eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
شهيد مدني می فرمود: من در دو موضوع نسبت به خود شك داشتم.  يكي اينكه به من مي گويند: «سيد اسدالله»؛ آيا من واقعاً از اولاد پيامبر هستم؟ و ديگر اينكه آيا من لياقت آن را دارم كه در راه خدا شهيد بشوم يا نه؟ روزي به حرم امام حسين(عليه السلام) رفتم و در آنجا با ناله و زاري از امام خواستم كه جوابم را بدهد. پس از مدتي يك شب امام حسين(عليه السلام) را در خواب ديدم كه بالاي سرم آمد و دستي به سرم كشيد و اين جمله را فرمود:   «يا بُنَّي انتَ مقتولٌ»   «اي فرزندم، تو كشته مي شوي» كه جواب هر دو سوال من در آن بود. امام فرمود: « فرزندم، يعني من سيد هستم؛ و ديگر به من بشارت داد كه من شهيد مي شوم» 📚مقدمه «یاران امام به روایت اسناد ساواک» شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی، مرکز بررسی اسناد تاریخی.  🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۵۶
✍سردار حاج قاسم سلیمانی درباره ایشان گفت: نوجوان هفده ساله ای که در سوریه شهید شد، به مادرش می گوید، با توجه به خوابی که دیده ام این آخرین نهاری است که با هم می خوریم! مادر با ناراحتی اجازه تعریف خواب را نمی دهد. اما او برای دوستانش این گونه تعریف کرد: دو شب است که خواب می بینم (تکفیری ها) روی سینه ام نشسته اند تا سرم را از تنم جدا کنند! من فریاد می زنم و آن وقت است که امام حسین (ع) می آید و می گوید: نترس، درد ندارد... عزیز من! سر تو را خواهند برید، همان طور که بر سر من در واقعه ی کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت!» ✍او در درگیری با گروه های داعش به شدت زخمی و بیهوش می شود و به اسارت تکفیری ها در می آید. تروریست های تکفیری پس از آن، سر از بدن این مجاهد راه خدا جدا کرده و او را همان گونه که مولایش ابی عبدالله (ع) بشارت داده بود، با سری بریده به شهادت می رسانند. پیکر این شهید مظلوم نیز کماکان در اختیار تکفیری های داعش قرار دارد. 📚کتاب مدافعان حرم، ص۲۸ آیه مرتبط: قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ (توبه-۵۲) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۵۷
« يكی از شاگردان شيخ رجبعلی خياط نقل مي كند: زنی بود كه شوهرش سيد و از دوستان جناب شيخ بود. او خيلي شوهرش را اذيّت مي كرد. پس از چندی آن زن فوت كرد که در مراسم دفنش جناب شيخ حضور داشت. بعد فرمودند: روح اين زن جدل می كند كه خوب، مُردم كه مُردم. چطور شده؟ وقتی كه خواستند او را دفن كنند اعمالش به شكل يك سگ سياه درنده اي شد. همين كه خانم فهميد اين سگ بايد با او دفن شود متوجه شد چه بلايی در مسير زندگي بر سر خود آورده. شروع كرد به التماس و نعره زدن، ديدم خيلی ناراحت است. لذا از اين سيد خواهش كردم كه حلالش كند. او هم به خاطر من حلالش كرد. سگ رفت و او را دفن كردند. » 📚کیمیای محبت، ص۱۲۳ 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۵۸
 مرحوم علّامه مجلسى در شأن ورود حديث‏ «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» مطلبى نقل می كند كه روزى سلمان فارسى وارد مجلس رسول خدا شد. حاضران او را گرامى داشتند و به احترام سن و سال و ارتباط زياد وى با پيغمبر اكرم او را احترام كردند و به صدر مجلس هدايت نمودند.  ناگهان «عمر» وارد شد نگاهى به او كرد و گفت: اين مرد عجمى كه در ميان عرب‏ها در بالا نشسته است كيست؟ پيغمبر اكرم (ناراحت شد و) به منبر رفت و خطبه‏ اى خواند و فرمود: همه انسان‏ها از زمان خلقت آدم تا امروز؛ مانند دندانه‏ هاى شانه برابرند «لا فَضْلَ لِلْعَربيِّ عَلَى الْعَجَمي وَلا لِلْأحْمَرِ عَلَى الْأسْوَدِ إلّابِالتَّقْوى‏؛ عرب بر عجم و سفيد پوست بر سياه‏پوست برترى ندارد جز با تقوا» سپس افزود: «سَلْمَانُ بَحْرٌ لَايُنْزَفُ وَكَنْزٌ لَا يَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ سَلْسَلٌ يَمْنَحُ الْحِكْمَةَ وَيُؤْتِي الْبُرْهَانَ؛ سلمان درياى عميقى است كه آبش تمام نمى‏شود و گنجى است كه پايان نمى‏ گيرد سلمان از ما اهل بيت است، سلمان آبشارى است كه پيوسته علم و دانش و برهان از او فرو میريزد». 📚بحارالانوار؛ ج 22؛ ص 348؛ ح 64 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۵۹
شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرف شد تا سوالی (درخواست کمک مالی) بکند. شنید که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: هرکه از ما بخواهد به او می دهیم و هر که بی نیازی پیشه کند خدایش بی نیاز کند. مرد بدون آنکه سوالش را بکند، از محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله بیرون آمد. بار دوم نزد پیامبر گرامی آمد و بی پرسش برگشت. تا سه بار چنین کرد. روز سوم رفت و تیشه ای به عاریت گرفت، بالای کوه رفت و هیزم گرد آورد و در بازار به نیم صاع جو (تقریبا یک کیلو و نیم) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و این کار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یک برده هم خرید و توانگر شد. بعد، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: - نگفتم هر که از ما خواهشی کند به او می دهیم و اگر بی نیازی پیشه کند، خدایش توانگر سازد! 📚بحار ج 75 ص 108 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۰
در جنگ جمل، حضرت علی علیه السلام فرزندش محمد حنفیه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود: - با این نیزه به سپاه دشمن حمله کن [و شتر فرماندن را بکش]! محمد حنیفه نیزه را گرفت و به دشمن حمله کرد، گروهی از سپاه دشمن جلوی او را گرفتند، او نتوانست پیش روی کند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسید. در این هنگام، امام حسن علیه السلام نیزه را گرفت و به سوی دشمن شتافت. پس از مدتی، با نیزه ای خون آلود نزد پدر آمد. هنگامی که محمد حنفیه آن شجاعت را از امام حسن علیه السلام مشاهده کرد، بر اثر احساس شکست، سرخ و سرافکنده شد. حضرت علی علیه السلام به او فرمود: - ناراحت نباش! او پسر پیامبر و تو پسر علی هستی! 📚بحار، ج 43، ص 345 🍃آیه مرتبط: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ... .(فتح- ٢٩) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۱
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت: یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست، علت آن چه بود؟ رسول خدا فرمود: - آری! به آسمان نگاه می کردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود. فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند: ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود. خداوند به آن فرشتگان فرمود: تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم. 📚بحار الانوار،ج 22 ،ص 83 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۲
زازان نقل می کند: در عصر خلافت امام علی علیه السلام که اموال بسیاری به عنوان بیت المال به کوفه می آمد، قنبر غلام حضرت علی علیه السلام چند ظرف طلا و نقره از بیت المال را به حضور امام علیه السلام آورد و عرض کرد: - تمام غنایم را تقسیم کردی و از آنها برای خود نگه نداشتی! من این ظرف ها را برای شما ذخیره کرده ام. امام علی علیه السلام شمشیر خود را بیرون کشید و به قنبر فرمود: - وای بر تو! دوست داری که به خانه ام آتش بیاوری! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه کرد و سرپرست های امور شهری را طلبید آنها را به آنان داد، تا عادلانه بین مردم تقسیم کنند. 📚بحار، ج 41، ص 113 🍃آیه مرتبط: انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان ... (نحل- ۹۰) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۳
