هدایت شده از دلـتـنـگـ حــرم
「 موکب یاران مهدی عج 」
انشاالله امسال هم ایام فاطمیه موکب داریم،شما هم می توانید در این کار سهیم باشید
شماره کارت جهت نذورات
6104337450918774به نام علی رنجبرشبان ویژه موکب یاران مهدی عج شماره همراه 09034536861 @mokeb_yaranmahdi
💠ابراهيم بن مهران يكي از راويان احاديث شيعه و مردي مورد وثوق و اطمينان و راستگوست فرمود:
در همسايگي منزلم در كوفه مردي بنام ابوجعفر زندگی ميكرد او مردی خوش معامله و نيكوكار بود، بطوريكه هرگاه شخص سيّدي محتاج به پول ميشد و نزد او ميرفت فورا به او كمك ميكرد.
اگر سيّدي ميتوانست پولش را پس بدهد، اسمش را از دفتر خط ميزد و اگر سيّدي قادر به باز پرداخت بدهي اش نبود، ابوجعفر به غلامش دستور ميداد در دفتر بنويس اين مبلغي است كه امیرالمومنین علیه السلام آن را قرض گرفته است.
مدتي گذشت و ابوجعفر فقير و درمانده شد و تمام ثروتش را از دست داد و در
نتيجه خانه نشين شد. روزها در خانه مينشست و دفترش را پيش رويش ميگذاشت و به دفتر نگاه ميكرد و اگر اسم بدهكاري را مييافت، كسي را به دنبال او ميفرستاد كه اگر زنده است بيايد و بدهي اش را بپردازد و اگر بدهكار مُرده بود روي اسمش را خط میكشيد.
روزی همانطور که به دفترش نگاه میکرد يكی از دشمنان شيعه از كنارش گذشت، آن سني چون از ماجرای ابوجعفر با خبر بود، در حاليكه او را مسخره ميكرد با طعنه گفت: بدهكار بزرگت علی بن ابيطالب بدهيت را داد يا نه؟
ابوجعفر از حرفهای آن مرد سنی غمگين و ناراحت شد برخاست و داخل خانه رفت و آن شب دل شكسته خوابيد.
در عالم خواب ديد محضر مقدّس پيامبر و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) مشرف شده پيامبر رو به اين دو بزرگوار نمود و فرمود: پدرتان اميرالمؤمنين كجاست؟
حضرت تشريف آورده و فرمود بنده اينجا هستم اگر فرمايشي داريد بفرمائيد.
پيامبر اكرم به حضرت فرمود چرا حق ابوجعفر را نمي پردازی؟
آقا اميرالمؤمنين فرمود: پولش را آماده كردهام و همين اَلان به او پس میدهم. در همين حال آقا امیرالمؤمنین كيسه ای از پشم سفيد را آورد و به ابوجعفر عنايت فرمود.
پيامبر به ابوجعفر فرمود: اين را بگير، اما اگر از فرزندان من كسی به نزد تو آمد او را نااميد از در خانه ات بيرون نفرست زيرا خداوند به تو بركت داد و بعد از اين هرگز فقير نخواهی شد.
ابوجعفر از خواب بيدار شد به دستش نظر انداخت كيسه ای از پشم سفيد را
در دستش ديد همان لحظه همسرش را بيدار كرد و گفت: چراغ را روشن كن، وقتی كه چراغ را روشن كرد، مرد سر كيسه را باز كرد. هزار اشرفی طلا در آن ديد، پس از آن دفترش را آورد و پولهايی را كه به سادات داده بود و به حساب آقا امیرالمومنین نوشته بود جمع بست، ديد همان مقدار پولي است كه به سيدها و اولاد مولا امیرالمومنین داده دقيقا همان است.
📚کرامات العلویه
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💠 پسرک در آغوش گرم پدر جا خوش کرده بود. پدرجانش او را پشت سر هم در آغوش میفشرد و لُپهای سرخ و تُپلش را میبوسید. پسرک هم قهقهه میزد و به پدر خوبش نگاه میکرد. پیامبر از کنارشان میگذشت. آنها را با لبخند نگاه کرد. لحظهای ایستاد. مرد را صدا زد: «سلام علیکم برادر عزیز! بچه خودت است؟» مرد با خوشحالی پاسخ داد: «آری.» پیامبر پرسید: «دوستش داری؟» مرد گفت: «آری به خدا، ای پیامبر خدا! خیلی دوستش دارم.» پس گل بوسه دیگری بر لپهای سرخ پسرک کاشت. پیامبر فرمود: «آیا میخواهی چیزی برایت بگویم که محبت شما به پسرت بیشتر شود.» مرد با خوشحالی گفت: «بله، بله، ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت باد.» پیامبر فرمود: «هر کس کودک خردسالی از نسل خود را خوشحال کند، خداوند در روز قیامت، او را خوشحال میکند».📚 (میزان الحکمه، ح۲۲۶۲۲)
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