eitaa logo
داستان راستان🇵🇸🇮🇷
35.5هزار دنبال‌کننده
38.4هزار عکس
34.9هزار ویدیو
372 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
متعب که عهده دار خدمات منزل امام صادق (ع) بود می‌گوید: بر اثر کمبود مواد غذایی در بازار مدینه قیمت اجناس بالا رفت. امام به من فرمود: در منزل چه مقدار خواربار داریم؟ عرض کردم: برای مصرف چند ماه! فرمود: همه ی آنها را به بازار ببر و بفروش. من از سخن امام به شگفت آمدم و عرض کردم: این چه دستوری است که می‌فرمایید؟ امام سخن خود را دوباره تکرار کرد و با تأکید فرمود: تمام خواربار موجود در منزل را در بازار بفروش. متعب گفت: دستور امام را اجرا کردم، ایشان فرمود: وظیفه داری که احتیاجات غذای منزل را مانند بقیه ی مردم روز به روز خریداری کنی، همچنین قوت خانواده‌ام باید نصفش از جو و نیمش از گندم تهیه شود. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 1/ 430؛ به نقل از: داستان‌ها و پندها 31/1 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
امام باقر فرمود: عثمان دویست دینار به وسیله ی دو غلام خود برای ابوذر فرستاد و گفت: به او سلام مرا برسانید و بگویید این دویست دینار را صرف احتیاجات خود کند. وقتی آن دو غلام سخنان عثمان را به ابوذر رساندند ابوذر پرسید: آیا به هر یک از مسلمانان همین مقدار داده است. جواب دادند: نه. ابوذر گفت: من نیز یکی از آنهایم، آنچه به ایشان برسد، به من نیز می‌رسد. گفتند: عثمان می‌گوید: این پول از مال شخصی خودش است، به خدا قسم هرگز با حرام آمیخته نشده است. ابوذر گفت: من به چنین مالی احتیاج ندارم؛ زیرا اکنون بی نیاز ترین مردمم. گفتند: در خانه ی تو چیزی نمی بینیم که باعث بی نیازی ات شده باشد! پاسخ داد: زیر این پارچه دو قرص نان جوین است که چند روز مانده، پس این پول را برگردانید که مرا به آنچه در دست او است نیازی نیست. آنان که روی دنیا، با چشم عقل دیدند چون صید تیر خورده، از دام وی رمیدند مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا دیدند دام پنهان، از دانه دل بریدند مردان حق ز دنیا بستند دیده ی دل از نیک و بد گذشتند، جز حق کسی ندیدند از جور اهل دنیا در سجن غم غنودند جام بلا پیاپی، از دشمنان چشیدند از جاهلان غافل صد تیر طعنه خوردند وز طالبان دنیا، دشنام‌ها شنیدند آن طائران لاهوت، ناسوتشان مکان شد آخر قفس شکستند، سوی وطن پریدند 📙پند تاریخ 2/ 134؛ به نقل از: سفینة البحار، ذیل لفظ قنع. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: ذوالکفل - که نام او در قرآن آمده چه کسی بوده؟ فرمودند: مردی به نام عوید در حضرموت زندگی میکرد، هنگام وفاتش که رسید گفت: کسی جانشین من می‌شود که پیوسته بردباری نماید و خشمگین نشود؟ جوانی آمد و این شرط را قبول کرد، به او توجهی نکرد. برای مرتبه ی دوم تکرار کرد، بازهمان جوان حرکت کرد. این مرتبه او را پذیرفت. پس از چندی رحلت کرد. جوان جانشین او شد و خداوند او را به پیامبری منصوب کرد. چون به مقام پیامبری رسید، بر این عادت داشت که اول صبح برای رفع خصومت بین مردم می‌نشست و قضاوت می‌کرد و نزدیک ظهر به خواب می‌رفت. روزی شیطان به یاران خود گفت: چه کسی می‌تواند این جوان را از شرطی که راجع به خشمگین نشدن بسته، خارج کند؟ یکی از آنها به نام ابیض گفت: من این کار را انجام میدهم. نزدیک ظهر که ذوالکفل خوابیده بود، ابیض به خانه ی او رفت و فریاد برداشت که من مظلومم به دادم برس. ذوالکفل بیدار شد و به او گفت: برو طرف نزاع خود را بیاور، باز همان جا ایستاد. بالاخره انگشترش را به او داد تا به این وسیله خصم را بیاورد. ابیض رفت و فردا همان موقع که ذوالکفل به خواب رفته بود آمد و مانند روز گذشته فریاد برداشت که به دادم برس. کسی که به من ظلم کرده به انگشتر تو اهمیتی نداد. خادم گفت: بگذار بخوابد، دیروز و دیشب نخوابیده است. ابیض آرام نگرفت و فریاد کرد تا خادم جریان را به عرض او رسانید. نامه ای نوشت که به خصم خود دهد و او را بیاورد. روز سوم نیز همان ساعتی که ذوالکفل به خواب رفته بود امد، این مرتبه با فریاد شدیدتری از مظلومیت خود شکایت کرد، آنقدر داد و فریاد کرد تا ذوالکفل از خانه خارج شد، هوا بسیار گرم و سوزان بود به طوری که اگر گوشت در آفتاب می‌گذاشتند پخته می‌شد. دست ابیض را گرفت تا با هم پیش خصم بروند. مقداری که حرکت کردند ابیض از خشمگین شدن ذوالکفل مأیوس شد و او را رها کرد. 📙پند تاریخ 75/3 - 78. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بلال بن ریاح از کسانی است که در پذیرفتن اسلام از دیگران سبقت گرفت. وی از غلام زادگان طایفه ی بنی جمع بود، ابوجهل او را بر زمین می‌خوابانید و سنگ‌های گران و سنگین بر پشتش می‌گذاشت و در آفتاب گرم و سوزان حجاز نگه می‌داشت به قدری که از حرارت و التهاب پشتش میسوخت، به او می‌گفت: به پروردگار محمد کافر شو، پاسخ بلال در مقابل سخن ابوجهل فقط این کلمه بود: احد، احد. روزی ورقة بن نوفل بر او گذشت در آن حال که عذاب میشد و احد، احد میگفت، ناله‌های جانسوز و نوای توحیدی از دل بلال برمی آمد و هر کس می‌شنید متأثر می‌شد، ورقه گفت: بلال اگر بر همین وضع بمیری به خدا سوگند قبر تو را محل ناله و سوز و گداز قرار می‌دهیم. روزی پیامبر اکرم (ص) به ابوبکر فرمودند: اگر مالی داشتم بلال را از صاحبش خریداری می‌کردم. ابوبکر نیز عباس بن عبدالمطلب را دید و از او درخواست کرد بلال را برایش خریداری کند. عباس به زنی که مالک بلال بود مراجعه کرد و خریدار بلال شد. زن گفت: این بنده، خبیث و بدسیرت است. برای مرتبه ی دوم به او مراجعه کرد و بلال را خرید و نزد ابوبکر فرستاد. بلال مؤذن پیامبر بود با این که ابوبکر او را آزاد کرد، ولی علی را بسیار زیادتر از او احترام میکرد. به بلال اعتراض کردند که ابوبکر تو را خرید و آزاد کرد با این حال علی را بیشتر احترام می‌کنی؟ در جواب گفت: حق علی (ع) بر من زیادتر از ابوبکر است؛ زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه نجات داد؛ ولی علی (ع) مرا از عذاب ابدی و جهنم نجات داد و به واسطه ی دوستی و ولای او و مقدم داشتنش بر دیگران سزاوار بهشت برین و نعمت جاوید شده ام. 📙پند تاریخ 5/ 128 - 130 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
3.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨💚 🔰خداوند متعال زندگی دنیا را چنان مقرر فرموده است که لذت آن همواره با رنج و کوشش همراه باشد. در این دنیا کامیابی بدون رنج، سلامتی بدون بیماری، شادمانی بدون اندوه، رفاه بدون دردسر، دیدار بدون فراق، وصل بدون هجران و آرامش بدون هراس وجود ندارد. 🔰 اگر جز این باشد، با طبیعت زندگی دنیا و نقش انسان در جهان ناسازگار است. جالب این که واژه «شدت» با تمام مشتقاتش 102 بار و به همین تعداد واژه صبر و مشتقاتش در قرآن آمده است. می توان این طور برداشت کرد که خداوند به همان اندازه که شدت می دهد، صبرش را هم می دهد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
