eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
991 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 شبها که خواب پرستان خفته بودند، حاج سیدهاشم حداد به نیایش می پرداخت. شبها تقریبا خواب نداشت با صوتی دلربا قرآن می خواند و به قرائت قرآن با صدای حزین بسیار علاقه مند بود. 🔷 اول شب کمی استراحت می کرد و سپس برای مناجات بر می خاست. 🍃 چهار رکعت نماز می گذارد که مدتی طول می کشید سپس رو به قبله در حالت تفکرو توجه مدتها می نشست. سپس مقداری استراحت مینمود و دوباره نماز می خواند و تا نزدیک اذان صبح این رویه ادامه داشت . 📚 داستانهایی از زندگی علماء ص 41 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 رسول خدا (ص) فرمود: «افْضَلُ الصَّلاةِ بَعْدَ الصَّلاةِ الْمَکتوبَةِ الصَّلاةُ فی جَوْفِ اللَّیل». 🍃برترین نماز بعد از نماز واجب، نماز شب است. (کنز العمال، ج ۷، ح ۲۱۳۹۷) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۳۶
🔵 چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. 🍃 گفتم:"هان، آقا مهدی [زین الدین] خبری رسیده؟" ✨ چشم هایش برق زد. 🔷 گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن". 🔺 خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم:"خب بده، ببینم". 🔷 گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. 💠 قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". 🔶 نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم:" خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم". 🗂 خاطره ای از شهید مهدی زین الدین 📚 تو که آن بالا نشستی، ص ۳۹ 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۳۷
💠 می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد. ✅ نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند. 🔷 صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است. 🔶 ازش پرسیدم چه شده؟ 🔷 گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: 🔻 «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. 🔶 باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. ✅ من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها [او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود. ☘ شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.  📚 کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، صفحه ۱۶۶ الی ۱۶۹ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 بخشی از زندگینامه شهید امیر امیرگان👇 http://hamedan.navideshahed.com/fa/news/422603/زندگینامه-شهید-۰امیر-امیرگان 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۳۸
💠 یکی از علمای نجف اشرف که مدتی به قم آمده بود، برای من چنین نقل کرد که: من مشکلی داشتم به مسجد جمکران رفتم و درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجّة ابن الحسن العسکری امام زمان (عج) عرضه داشتم و از وی خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود. 🔷 برای این منظور، مکرر به مسجد جمکران رفتم ولی نتیجه ای ندیدم . 🌱 روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولا جان! آیا جایز است که در محضر شما و منزل شما باشم و به دیگری متوسّل شوم؟ شما امام زمان من می باشید آیا زشت نیست با وجود امام حتّی به علمدار کربلا قمر بنی هاشم (ع) متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟! 🔶 از شدت تأثّر بین خواب و بیداری قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره ی نورانی قطب عالم امکان حضرت حجة ابن الحسن العسکری (عج) مواجه شدم. 🔷 بدون تأمل به حضرتش سلام عرض کردم، حضرت با محبّت و بزرگواری جوابم را دادند و فرمودند: 🍃 نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمی شوم که به علمدار کربلا متوسّل شوی، بلکه شما را راهنمایی هم می کنم که به حضرتش چه بگویی. ✅ چون خواستی از حضرت ابوالفضل (ع) حاجت بخواهی، این چنین بگو: 《یا ابا الغوث ادرکنی》 📚 لاله هاى رنگارنگ، ص ۴۱۹ 📚 مسجد جمکران میعادگاه دیدار، به نقل از آیت الله العظمی مرعش نجفی (ره) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۳۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹مردی مسافر از شام به مدینه آمده بود. روزی امام حسن (ع) را سوار بر مرکب دید و بر اثر کینه ای که از او در دل داشت آن چه توانست از آن حضرت بدگویی کرد. 🔸امام حسن(ع) نزد او آمد و به وی سلام کرد و در حالی که لبخند بر چهره داشت، به او فرمود: ای پیر مرد! به گمانم غریب هستی و گویا امری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو خشنود می شویم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می کنیم و اگر گرسنه ای تو را سیر می کنیم و اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم و اگر حاجت داری آن را ادا می نماییم. ♦️هنگامی که آن پیرمرد در برابر گستاخی اش آن همه گذشت و بزرگواری را از امام (ع) دید شرمنده شد و تحت تأثیر قرار گرفت، به طوری که گریه کرد و گفت: گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی و خداوند آگاه تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب ترین افراد نزد من، تو می باشی🌿 📚 بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۴۴ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام على عليه السلام : إن لَم تَكُن حَليما فَتَحَلَّم فَإِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إِلاّ أَوشَكَ أَن يَكونَ مِنهُم؛ 🍃اگر بردبار نيستى خود را بردبار جلوه ده، زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و بزودى يكى از آنان نشود.(نهج البلاغه، ص۵۰۶، حكمت ۲۰۷) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۴۰
