eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.1هزار دنبال‌کننده
35.9هزار عکس
30.5هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ نام یگانہ هستی آغاز میکنیم چهارشنبه 29 اردیبهشت ماه را🌸🍃 یڪ روزدیگر یڪ برڪت دیگر وفرصت دیگربراے زندگی خدای مهربانم توراسپاس بخاطر روزی دیگر و آغازی نو صبح چهارشنبه تون بخیر و زیبا دوستان خوبم🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام به آخرین چهارشنبه ♥️اردیبهشت مـاه خـوش آمـدیـد ♥️امـروزتــون 🌸پراز عطر دعـا ♥️خــدایا 🌸امروز سبد زندگی ♥️دوستـانم را پـر کن 🌸از سلامتی، جاودانگی ♥️موفقیت و خـوشبختی 🌸روزتون پر از انرژی های مثبت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آخرین چهارشنبه 🌸اردیبهشت ماهتون عالی 🌹از خدا برایتان 🌸یک روز زیبا و 🌹سرشاراز موفقیت 🌸همراه با دنیا دنیا آرامش 🌹سبد سبد خیر و برکت 🌸بغل بغل خوشبختی 🌹و یک دنیا عاقبت بخیری 🌸و یک عمر سرافرازی خواهانم 🌹روزتون زیبا و در پناه خدا
✍️امیرالمؤمنین عليه السلام: خشم، آتشى فروزان است. هركس خشم خود را فرو خورد، اين آتش را خاموش كرده است و هركس جلوی آن را رها كند، پيش از هركس، خودش در آن آتش مى سوزد 📚غررالحكم حدیث1787 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✍شخصی ﺑﺎ یک ﺟﻤﻠﻪ همسرش را ﺭﻧﺠﺎند و سپس ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. اﺯ ﺭاﻩ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝهمسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ. ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ دهی؛ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ: اﻣﺸﺐ ﺑﺎلشتی اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ ،ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ای ﻳﻚ ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎی ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮد تا بالاخره کار تمام شد. ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﻛﻨﻢ ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ. اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاسیمگی ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمیشود ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ!ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنی ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ...ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی دقت کن! ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✅روایتی تکان دهنده و زیبا 🔴شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود 37 بار دیگر هم خواهم آمد.. 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨ 🌹امیرالمؤمنین عليه السلام: هركه بر مركب شكيبايى نشيند، به خطّ پايان پيروزى رسد. 📙ميزان الحكمه جلد6 صفحه 151 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ❤️ اللهم اغفرلی الذنوب التی تحرمنی الحسین... خدایا ببخش اون گناهانی رو که مارو از حسین محروم میکنه...😔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔅 🔅 ⚜ ﺑﺎ " ﺯبـاﻥ " 🔸مےشود ﻣﺴﺨـﺮﻩ ڪﺮﺩ... 🔹مےشـود ﺭﻭحـیہ ﺩﺍﺩ... 🔸مےشـود ﺍﯾـﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ... 🔹مےشـود ﺗـﻌﺮﯾﻒ ڪﺮﺩ... 🔸مےشـود ﺩﻝ ﺷـڪﺴﺖ... 🔹مےشـود ﺩﻟـﺪﺍﺭے ﺩﺍﺩ... 🔸مےشـود ﺁﺑـﺮﻭ ﺑـﺮﺩ... 🔹مےشـود ﺁﺑﺮﻭ ﺧـﺮﯾﺪ... 🔸مےشود جدایے انداخت... 🔹مےشود آتش زد... 🔥با زبان مےشود آتش را خاموش ڪرد... 