3.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 فراموشش نکنیم ...! ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 استاد مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سید نعمت الله جزائری در الأنوار العمانیه می‌نویسد: جوانی به تمام معاصی آلوده بود به طوری که عمل ناشایستی نبود که انجام نداده باشد. اتفاقا مریض شد. هیچ کدام از همسایگان به عیادت او نرفتند. یکی از همسایگان را خواست و به او گفت: همسایه‌ها در زندگی از من ناراحت بودند و از مجاورت من رنج می‌بردند، قطعا بعد از مرگ نیز کسانی که در اطراف من هستند رنج خواهند برد، پس مرا در گوشه ی خانه‌ام دفن کنید. وقتی از دنیا رفت در خواب دیدند دارای وضع بسیار شایسته ای است، پرسیدند: با تو چه معامله شد؟ گفت: به من گفته شد: بنده ی من! تو را تنها گذاشتند و به تو اعتنا نکردند؛ ولی من از تو رو برنمیگردانم و تنهایت نمی گذارم. 📙پند تاریخ2. پند تاریخ111/2 -112؛ به نقل از: دار السلام 195/2. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊 شیخ ابوالحسن خرقانی، شبی در نماز بود، آوازی شنید که: ابوالحسن! خواهی که آنچه از تو می‌دانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟! شیخ گفت: بارالها! خواهی تا آنچه از کرم و تو می‌دانم و می‌بینم با خلق بگویم، تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟ آواز آمد: "نه از تو، نه از من..." 📙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
2.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕 آشتی دادن... ✨ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
عابدی بود که هر کار میکرد نمی توانست اخلاص خود را حفظ کند و ریا کاری نکند، روزی چاره ای اندیشید و با خود گفت: در گوشه ی شهر، شبانه به مسجد میروم، تا کسی مرا نبیند و بتوانم خالصانه خدا را عبادت کنم. نیمه‌های شب مخفیانه به آن مسجد رفت، آن شب هوا کاملا تاریک بود و باران به شدت می‌بارید. عابد در آن مسجد مشغول عبادت شد، کمی که گذشت ناگهان صدایی شنید، با خود گفت: حتمأ شخصی وارد مسجد شده است، خوشحال شد و نمازش را با حال بهتری خواند و همچنان با کمال خوشحالی تا صبح به عبادت ادامه داد، وقتی هوا روشن شد، خواست از مسجد بیرون بیاید، زیر چشمی نگاه کرد دید سگ سیاهی است که بر اثر رعد و برق و باران نتوانسته بیرون مسجد بماند و به مسجد پناه آورده است. بسیار ناراحت شد و اظهار پشیمانی کرد و پیش خود شرمنده شد که ساعت‌ها برای سگی عبادت میکرده است، خطاب به خود گفت: ای نفس! من فرار کردم و به مسجد دورافتاده آمدم تا خدا را با اخلاص عبادت کنم، اکنون برای سگ سیاهی عبادت کردم، وای بر من، چقدر مایه ی تأسف است! از این نماز ربایی چنان خجل شده ام که در برابر رویت نظر نمی یارم 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 290/1 ؛ به نقل از: داستان‌ها و پندها 9/ 173. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨ 🌱 🌼 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرایی در ممنوع ( رهبر انقلاب ) ▫️ متأسفانه برخی از کانال ها و صفحات مجازی با مطالب ذوقی و بی اساس سعی میکنند هر پدیده ای در منطقه یا کشور که مشاهده میکنند را به مسئله مهمی مثل حضرت ولیعصر (عج) پیوند بزنند و اینطور میشود که اصل مهدویت رفته رفته تضعیف میشود. ⚠️ هرگز به افراد و کانال هایی که سعی دارند تطبیق گرایی کنند توجه نکنید زیرا اینها نه حدیث شناس هستند و نه متخصص در حوزه مهدویت. سعی میکنند برای جذب ممبر و فالوئر با چهار و پنج حدیث و اخبار تاریخی که مجهول هستند، تطبیق گرایی کنند که این سَم خطرناک و انحرافات آخرالزمانی است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•