eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هر جا غم تو هست، به جز غم عزیز نیست پای غمت خوشی دو عالم عزیز نیست از اهل روضه های تو حاجت گرفته ایم گریه کن تو پیش خدا کم عزیز نیست تا گریه بر تو مانده چه حاجت به دیگران؟ کوثر که هست چشمه زمزم عزیز نیست اثبات کرده اند شهیدان کربلا در امتحان عشق تو جان هم عزیز نیست عمری که با تو می گذرد سال ها خوش است اما بدون لطف تو یک دم عزیز نیست ما اهل گریه ایم و کتابی برای مان اندازه لهوف و مقرّم عزیز نیست چون ماه عشق بازی با توست، پیش ما ماهی شبیه ماه محرم عزیز نیست
ای که هم عزت و هم آبرو و جان منی نه عبایی به تنت مانده و نه پیرهنی قسمت می دهم ای ماه روی نیزه ی من باز با زینب غم دیده بگویی سخنی گرچه من یک زنم و تشنه ی دور از وطنم جان فدایت که چنین تشنه ی دور از وطنی خواستم تا که بمانم ته گودال، نشد زد مرا با سپرش حرمله آن هم زدنی بدنت روی زمین مانده، سرت بر روی نی هر طرف می نگرم جلوه گری، دلشکنی سال ها اهل کرم بودی و امروز ببین نه به تو آب کسی داد، نه حتی کفنی غیرت الله ببین بعد علمدار حرم پاسخ این زن و بچه است فقط بددهنی تا دم مرگ برای بدنت گریانم تا دم مرگ کنم یاد غمت سینه زنی حق بده تا که خودم را بزنم، داد کشم ساربان کرده به دستش چه عقیق یمنی محمد جواد شیرازی
یاکه باید چون علی با تیغِ عریان ایستاد یاکه باید مثل زهرا پیش طوفان ایستاد ریشه وقتی در میان خاک باشد می‌توان در هجوم باد مانند درختان ایستاد می‌شود در گرگ و میشِ فتنه هرجایی نرفت پشت دربِ خانه‌ی زهرا مسلمان ایستاد مثل فضه می‌شود بالانشین این حرم آنکه در پایِ حجابش غرق ایمان ایستاد فاطمه یعنی اگر باشید کم هم ، می‌شود مثل مقداد و ابوذر  مثل سلمان ایستاد فیض می‌بُرد از قنوتِ نافله‌هایش علی در سحر خوب است  گاهی زیر باران ایستاد پشت در گفتند جمعش از چهل تَن هم گذشت پشت در زهرا ولی تا حَدِ امکان ایستاد فاطمه می‌ماند آنجا حیف میخِ لعنتی..‌ تاکه او جان داشت پیش ضربه‌هاشان ایستاد بچه‌های فاطمه مانند زهرایند ، پس محسنش هم پیشِ ضربِ نامسلمان ایستاد فاطمه این ایستادن را به زینب یاد داد تاکه بِینِ  آتشِ شام غریبان ایستاد جای طفلان سنگ خورد و جای طفلان چوب خورد عمه اما بین صدها چشم حیران ایستاد هرگز از یادش نخواهد رفت اما قتلگاه... ...شمر با دامان خونین و پریشان ایستاد حسن لطفی
گدای نیمه شب آمد گدا پذیر کجاست کسی که رحم کند بر منِ حقیر کجاست دگر به هیچ کجا بند نیست دستانم.. نشسته ام دم این خانه،دستگیر کجاست دوباره ریزه خور سفره ی کمیلم من نگاه مرحمت حضرت امیر کجاست فدای دست کریمی که هرشب جمعه.. میان عرش صدا میزند فقیر کجاست؟! شبیه طفل که گم میشود هراسانم فرار میکنم از آن و این، مجیر کجاست؟! جوانیم به بطالت گذشت شرمندم پناه گریه ی این شرمسار پیر کجاست فدای نام شهیدی که حضرت سجاد.. زمان دفن تنش گفت که حصیر کجاست سید پوریا هاشمی
آمدم گریه کنم حالِ بکایی بفرست رزقِ اشکی بده و سوزِ صدایی بفرست بغض ِ سنگینِ مرا بشکن و آرامَم کن درد دارم به خدا؛ زود دوایی بفرست زخم ِ گمراهیِ این نفْس؛ عمیق و کهنه ست تا شوَم راحت از این زخم، دعایی بفرست ای خدا رغبتِ دل را به خودت سوق بده عاشقم کن همه شب حال و هوایی بفرست تا مناجات کنم با تو... بر این قلبِ مریض- التیامی برسان...حمدِ شفایی بفرست سائلِ ماه رجب از همه بیچاره تر است سائلم! نیمهٔ شب نان و نوایی بفرست حاجتی نیست به جز زائرِ شش گوشه شدن شب جمعه ست نوایی به گدایی بفرست آرزویِ دلِ بیتابِ حرم را دریاب لطف کن تذکرهٔ کرب و بلایی بفرست کربلا...غرقِ عطش یکسره میزد فریاد: آسمان! بارش ِ بی چون و چرایی بفرست یک نفر کاش که به حرمله(لع)میگفت نزن! سمت شش ماهه بیا تیرِ خطایی بفرست تا که آن حنجرِ نازک نشود پاشیده به دلِ تیرِ سه پر؛ شرم و حیایی بفرست! شاعر:مرضیه عاطفی
