پایان شعبان رسیده مرا پاک کن حسین
این دل برای ماهِ خدا روبهراه نیست...
#عکسنوشته
#پایان_ماه_شعبان💛
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌙پیشاپیش رمضان مبارک🌙🌸
التماس دعا🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــــــلام
به اولین
روز ماه مبارک رمضان
خوش آمدید
ان شاءلله امـروز
از آسمان و زمین
هر چه خوشبختی
سلامتـی، برکت و
هرچه مهربانیست
چو باران رحمت
بر زندگیتان ببارد
روزتون بخیـر 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین روز
ماه رمضان
بر همه عزیزان
مبارک باد🕊 🌸
آغاز یک ماه بندگی
یک ماه دلدادگی
یک ماه نور و روشنایی
یک ماه صفا و برکت
بر همگان مبارک باد 🕊🌸
صبح زیباتون بخیر🕊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
🎊مستعد سفـــر شهر خدا کرد مرا
🌸از گلستان کرم طرفه نسیـمی بوزید
🎊که سراپای پر از عطر و صفا کرد مرا
🌸فرا رسیدن ماه رمضان بر شما مبارک
🎊در ماه پر خیر و برکت رمضان
🌸برایتان قبولی طاعات و عبادات
🎊را آرزومندم
#التماس_دعا🙏
🌸🍃🌸🍃
#يكي_ما_را_ميبيند
فقیری پسری کم سن و سال
داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند.
سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.
فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «هو الله الّذی یری کلّ احد و یعلم کلّ شیء؛ او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد.
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟
مادر گفت: از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟
و قبلا به من گلایه نکردی.
مادر پاسخ داد: بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی.
تو این دنیا به هیچ چیز هم اعتقاد نداشته باشی به مکافات عمل اعتقاد داشته باش
از مكافات عمل غافل مشو، گندم از گندم برويد جو ز جو...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•