریاد مى زنند، زن و بچه ها را صدا مى کنند، مرتب دست و پا را به شدّت تکان مى دهند و چنگ مى انداختند، تا خلاصى یابند. ولى افسوس! که راه فرارى نیست.
و بعضى ها نیز بدون هیچ مشکل و عذابى در بهترین وجه و با توصیه هاى قبلى که کرده اند تسلیم قدرت لایزال حق مى شوند و این مسائل خود نشان دهنده حالات ملک الموت بر بالین محتضر است.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) از حضرت عزرائیل تقاضا کرد که شکل و هیبت اش را هنگام قبض روح کافر ببیند.
عزرائیل عرض کرد: طاقت ندارى! فرمود: میل دارم ببینم. عزرائیل خودش را به آن هیبت نشان داد. و ابراهیم (علیه السلام) دید صورت مردى است سیاه که موهاى بدن اش ایستاده، بدبو، با لباس سیاه پوشیده و از دهان و بین او شراره آتش و دود خارج مى شود و... ابراهیم (علیه السلام) غش کرد.
پس از به حال آمدن فرمود: اگر کافر هیچ عذابى نداشته باشد، بس است عذاب اش در دیدن تو و بالعکس.
💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥
در تفسیرالمیزان در ذیل آیه: «یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ... »
آمده که در اصول کافى صدیر صیرفى مى گوید:
به امام صادق (ع) عرضه داشتم: فدایت شوم، یابن رسول اللّه! آیا مؤمن مرگ را و قبض روح خود را کراهت مى دارد؟
فرمود: نه، به خدا سوگند! وقتى فرشته مرگ نزدش مى آید تا روح اش را قبض کند، مؤمن به جزع در مى آید و ملک الموت به او مى گوید:
جزع مکن، اى ولى خدا! به آن خدایى که محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) را به نبوّت مبعوث کرد، من نسبت به تو دل سوزتر و مهربان تر از پدرى مهربان هستم، اگر پدرت این جا بود پیش از من به تو مهر نمى ورزید، چشم خودت را بازکن و ببین.
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
آن گاه فرمود: در آن هنگام رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) و امامان ذریّه او در برابرش ممثل مى شوند. و به وى گفته مى شود:
اگر این شخص دوست خدا باشد عمل اش به صورت خوش بوترین و زیباترین مردم با بهترین لباس ها نزد او مى آید و مى گوید: بشارت باد بر تو، به روح و ریحان و بهشت نعیم خدا خوش آمدى.
این رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و این امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و اینان امامان از ذریّه اویند، که همه رفقاى تو هستند.
فرمود: پس مؤمن چشم خود باز نموده حضرات را تماشا مى کند، در این هنگام ندا کننده اى از طرف رب العزّة روح او را ندا مى کند و مى گوید:
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
«یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمئِنَّةُ...»
اى نفس که با دیدن محمد و اهل بیت اش(علیهم السلام) اطمینان یافتى، به سوى پروردگارت برگرد،
در حالى که به ولایت راضى و به ثواب مرضى هستى، پس داخل در بندگان من شو، یعنى در زمره محمد و اهل بیت اش که آنها محبوب تر از مرگ ات مى باشند، و ملحق شدن به منادى حقّ ات که از هر چیزى برایت عزیزتر است.
💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥
«وَالنّازِعاتِ غَرْقـاً * وَالنّاشِطاتِ نَشْـطا» ؛
قسم به فرشتگانى که جان کافران را به سختى مى گیرند. سوگند به فرشتگانى که جان مؤمنان را به آرامى باز گیرند
@ghiamat_ir
#داستان_واقعی
#شهیدی_که_روی_هوا_راه_میرفت❗️
#شهید_احمد_علی_نیری
#عارفانه
🍃شهید احمدعلی #نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!
☘مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " #در_این_تهران_بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟"
در بخشی از کتاب #عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این #جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
🍀سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. #اما_نه_روی_زمین ! بلکه #بین_زمین_و_آسمان_مشغول_تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم #احمد_آقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت #تا_زنده ام به کسی حرفی نزنید...."
📚کتاب عارفانه
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#علت_طولاني_بودن_عمر_حضرت_مهدي
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
درازى عمر او وامتحان خلق در زمان غيبت او مانند نوح عليه السلام است که:
هفت مرتبه مامور شد که هسته ى خرما بکارد واز ميوه ى او بخورد، آنگاه عذاب بر قومش نازل شود وچون درخت مى شد وبه ميوه مى رسيد باز به تأخير مى افتاد.
ودر هر مرتبه که به تأخير مى افتاد جمعى از قوم او از او بر مى گشتند ومى گفتند: اگر نوح پيغمبر بود وعده ى او خلف نمى داد...