بیا و مشکل عشق مرا تو آسان کن دچار درد فراقم بیا و درمان کن نفس کشیدن بی کربلا خودش مرگ است هوای ناله ی من را هوای باران کن بگو محل به من بی نوا نخواهی داد؟ بیا و چاره ای آقا به زخم هجران کن کویر تشنه ی آب فراتم و بی تاب عزیز فاطمه فکری به این نیستان کن به قدر کافی از این زندگی پریشانم مرا به یک سفر کربلا تو مهمان کن سفارشی کریم ام تو را به جان حسن نفس نفس زدنم را پر از حسین جان کن تو را به جان رقیه قسم ذبیح الله ببر مرا به حرم پیش پات قربان کن به مور خانه ی خود هم عنایتی آقا لیاقتی بده هم صحبت سلیمان کن برات کرببلایت امانُ مِنْ نار است به این گدای شب جمعه باز احسان کن شاعر:صابر عابدی
ای خدا امشب مرا از مستی دنیا بگیر سر بزیرم کن، سرم را از کرم بالا بگیر روسیاهم در دلِ شب، راه را گم کرده ام مثل نوری در دل تاریک من مأوا بگیر قطره ی اشکم چو دُر، به چشم صیاد آمده قطره ای ناچیز را از ساحل دریا بگیر من شدم تنها، رفیقان هم فقط دورم زدند باز هم دنبال کارم را خودت تنها بگیر نیمه ی شعبان گذشت و سفره ی آن جمع شد قبل ماه میهمانی، خود برایم جا بگیر طفل، بد باشد فقط مادر به دردش میخورد پس سراغم را دگر از مادرم زهرا بگیر تا که گفتم می شود امشب پناه من شوی؟ زود گفتی می شود ... یک اذن، از مولا بگیر با مژه از صحن حیدر خاکروبی می کنم آخر سال است ... دیگر گرد و خاکم را بگیر دستِ خالی، کربلا میخواهم امشب یاحسین! دست من را در کنار مرقد سقا بگیر من فدای آن که عباسش میان علقمه گفت جایم، معجری روی سرِ زن ها بگیر من شدم غارت ولی دنبال آن پیراهنند چشم زینب را برادر، از همین حالا بگیر شاعر:رضا دین پرور
شرط تطهیر گناهان خاکساری کردن است پای این درگاه، صورت را غباری کردن است با طهارت باش در مجلس که درگاه خداست گریه کردن نخل جان را آبیاری کردن است دل اگر ناپاک شد بهتر که خاکستر شود علت این سوختن، دل را بهاری کردن است وقت طوفان، ماهی آرام است با دریای خویش این سوار موج بودن، شهسواری کردن است با تواءم! ای نفس که من را به زندان بُرده ای این چه طرز اشتباه و بَرده داری کردن است من همان طفلم که راه خانه را گم کرده ام کار من هر صبح تا شب آه و زاری کردن است التماس هیچکس را من نکردم جز علی سائلی بین نجف چون شهریاری کردن است بهترین اوصاف اکبر، شاهزاده بودن است رزق آقازاده ی ما اشک، جاری کردن است بهترین زاویه ی شش گوشه در پائین پاست بهترین حال گدایی کفشداری کردن است گر میان کربلایی روضه ی اکبر نخوان این شب جمعه چه وقت سوگواری کردن است پهلویش از بس شکسته بوی مادر می دهد پیش اکبر کار زهرا بیقراری کردن است بسکه پاره پاره افتاده میان هر مسیر سختی کار پدر فکر مزاری کردن است پیش زینب اکبرش را صدطرف دیده حسین کار دشمن بین خنده، سرشماری کردن است شاعر:رضادین‌پرور
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز ما را کم‌تحمل ساختند... شاعر:فاضل نظری
نکرده در جهان کامی بجز وصلت تمنا دل