eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۶٠سالگی نهضت انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم نهضت ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالروز آغاز رهبری و ولایت ولی امر مسلمین حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای (مدظله العالی) گرامی باد
💠نجات شهید ثانی در بیابان توسّط امام زمان علیه‌السلام‌ شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است و در مسجد هیچ کسی نیست. پس دستش را بر روی قفل گذاشت و کشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد و در آنجا مشغول به نماز و دعا گردید و بخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد و از قافله جا ماند. پس متوجّه شد که کاروان رفته و هیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند و در مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده و همراه کاروان رفته است. بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد و به آنها نرسید و از دور هم آنها را ندید. وقتی در آن وضعیّت سخت و دشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، و آن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو.» پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد و مثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند و او را از استر پیاده کرد و فرمود: «پیش دوستانت برو.» و او وارد کاروان شد. شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم و قبل از آن هم ندیده بودم.» 📚 منبع : نجم الثاقب ~~~~~~~~ 📖 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 سه راه نفوذ شیطان حضرت موسی (علیه السلام) در محلی نشسته بود، ناگاه ابلیس (پدر شیطانها) در حالی که کلاه رنگارنگی به سر داشت خدمت موسی علیه السلام وارد شد و کلاه خود را به عنوان احترام از سر برداشت و سلام کرد و با کمال ادب محضر حضرت موسی (علیه السلام) ایستاد. حضرت موسی پرسید: تو کیستی؟ گفت: من ابلیس هستم. حضرت موسی فرمود : خداوند شر تو را از ما و دیگران دور بدارد. ابلیس گفت: من آمده‌ام به خاطر عظمتی که نزد خداوند داری بر تو سلام کنم. موسی علیه السلام پرسید: این کلاه چیست که بر سر گذاشته ای؟ گفت: به وسیله این کلاه و زرق و برق و رنگهای او دلهای آدمیزاد را می‌ربایم. حضرت موسی فرمود به من خبر ده از گناهی که هرگاه انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می‌شوی و هرکجا خواستی افسار او را به آن طرف میکشی. ابلیس گفت : سه گناه است که هرگاه انسان آنها را انجام داد من بر او مسلط می‌شوم: ۱. وقتی که انسان خودبین شود و از خویشتن خوشش بیاید. ۲. وقتی که اعمال خود را بیش از حد بزرگ ببیند. ٣. وقتی که گناهان خود را کوچک بشمارد. 📚 بحارالانوار ج ۱۳، ص ۳۵۰ و ج ۶۳، ص ۲۵۱ ~~~~~~~~ 📖 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۰۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان های عبرت آموز
سه شنبه ها نسیم جمکرانت.... به دل ها میدهدحال وهوایی... نشسته برلب شیعه همین ذکر.... کجایی یااباصالح کجایی؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا