در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد:
روایت 1️⃣ - سیدبن طاووس در لهوف می گوید:
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت كه بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
📚جنبش سایبری 313
@Dastanqm
@besharat_ir
هلال شب های کربلا: نافع بن هلال
نیمه شب عاشورا نافع، زیر نوه ماه، اطراف خیمه ها را می پایید. سیاهی مردی از دور دیده می شد که می نشست و بر می خاست. نزدیکتر رفت. و پرسید:« کیستی ای مرد؟» صدای امام به گوشش رسید:« نافع منم، خدایت رحمت کند.» نافع گفت: « مولای من در این سیاهی شب، نزدیک دشمن گزندی به شما نرسد! مولای من! چرا می نشستی و بر می خاستی؟»
حضرت در پاسخ فرمودند:
« نافع، فردا وقتی در غربت این دشت، کودکان و زنان خسته و تشنه و بی پناه می گریزند، خارها پایشان ر ا خواهد آزرد. آنها را بر می دارم تا پای کودکان کمتر آسیب ببیند. نافع، تو یار وفادار بودی. من بیعت خود را برداشتم. از تاریکی شب استفاده کن و برو.»
سخن سیدالشهدا (علیه السلام) نافع را به التماس انداخت:
« ای فرزند پیامبر، مرا به رفتن میخوانی؟ جان برگیرم و بروم؟! جان بی شما هیمه دوزخ است. مرگ بی شما ذلت و خواری است. مرگم باد که در پای شما نمیرم»
منبع: کاری از آستان قدس رضوی
@Dastanqm
@besharat_ir
غلامی که امیرالمومنین علی علیه السلام او را خرید_ 2
افتادن به پای امام برای حضور در نبرد
در مستندهای تاریخی نوشتهاند که در عاشورا جون برای جنگ در میدان سراغ امام رفت و حتی حضرت زینب سلام الله علیها را واسطه قرار داد تا ایشان اذن او را برای نبرد از اباعبدالله بگیرد؛ اما حضرت با او مخالفت کرد و فرمود: «من به تو اذن میدهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تا به عافیت و خوشی برسی، پس در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز.» جون در پاسخ به این حرف خودش را به پای امام انداخت و گفت: «ای پسر پیغمبر آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت نان خور شما باشم، ولی در سختیها شما را تنها بگذارم؟ درست است که بوی بد، نژادی فرومایه و رنگ سیاه دارم؛ ولی شما بر من منّت بگذار و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف، و رویم سفید شود. نه، هرگز! به خدا قسم از شما دور نمیشوم تا اینکه خون سیاه خویش را با خون پاک شما درآمیزم!»
@Dastanqm
@besharat_ir
در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد:
روایت دوم - شيخ صدوق ميفرمايد: يزيد شب با حال مستي خوابيد و صبح مرده او را يافتند در حالي که بدن او تغيير کرده،مثل آنکه قير ماليده باشند.بدن نحسش را در باب الصغير دمشق دفن کردند.
📚جنبش سایبری 313
@Dastanqm
@besharat_ir
✔️ عبدالله بن سنان از امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند: به زودی شبههای به شما میرسد که در آن نه نشانه آشکار دارید و نه پیشوای هدایت و کسی از ان شبهه نجات نمییابد مگر آنکه مانند فردی که درشرف غرقشدن است، دست به دعا بردارد! گفتم: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: میگویی:
«یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک»، 💗
و من هم گفتم: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب و الابصار ثبّت قلبی علی دینک»، امام فرمود: خدای تعالی مقلّب القلوب و الابصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک».
شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج۲، ص۳۵۱ – ۳۵۲.
@Dastanqm
امام رضا عليه السلام:
پس از آن كه نام مردى را برد و گفت: او رياست طلب است ـ فرمود:
اگر دو گرگ درنده به گله ای بی چوپان حمله كنند خسارتى كه مىزنند كمتر است از خسارتى كه جاه طلبى به دين مسلمان وارد مىكند.
ميزان الحكمه جلد4 صفحه 309
حدیثگراف
@Dastanqm
غلامی که امیرالمومنین علی علیه السلام او را خرید_ 3
دعای عجیب سیدالشهدا در حق جون
جون بن حوی بعد از اینکه از امام اذن گرفت راهی میدان شد شروع به رجزخوانی کرد: «چگونه میبینند گنهکاران، ضربت شمشیر مشرفی هندی و برّان غلام سیاه راکه با دست و زبان از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع میکنم؟ امید به شفاعت و نجات از یگانه شفیع نزد خدای یکتا رسول اکرم دارم.» نوشتهاند که جون در این رزم حدود ۲۵ نفر از سپاهیان دشمن را به هلاکت رساند و بعد از آن خودش به شهادت رسید. او جزو آن دسته از کسانی بود که هنگام شهادت امام بربالینش رفت و برایش این دعا را خواند: «خدایا صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمد صلی الله علیه و آله و سلم محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.»