وچون وعده به پايان رسيد خداوند به نوح فرمود:
اگر در همان اول عذاب مى فرستادم آنها که در هر مرتبه مرتد شدند باقى مانده بودند و آن گاه آن خبث باطن ونفاق قلبى خود را بعد از نجات، با مؤمنين ظاهر مى ساختند وبا ايشان به خصومت و جنگ ورياست برمى خاستند.
وهمچنين مدت غيبت قائم ما به طول انجامد تا حق از غير حق خالص گردد وايمان از دروغ صاف گردد و شیعیان خالص باقی بمانند.
#غيبت_طوسي_ص_١٧٠_ح_١٢٩
@DastaneRastan_ir
🎁اسفند ماهیها تولدتون مبارک
🎁🎁اسفند ماهیها تولدتون مبارک
🎁🎁🎁اسفند ماهیها تولدتون مبارک
🎁🎁اسفند ماهیها تولدتون مبارک
🎁اسفند ماهیها تولدتون مبارک
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3571974153C68b27ef46a
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#از_كيسه_خليفه_بخشيدن
هارون الرشید چندین سال در شهر ری حکومت میکرد و فردی به اسم جعفر برمکی با ملیتی ایرانی بهعنوان وزیر خدمت میکرد. او بسیار تیزهوش و زرنگ بود و یکی از افراد مهم و باارزش برای هارون الرشید به حساب میآمد و اغلب امور کشور را در دست داشت.
اطرافیان هارون الرشید چشم دیدن جعفر برمکی را نداشتند و همیشه در پی آن بودند تا وی را پیش حاکم بد جلوه بدهند.
در نهایت تلاشهایشان نتیجه میدهد و هارون الرشید به وزیرش بیاعتماد میشود و او را حتی در جلسات مهم هم دعوت نمیکرد.
روزی عموی هارون، عبدالملک، با حالتی غمگین به خانهی جعفر میرودو به جعفر میگوید کمکم کن تا بدهیام را پرداخت کنم و در عوضش من نزد فرمانروا میروم و چنان از تو سخن میگویم که تمام بدگوییهایی را که از تو شنیده کنار بگذارد و تو را با آغوش باز بپزیرد. جعفر به عموی هارون قول داد که به او مقداری پول قرض میدهد تا بدهیهایش را پرداخت کند.
فردای آن روز جعفر برمکی به مأمور خزانه فرمان داد بدهی عبدالملک را پرداخت کند و چون آن مأمور از دوستان نزدیک جعفر بود دستورش را انجام داد.
چند روز بعد درباریان متوجه شدند که عموی حاکم وضع مالی بسیار خوبی پیدا کرده و باعث و بانی ثروتمند شدن او جعفر برمکی بوده است. این اخبار به گوش هارون الرشید رسید و با خود گفت به این بهانه جعفر را مواخذه میکنم. سپس فرمان داد تا او بیاورند.
همین که جعفر برمکی را آوردند حاکم به او میگوید که تا آنجا که ما میدانیم تو مال و ثروتی نداری پس چگونه چنین پولی را به عموی من دادی؟ جعفر هم در پاسخ سؤال حاکم به او گفت شما درست فرمودید من مال و ثروتی ندارم و این پول را از کیسهی خلیفه بخشیدم.
هارونالرشید با تعجب گفت من متوجه حرفهای تو نمیشوم! یعنی چه از کیسهی خلیفه بخشیدم؟
جعفر در پاسخ میگوید جلوهی خوبی ندارد که عموی شما از زیر دست شما پول طلب کند و برای شان و مقام شما خوب نیست. به همین دلیل من از مأمور خزانه خواستم تا بدهی عموی شما را پرداخت کند. هارونالرشید پس از شنیدن اصل قضیه بار دیگر هوش و ذکاوت جعفر را مورد ستایش قرار داد و از او خواست دوباره بهعنوان وزیر به او خدمت کند.
از آن زمان به کسی که برای انجام کار دوستانش از اعتبار دیگران خرج میکند، میگویند «از کیسه خلیفه می بخشی؟» امروزه هم کسانی پیدا میشوند که از جیب مردم بذل و بخشش میکنند و برای صرف بیتالمال عمومی گشادهدستی دارند.
@DastaneRastan_ir
آیا ازدواج با دختر چشم رنگی نهی شده است؟!
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1839
♨️توبه جوان هرزه🔞
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1832
📛غــــلام و کنیز زیــــبا📛
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1739
😳اعجاز قرآن باعث مسلمان شدن کودک یهودی مقیم لندن شد!
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1737
آیا میتوان از خدا طلب مرگ کرد؟؟؟
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1597
قصه دخـــتــر بــا پــســر جــــوان
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1568
عواقب شوخی با نا محرم
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1498
داستان بسیار زیبا و شنیدنی از امام رضا
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1347
شیطان به حضرت یحیی گفت: میخواهم تو را نصیحت کنم.
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1315
گنجشکی که با خدا قهر بود !