🌷لحظہ اے کہ شـروع مےکنیم بہ حرف زدن حواسمان بہ زبانـمان باشد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🦋آشكار شدن قبر مخفي علي ( ع ) بعد از 130 سال هنگامي كه حضرت علي ( ع ) به شهادت رسيد ، فرزندانش شبانه جنازه آن بزرگوار را به طور مخفي دفن كردند ، و محل قبرش مخفي بود ، زيرا آن حضرت دشمنان كينه توز بسيار داشت ، بخصوص خوارج و بني اميه ، آن قدر با او دشمن بودند كه احتمال نبش قبر آن حضرت در ميان بود . دههاسال گذشت ، همچنان قبر آن حضرت مخفي بود ، تا اينكه در زمان خلافت هارون الرشيد حادثه اي موجب پيدا شدن قبر آن حضرت گرديد آن حادثه اين بود : عبدالله بن حازم مي گويد : روزي براي شكار همراه هارون از كوفه بيرون رفتيم ، در بيابان به ناحيه غريين ، رسيديم ، در آنجا آهواني را ديديم ، بازها و سگهاي شكاري را به سوي آنها فرستاديم ، آن آهوان به تپه اي كه در آنجا بود پناه بردند ، و بالاي همان تپه ايستادند ، ناگهان بازها در كنار آن تپه فرود آمدند ، و سگهاي شكاري بازگشتند . هارون از اين جريان در شگفت شد كه اين چه رازي است كه آهوان به آن تپه مي برند ، و بازها و سگها جرئت رفتن به آنجا را ندارند ؟ ! بار ديگر ديديم ؛ آهوان از آن تپه فرود آمدند ، و سگها به سوي آنها رفتند ، آهوان به سوي آن تپه رفتند ، و بازها و سگها از رفتن به سوي تپه باز ايستادند ، و اين حادثه سه بار تكرار شد . هارون به من گفت : ( بشتاب به جستجو پرداز ، احتمالا اين تپه مكان مقدسي است و اسراري در آن نهفته است ) ما به جستجو پرداختيم تا پيرمردي از طائفه بني اسد را يافتيم ، او را نزد هارون آورديم . هارون از او سؤالاتي كرد . پيرمرد گفت : آيا در امان هستم ؟ هارون به او امان داد . پيرمرد گفت : پدرم از پدرش حديث كرد كه آنها گفتند : ( قبر شريف حضرت علي ( ع ) در اين تپه است ، و خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است ، و هر كس به آنجا پناه نمي برد مگر اينكه ايمن گردد ؟ ) هارون از اسب پياده شد و آبي طلبيد و وضو گرفت و كنار آن تپه رفت و در آن جا نماز خواند و خود را به خاك آن ماليد و گريه كرد سپس از آن جا به سوي كوفه بازگشتيم. به اين ترتيب قبر مقدس امام علي (ع) پس از حدود 130 سال مخفي بودن ، آشكار گرديد . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 حکایت رازجویی موسی از ابلیس حق تعالی گفت با موسی به راز کاخر از ابلیس رمزی جوی باز چون بدید ابلیس را موسی به راه گشت از ابلیس موسی رمزخواه گفت دایم یاد دار این یک سخن من مگو تا تو نگردی همچو من گر به مویی زندگی باشد تو را کافری نه بندگی باشد تو را راه را انجام در ناکامی‌ست نان نیک مرد در بدنامی‌ست زانک اگر باشد درین ره کامران صد منی سر برزند در یک زمان 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚜میرزا‌ اسماعیل ‌دولابی (ره): 🦋 خداوند ما را بزرگ آفریده است و برای ما نقشه دارد. پس بیا در شبانه روز یه ربع، ده دقیقه برای خدا خلوت کن. 🌷 نیمه شب نماز هم نمی خواهی بخوانی نخوان، ولی بنشین و جسم و روح و هستی خود را بگذار در مقابل خدا. 🦋 خدایا دنیا خیلی شلوغ است خودت میدانی عالمی که در آن زندگی میکنیم خیلی شلوغ است؛ می خواهم ده دقیقه بنشینم خستگیم در برود. شب و روز به کار مشغولم؛ یا نماز می خوانم یا راه می روم یا برای فردا خیالات میکنم. همه وقت به کار مشغولم... حتی در خواب هم کار میکنم. چند دقیقه اجازه بده در محضر تو بنشینم. 🌷 این را با خودتان بگویید و بنشینید و با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است در همین چند دقیقه خلوت کار چند هزار ساله را انجام بدهید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•