پیکری که بعد از ۱۰ روز بوی عطر میداد
یکی از ویژگیهایی که شاید جون را از دیگر یاران اباعبدالله متمایز میکند ماجرای تفحص پیکر اوست. از قول امام باقر علیه السلام در این باره نوشتهاند که پیکر او را ۱۰ روز بعد از دفن شهدای کربلا از عطر خوشی که داشت پیدا کردند.
منبع:مهر
@Dastanqm
@besharat_ir
در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد:
روایت سوم - هبي از محمد بن احمد بن مسمع نقل ميکند که گفت: يزيد مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمين خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد.
بلاذري در انساب الاشراف مينويسد: پيري از شاميان به من گفت: علت مرگ يزيد اين بود که او در حالت مستي بوزينه اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دويد که گردنش شکست، يا چيزي در درونش [ احتمالا زهرهاش] پاره گرديد.
📚جنبش سایبری 313
@Dastanqm
@besharat_ir
یاران عاشورایی : حر بن یزید ریاحی
آزاده در دنیا و آخرت
دشت کربلا دو سو بیشتر ندارد: سعادت یا شقاوت. پاکی یا پلیدی، بهشت یا جهنم، حسین (علیه السلام) یا عمر بن سعد!
حر کجا ایستاده بود؟ چه باید می کرد؟
حر پشت سر امام به نماز ایستاد. هنگام مذاکره فرزند پیامبر را به تسلیم خواند و به مرگ تهدید کرد! امام بر سرش خروشید: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی بکنی؟» و او گفت: «اگر فرزند فاطمه نبودی. پاسخت می گفتم.»
در روز عاشورا، صدای مظلومیت حسین (علیه السلام) وجدان خفته اش را بیدار کرد. اندکی بعد، چکمه آویزان گردن بر در خیمه مولا ایستاد: «آقای من! آیا خداوند توبه مرا می پذیرد؟»
پاسخ دلنشین امام، آبی بود بر آتش دلش:
«آری، توبه ات را می پذیرد و از گناهت می گذرد.»
اجازه جانبازی خواست و سیدالشهدا (علیه السلام) او را آزاد خواندند: « تو آزادی حر، هر چه می خواهی بکن.» بعد از مبارزه ای نفس گیر نیزه بر سینه حر فرود آمد. بر زمین افتاد و از هوش رفت. چمشم را گشود سرش را بر زانوی امام عاشقان دید که فرمودند:
« تو حری، همانگونه که مادرت تو را نامید. تو در دنیا و آخرت آزاده ای.»
اری از آستان قدس رضوی
@Dastanqm
@besharat_ir
هدایت شده از بشارت میدهم خوشروزگاری
❣شهادت امام حسن علیه السلام بر اثر مسمومیت به دستور معاویه❣
✔️ شیخ مفید چنین نوشته است:
⭕️ معاویه فردی را نزد جعده، دختر اشعث بن قیس فرستاد که من تو را به همسری پسرم یزید درخواهم آورد؛ به شرط آن که تو حسن را زهر دهی و صد هزار درهم نیزبرای او فرستاد و آن زن این کار را انجام داد وبه امام حسن علیه السلام زهر داد.
⭕️ معاویه، پول را به او داد؛ ولی او را به همسری یزید در نیاورد و او
⭕️ پس از رحلت امام علیه السلام با مردی از خاندان طلحه ازدواج کرد و فرزندانی برای او آورد و
⭕️ هر گاه میان آن فرزندان و سایر قبایل قریش سخنی و گفت وگویی پیش می آمد، قریش آنان را سرزنش کرده، می گفتند: ای پسران آن زنی که به شوهرش زهر می خوراند![1]
[1]پایگاه اطلاعرسانی حوزه
@besharat_ir
هدایت شده از بشارت میدهم خوشروزگاری
❣شرح چگونگي تشييع و دفن پيكر مطهر امام حسن مجتبي علیه السلام❣
✔️ هنگامي كه اهل بيت(ع) ميخواستند طبق وصيت آن حضرت، او را كنار قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفن كنند، قدارهداران بنياميه به مخالفت برخاستند. ⭕️ در اين ميان «مروانبن حكم» از ميان آشوبگران فرياد برآورد: «در حالي كه عثمان در دورترين نقطه بقيع به خاك سپرده شد، گمان ميكنيد كه اجازه ميدهم حسنبن علي(ع) در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن شود؟!» ⁉️
✔️ پيشتاز آشوب، سوار بر مركبي، ادعاي مالكيت خانه را از طريق ارث كرده و ممانعت خود را تا پاي جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا(ص) اعلان داشت.