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1202
حکایت وصل مهدی عج
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1170
زن بدکار
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1032
ماجرای آیت الله بهجت و جن!😰
https://eitaa.com/DastaneRastan_ir/1002
🌱🌺🍃🌺🍃🌺🌱
🍎داستانک📝
روزی روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پائیز، انارهایش را در سینی های نقره ای، بیرون باغش می گذاشت و بر سینی ها علامت هایی گذاشته بود كه رویشان نوشته شده بود:یكی بردارید، نوش جانتان اما مردم میگذشتند و هیچ كس از میوه ها برنمیداشت!
مردی فكری كرد و سال بعد هنگام پائیز، دیگر انارها را بر سینی های نقره نگذاشت، اما بر انها نوشته هایی به این مضمون گذاشت: اینجا بهترین انارهای كشور را داریم، اما بهایشان گران تر از انارهای دیگر است...
و همه مردم دوان دوان می آمدند و در صف می ایستادند تا انار بخرند!
@DastaneRastan_ir
🌱🌺🍃🌺🍃🌺🌱
🌸🍃🌸🍃
فرق سواد و علم و حکمت چیست؟
سواد از کلمه اسود است به معنی سیاه کردن. کسی که بتواند چیزی را در کاغذ بنویسد (سیاه کند)، یا یک سیاهی را بخواند، سواد دارد. باسواد یک غلط مصطلح است.
انسان با سواد ممکن است چیز سیاهی را که مینویسد یا میخواند، اصلا معنی و مفهومش را نداند.
علم، یعنی آگاهی و دانش.
مثال: یک مکانیک باطریساز، به قطعی برق یک خودرو علم دارد و میداند که علت این قطعی میتواند چه باشد. با استفاده از علوم متعدد مربوط به برق یک خودرو، میتواند قطعی برق یک خودرو را تشخیص دهد.
حکمت به علم قطعی میگویند که هیچ تردیدی در آن نباشد. حکمت از علم فوقالعاده بالاتر است. یک قاضی به یک قتل علم دارد ولی تا دلیل قطعی را کشف نکند نمیتواند حکم بدهد. به رأی قاضی حکم میگویند چون؛ تنها دلیل را پیدا کرده و در نظر و علم خود قاطع است.
به پزشک حکیم میگفتند، چرا؟ چون یک سردرد ممکن است از مسمومیت یا افت فشارخون یا ... باشد، که هر یک علم و آگاهی است. اما به پزشک حکیم میگویند چون علم اصلی سردرد را پیدا میکند و میگوید سردرد شما از غلظت خون است. اگر پزشکی بگوید همه این عوامل ممکن است باعث سردرد شما شود، او عالم میشود، دیگر به او حکیم نمیتوان گفت. وقتی کسی از خانه بیرون میرود و تصادف میکند و میمیرد میگویند حکمت است، یعنی حکم قطعی الهی است که ما از آن بیخبریم.
حضرت حق در آیه (114) سوره طه میفرماید:
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۗ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ ۖ وَقُلْ رَبِّ عِلْمًا.
پس بلند مرتبه است و بزرگوار خدایی که به حق و راستی پادشاه ملک وجود است و تو (ای رسول) پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل در (تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.
پس علم طبق حدیث حضرت علی (ع) دو نوع است:
1- نوع اکتسابی.
2- نوع غریزی و خدادادی.
با توجه به کلمه «زِدْنِي» حضرت حق علومی در اختیار بشر قرار داده که خود نیز در صورت طلب انسان بر آن علم میافزاید. اما در باب حکمت چنین عنوانی قید نشده است.
رَبِّ هَبْ لي حُکْماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحين.
پروردگارا، دانش معارف دین و شناخت کردار درست را به من عطا کن و مرا به صالحان ملحق ساز. (83 شعرا)
هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً (38 آل عمران)
به واژه «هب» که مشترک هر دو آیه فوق است دقت میکنیم: فرزند را حضرت حق «هبه» میگوید. تمام عطاهای جهان یا با غرض و هدف است یا به نیت عوض صورت میگیرد. هبه به بخشش بلاعوض و بلاغرض میگویند که کلی است و جزیی نیست.
پس حکمت در انسان ابتدا مانند علم با مطالعه قابل خلق نیست که انسان از خدا بخواهد حکمت را در او زیادتر کند.
نیز حکمت یک جا و به طور کلی بر انسان از سوی خدا هدیه میشود. و کسی که صاحب حکمت از سوی خدا باشد در هیچ امری و سوألی بدون جواب نمیماند.
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ ۚ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (بقره269)
حکمت هبه و بخشش از سوی خدا است و به طور کلی و جامع است که حضرت حق در فواید آن خیر کثیر عنوان نموده است، در حالی که در باب علم چنین چیزی صدق نمیکند. حکمت از علم به مراتب بالاتر و به نوعی علم قطعی و بلا شک و تردید است.
@DastaneRastan_ir