eitaa logo
داستان های عبرت آموز
2.1هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود ملائکه ، پیراهن امام حسین (علیه السلام) را خدمت حضرت زهرا (علیهاالسلام) آورده و از عرش الهی آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است. ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه چشم سر می‌بینیم پس اشک های ما سرازیر می شود. 📚(ثمرات الاعواد: ج۱ ص ٣٧)
💠▪️روز دوّم ماه محرّم سال ۶۱ هجری، روز ورود اباعبدالله علیه السّلام و اهل بیت و اصحاب کرام آن بزرگوار به کربلا بود. ▫️بنا به روایاتی که وجود دارد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام این موضوع را که شهادت‌گاه آن حضرت کربلا خواهد بود، از قبل در مکّه اعلام کردند. ▪️حضرت در یک سخنرانی در مکّه فرمودند: ▫️گویا می‌بینم که این‌ گرگ‌ها و حیوانات درندۀ بیابان، بین نواویس و کربلا مرا تکّه تکّه می‌کنند. (کربلا دهی بوده و نواویس هم ظاهراً قبوری بوده مورد احترام مسیحیان، که دشت کربلا بین این دو منطقه واقع است) ▫️فرمودند: گویا می‌بینم که این حیوانات درندۀ بیابانی بین نواویس و کربلا بدن مرا تکّه تکّه می‌کنند و شکنبه‌های خودشان را از قطعات بدن من پر می‌کنند؛ انبان تهی خودشان را که گرسنه‌اند از قطعات بدنم پر می‌کنند. ▫️بعد فرمودند : هَیچ مفرّی نیست از آن سرنوشتی که قلم مشیّت آن را رقم زده؛ هیچ راه گریزی وجود ندارد؛ این اتّفاق واقع خواهد شد. طبیعتاً مقصود از این گرگ‌های درنده همین سپاهیان عمرسعدند که پیکر مطهّر اباعبدالله علیه السّلام را آنطور مورد حمله قرار دادند.....
💠روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در راهی با گروهی از اصحاب می‌گذشتند، کودکانی را دیدند که با هم بازی می‌کردند. حضرت در کنار کودکان نشستند و یکی از آن‌ها را بسیار نوازش کردند و پیشانی اش را بوسیدند، سپس او را بر دامن خود نشاندند. از رسول خدا پرسیدند: علت محبت بسیار شما به این کودک چیست؟ حضرت فرمودند: «روزی این کودک را سرگرم بازی با حسینم دیدم که در آن حال خاک زیر پای او را بر می‌داشت و بر سر و چشمان خود می‌مالید. من این کودک را دوست دارم چون حسین خردسال مرا دوست دارد. اکنون جبرئیل برای من خبر آورد که همین کودک یار و یاور حسین در واقعه ناگوار کربلا خواهد بود.» 📚 بحارالانوار ج ۴۴، ص: ۲۴۲ ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت رهبر انقلاب از ماجرای شهادت غلام سیاه حبشی در کربلا و رفتار امام حسین(ع) با او ☝ هر روز یک ماجرا از کربلا در بیانات رهبر انقلاب 🏴 💻 Farsi.Khamenei.ir
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ باور می‌کنید این مقدس‌نماها حسین(ع) را کشتند؟! ❗️امام را به قتل رساندند و رفتند تا نماز عصر بخوانند! 👈 این خطر در کمین ما هم هست؛
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمه بیا گمشده پیدا شده کنج خرابه شب یلدا شده 🔹شب سوم محرم شب حضرت رقیه(س)