اسماعيل بن منصور - كه يكى از راويان حديث است - حكايت كند: امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام پس از جريان دلخراش و دلسوز عاشورا بيش از حدّ بى تابى و گريه مى نمود روزى يكى از دوستان حضرت اظهار داشت : يابن رسول اللّه ! شما با اين وضعيّت و حالتى كه داريد، خود را از بين مى بريد، آيا اين گريه و اندوه پايان نمى يابد؟ امام سجّاد عليه السّلام ضمن اين كه مشغول راز و نياز به درگاه خداوند متعال بود، سر خود را بلند نمود و فرمود: واى به حال تو! چه خبر دارى كه چه شده است ، پيغمبر خدا، حضرت يعقوب در فراق فرزندش ، حضرت يوسف عليهماالسّلام آن قدر گريه كرد و ناليد كه چشمان خود را از دست داد، با اين كه فقط فرزندش را گم كرده بود. وليكن من خودم شاهد بودم كه پدرم را به همراه اصحابش چگونه و با چه وضعى به شهادت رساندند. و نيز اسماعيل گويد: امام سجّاد عليه السّلام بيشتر به فرزندان عقيل محبّت و علاقه نشان مى داد، وقتى علّت آن را جويا شدند؟ فرموند: وقتى آن ها را مى بينم ياد كربلا و عاشورا مى كنم. 📚مستدرك الوسائل : ج 2، ص 466، ح 19 📚كامل الزيارات : ص 107، ح 2 🍃آیه مرتبط: وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ(یوسف- ۸۴) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۴
🌱🖌 حضرت علی علیه السلام می فرماید: شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه ای بنمایند. حضرت این گونه توصیه فرمودند: 🍃1⃣ من به تو سفارش می کنم برای خدا شریک قرار ندهی، اگر چه پاره پاره شوی و در آتش بسوزی! 🍃2⃣ پدر و مادرت را نیز اذیت مکن، اگر به تو دستور دهندکه از دنیا بروی چنین کن! 🍃3⃣ آنچه که اضافه داری در اختیار برادر دینی ات بگذار! 🍃4⃣ در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش! 🍃5⃣ به مردم اهانت مکن! 🍃6⃣ هر کدام از مسلمانان را دیدارکردی سلام برسان! 🍃7⃣ مردم را به سوی اسلام دعوت کن! 🍃8⃣ بدان که هر کارگشایی تو ثواب بنده آزاد کردن را دارد، بنده ای که از فرزندان یعقوب است. 🍃9⃣ بدان که شراب و تمام مست کننده ها حرام اند. 📚بحار، ج 77، ص 136 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۵
در شب عاشورا اصحاب با وفای امام حسین علیه السلام هر کدام با زبانی، وفاداری خود را اعلام کردند. به محمد بن بشر خضرمی - یکی از یاران ایشان - تازه خبر رسید که پسرش در مرز ری به دست کافران اسیر شده است، محمد گفت: خود و پسرم را در مسیر خداوند می بینم. من دوست ندارم که پسرم گرفتار باشد و من بعد از او زنده بمانم! امام حسین علیه السلام که سخن او را شنید، فرمود: - بیعتم را از تو برداشتم. آزادی، برو برای آزادی پسرت کوشش کن! محمد بن بشر گفت: - اکلتْنی السباع حیاً ان انا فارقتُک یا اباعبدالله؛ یا اباعبدالله درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر از تو جدا گردم! امام حسین علیه السلام پنج لباس برد یمانی - که قیمت آنها هزار دینار بود - به او داد و فرمود: - اینها را به پسر دیگرت بده تا با دادن این لباس ها به دشمن (به عنوان هدیه) برادرش را از اسارت آزاد سازد. 📚بحار، ج 44، ص 39 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۶
ابوبصیر یکی از شیعیان پاک و مخلص امام صادق علیه السلام می گوید: من با آن حضرت در مراسم حج شرکت نمودم. هنگامی که به همراه امام علیه السلام کعبه را طواف می کردیم، عرض کردم: - فدایت شوم، آیا خداوند این جمعیت بسیار را که در حج شرکت نموده اند می آمرزد؟ امام صادق علیه السلام فرمود: - ای ابا بصیر! بسیاری از این جمعیت که می بینی، میمون و خوک هستند! عرض کردم: - آنها را به من نشان بده! آن حضرت دستی بر چشمان من کشید و کلماتی به زبان جاری نمود. ناگهان! بسیاری از آن جمعیت را میمون و خوک دیدم، وحشت کردم! سپس بار دیگر دستش را بر چشمان من کشید، آن گاه دوباره آنان را همان گونه که در ظاهر بودند دیدم. سپس فرمود: - ای ابا بصیر! نگران مباش! شما در بهشت، شادمان هستید و طبقات دوزخ جای شما نیست. سوگند به خدا! سه نفر، بلکه دو نفر، بلکه یک نفر از شما شیعیان حقیقی در آتش دوزخ نخواهد بود. 📚بحارالانوار، ج 47، ص 79 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۷