✔️ حتي كار از اين بالاتر گرفت و در نهايت شقاوت و سبعيت، جنازه امام را تيرباران كردند،❣❣❣ تا جايي كه كفن آلوده به خون شد و مشايعتكنندگان مجبور به تعويض كفن شدند.
✔️✔️ سرانجام پس از اين كشمكشها، شهيد مظلوم را در بقيع به خاك سپردند.
منبع:farsnews.com
نقل از بیتوته
@besharat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی جالب از سرگذشت حکومت امام حسن علیه السلام پس از شهادت امام علی علیه السلام
@Dastanqm
emam_jafar_sadegh_22.gif
45.3K
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول
محمد محمدی اشتهاردی👇
💠 توحید و خداشناسی و مسائل اعتقادی 💠
🌹مذهب حق🌹
حمزةبن حمران میگوید:
نزد امام صادق(ع) رفتم و عرض کردم: درباره استطاعت (اختیار و توانائی به انجام کاری یا ترک آن) سؤال کردم، پاسخ مرا نداد، بار دیگر به حضورش رفتم و عرض کردم: در مورد استطاعت، مطلبی به قلبم راه یافته، که جز آنچه از شما بشنوم، آن مطلب در قلبم بیرون نمیرود.
امام: آنچه در دلت هست به تو زیان نمیرساند.
حمزه: من عقیده دارم خداوند بندگانش را به چیزی که اختیار و توان انجام یا ترک آن را ندارند، تکلیف نمی کند، و همچنین به چیزی که طاقتش را ندارند، امر و نهی نمی نماید، و معتقدم که بندگان جز به اراده و خواست و قضا و قدر خدا، انجام ندهند.
امام: آن مذهبی که من و پدرانم، آن را پذیرفته ایم، همین است.
داستانهای قرانی و مذهبی
@Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول
محمد محمدی اشتهاردی👇
💠 توحید و خداشناسی و مسائل اعتقادی 💠
❓انسان بی نیاز کیست❓
یکی از اصحاب امام صادق(ع) که همواره به خدمت آن حضرت می رسید، مدتی غایب شد، روزی یکی از آشنایان او به حضور امام صادق (ع) آمد، امام از پرسید: فلانی کجاست؟ حالش چطور است؟.
او در پاسخ به امام صادق (ع) به گونه ای پاسخ داد که گمان کرد، امام از وضع مالی آن شخص پرسیده است.
امام صادق (ع) پرسید: دینش چگونه است؟
او در پاسخ گفت: دینش به گونه ای است که شما دوست داری.
امام صادق (ع) فرمود: هو والله الغنی: سوگند به خدا، او غنی و بینیاز است.
داستانهای قرانی و مذهبی
@Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول
محمد محمدی اشتهاردی👇
💠 توحید و خداشناسی و مسائل اعتقادی 💠
✅ نوشتن ان شأ الله در نامه ✅
روزی امام صادق (ع) به خدمتکاران دستور داد، برای کاری نامهای بنویسند، آن نامه نوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند، حضرت آن را نامه خواند، دید در آن انشا الله (به خواست خدا) نوشته نشدهاست.
به تنظیمکنندگان نامه، فرمود: چگونه امید دارند که مطلب این نامه به پایان برسد و نتیجهبخش باشد، با اینکه در آن ان شأ الله ننوشتهاید، نامه را با دقت بنگرید، در هر جای آن که ان شأ الله نوشتهنشده، ان شأ الله بنویسید.
داستانهای قرانی و مذهبی
@Dastanqm
مدافعان حرم
نافع بن هلال مشغول پاسبانی از خیمه ها بود. حوالی خیمه امام گفت و گویی به گوشش رسید. آوای صدای زینب (سلام الله علیها) بود: «برادرم حسین! یاران را آزمودهای تا در رزمگاه فردا رهایت نکنند؟ برادرم! آیا از حرم رسول خدا دفاع خواهند کرد؟»
نافع تاب نیاورد و به سمت خیمه حبیب دوید : «حبیب! برخیز که دختر علی نگران فرداست.. باید به او آرامش داد.»
لحظاتی بعد، اصحاب، پشت خیمه، زینب (سلام الله علیها) بودند:
«سلام ای دختر پیامبر، سلام ای یادگار عزیزامیرمومنان و فاطمه زهرا! ما با جانمان آمادهایم. اگر نبود فرمان مولایمان حسین، هم اکنون شمشیرهایمان نیام را رها میکردند و جان هایمان عاشقانه تقدیم می شدند. ای دختر پیامبر، عهد میبندیم که جان خویش را قربانی مولایمان حسین کنیم.»
زینب (سلام الله علیها) سپاسشان گفتند و فرموند:
« ای بزرگواران، ای پاکان پاک باز، فردا از حریم پیامبر دفاع کنید.»
نک: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص747، 748.
منبع: کاری از آستان قدس رضوی
@Dastanqm
@besharat_ir