🎥 برخی از آخرین صحبتهای آیت‌الله مصباح : ...بیش از ۷۰ سال هست که با کتاب و سنت آشنا هستم در طول تاریخ اسلام ما رهبری به این جامعیت نداشتیم، بعداز ائمه اطهار(ع)...

تزریق حال معنوی

🎙آیت الله العظمی جوادی آملی: فرمود: ممکن نيست کسی اهل نماز شب باشد و زندگی او لنگ باشد.نه برای اينکه روزی او زياد بشود نماز شب بخواند، برای اينکه با معبودش مذاکره کند، نماز شب بخواند، خدا هم تأمين ميکند...

ابن اثير در تاريخ خود مي نويسد: پيامبر در جنگ احد از هر طرف مورد هجوم دسته هايي از ارتش قريش قرار گرفت و به حضرت حمله مي كردند. علي (ع)از پيامبر(ص)دفاع مي كرد و دشمنان را متفرق و در هم مي شكست و چندين بار اين حملات ادامه پيدا كرد و رشادت حضرت در دفاع از پيامبر, جان ايشان را نجات داد.در برابر اين فداكاري ها امين وحي نازل شد و فداكاري علي (ع)را ستود و گفت : اين نهايت فداكاري است كه اين افسر از خود نشان مي دهد.  رسول خدا امين وحي را تصديق كرد و گفت : من از علي و او از من است . سپس ندايي شنيده شد كه مضمون آن دو جمله زير بود:لا سيف الاّ ذوالفقار لا فتي الاّ علي ّ; شمشيري بهتر از ذوالفقار نيست و جوانمردي هم چون علي نيست .  📚فروغ ابدیت

خاص ترین جوانمرد مولا فقط علی امیرالمومنین علیه السلام 🍃🍃🍃

روستای معزآباد کهنوج تا حالا شهیدی نداشت شهیده ۱۶ ساله زینب یعقوبی از شهدای تروریستی کرمان اولین شهید این روستاست... #زن_عفت_شهادت

عبدالله جعفر، در راه مسافرت ، نيمه روزي به روستايي رسيد و باغ نخلي را سرسبز و خرم در نزديكي آن ديد. تصميم گرفت پياده شود و چند ساعت در آن باغ بياسايد. مالك باغ خود در روستا زندگي ميكرد ولي غلام سياهي را در باغ گمارده بود تا از آن نگهباني و مراقبت كند. عبدالله با اجازه وي وارد باغ شد و براي استراحت جاي مناسبي را انتخاب نمود ظهر فرا رسيد، عبدالله ديد كه غلام سفره خود را گسترد تا غذا بخورد و در سفره سه قرصه نان بود. هنوز لقمه اي نخورده بود كه سگي داخل باغ شد و نزديك غلام آمد، او يكي از قرصه هاي نان را بسويش انداخت و سگ گرسنه با حرص آنرا بلعيد و دوباره متوجه غلام و سفره نانش شد. او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره خالي را بدون آنكه خود چيزي خورده باشد جمع كرد. عبدالله كه ناظر جريان بود از غلام پرسيد جيره غذايي شما در روز چقدر است ؟ جواب داد همين سه قرصه نان كه ديدي . گفت پس چرا اين سگ را برخود مقدم داشتي و تمام غذايت را به او خوراندي ؟ غلام در پاسخ گفت : آبادي ما سگ ندارد، ميدانستم اين حيوان از راه دور به اينجا آمده و سخت گرسنه است و براي من رد كردن و محروم ساختن چنين حيواني گران و سنگين بود عبدالله پرسيد پس تو خود چه خواهي كرد؟ جواب داد امروز را به گرسنگي ميگذرانم . جوانمردي و بزرگواري آن غلام سياه مايه شگفتي و حيرت عبدالله جعفر شد و در وي اثر عميق گذارد. براي آنكه عملا او را در اين كرامت اخلاقي و رفتار انساني تشويق كرده باشد آنروز جديت نمود تا باغ و غلام را از صاحبش خريداري كرد. غلام را در راه خدا آزاد ساخت و باغ را به او بخشيد 📚داستانها و پندها      نوشته مصطفي زماني وجداني