امشب به اندازه‌ی بغض همه‌ی دختر‌بچه‌های جهان غم‌انگیزه...😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 استاد عظیم الشأن ما علامه طباطبایی (رحمه الله) از قول یکی از دوستان خود نقل می کردند که گفته بود: در راه کربلا بودم و در صندلی پهلوی من یک جوان نشسته بود. خیلی مؤدّب و مشغول راز و نیاز خودش بود. وقتی رسیدیم به جایی که حدود چهار فرسخ تا حرم مطهّر فاصله داشت، دیدم آن جوان یک تلاطم درونی پیدا کرد و شروع کرد به گریه کردن. به وی گفتم: ای جوان چه شده؟ گفت: می دانی اینجا کجاست؟ اینجا کربلا است. من هم اینک شنیدم که امام حسین (ع) به همه ما خوش آمد گفتند. آن شخص می گوید: خیلی تعجّب کردم و با خود گفتم این جوان به کجا رسیده است که صدای خوش آمد گوئی امام حسین (ع) را می شنود. از او پرسیدم تو چه کرده ای و چه شد که به این مقام رسیدی؟ جوان گفت: من سر تا پا گناه بودم. عادت به گناهان خود کرده بودم و نمی توانستم دست از عصیان بکشم. شبی در یک جلسه گناه تا نیمه شب ماندم و بعد از خروج از جلسه، به خدا گفتم: خدایا دست من را بگیر، ای خدا خسته شده ام. از این نوع زندگی و از گناه کردن خسته شده ام. به طور جدّی و همراه با انصراف از گناهان گذشته از خداوند طلب اصلاح کردم. صبح فردا عالم شهر مرا خواست و قبول کرد که من شاگرد او بشوم. اوّل یک دوره اعتقادات به من آموخت. سپس گفت: تو اعتقادات را از نظر علمی آموختی. ولی به تنهایی کاربرد ندارد. تو را به خواندن قرآن و دعا و توسّل به اهل بیت (علیهم السلام)، مخصوصاً توسّل به حضرت عصر «ارواحنافداه» سفارش می کنم. اگر هم گناه کردی، فوراً جبران کن. فوراً از خداوند عذر خواهی کن. در این صورت می توان گفت که دلت اصول دین را پذیرفته است. بعد از مدّتی هم استادم به من گفت: الحمدلله عقل و دل تو اعتقادات و دین را باورکرده است. امّا اکنون لازم است قدری اعتقادات خود را با «ولایت»، تزئین کنی تا تکمیل شود. به همین جهت من را به کربلای معلّی فرستاد. آمده ام به کربلا تا از امام حسین (ع) یک توفیق و جذبه ای بگیرم و برگردم. استقامت در انصراف از گناهانی که برای انسان به صورت عادت در آمده است، مشکل است. امّا پاداشی اینچنین دارد. 📚منبع کتاب سیر و سلوک، ص181 ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💠 آیت‌الله بهجت هر وقت قصهٔ کسی [امثال شمر و...] را نقل می‌کردند همیشه می‌فرمودند: «فکر نکنید ما از این امور بَری هستیم! باید جای آن پیش بیاید، در همان شرایط ببینیم که ما هم مثل آن‌ها رفتار می‌کنیم یا نه. دنیا خیلی به آن‌ها رو کرده بود.» «اعمال» انسان در «تصمیم‌گیری» او خیلی اثر دارد؛ یعنی یک موقع از انسان نعوذ بالله «معصیتی» سر زده است، همین باعث می‌شود راحت‌تر از «ائمه» ببُرد. اما یک جایی «طاعتی» از انسان سر زده است، به همین خاطر با وجود وسوسهٔ شیطان، سخت‌تر از آن‌ها می‌بُرد. یعنی همهٔ اعمالی که انسان به‌طور روزمره انجام می‌دهد دائما دارد این پیچ را شل‌وسفت می‌کند. این‌طور نیست که یک پیچ سفتی تمام مانده باشد و خیال ما راحت باشد که دیگر آن را کنار بگذاریم و بقیهٔ فضائل را درست کنیم! نه، دائما دارد این پیچ شل‌وسفت می‌شود و آچار آن ‌دست انسان است که از کدام طرف بچرخاند. ایستادن در مقابل وسوسه‌های شیطان، محکم کردن پیچ «ایمان» است و اجابت شیطان، شُل کردن آن پیچ و یک دفعه هم ممکن است کاملاً باز شود و از محبت «اهل‌بیت» و بلکه ایمان به خداوند سبحان جدا شود. استاد محمدرضا عابدینی 📚 از کتاب | ج 1، ص 212