💠 دوستی بین آن شخص و امام صادق علیه السلام موجب شده بود که وقتی مردم می خواستند از او یاد کنند به نام اصلی او توجه نداشته باشند و به او می گفتند: رفیق امام صادق علیه السلام. 💎 روزی به همراه امام داخل بازار کفش دوزها شدند، غلام آن شخص نیز همراه ایشان بود و از پشت سر حرکت می کرد. 🔻 ناگهان به پشت سر خود نگاه کرد، غلام را ندید. سه مرتبه نگاه کرد؛ اما غلام را نیافت. مرتبه چهارم که سر خود را به عقب برگرداند غلام را دید، با خشم به وی گفت: مادر فلان! کجا بودی؟ ♦️ تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق علیه السلام دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانی خویش زد و فرمود: 🔷 سبحان الله! به مادرش دشنام می دهی؟ کار ناروا به او نسبت می دهی؟ من خیال می کردم تو مردی با تقوا و پرهیزگاری. معلوم شد که ورع و تقوایی در تو وجود ندارد. 🔶 گفت: یابن رسول الله! این غلام سندی است و مادرش هم از اهل سند است. خودت می دانی که آن ها مسلمان نبودند. 🔷 امام فرمود: مادرش کافر بوده که بوده، هر قومی، سنت و قانونی در امر ازدواج دارد. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار کنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند. 🔷 سپس به او فرمود: دیگر از من دور شو. 🔶 بعد از آن، دیگر کسی آن دو را با هم ندید. 📚 داستان راستان، ج۱، ص۱۵۸ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پيامبر خدا (ص) : لا تَسُبُّوا الناسَ فَتَكتَسِبُوا العَداوةَ بَينَهُم 🍃 به مردم ناسزا مگوييد كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى كنيد. (الكافي، ج۳، ص۳۶۰، ح۲) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۴۱
💠محمد کعب روایت کرده است: ✅ پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: نخستین کسی که از این در وارد شود، مردی بهشتی است. 💎 پس مردی به نام عبدالله بن سلام وارد شد و جمعی از یاران پیامبر (ص) برخاستند و به طرف او رفتند و جریان را به او خبر دادند و گفتند: ما را از مطمئن ترین کاری که داری و به آن امیدواری، خبر بده. ☘ گفت: من ضعیفم و مطمئن ترین عملی که با آن به خدا امیدوارم، 👈سلامتی سینه و اندیشه 👈و ترک سخنی است که به من ارتباط ندارد. 📚 راه روشن، ج ۵، ص۲۷۵ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 «وَقُل لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحسَنُ؛ 🍃وبه بندگانم بگو که آن‌چه نیکوست برزبان آورند» (حج- ۵۳) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۴۲
💠 از امام صادق علیه السلام نقل است: 🔻دو ملک به شهری فرستاده شدند که اهلش را سرنگون سازند، چون به آن جا رسیدند، مردی را دیدند که خدا را می خواند و زاری می کند. 🔷 یکی از آن دو گفت: این مرد را نمی بینی؟ 🔶 گفت: چرا! اما فرمان خدا را به جا می آورم. 🔷 دیگری گفت: من چنین نمی کنم تا وقتی که از پروردگار سؤال کنم. ✅ خدای تعالی فرمود: آن چه گفتم به جا آورید. آن مرد، کسی است که هرگز در برابر گناه دیگران به غضب نیامده است. 📚 معراج السعادة، ص۳۹۰ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: لَا ینْبَغِی لِعَینٍ مُوْمِنَةٍ تَرَی اَنْ یعْصَی اللهِ تَعَالَی فَلَا تُنْکرُ عَلَیهِ. 🍃 برای چشم مومن،‌ سزاوار نیست که ببیند خدای متعال، معصیت می شود و بر آن نیاشوبد. (کنز العمال، ح۵۶۱۴ ) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۴۳
💠 از امام صادق علیه السلام نقل است: 🔻دو ملک به شهری فرستاده شدند که اهلش را سرنگون سازند، چون به آن جا رسیدند، مردی را دیدند که خدا را می خواند و زاری می کند. 🔷 یکی از آن دو گفت: این مرد را نمی بینی؟ 🔶 گفت: چرا! اما فرمان خدا را به جا می آورم. 🔷 دیگری گفت: من چنین نمی کنم تا وقتی که از پروردگار سؤال کنم. ✅ خدای تعالی فرمود: آن چه گفتم به جا آورید. آن مرد، کسی است که هرگز در برابر گناه دیگران به غضب نیامده است. 📚 معراج السعادة، ص۳۹۰ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: لَا ینْبَغِی لِعَینٍ مُوْمِنَةٍ تَرَی اَنْ یعْصَی اللهِ تَعَالَی فَلَا تُنْکرُ عَلَیهِ. 🍃 برای چشم مومن،‌ سزاوار نیست که ببیند خدای متعال، معصیت می شود و بر آن نیاشوبد. (کنز العمال، ح ۵۶۱۴) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۴۴
💠 آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالی » نقل فرموده که: 👈 روزی عده ای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایی داشتند که می خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهای خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند. 🔶 چون عزم سفر کردند برای پاسخ پرسشهای خود به منزل امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشهارا نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان ازمدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند. ✅ هنگامی که امام(ع) پرسشهای آنان و پاسخهای حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: 🔻«فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این که حضرت معصومه(س) به هنگام دستگیری پدر بزرگوارش خردسال بود، این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت حکایت می کند. ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام رضا عليه السلام فرمود: 🔻«مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ»؛ 🍃 «کسي که فاطمه معصومه را زيارت کند، در حالي که حق او را بشناسد، بهشت براي او است.» (بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص۲۶۶) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۴۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خادم و کلید دار حرم و مکبر مرحوم آقای روحانی (که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام بوده اند) می گوید: 🔻شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه (س) را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن. 🔶 من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. 🔶 مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم 🔶 در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! 🔷 من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. 🔶 صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: ✅ معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم. 🌱 خادم می گوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم. 📚 ودیعه آل محمد، ص ۱۴ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 حضرت امام محمد تقی (ع) می‌فرماید: 🔻«من زار عمّتی بقم فله الجنّة»؛ 🍃 کسی که زیارت کند عمه مرا در قم، بهشت برای او است. (بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۲۶۵) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۴۶