داستان حُرّبنریاحی_2
امام به او گفت: مادرت در سوگت بگرید! چه قصدی داری از این کار؟! وقتی امام حسین این حرف رو به حُر زد، اون خیلی عصبانی شد... شاید هم میخواست خودش هم همین حرف را به امام بزنه، ولی رو به امام کرد و گفت: اگر کسی جز شما با من اینگونه حرف میزد، از او نمیگذشتم! ولی به خدا سوگند نمیتوانم از مادر شما جز به نیکی یاد نکنم. در حقیقت حُر برای خانواده پیامبر خیلی احترام قائل بود.
خلاصه، کاروان امام حرکت کردند و سپاه حرّ هم در کنارشون مراقب بودند، تا اینکه نامهای به حُر رسید و به او گفته شد که کاروان امام رو جایی دور از آب متوقف کنه. او هم کاروانِ امام رو تو کربلا متوقف کرد و خودش هم به سمت سپاه کوفه برگشت.
📚راسخون با تغییراتی
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
داستان حُرّبنریاحی_3
روز عاشورا، وسط جنگ، امام حسین فریاد سر داد که: آیا فریادرسی هست که به فریاد ما برسد و از خدا جزای خیر بطلبد؟ و آیا کسی هست که شرّ این قوم را از حرم رسول خدا کم کند؟ حر با شنیدن این حرف اشکش جاری شد؛ آخه همون طور که گفته بودیم، ایشون برای خانواده پیامبر خیلی احترام قائل بود. پس، رفت سراغ عمرسعد، فرماندهی لشگر دشمن، و به اون گفت: آیا با این مرد میجنگی؟! که او هم در جوابش گفت: بله! جنگی که سرها از بدنها جدا شود و دستها قلم شوند! حر که فهمید اینها، شقیتر از این حرفا هستن، تصمیم گرفت به بهانه آب دادن به اسبش، از لشگر دور شه. یکی از دور فریاد زد: میخواهی به حسین حمله کنی؟! ولی از حرّ جوابی نرسید و در عوض تمام تنش میلرزید. مرد با تعجب گفت: تا حالا تو را اینگونه ندیده بودم! اگر سراغ دلیرترین مرد کوفه را از من میگرفتند، تو را نام میبردم! چه شده که این طور به خود میلرزی؟! حُر به آرومی گفت: سوگند به خدا، خودم را در میان جهنم و بهشت میبینم، و من بهشت را بر میگزینم، هر چند که مرا پارهپاره کنند و بسوزانند. بعد به سمت امام حسین تاخت.
📚راسخون با تغییراتی
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
داستان حُرّبنریاحی_4
وقتی روبهروی امام سپرش رو زمین انداخت و توبه کرد، امام برای ایشون، از خدا طلب بخشش کرد و او رو تو جمع خودشون پذیرفت.
بعد از اون، حُر وارد میدون جنگ شد و فریاد زد: «من حر و پناهگاه مهمانم. برای دفاع از بهترین انسان گردن شما را میزنم و در این کار هیچگونه ستم و بیعدالتی نمیبینم. سپاه یزید به حر حمله کردند و او را تیرباران کردند. حُر نیمهجان به سوی امام برگشت. امام، او را در بغل گرفت و گفت: «تو حرّی! همان طور که مادرت تو را حُرّ نامید. تو در دنیا و آخرت آزادهای!» و در همان زمان، حُر در آغوش امام شهید شد.
📚راسخون
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ به من پناه بده حسین جان درباره حر | انیمیشن تماشایی " ناسور "
#محرم
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
http://www.jahannews.com/report/552125
آقای پناهیان - شهادت طفلان حضرت زینب(س)
#ما_ملت_امام_حسينيم
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
ستاره ای بر سینه خورشید: عبدالله بن حسن (علیه السلام)
🌲 عبدالله فرزند امام مجتبی (علیه السلام) کودکی یازدهساله بود و روز عاشورا در خیمهگاه با زنان بهسرمیبرد.
امام حسین (علیه السلام) از شدت جراحات بر زمین افتاده بودند و در محاصره دشمن بودند که عبدالله از خیمه بیرون دوید و شتابان به جانب امام رفت. سید الهشدا (علیه السلام) به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: «خواهرم ! او را نگه دارید.» عبدالله در حالی که زینب او را گرفته بود، فریاد زد: «سوگند به خدا از عمویم جدا نمیشوم!» . سپس به سختی از دستان عمهاش زنیب جدا شد و به میدان رفت.
هنگامی که ابجربن کعب شمشیر خود را به سوی امام پائین آورد. عبدالله فریاد زد:
«ای ناپاکزاده، وای بر تو! میخواهی عمویم را بکشی؟!»
این را که گفت دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور کند ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد . فریاد عبدالله به «وامتاه» بلند شد. امام او را به سینه چسبانیدند و فرمودند :
« ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیدهاست، صبر کن و آن را حساب خیر بگذار.»
سرانجام عبدالله در آغوش امام حسین (علیه السلام) به دست حرمله بهشهادت رسید.
نک: مرتضی آقاتهرانی،یاران شیدای حسین، ص320-321
منبع: کاری از آستان قدس رضوی با اندک تغییراتی
#ما_ملت_امام_حسينيم
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://www.aparat.com/v/u9Lrs
روايت نبرد عبدالله بن الحسن عليه السلام - حاج مهدي توكلي
#روضه
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
عبدالله بن حسن بن علی
عبدالله بن حسن از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام است که در واقعه کربلا به شهادت رسید.
در روز عاشورا هنگامی که امام حسین(علیه السلام) در میدان بود، خود را به او رساند، عبدالله دست خود را جلوی ضربه شمشیر ابجر بن کعب که قصد کشتن عمویش را داشت، قرار داد. با این ضربه، دستش قطع و به پوست آویخته شد و در حالی که در آغوش عمویش بود حرمله بن کاهل اسدی او را با تیری هدف قرار داد و بهشهادت رساند.
📚ویکی شیعه
#محرم
@Dastanqm
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT